اوكراين،ميدان كشمكش امپرياليسم روسيه و امپرياليسم غرب

اوكراين،ميدان كشمكش امپرياليسم روسيه و امپرياليسم غرب-
بخش اول؛ رسانه ها منعکس کننده یِ افکار صاحبان چرخ های ثروت
هدف از نوشتن این مطلب کوتاه،‌فقط نقدِ مختصری بر دیکتاتوریسم و قدرت تخریب جهنمی رسانه ها و شبکه های اجتماعی در سطح جهانی و منجمله غرب است [Media Manipulation]. در هر صورت، از آنجایی که رسانه ها و شرکت های عظیم رسانه ایی بر زندگی ما انسان ها تاثیرگذار هستند و به نوعی آینده ما با بحث تکنولوژی و رسانه ها و شبکه های اجتماعی گره خورده است، چاره ای نداریم این مبحث را مطرح کنیم.
مقدمه…
از یکسو،‌عده ای بر این باورند که در نهایت رسانه ها و شبکه های بزرگ اجتماعی همچون فیسبوک، اینستاگرام و تویتر و غیره، شرکت های فن آوری مدرن مانند گوگل می توانند به پیشبرد جامعه و دستیابی به واقعیات پیرامون ما کمک کنند. اما در سوی دیگر، مخالفین بر این باورند و چنین استدلال می کنند که به یمن پیشرفت فن آوری و تکنولوژی که امری ناگزیر است رسانه ها و شبکه های اجتماعی نتوانسته اند به معنای کلمه بیان واقعیات باشد. این دسته باور دارند که این رسانه ها و شبکه های اجتماعی بیشتر روی قدرت تخریب و بالا بردن تخاصمات و همچنین تحریف حقایق تمرکز کرده اند.
آیا رسانه ها و شبکه های اجتماعی توانسته اند به نوعی عقل و شعور انسان را تهدید به نابودی کنند؟ به نظر من جواب بله است. زیرا از لحاظ معرفت شناسی،‌ جامعه زمانی از طریق اطلاعات فیک و دروغین رسانه ها،‌شرکت ها و شبکه های اجتماعی تحت تاثیر قرار می گیرد،‌که همان کانال ها منبع اطلاعات مردم باشند. مشخص است که جامعه در سطح جهانی بشدت از رسانه ها و شبکه های اجتماعی به عنوان تنها منبع اطلاعاتی استفاده می کنند و وابسته به اطلاعات انحصاری این رسانه ها هستند. این همان نکته کلیدی و اساسی است که مدیران و حاکمان سرمایه بخوبی بدان واقف هستند و در همین راستا است که در طول چندین دهه ی گذشته تلاش کرده اند که با انحصاری کردن منابع اطلاعاتی گسترده و کنترل مطلق بر آن،‌اطلاعات دروغین و مورد نیاز خود را به جامعه تزریق کنند.
انقلاب دیجیتال، یعنی بزرگترین پیشرفت تکنولوژیک زمانه یِ‌ ما، به سرعت از وعده یِ ارتباط آزاد و انعکاس واقعی رویدادها، به وسیله ی جدید نظارت، کنترل و جابه جایی جمعیت کارگری از سوی حاکمان سرمایه جهش یافته است. علم و تکنولوژی  همان طور که مشاهده می کنیم، به قول الکس کالینیکوس فقط در راستای جهت دهی دانش برای تولید ثروت است، البته مطابق با ٬٬منطق٬٬ رقابت و سود [ اشاره به کتاب دانشگاه ها در جهان نئولیبرال].
در گذشته، مقرراتی که برای سانسور و مطبوعات وضع می شد ظاهری نیمچه لیبرالی داشت. البته این ظاهرنیمچه لیبرال بدان معنا نیست که قوانین سانسور و مطبوعات وجود نداشت و یا دچار تغییر و تحولات- از بعد منفی- نمی شد. این پدیده ریشه در تاریخ چند قرن گذشته دارد. مارکس در کتاب [سانسور و آزادی مطبوعات] در نقد همان قوانین سانسور و سختگیری هایی که برای مدرسین و اساتید دانشگاهها و فشار بر مطبوعات اعمال می شد،نقد کوبنده و بیرحمانه خود را بیان کرده است [۱*]. شاید در قرون هفده و هجده و نوزده و تا دهه ی ۱۹۲۰ ،این چنین برداشت و دیدگاه منطقی – البته به طور نسبی- به نظر می رسید. اما در عصر کنونی،چنین استقلال نسبی تکنولوژی و وسایل ارتباط و رسانه های ارتباط جمعی را فقط باید در کشوهای میزِ تاریخ جست و جو کرد. البته این مطلب از منظر مارکسیستی و کمونیستی تعجب برانگیز نیست.
