«نبرد بین دموکراسی و دیکتاتوری»

بنا به گزارش رادیو فردا، خانم نسرین ستوده، وکیل و مدافع حقوق بشر، که بسیاری از خوانندگان به گذشته، و مواضع ایشان آشنا هستند و مورد احترام بسیاری از فعالان سیاسی هستند، در نامه ای به آقای آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل متحد، به چند نکته شایان تأمل اشاره می کنند.
با توجه به آن نکات، چند نکته که در نامه خانم نسرین ستوده «از نظر پنهان شده» را برجسته خواهم کرد.
نخست به نکات اصلی نامه نگاهی گذرا داشته باشیم. ایشان در نامه خود می نویسند:
  • «این جنگ نبردی بیندمکراسی و دیکتاتوری است، اما خوشبختانه مردم اوکراین در این نبرد تنها نیستند و دنیا با نگرانی زیادی به کمک اوکراین شتافته است».
  • «….من نیز مثل میلیون‌ها انسان در سراسر جهان از این تجاوز گستاخانه وحشت زده‌ام و در همبستگی با مردم اوکراین و ایستادن در کنار آنها اظهار می‌دارم که صلح جهانی بدون ایستادگی در مقابل تجاوزنظامی روسیه و حمایت از اوکراین بی‌معناست….»
  • از «کلیه ظرفیت‌های بین‌المللیبرای پایان دادن به این تجاوز آشکار» استفاده شود.
پیش از پرداختن به نکات مورد نظر، می خواهم توجه کاربران را به دو نوشتار اخیر، پیرامون جنگ در اوکراین، جلب کنم. در آن دو نوشتار به دو نکته اساسی اشاره کرده ام. نخست اینکه، هر تجاوزی، و هر حمله نظامی از سوی هر کشوری، علیه هر کشور دیگری، شدیدا محکوم است. دیگر اینکه، آنچه در اوکراین می گذرد، هر چند جنایت است، و مردم اوکراین و سربازان روسی و اوکراینی قربانی آن جنگ هستند، اما، در منتهی الیه، این جنگ، جنگ بین استثمارگران است؛ و نه نبردی بین دموکراسی و دیکتاتوری. چرا؟
اگر به این جمله «کلیشه» ای دقت کنیم، ناچار می شویم که تعیین کنیم، چه طرفی دیکتاتور است و کدام یک دموکرات. در دیکتاتور بودن پوتین، و در اشغالگر بودن پوتین شکی نیست؛ اما طرف مقابل، یعنی جبهه مقابل که بقول ایشان «ایستادگی» می کند، دو ویژگی دارد، و شاید بهتر است بگویم از دو بخش تشکیل می شود. یک بخش مردم اوکراین هستند، و بخش دیگر دولت وابسته به جهان استثمارگر، که از حمایت بی دریغ نژادپرستان و نئو نازیستها (آزوف) برخوردار است. شایان تآمل اینکه آزوف مورد حمایت «کوکلاکس کلن» (نژادپرستان آمریکایی که کلاه قیفی بر سر گذاشته و سالهاست در آمریکا فعال هستند)، و همچنین از حمایت داعش برخوردار بوده اند. اما این فقط یک جنبه از پیچیدگی این جنگ است. کشورهای استثمارگر (آمریکا و انگلیس و فرانسه و …..) با جرقه زدن به شعله های جنگ، نه تنها توانسته اند به منافع و ثروت کارخانه های اسلحه سازی خود ببیفزایند، بلکه و به بهانه دفاع از کشورها در شرق اروپا، من غیر مستقیم، با گسیل سرباز و کماندو و تسلیحات مختلف به آن کشور های کوچک و ضعیف اروپای شرقی، آن بخش از اروپا را بدون ریختن حتی یک قطره خون اشغال نظامی بکنند.
زمینه سازی
«نبرد بین دموکراسی و دیکتاتوری» را، با توجه به زمینه های تاریخی، می شوذ با عینک متفاوتی ارزیابی کرد. پس از فروپاشی شوروی، ناتو بالهای خود را به طرف شرق گستراند. بین ۱۹۹۰ – ۲۰۰۰ سه کشور چک، لهستان و مجارستان به ناتو پیوستند. روسیه با توجه به این تهدید واقعی، از ناتو خواست که با پذیرفتن اعضای جدید از نزدیک شدن به مرزهای روسیه خودداری شود. اما ناتو بدون توجه به این خواست حیاتی، پس از سال ۲۰۰۰ با عضویت استونی، لتویا، لیتونی، اسلوینیا، اسلواک، رومانی، بلغارستان، آلبانی، کروات، مونتینگرو، مقدونیه شمالی، موافقت کرد و در نتیجه تقریبا با روسیه همسایه شد. و حال می خواهد با عضویت اوکراین، خود را به دروازه های روسیه رسانده که به لحاظ نظامی می تواند فقط با موشکهای با برد کوتاه اما مجهز به کلاهک اتمی روسیه را تهدید کند.
