مکتوبات شبانه , مکتوب سیزدهم

مکتوبات شبانه

مکتوب سیزدهم

بیماری پارکینسون وجنگ اوکراین 

تقلیل جنگ اوکراین به بیماری پارکینسون پوتین و تقلیل بر آمدن نازیسم به بیماری هیتلر و مصرف بیش از اندازه مواد افیونی و توهم زا پشت کردن به دیدن دسته جات و لایه های الیگارشی های قدرتمند مالی و نظامی و سیاسی ست و عبور از تحلیل طبقاتی جنگ های بزرگ و تببین این جنگ ها با روانشناسی فروید است،کاری که قبلاً در مورد هیتلر شده است .

شکی نیست که یکی از عوامل دخیل در این جنگ ها دیوانگی رهبرانی ست که در راس این الیگارشی ها جاخوش کرده اند وحکم کاتالیزرو دارند اما داستان جدی تر از این برداشت های روانکاوانه است.در پشت توسعه طلبی و شوینیسم سرمایه داری امپریالیستی روس جناح های قدرتمند نظامی و مالی صف کشیده اند که به تقسیم کنونی جهان معترض اند و چون آلمان هیتلری سهم بزرگتری از بازار جهانی را می خواهند و این خواستن می تواند خود را در لباس جنگ نشان بدهد.

این جنگ و جنگ هایی از این دست را باید در تضاد ها و تخاصمات بلوک های امپریالیستی دید.

حمایت از روس های دوایالت خودمختار و کریمه و نازی زدایی و جلوگیری از پیوستن اکراین به ناتو تمامی داستان نیست بخشی از داستان است .

این که غرب در تلاش است با تقویت جریانات راست افراطی اکراین را از آن خود کند و این جریان دست کمی از همتایان خود در روسیه ندارد این هم بخشی از داستان است

 ‌انتخابات و مجلس و دفاع از ارزش های دموکراتیک غربی برای دوسوی این داستان رویه کار است.

داستان اصلی تقسیم مناطق نفوذ و حل تضاد های حل ناشدنی بلوک های امپریالیستی ست 

 و جز این جایگزینی گاز طبیعی مایع امریکا با گاز روسیه و نیز کنترل راه های تجاری و انتقال بحران های درونی خود به بیرون است .

داستان اصلی بدست گرفتن شاهرگ های حیاتی جهان از منابع انرژي و راه های تجاری  و در دست داشتن مناطق سوق الجیشی ست .

 شعله ور کردن جنگ را باید در حل موقت بحران های ساختاری نظام سرمایه در هر دو سوی این داستان دید و از بین رفتن وسایل تولید و تاسیسات زیر بنایی بازار کاری ست برای باز سازی و رونق دوباره سرمایه دچار بحران .

تبیین تمامی این داستان با فوکوس کردن روی حرکات صورت پوتین و نشستن در پشت میزی بزرگ برای پنهان کردن دیس کنیزی و سگ بازی پوتین بیشتر بیک شوخی شبیه است تا تحلیل جنگی در این ابعاد  .

جنگ اوکراین ؛جنگ بلوک های امپریالیستی

خوشمزه گان روزگار،راست های آواره در چار گوشه جهان و راست های جا خوش کرده در خیابان فرشته و نیاوران و سلطنت آباد این روز ها ساز های شان را کوک کرده اند که جنگ اوکراین جنگ بین جهان آزاد و کمونیسم است.

از این داستان بگذریم که در تمامی طول این سال ها زرادخانه دروغ و لجن پراکنی همین راست نیروهایش را متمرکز کرده است بر تاریخ چپ آن هم روزگار استالین و چپ ایران روز گار حزب توده و فرقه دموکرات  تحت عناوین تنویر افکار و باز خوانی تاریخ.و با فرا فکنی می خواهد با هر حربه ای چپ را بکوبد.

 در دنباله همین پروپاگانداست که الیگارشی روس می شود دست پروده بلشویک ها و جنگ بین دوبلوک سرمایه داری می شود جنگ بین جهان آزاد و کمونیسم.

آن سوی این هیاهوی راست چپ سنتی ست که در روزگار جنگ سرد فریز شده است و در غار اصحاب کهف دارد خواب روزگار خوش دقیانوس را می بیند و هنوز هم بر طبل ضد امپریالیستی می کوبد و تمامی وقایع جهان را جنگ بین دو اردوگاه می بیند و با قرار دادن خود در جبهه الیگارشی زیاده خواه روسیه  آب به آسیاب راست پرو غرب می ریزد تا رندان روزگار بیایند و با بولد کردن آن ها دم از چپ متعفن و کمونیسم متعفن بزنند واحساسات ضد کمونیستی خودرا آب بندی کنند.  