در قرن حاضر و یا به اصطلاح در زمانی که چنین شبکه های رسانه ایی به حد اعلا رسیده اند، شاهد هستیم  که همین شرکت و رسانه های عظیم منجمله گوگل و فیسبوک، عزم را جزم کرده اند که به بهانه های واهی کنترل اطلاعات را در دست بگیرند و در صورت نیاز مجاز هستند که حقوق بنیادی و آزادی انسان را نقض کنند و بنا به میل خود دست به تصفیه بزنند. به لحاظ حقوقی، یک شهروند حق دارد که هر اطلاعات کذب و غیرواقعی را منتشر و تبلیغ کند و اگر هم لازم دانست حزب مطبوعش را در راستای همین هدف تاسیس کند. این به خودی خود بخشی از آزادی بیان محسوب می شود. ولی از منظر رسانه ها و شرکت های تبلیغاتی باید این اکاذیب برخلاف جهت مورد نظر حرکت نکند، زیرا در این حالت،به بهانه های مختلف صدای شما سانسور و یا حذف می شود. ولی اگر اکاذیب و اطلاعات غلط شما در راستای اهداف تعریف شده شرکت ها و رسانه های دستگاه حاکم حرکت کند،‌ مانعی سد راه شما قرار نمی گیرد. در اینجاست که ما با یک تناقض بنیادی و بزرگ روبرو می شویم.
امروزه دیگر عده ای نخبه یِ سیاسی و نظریه پرداز ایدئولوژیک سیستم حاکم نقش تحلیل گر،‌مدیر اجرایی و مجریان تصمیم گیری را برعهده دارند.طبیعتاً‌ این طیف که درصدی کوچکی از جامعه را دربر می گیرد بر این باور هستند که باید بجای اکثریت جامعه بیاندیشند. این اکثریت از منظر این نخبه ها افراد سردرگم و یا جاهلانی فرض می شوند که قادر به تشخیص سیاه و سفید نیستند.
« در دموکراسی با دو نوع کابرد مواجه می شویم: اول طبقه یِ متخصص، افراد مسئول،مجریان وظایف اجرایی که چنین مفهومی پیداکرده که آنها به جایِ همه یِ افراد جامعه فکر می کنند و طرح و برنامه ارائه می دهند و آنها هستند که منافع توده یِ ناآگاه و عموم جامعه را می فهمند. دوم، ٬٬گله یِ سردرگمی٬٬ وجود دارد که آنها نقش کاربردی در دموکراسی دارند. به گفته یِ لیپمن، وظایف این گروه در درون جریانات دموکراتیک نقشِ ٬٬تماشاگری٬٬ است و نه بازیگری.»[۲*]
البته لیپمن بجای طبقه یِ سرمایه دار و بنگاه های تجاری و مالی و همچنین مسئولین دلسوز همان طبقه  سرمایه دار از واژگانِ متخصص و مسئول استفاده می کند. در واقع رسانه ها چنان به جامعه تلقین می کنند،‌که شما حق اندیشیدن ندارید و ما از شما ٬٬تقاضا٬٬داریم که رهبر و سخنگوی شما باشیم. بر اساس این منطقِ بی منطق، اکثریت جامعه به عنوان تماشاچی و نه عنصر فعال باید پدیده های پیرامون را بازخوانی و تکرار کنند. مدیریت حاکم رسانه ها این چنین اذهان جامعه را حکاکی کرده که عدمِ پیروی از این اصول عقاید و ایدئولوژیک،فقط در حوزه یِ مسایل غیر اخلاقی و غیرِاصولی جامعه قرار می گیرد. ایدئولوگ های سرمایه داری می خواهند که منافع صاحبان تجارت و خواسته های بی پایان خود را به عنوان منافع عمومی درخور جامعه دهند. فلسفه یِ موجودی شبکه و شرکت های تبلیغاتی و رسانه های دولتی و غیردولتی چیزی بجز جواب دادن به این دو نگرانی نیست.
وظیفه یِ رسانه های جهنمی بورژوازی است که به اصطلاح این گله یِ بی سواد در امورِ سیاسی و اقتصادی و اجتماعی را رام کرده و اجازه ندهند که این گله برای خود بیاندیشد،‌ چونکه در چنین حالتی شیرازه یِ‌ جامعه درهم شکسته می شود و جامعه با مشکلات اساسی روبرو خواهد شد. اما نوام چامسکی معتقد است که برای کنترل این٬٬گله یِ وحشی٬٬ باید انقلابی را ایجاد کرد که جامعه این عقاید را بپذیرد و آنچیزی نیست جز ایجاد رضایت. نخبگان و ایدئولوگ های سیستم سرمایه داری این پروژه را با تکیه بر رسانه ها و سیستم آموزش و پرورش به نحواحسن فرموله و عملی و القا کرده اند. سیاست دروغ و ریا و تخریب افکار جامعه در سطح جهان- بخصوص در اروپای٬٬متمدن٬٬-به صورت بخش لاینفک رسانه ها درآمده است. در واقع تبلیغات و رسانه ها در کشورهای به اصطلاح متمدن همان نقشِ چماق و گلوله را در کشورهای خاورمیانه ایفا می کنند. رسانه هایِ فاضلاب بورژوازی فضایی را خلق کرده اند که شما را در مسیر منافع خود هُل می دهند. ( سیاست گذاران موجود در درون صنعت روابط عمومی برای تفریح در آنجا دور هم جمع نشده اند. آنها کارهایی جدی انجام می دهند. در تلاشند که کم کم ارزشهای درست را القا کنند.در اصل، برداشت آنها از دموکراسی عبارت است از: نظامی که باید در چنبره ی حاکمیتش طبقه یِ متخصص را برای خدمت به صاحبان صنعت و سرمایه تعلیم دهد و اکثریت جامعه را از هرگونه سازمان یابی به دور نگه دارد،زیرا هر تشکل و اتحادیه مشکل آفرین خواهد بود.مردم باید در مقابل تلویزیون لم بدهند و شعارها و تبلیغات چون مته به مغزشان فرو برود.)[۳*]. البته چامسکی در همان حال که تمایلی به نقد اقتصاد سیاسی و مناسبات تولیدی حاکم ندارد،‌ پراکتیزه کردن این شعارها را ناشی از  برداشت غلط و سواستفاده از مفهوم دموکراسی تعریف می کند. مدافعین دموکراسی و گاها شماری از به اصطلاح چپ های رادیکال معتقد هستند که تنها حکومت های مستبدـ حکومت های مستبد را خارج از حکومت های به اصطلاح جهان اول فرض می کنند- سخت خواهان انحصار و کنترل بر اطلاعات هستند. در حالی که باید گفت،‌این همان دموکراسی است که امروز پیروز شده است. ضرورت طبقاتی حکم می کند که چنین سرکوب های سیاسی،‌شکنجه ها و جعل حقایق و ممنوعیت هایی بر مردم اعمال شود. دموکراسی واقعی یعنی همین. منصور حکمت بدرستی اشاره می کند که یک مارکسیست،‌باید معنی تاریخی و پراتیکی دموکراسی و عملکرد اجتماعی آن را بحث کند. او بدرستی در همان حال که دموکراسی را محصول عروج سرمایه داری می داند،‌از این مفهوم به عنوان نگرش بورژوا به امر آزادی یاد می کند. [ دموکراسی: تعابیر و واقعیات. مصاحبه با انترناسیونال]. در واقع ضرورت سرمایه ایجاب می کند که با انحصار و کنترل رسانه ها و شبکه های اجتماعی،‌اطلاعات دروغین همچون مته در مغز جامعه فرو برود.
 برای شخصی که مدت کوتاهی در غرب زندگی کرده باشد و یک ذره درایت سیاسی و اجتماعی به خرج داده باشد،‌متوجه صحت  و سُقم این موضوع می شود که باور و نظریه های رسانه های حاکم تا چه میزان در میانِ لایه های مغز اکثریت جامعه نفوذ کرده است. افراد ساده لوح و خوش باور معتقد هستند که بر خلاف عملی شدن خواست و امیال رسانه های دولتی و غیردولتی،‌ جامعه به ندرت فرمانبردار و مطیع رسانه ها شده است. این افراد مثال انگار متوجه نیستند، حاکمان بورژوازی موفق شده اند که جامعه را ـ به استثنای اقلیت ناچیزـ  به اعماق ارزش ها و معیارهای اخلاقی و ایدئولوژیکی طبقه حاکم فرو ببرند. رسانه های دولتی و غیردولتی بورژوازی ازطریق کنترل افکار جامعه توانسته اند که مردم ٬٬گوسفندصفت٬٬ و وابسته به آنها رادر لابه لای ٬٬بهشت سرمایه داری٬٬ به معنای کلمه از اصل مطالب پرت کنند. هرچه رسانه ها و شبکه های اجتماعی پیشرفته تر و قدرت دسترسی به آنها راحتتر شود‌، در عین حال که فواید بهتر و یکسری امتیازهای مثبت برای بشریت به ارمغان می آورد،‌در همان حال توان تخریب و نابودی خرد و شعور انسان را بیشتر تهدید می  کند.
این پروسه یِ‌ است که طی دهه ی ۱۹۲۰ آِغاز شد و بخصوص در چندین دهه یِ اخیر و بخصوص بعد از فروپاشی سوسیالیسم ناموجود شوروی شدت گرفت. از همان دهه ی ۱۹۲۰ رسانه به صنعت مهم برای حافظان و حاکمان سیستم سرمایه داری تبدیل شده است،‌به گونه ای که آنها موفق شده اند  کلیه ی مناسبات تجاری و افکار عمومی جامعه را تحت کنترل مطلق درآورند. اگر چه در دهه های گذشته رسانه ها در اروپا در قیاس با آمریکا کمتر تحت کنترل بودند،‌اما دیگر این تفاوت از بین رفته است. پروژه ایی که بطور سیستماتیک عملی شده است و در میان اکثریت جامعه خیلی خوب نتیجه گرفته است. امپریالیسم آمریکا در صنعت رسانه و کنترل افکار عمومی به عنوان پیشقراول،‌دول وابسته به خود را نیز تحت تاثیر قرار داده است. هدف از این پروژه از همان دهه یِ۱۹۲۰ میلادی فقط به هدفِ جلوگیری از رشدِ جنبش کارگری و اتحادیه های کارگری بود و مقابله با کمونیسم بود. این یک موفقیت ارزنده تبلیغاتی برای سیستم حاکم به شمارمی آید.
مداخله مردم در عرصه یِ سیاست و آشنایی با مباحثِ طبقاتی با حداقل خواسته ها و پایه های تئوریک و تشکیل تجمعات، باعث می شود که جامعه از حالت گوسفند صفتی دربیاید و به عنوان عنصر فعال واردِ صحنه ی سیاسی شده و به سهم و بنابر توانایی اش در این مناسبات نقش آفرین باشد، چیزی که تهدید بزرگ و جدی از زاویه یِ بورژوازی قلمداد می شود. فردی که به آگاهی سیاسی و طبقاتی دست پیدا می کند و علیه یِ مناسبات موجود تبلیغ می کند،‌همان فرد از زاویه یِ منافع سیستم سرمایه داری به عنوان فردِ مخرب و مخالف منافع عمومی کشور معرفی می شود.
هر کدام از این رسانه های تخریب جمعی به کمپانی و نهادهای مالی دولتی و یا سرمایه داری وابسته هستند که رسالت آنان به طور سیستماتیک تعریف و برنامه ریزی شده است. به زبان ساده تر، بنگاه های مالی و تجاری وابسته به دول سرمایه داری و همچنین خود دولت از سازمان دهندگان رسانه ها محسوب می شوند. به طور مثال «دویچه وله» و سایت« DER SPIEGEL» به عنوان دو روزنامه یا دقیقتر تریبون فاضلابی دست راستی دولت آلمان به چنان پرتگاه اخلاقی سقوط کرده اند که هزاران اریک فروم قادر به سرهم بندی کردن آن نیستند. فضای رسانه ای که امروز در اروپا حاکم شده است بیشتر به همان اوضاع و احوال رسانه ایی در دهه ی۱۹۷۰ در آمریکا شبیه است،آنچه نوام چامسکی از آن به عنوان ( علائم بیماری ویتنام)نام می برد.
حال کافی است که به رویدادهای اخیر در اوکراین نگاهی بی افکنیم. در چنین حالتی مردم بایستی فقط به نقش شیطان و فرشته مورد نظر آنها، چشم بیفکنند.
با شروع یورش نظامی دولتِ پوتین به اوکراین،به شیوه ی سرسام آوری میدیاهای دولتی و غیردولتی در شیپور جنگ و موجِ فاشیسم اروپایی بر علیه شهروندان روس زبان و خارجیان می دمند. انسان با نگاهی ولو سطحی متوجه می شود که بازتاب حقیقی مسائل مرتبط به اوکراین تا چه حد در لابه لای این همه دروغ و اخبار فِیک غریب مانده است. این امر بار دیگر ثابت شد که رسانه و بمباران ایدئولوژیک جهنمی سرمایه داری هیچ کدام به ریشه یِ تاریخی و یا از همه مهمتر اقتصاد سیاسی اشاره ای نمی کنند. این مسأله هدفِ بنیادی رسانه های ٬٬مستقل٬٬ غربی است.
مدافعان قسم خورده یِ سیستم سرمایه داری و به عبارتی دشمنان قسم خورده ای کمونیسم چنین برداشتی از دموکراسی درخور ما می دهند که رسانه های ارتباط جمعی و نهادهای مربوطه، مستقل عمل می کنند و به مثابه یِ حکومت های ٬٬کمونیستی٬٬ همانند دولت پوتین،‌دولت کوبا و کره شمالی، در راستای منافع دولت مستبد مدیریت نمیشوند.
اگر به تیتر و شعار تمامی این دشمنان قسم خورده ای کمونیسم توجه کنیم، به معنا و مفهوم غیر از این دست پیدا نمی کنیم.
اما حمله نظامی دولتِ پوتین به اوکراین بار دیگر بی اساس و کذب بودن تمامی ادعاهای مدافعین حَرَمِ دموکراسی را به اثبات رساند. شاهد هستیم که تمامی دستگاهها و رسانه های ارتباط جمعی با شدیدترین کنترل امنیتی و زیرپا گذاشتن الفبای اخلاق،در راستای جبهه ای موردنظر صف آرائی کرده اند. البته از رسانه های ارتباط جمعی- بخوانید تخریب جمعی- رسالتی جز این انتظار نمی رود.
آنان به گونه ای از یورشِ نظامی دولت پوتین به اوکراین صحبت می کنند و گزارشات مربوط به جنگ روسیه و اوکراین را منعکس می کنند که انگار این قارچ در اثرِ یک صاعقه ناگهان سر از خاک درآورده است.
در واقع در سطح جهانی و بخصوص در اروپا، جنایات دولت پوتین بیشتر به چشم میخورد تا جنایات دولت نئوفاشیستی اوکراین و حامیان اش. علت این امر هم فقط قدرتِ رسانه و میدیاهای مزدور همچون«بی بی سی»،«دویچه وله»،« صدای آمریکا» و هزاران میدیای دیگر می باشد. این رسانه ها عناصری هستند که در نهایت وقاحت و بی شرمی از یکسو یک شیطان درنده از دولت پوتین و در سویِ دیگر چهره ای بشردوستانه ازدولت اوکراین و ناتو و متحدین به تصویر می کشند. به نحوی تخم ترس را در وجود مردم کاشته اند که انگار شیطان پوتین هر آن امکان دارد کشورهای اروپایی را بهنابودی بکشاند.
رسانه های غربی که دروغ و تحریف حقیقت فلسفه یِ وجودی شان می باشد، کاراکتر و شخصیتی از پوتین یعنی دیکتاتور ٬٬کمونیست٬٬ ارائه داده اند که گویا او بازمانده همان سیستم دیکتاتوری ٬٬کمونیستی٬٬از جنس استالینیسم است. این رسانه ها بطور سیستماتیک جاده صاف کن و در خدمتِ جنایت های امپریالیسم غرب و تمامی متحدین و نئونازیست های اوکراین برای حفظ قدرتِ سیاسی در اوکراین هستند. رسانه های فاسد سرمایه داری با تشبیه پوتین به آدولف هیتلر و در همان حال کمونیست خواندن او،سعی می کنند که با یک تیر دو نشان را هدف قرار دهند. با این متود هم می توان چهره ای سیاه از کمونیسم ترسیم کرد و هم نقشِ جنایتکارانه یِ دولِ غربی به رهبری آمریکا را به اصطلاح پنهان کرد. این درک و برداشت رسانه های امپریالیسمی است که جنگ برایشان بزرگترین نعمت الهی است.
تمامیِ رسانه و میدیای غربی و حامیانش که جنایات دولتِ پوتین را محکوم می کنند،علیه یِ اشغالِ و جنایت جنگی آمریکا و متحدینش در کشورهای افغانستان« ۲۰۰۱»،عراق« ۲۰۰۳»، لیبی«۲۰۱۱»، سوریه، یمن و سایر کشورها در کدام جبهه قرار داشتند؟! در اینکه یورش نظامی دولتِ پوتین به اوکراین محکوم است شکی وجود ندارد، ولی سؤال این است که آیا این رسانه های تخریب جمعی در موردِ نقضِ قوانین بین المللی و به اصطلاح منشور سازمان ملل متحد- بخوانید منشور دولتِ آمریکا- حرفی بر زبان آورده اند. رسانه های دولتی و غیردولتی بورژوازی که شب و روز از ایجاد جهان پُر از صلح و صفا دَم میزنند و دولتِ پوتین را به عنوان ناقضِ این فاکتور تعریف می کنند، تا چه میزان در مورد جنایت های دولِ سرمایه داری غربی و آمریکا که خود بزرگترین ناقضِ حقوق بشر به شمار می آیند قلم زده اند؟! از منظر من بین امپریالیسم روسیه و آمریکایی هیچ تفاوتی وجود ندارد، ولی مقایسه جنایت های دولت پوتین( که به شدت محکوم است)با جنایت های ناتو و دول غربی به رهبری آمریکا به منزله یِ قطره آب بااقیانوس آرام است. اگر رسانه ها و کارمندانشان ابزار دست بنگاههای تجاری و مالی سرمایه داران و ارگان های مرتبط دولتی نیستند و بنابه ادعایشان متکی به واقعیات هستند، نیازی نیست که به طور یکطرفه اخبار و گزارشات تاریخی و امروزی را انعکاس دهند. اما انعکاس رسانه ها این را به ما نشان می دهد که آنها قصد دارند که کنترل افکار بخشِ اکثریت جهان را در راستای منافع امپریالیست خودی به دست بگیرند. زیرا کنترل افکار اکثریت جامعه چنین معنی می دهد که با کاشتن دروغ و جعل و تقلب واقعیات در اذهان عمومی،‌جامعه را همان گونه که موردنظرشان است در راستای اهداف خود بکار بگیرند.
فریب و ناله هایِ رسانه های بورژوازی،‌نه از سرِ دلسوزی برای مردم اوکراین بلکه درهمان حال که برای دولت دست راستی و نئوفاشیست و نئونازیست ها در اوکراین اشک میریزند،‌دلشان برای شکست های مفتضحانه یِ متوالی مرجع دموکراسی لیبرال شان- دولت آمریکا- در سال های اخیر می سوزد و بشدت بابت لطمه خوردن این هژمونی نگران هستند. کلیه ی این رسانه های فاضلاب بخوبی واقف هستند که اقدامات دولت پوتین به عنوان یک قطب امپریالیستی مخالف،‌نظم نوین جهانی موردنظر آنها را( نظم خونین جهانی) را کاملاً تغییر خواهد داد. رسانه های وابسته بورژوازی که به شیپورچی جنگ و فاشیسم تبدیل شده اند،آگاهانه به این مسأله اشاره یِ نمی کنند. دامن زدن به موجِ فاشیسم و افکار نژادپرستانه و کوبیدن بر طبل جنگ، همان آش چربی است که رسانه های ٬٬مترقی و مدرن و مستقل٬٬لیبرال دموکراتیک ها برای جامعه پخته اند.همین رسانه های٬٬مستقل٬٬ و آرامش طلب به گونه ای جنون آمیز سعی دارند که آتش این جنگ را شعله ور کنند و بارِ‌ دیگر جهان را به سویِ جنگ خانمان سوز دیگری بکشانند.
تمام رسانه های دولتی و غیردولتی غربی با بمباران دروغ و تحریف حقایق می خواهند که نازی های اوکراین را به عنوان ناجیان و مدافعان جامعه اوکراین درخور ما بدهند.
همه یِ این مسائل و دفاع جانانه ای رسانه و ژورنالیست های مزدور از امپریالیسم ٬٬بشردوستانه٬٬یِ آمریکا و اقدامات و تحرکات ٬٬مفید٬٬ در راستای خدمت به مردم اوکراین یکطرف مسأله را نشان می دهد. این مساله به کنار. حال توجه کنید، رسانه هایی که شب و روز کلیپهای قهرمان مابآنه از گردان های فاشیستی آزوف انعکاس می دهند و روزانه با بمباران اخبار ایدئولوژیکی دروغین کاملاً سیستماتیک در راستای اهداف امپریالیسم غرب و آمریکا جامعه یِ‌ جهانی را تخریب کرده اند، تاب و تحمل چند کانال وابسته به دولت روسیه را ندارند.
شبکه ی تلگرام در طی اقدامی کانال خبرگزاری های رسمی اسپوتنیک « Sputnik Blizhneye Zarubrzhye» و « RT» را در اتحادیه اروپا ممنوع کرده است. ممنوعیترسانه های نامبرده نه تنها با سکوت و بی تفاوتی مردم ٬٬متمدن٬٬ قاره سبز و سوپرمدافعین آزادی های به اصطلاح دموکراتیک مواجه شده است، بلکه مورد استقبال گرفته و در کنارِ آن به مخالفین دولت راسیستی اوکراین اتهامات را روا می دارند.  شبکه اولتراارتجاعی و بلندگوی دولت جنایتکار انگلیس « BBC» با شور و شوق خاص خبر داد که مِتا،شرکت فیسبوک و اینستاگرم مقرراتی را که سخنان خشونت آمیز را منع می کند در برخی از کشورها موقتا برمی دارد تا کاربران اجازه داشته باشند علیه ولادیمیرپوتین و نیروهای روسیه اظهارنظر- بخوانید اسهال نظر- کنند و مرگ آنها را بخواهند[۴*]. چنین جنگ های ایدئولوژیک و روانی برای درهم کوبیدن هیولای  امپریالیستی است که تاکنون توان مقابله را داشته است و قصد دارد که نظم خونین جهانی آنها را مطابق نقشه و امیال خود- البته در راستای منافع امپریالیست خودی- طراحی و عملی کند. چنین جنگ های روانی ریشه در این دارد که امپریالیسم غرب به آسانی نمی تواند در مقابل امپریالیسم روسی مقاومت کند. دولت قدرتمند پوتین خطرناکتر از اینهاست که بتوان آنرا همانند افغانستان،عراق،لیبی و غیره از پای درآورد. در صورتی که غرب مطمئن بود که  به مثابه ی دول سابق یوگسلاوی، لیبی،عراق،‌افغانستان، یمن و… می تواند دولت پوتین را سرنگون کند، به طور یقین گزینه یِ حمله یِ نظامی روی میز بود. در چنین حالتی بهتر است بجای هزینه در جنگهای روانی و ایدئولوژیک، می توان از طریق حمله نظامی راحتتر دشمن را از پای درآورد و نفسِ راحتی کشید.
به نظر من در هیچ دوره ای از تاریخ،رسانه ها و میدیاهای سرمایه داری ماهیت واقعی شان را به این میزان عریان نکرده بودند. همین مسأله در همان حال که ماهیت فلسفه وجودی این رسانه ها،‌شرکت ها و شبکه های اجتماعی را برای عموم آشکار می کند، درهمان حال بازگو کننده این واقعیت است که سیستم جهنمی تبلیغات چگونه قدرتمند عمل می کند و جامعه را تحت تاثیر قرار می دهد.
رسانه های آلمان نیز به گونه ای تلاش می کنند که ٬٬دولت پوتین٬٬ و ٬٬شهروندان روسی زبان ٬٬ را برابر و در یک کفه ی ترازو قرار دهند. این نوع اقدامات درمحکوم کردن حمله نظامی دولتِ پوتین به اوکراین،‌فقط به پیشبرد موجِ فاشیستی بر علیه غیرِ اروپائیان در سطحِ‌ کلی و روس زبانان به طور اخص دامن میزند. شرایط موجود در اروپا از منظر رسانه ها به گونه ای شرح داده می شود که گویا فقط هواداران دولت روسیه و سبکسرترین افراد و روشنفکران به نقدِ‌ مواضع ناتو و دولِ غربی برمی خیزند. این شرح ماجرایی است که در کشورهای ٬٬متمدن٬٬ غربی رخ می دهد و به خورد جامعه می دهند. بنابراین یکی از دلایل برخوردهای راسیستی به شهروندان روس زبان در اروپا را باید در اینجا جست و جوی کرد. شما در صورتی که مخالف بنیادی دولت پوتین باشید، اما در همان حال در مقابل ناتو و دول غربی ندای « نخیر» سر دهید، به عنوان هوادار پوتین تعریف می شوید. این همان دیدگاهی است که تاحدودی در آلمان در حال اجرائی شدن است. اینها صرفا نسخه و همان حربه های سیاسی هستند که مرتجعین سلطنت طلب در مقابل مخالفین خود بدان متوسل می شوند. مرتجعین سلطنت طلب آگاهانه مخالفین خود را به عنوان بسیجی و یا مزدور رژیم جمهوری اسلامی ایران برجسته می کنند به امید اینکه مانع هرگونه صدای انتقاد باشند.
مردم بسیار ٬٬متمدن٬٬آلمان طوری اسیر رسانه های کثیف امپریالیسم شده اند که به سطحِ جنون رسیده اند. در کشوری که روزنامه بیلد در سطح میلیونی بفروش می فروشد،انتظاری بیش از این توهم است. این جامعه که با بمب هیدروژنی رسانه ها مدت مدیدی شعورشان با خاک یکسان شده است نگاهشان فقط معطوف تماشای فوتبال، فیلمهای خشونت آمیز،برنامه های آرایشی و از این قبیل شده است . اما باز همه ی اینها کافی نیست. برای اینکه بتوان در چنین حالتی مردم را فریب داد و یا اگر شرایط ایجاب کرد از آنان به عنوان گوشت دم توپ استفاده کرد، باید از روش و تجارب پدرشان یعنی آدولف هیتلر بهره گرفت. همانطور که رژیم نازیست ها در آلمان مردم را از دشمنان خیالی یهودیان و کولی ها  می ترساندند، همانطور که دولت آمریکا در سال۲۰۰۰ از تروریسم اسلامی و صدام حسین به عنوان دشمن خطرناک یاد می کردند و جامعه آمریکایی را به جنگ افغانستان دعوت کردند، رسانه های دولتی و غربی از دولت پوتین و تا حدودی علیه ی شهروندان روس و بلاروس این چنین تصویری ارائه می دهند. هیتلر بر پایه یِ همین تئوری های توطئه به جامعه تزریق می کرد که برای دفاع ازحرمت و کرامت و حیات خویش باید همه یِ دشمنان- یهودیان،کولی ها و کمونیست ها- را از بین برد. همین فلسفه با روشهای مرموزانه رسانه ها در حال اجرائی شدن است،البته باید به گونه ای این تئوری تزریق شود که خدایی نکرده ٬٬ارزش های دموکراسی لیبرال٬٬ لطمه نخورد. تا دیروز هیولای اسلام سیاسی را خلق کردند که بعدها به دوست و یاور خودشان تبدیل شد و امروزه برای ٬٬دشمن٬٬ دیروزی شان در همین کشورهای٬٬متمدن٬٬ فرشِ قرمز پهن می کنند.