کوبا
در زمان کندی و خروشچف، تقریبا چنین اتفاقی در حال رخ دادن بود، با این تفاوت که اینبار شوروی می خواست با قرار دادن موشک های خود در کوبا، در عرض چند دقیقه کالفرنیا و فلوریدا را هدف قرار دهد. کندی با این حرکت استراتژیک مخالفت کرد، و اگر خروشچف عقب نشینی نکرده بود و آمریکا هم نپذیرفته بود که در ترکیه استحکامات موشکی مستقر نکند، جنگ جهانی (اتمی) همان سال می توانست روی دهد.
دموکراسی
همانطور که ملاحظه می شود، در اینجا، مردم اوکراین قربانی جنگ بین دو «ابر» قدرت هستند. روسیه می خواهد از منافع ملی خود دفاع کند، و ناتو می خواهد به «منافع ملی» خود بیفزاید. هیچکدام برای دموکراسی نبرد نمی کنند، بلکه نبرد برای هژمونی است.
مزرعه حیوانات
خانم ستوده حتما با داستان مزرعه حیوانات آشنا هستند. اگر انسان ها از گُرده حیوانات کار به کشند، محکوم است، اما اگر خوک ها بر حیوانات حکمرانی کنند، امریست متفاوت – «همه حیوانات با هم برابرند، برخی از حیوانات برابرترند». اگر آمریکا، از آنسوی دنیا، به عراق و افغانستان و لیبی و سوریه لشگرکشی کند، این عمل، آدمکشی و جنایت جنگی علیه بشریت و اشغالگری نیست، ولی اگر روسیه به کشور همسایه حمله کند، تمام رسانه های زیر نظر «مرداک» شروع به عربده کشی و یقه درانی کرده و خاک بر سر می ریزند که واویلا به «دموکراسی» تجاوز شده است. اگر ۱۰۰۰ یا ۱۰۰۰۰ اوکراینی قربانی جنگ شوند، همه در ملل متحد جمع می شوند و آنرا جنایت جنگی می نامند، ولی پس از حمله غرب به عراق، بیش از یک میلیونی عراقی کشته می شوند، و ده ها هزار افغانی بیخانمان می شوند، همه از ترس اینکه نکند مورد غضب این میرغضب قرار بگیرند زبان می گزند و خفقان می گیرند، و نبرد مردم عراق علیه اشغال آمریکا را «نبرد بین دموکراسی و دیکتاتوری» نمی خوانند. اگر صهیونیسم سرزمین فلسطین را اشغال کند و در صبره و شتیلا حمام خون درست کند، کسی به صورت جنایتکاران صهیونیست تف نمی اندازد و ملل متحد خفه می شود. وقتی عربستان به یمن حمله می کند و کودک و زن و مرد را لت و پار می کند کسی به انتفاضه نمی گوید «نبرد بین دموکراسی و دیکتاتوری»، تا نکند کسی آنها را به «یهودستیزی» متهم کند، و اگر اسرائیل خرج آنها را می دهد، مبلغ ماهیانه آنها قطع نشود.
مشکل بر سر اشغال اوکراین نیست. طبیعتا، پوتین به همان اندازه محکوم است که بوش پسر و پدر و … بلر و کامرون و حال جانسون و ماکرون. مشکل بر سر اینست که ما (فرهیختگان و کتابخوان ها و فعالان سیاسی و حقوق بشری) عادت کرده ایم به بلندگوهای «مرداک» گوش بدهیم و اجازه بدهیم «ذهن» ما را هرگونه که می خواهند فورم داده و برنامه ریزی کنند.
«ما» یادمان رفته که «آدم» هستیم و نه ماشین که یکی آن پشت بنشیند و ما را برنامه ریزی کند. ناخواسته، و شاید چون علیه «جنایت» هستیم، هر حرفی را هرجایی می زنیم، و به ریز ماجرا، ریز رویدادها، و به استراتژی جهانخواران توجه نمی کنیم. اگر خامنه ای بگوید روسیه از حق دفاع از خود استفاده کرده، «ما» آن را آتو کرده و فورا می گوییم «مقاومت» مردم اوکراین، ولی توجه نمی کنیم که در عرض چند روز بیش یک میلیون از همین «مردم»، اوکراین را ترک کرده و به کشورهای همسایه پناه برده اند. آیا جنگ ایران و عراق را به یاد داریم؟ آیا مردم خوزستان به ترکیه و امارات و قطر اسباب کشی کردند، یا ایستادند و در خاک وطن مورد آماج گلوله های سربازان صدام قرار گرفتند؟ نه! نه! نه!!!! خود را گول نزنید و حرفهای کلیشه ای هم نزنید که بسیجی هایی که کلید بهشت به گردن داشتند، در خوزستان می جنگیدند. این حرف درست است، اما در خط اول جبهه، در آنزمان که جمهوری اسلامی عقلش با گُهش قاطی شده بود و دعوا بین بنی صدر و خامنه ای بود، مردم عادی جلوتر از بسیجی و پاسدار، مردم خرمشهر، مردم عادی خرمشهر بودند که مقاومت می کردند. لُر های جسور بودند که از خاک وطن دفاع می کردند. می خواهم بگویم وقتی واژگان را استفاده می کنیم، کمی به مفهوم آن فکر کنیم، در غیر اینصورت وقتی که فهمیدیم اشتباه حرف زدیم، مجبور می شویم یا دروغ گفته و حرفهای قبلی خود را کتمان کنیم، و یا اینکه زیرکانه آنرا بنا به نرخ روز تعبیر کنیم.
روسیه اشغالگر است. در حال کشتن شهروندان بی دفاع اوکراینی است. در این واقعیت شکی نیست. پوتین و روسیه باید محکوم شود. در اینکه مردم اوکراین هم قربانی این اشغالگری هستند. هم شکی نیست. اما، در پس پرده، سوالها و ناگفته ها بسیار است که بی بی سی و الجزیره و سی ان ان و فاکس به آن نمی پردازند. به نفعشان نیست. «جنگ» برای این اراذل که لباس «مقدس» ژورنالیست به تن دارند، یک موهبت است. محلی است برای ارتزاق. بهانه ای است برای پیشبرد خط سیاسی صاحب رسانه.
هشدار
حال که روسیه به اوکراین حمله آورده و سرزمین اوکراین را اشغال کرده و حتی سایت های هسته ای را بمب باران می کند، و بهانه می آورد که اوکراین باید خلع سلاح اتمی شده، و سیستم نئونازی از اوکراین ریشه کن شود، خوبست به یک اینهمانی احتمالی یک در میلیون هم گوشه چشمی داشته باشیم. به حمله نظامی اسرائیل به ایران هم فکر کنیم، به این بهانه که اگر عمل و منطق روسیه برای اشغال و حمله نظامی درست است، حمله اسرائیل به ایران اتمی هم درست است، و اگر نئونازی در اوکراین ریشه دوانده، در ایران هم فاشیسم دینی حاکم است، و حمله به ایران منطقا قابل قبول است.
اگر باز هم نمی فهمیم که این «جنگ»، در اصل «جنگ بین گرگ ها» است، خوبست که به سخنان مایک پمپئو دقت کنیم که آمریکا را به رسمیت شناختن تایوان ترغیب می کند، وقتی بخوبی می داند که چین علنا چنین دیدگاهی را مترادف با «اعلان جنگ» تعریف کرده است.
آنچه خانم ستوده می بینند و کشتار شهروندان اوکراینی را به درستی تتقبیح و محکوم می کنند، جنگ بین دموکراسی و دیکتاتوری نیست، بلکه «جنگ برای بازتعریف مرز های ژئوپلیتیکی» است. جنگ بین لاشخورهایی است که بر سر سهم بیشتر از این زمین خاکی، شهروندان بی دفاع اوکراین را قربانی کرده اند.
همه و همه اینها در قرن بیست و یکم در حال رخ دادن است، چون، در قرن بیستم، وقتی آمریکا به کره حمله برد، و سپس ویتنام را زیر هزاران تُن بمب با خاک یکسان کرد و ده ها سال ویتنامی کشت، «ما» ساکت ماندیم و آمریکا این مظهر «دموکراسی» را لعن و نفرین نکردیم. آنچه امروز رخ می دهد، بخاطر آنست که وقتی روسیه (شوروی)، پس از خیزش دموکراسی طلبی مردم، چکسلواکی و مجارستان و لهستان را اشغال نظامی کرد (سالهای ۱۹۶۰) «ما» ساکت ماندیم.
وقتی خانم ستوده به گوترش می نویسند از «کلیه ظرفیت‌های بین‌المللیبرای پایان دادن به این تجاوز آشکار» استفاده شود. به راستی این «کلیه ظرفیت ها» یعنی چه؟ در دنیای سیاست، این جمله مترادف است با «تمام گزینه ها روی میز است» و «ما» متاسفانه برای این «تهدید» آشکار به «جنگ»، کف می زنیم و هورا می کشیم.
خانم نسرین ستوده که تجربه زندان های جمهوری اسلامی را دارند، بخوبی می دانند که هماکنون در آن زندانها بر سر اسرا چه می آید. اما همین «غرب دموکرات» در حال سازش و بده و بستان با جلادهایی چون رئیسی است تا «همه با هم» و به سبک خمینی، ایران را چپاول کنند. چرا این اراذل یکی از شروط رفع تحریم ها را آزادی زندانیان سیاسی نگذاشتند، و فقط به زندانیان تبعه کشور خود رضایت دادند؟ پاسخ ساده است. آنها به همه چیز احترام می گذارند به جز «حقوق بشر»، «دموکراسی» و «آزادیخواهی».
۴۴ سال است که «ما» آلوده به فرهنگ آخوندی شده، و از واژه ها بصورت «کلیشه»ای استفاده می کنیم و به معنای حرفهایمان توجه نمی کنیم.
هرگز نبردی بین دموکراسی و دیکتاتوری وجود نداشته است. هر نبردی که شاهد آن بوده و هستیم یا خواهیم بود، نبرد بین دو هژمونی طلب است. یک روز به آن می گفتیم هخامنشیان و امپراتوری رم، یکروز دیگر پرشیا و عثمانی، روز دیگر جنگ جهانی اول و دوم و کره و ویتنام و….. و اینروزها می گوییم «نبرد بین دموکراسی و دیکتاتوری» در اوکراین، حال آنکه این «جنگ»ها، در اصل «جنگ بین قدرتها» برای توسعه طلبی و گسترش هژمونی است.
به نظر من، نبرد امروز مردم ایران علیه جمهوری اسلامی هم«نبرد بین دموکراسی و دیکتاتوری» نیست. چرا که «ما» هنوز تعریفی از «دموکراسی» نداریم. اگر منظورمان از «دموکراسی» حکومت «مردم» بر «مردم» است؛ که متاسفانه نه پایه های فرهنگی آن در سیستم و نظام فکری «ما» ریخته شده، و نه اینکه نظام های سیاسی گذشته و حال (شاه و شیخ) به «مردم» امکان آموختن داده اند. «ما» حتی در خارج کشور نمی توانیم «صدا»ی مخالف «خودمان» را تحمل کرده و همینکه چند نقد از خود، رهبر و یا سازمان متبوع خود می شنویم رگ های گردنمان ورم میکند و شروع میکنیم به «تهمت» و «افترا» و «افشا». اینها نشانه ای از نداشتن درک درست از «دموکراسی» است. مردم اوکراین خیلی عقب تر از ما در روند آزادیخواهی هستند. حال چگونه می شود آنچه در اوکراین رخ می دهد را «نبرد دموکراسی با دیکتاتوری» نامید؟
خانم نسرین ستوده برای دفاع از حقوق انسانها، از خود بسیار فدا کرده اند که صدالبته شایان تقدیر است، اما می توان با اطمینان بگویم که بسیاری از «مردم» ایران از فعالیتهای ایشان بی خبرند، و یا «الویت»های زندگی برای آنها، آنچه برای خانم ستوده مبرهن است، نیست. این نشانه دیگری از «فقر فرهنگ مبارزاتی ما» طی ۴۴ سال «جنگ» علیه این رژیم است. اوکراین که به مراتب عقب تر از مبارزات مردم ایران هستند، فقط در حال تلاش برای «بقا» هستند.
باید برای خاتمه یافتن اشغالگری در اوکراین، فلسطین، سوریه، عراق، یمن، لیبی، و ……. یک صدا شدو تنها راه، ریشه کن کردن فرهنگ استثمارزدگی در اذهانمان است.
شاد و تندرست باشید
علی ناظر
۱۴ اسفند ۱۴۰۰
۴ مارس ۲۰۲۲
Print Friendly, PDF & Email

Google Translate