یک نفر  

من یک نفر را می شناسم که کلمه در دهانش به هزار طرف می چرخد.و صبح که از خواب بیدار می شود نگاه می کند باد از کدام سوی می آید و آب از کدام سوی تبخیر می شود و نان در کدام تنور برشته می شود.

همیشه دوست داشته است وزیر یا وکیل بشود اما دست روزگار او را کاسب کرده است و کاری ندارد که جنس ش جور است یا نه او با پیرایه های لفظ و با جناس و کنایه جنس ش را جور می کند.

عبادت هم می کند به روزگار و زمانش اما مومن بودنش مناط اعتبار نیست منافعش قبله اش را تغییر می دهد.

سیاسی نیست اما مدام از سیاست دم می زند و فکر می کند سیاست راهی ست که او را بقدرت نزدیک می کند.و قدرت در نزد او یعنی تمامی سیاست

از رقص چیز زیادی نمی داند اما مدام برای خوشامد این و آن خوش رقصی می کند.

 دوزیست نیست اما مثل دو زیستان زندگی می کند

همیشه بوده است و همیشه خواهد بود و نسلش را ملخ نمی خورد

نمی توان وصفش کرد.نمی توان وزنش کرد.شبح آواره ای ست که هیچ چیز نیست.و هیچ چیز ندارد او یک بی همه چیز تمام عیار است.

جادوی رسانه

 از دیر باز برای صاحبان سلطه تسخیر ذهن مردم مسئله اصلی بوده است.جادوگران نخستین کسانی بودند که به قدرت تسخیر ذهن پی بردند و فهمیدند که می توان با انجام مناسک و مراسمی باوراند که  نیرویی ماورا انسان هست که می تواند در زندگی آنان تاثیر بگذارد.

وتسخیر اذهان خود منجر به توهمی جمعی می شود و آن توهم می تواند هرکار ناممکنی را ممکن کند.

پس کار اصلی  تسخیر ذهن و قفل کردن ذهن با علائم و نشانه هایی بودند که بخودی خود فاقد قدرت و نیرو بودند اما  وقتی در اذهان تسخیر شده رسوب می کردند به قدرت های ماورایی تبدیل می شدند

 تبدیل مراسم و مناسک به کلید هایی برای گشودن راز هایی ناشناخته به همین منظور بود

مهم آن بود که این مراسم و مناسک راز آمیز بودن آن ها به باور تبدیل شوند و این باور در اذهان بُعدی واقعی بخود بگیرد از این جا ببعد این باور ذهنی به توهمی جمعی تبدیل می شود واین توهم جمعی می تواند اذهان دیگر را تحت تاثیر قرار دهد.

کار رسانه با همین مکانیسم جادو جلو می رود.نخست تسخیر اذهان با مراسم و مناسکی خاص و بعد ایجاد توهمی جمعی حول موضوعی و سمت وسو دادن به این توهم جمعی.    

علل قحطی های بزرگ در روزگار گذشته

برای بررسی علل قحطی های بزرگ در دوران گذشته باید به اواخر دوره صفویه نگاه کنیم که الگوی اقتصاد معیشت محور ایران به اقتصاد تجاری و پولی تبدیل شد و از اینرو صادرات محصولات تجاری از ایران به اروپا از طریق عثمانی موجب میشد تورم اروپا و عثمانی وارد ایران شود و علاوه بر این محصولات کشاورزی معیشتی کمکم جای خود را به محصولات کشاورزی تجاری دادند و ازاینرو با بروز هر خشکسالی، قحطیهای سریالی متعددی در ایران روی داده است

در دورهی زندیه بر اثر خشکسالی یک قحطی بزرگ به وجود آمد که با درایت کریمخان زند از طریق گشودن درهای سیلوهای حکومتی و قرار دادن غله در اختیار مردم موجب عدم بروز فاجعه گسترده شد.علاوه بر آن در دوره ناصرالدینشاه و بین سالهای ۱۸۶۹ تا ۱۸۷۲ بر اثر خشکسالی دیگری قحطی گستردهای پدید آمد که این قحطی را قحطی بزرگ مینامند

تغییر الگوی معیشت محور ایران به الگوی اقتصاد تجاری موجب شد که ایران در سال ۱۹۱۴ برای نخستین بار وارد کننده گندم شود و بلافاصله پسازاینکه ایران به واردکننده گندم تبدیل شد، در سال ۱۹۱۵ و ۱۹۱۶ خشکسالی گستردهای در ایران پدید آمد که موجب شد همان مقدار اندک تولید کشاورزی معیشتی نیز با چالش مواجه شود