اما انگار هیولای امروزی که آقای پوتین باشد،‌جزو آن هیولاهای جذاب است که به عنوان دشمن جدی بر علیه شان برخواسته و قصد کوتاه آمدن از منافع امپریالیستی اش را ندارد.
این مطلب را در نوشته های بعد بیشتر باز خواهم کرد. اما کوتاه اشاره می کنم که دفاع و حمایت از هر کدام از طرفین جنگ به معنای قرار گرفتن در یکی از قطب های ارتجاعی است که فقط به شعله ور شدن آتش جنگ،کشته شدن انسان های بی گناه و آوارگی آنها دامن می زند و در این بین کوچک ترین منافع طبقه کارگر یعنی اکثریت جامعه تعقیب نمی شود.
نتیجه گیری
به طور یقین،‌تا زمانی که ندای رسانه های تخریب جمعی دولتی و غیردولتی بر افکارجامعه سوار شده باشند، برای رسیدن به جامعه آرمانی فرسنگها راه باقی است. تا زمانی که جامعه در این توهمات و حاشیه سیاست نگه داشته شود،رسانه های دولتی و غیردولتی می توانند راحتتر به جای اکثریت جامعه بیاندیشند و اتوریته شان را دیکته کنند. در چنین شرایطی، اکثریت جامعه را می توان براحتی به حاشیه کشاند و از مسأله پرتشان کرد.همه یِ این تئوری ها و پدیده های مندرجه به درست به نامِ دموکراسی پراکتیزه می شوند.
فقط با مطالعه ریشه ایی و عمیق مسائل تئوریک و درک ماتریال از پدیده های اَکتوئل و روزمره می توانیم که تصاویر متفاوت و حتی متناقض از رویداد ها را با هم مقایسه کرده و راحتتر سیاه را از سفید تشخیص دهیم. با رشد آگاهی سیاسی و طبقاتی، همگی این رسانه ها وارد «بحران دروغ پراکنی» خواهند شد و به مثابه یِ سابق قادر به قلع و قمع افکار اکثریت جامعه نمی شوند. آگاهی جامعه پاشنه آشیل دروغ رسانه ها و بلندگوهای امپریالیسم غرب و شرق است. در جامعه ای که عدمَ‌ آگاهی مردم به فرهنگ تبدیل شده، سیستم تبلیغات و بمباران جهنمی رسانه ها بخوبی عمل می کند و قرار هم نیست که اکثریت از حقایق سر درآورند.
متاسفانه هنوز اقلیت جامعه جهانی اعتماد خود را نسبت به رسانه های جریان های اصلی سرمایه داری از دست داده اند. به طور یقین، در صورت قوی تر شدن رسانه های آلترناتیو،‌مردم نیز اعتماد خود را به رسانه های سرمایه داری از دست خواهند داد و تمایل کمتری به شنیدن اخبار و اطلاعات دروغین خواهند داشت. فقط رسانه ها و شبکه های قدرتمند آلترناتیو چنین پتانسیلی را دارند که جامعه را از  زیر بمباران ایدئولوژیک و جهنمی حاکم بر جهان نجات دهند و اخبار و اطلاعات دقیق را بازتاب دهند.
 تنها راه نجات از قهقراى سیاسی، اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی ،ایدئولوژیک و جنگ،‌درهم شکستن نظم ارتجاعی حاکم یعنی مناسبات تولیدی در سطح جهان است. تنها با شروع سوسیالیسم و کمونیسم است که بشریت روی سعادت را خواهد دید و برای همیشه از شر این همه بدبختی و مشقت ها خلاص خواهد شد.
نه به امپریالیسم غرب
نه به امپریالیسم شرق
نه به ناتو و ارگان های تروریست غربی
نه به جنگ دولت روسیه در اوکراین
واحد خضری (ژوبین )
۲۰۲۲.۰۳.۱۵
۱: اشاره به مقررات و قوانین جدید سانسور در ۲۴ دسامبر ۱۸۴۱ از سویِ دولت پروس می باشد.
۲:[ کنترل رسانه ها. نوام چامسکی. ترجمه دکتر ضیا خسروشاهی. دموکراسی نظاره؛صفحه ی ۱۳]
۳:[ کنترل رسانه ها. نوام چامسکی. ترجمه دکتر ضیا خسروشاهی. روابط عمومی؛ صفحهی ۲۴]
۴: بی بی بی « ‌BBC »، جنگ در اوکراین : فیسبوک موقتا به سخنان خشونت آمیز علیه پوتین و سربازان روسی اجازه انتشار می دهد.
 سایر منابع:
سانسور و آزادی مطبوعات « کارل مارکس»
دانشگاه ها در جهان نئولیبرال « الکس کالینیکوس»
Print Friendly, PDF & Email

Google Translate