با کشیده شدن جنگ جهانی اول به ایران طبیعتاً عامل جنگ نیز بر عوامل پیشین افزوده شد؛ درحالیکه کشور واردکننده گندم شده و خشکسالی تولید مقدار اندک محصولات کشاورزی معیشتی را با چالش مواجه کرده است؛ همان مقدار اندک نیز میبایست میان اشغالگران و مردم ایران تقسیم شود و بدیهی است که بر شدت قحطی افزوده خواهد شد

مهمترین اثر غفلت از عوامل متعدد بروز این فاجعه دور ماندن از علل اصلی است که میتوانند در دورههای متعدد بحرانهای مختلفی را ایجاد کنند. بهعنوان نمونه تأکید بر خودکفایی در حوزهی اقتصاد کشاورزی و آنهم اقتصاد تجاری با استفاده از صنایع آب خواه در کشوری مانند ایران ـ که تولید مواد غذایی مازاد چندانی ندارد ـ علاوه بر بروز قحطی مانند سالهای ۱۸۶۹ تا ۱۸۷۲ و سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹ منجر به بحران آب میشود که در حال حاضر نشانههای آن را در اعتراضات دامداران، کشاورزان، بحران اخیر خوزستان و مسائل دیگر میتوان دید

ذهن مدرن و پیش مدرن

ذهن مدرن قوانینی ضروری را حاکم بر طبیعت می داند و مدام در پی کشف این ضرورت ها و قوانین است .و بر این باور نیست که با سحر و جاد و دعا می توان براین قوانین اثر گذاشت و یا این قوانین را به نفع خود تغییر داد.

تبار شناسی ذهن مدرن بر می گردد به دوران رنسانس که سوژه یعنی انسان شناسنده در برابر ابژه یعنی طبیعت و موضوع شناخت قرار گرفت.

ذهن پیشامدرن اما بر این باور است که می توان بر قوانین حاکم بر طبیعت اثر گذاشت و از وقوع آن ها جلوگیری کرد وآن ها را بدانسوی که می خواهیم تغییر جهت داد

 برای ذهن پیشامدرن عقل مرجع تمامی امور نیست مراجع دیگری افضل بر عقلند و مرجعیت عقل ذیل آن مراجع قرارمی گیرد.

روشنفکر کیست

روشنفکر ایدئولوژی زده و مذهب زده نیست.هیچ باوری دینی و غیر دینی او را از آزاد اندیشی دور نمی کند و بدنبال آن نیست که کمی ها و کاستی های هر باوری را پر کند.

کار روشنفکر ماله کشی بر گسل های موجود در هیچ باوری نیست .  

  روشنفکر خود و دیگران را سانسور نمی کند.  

روشنفکر بر قدرت است و با قدرت نیست

ذهن و زبانش در خدمت نور پاشی بر حقیقت امور است و در این راه بفکر خوش نامی و بد نامی خود نیست.  

 جرئت وجسارت نقد دارد و آماده دادن هزینه در این راه است

روشنفکر باور ندارد که حقیقت مطلق امور در دستان اوست و مدام  در پی راستی آزمایی اندیشه های خود است

روشنفکر با مردم است و خودرا متعهد به مردمش می داند.

چند پرسش در مورد عدالت 

آیا عدالت زیر مجموعه ی اخلاق است  یا نه مقوله ی جداست  

آیا عدالت اصالت دارد  

آیاعدالت مفهوم مستقل و ثابتی ست که  ما باید محققش کنیم

آیا  عدالت اصالت ندارد و ما باید در هر لحظه تعریفش کنیم 

 آیا این احساس ماست که عدالت را تعریف می کند،یا این عدالت هست که احساس ما را تعریف می کند.

چپ ستیزی

چپ ستیزی نماد نوعی رویکرد کور و ایدئولوژیک است نسبت به اندیشه دیگری و برادر تنی چپ هراسی ست.

بدیل این نفرت کور پژوهش و تحقیق علمی است که چپ شناسی ست.  

عده ای باید یاد بگیرند که ستیزی را با شناسی عوض کنند و پژوهش را جایگزین نفرت کنند.

این گونه هر دیالگوی شکل می گیرد و از قبل این دیالوگ سره از ناسره تشخیص داده می شود و دو طرف بحث از یک دیگر یاد می گیرند و به کمی ها و کاستی های اندیشه خود پی می برند.

آنچه این روزها در فضای مجازی می گذرد از مقوله چپ هراسی و چپ ستیزی ست .کسانی که مدام در مورد استالین داستان می بافند و تاریخ می سازند دنبال تنویر افکار نیستند دنبال خاک پاشیدن در چشم حقیقت اند تا کالای بنجل خود را بعنوان کالایی بی رقیب روانه بازار کنند.

 

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate