تزهای در باره جنگ امپریالیستی

IA.RKP. Juli 2021

ترجمه و تکثیر<یکی ازفعالین چپ در وین – اتریش >

Kontaktadresse: Iran-Rat, Amerlinghaus, Stiftgasse 8, A-1070 Wien

email:shora.sam@gmail.com

بعنوان ماتریالیستهای مسلح به دیالکتیک کوشش ما بر آن است که اساس اقتصادی پیدایش وتکامل پدیدهها را در یافته و تحلیل نمائیم. جنگهای امپریالیستی ادامه سیاست امپریالیستی از طریق وسایل دیگراست. آنها حاصل جبری قوانین اساسی سرمایهداری مدرن میباشند که استالین در بحث اقتصادی سال ۱۹۵۲ در «مسائل اقتصادی سوسیالیسم در شوروی » آنرا چنین فورمولبندی میکند:

«تامین حداکثر سود سرمایهداری ازطریق استثمار،خانهخرابی و فقیر شدن اکثریت اهالی کشور مفروض از طریق اسیر ساختن و غارت منظم خلقهای سایر کشورها، بخصوص کشورهای عقبمانده، بالاخره از طریق جنگها و نظامی کردن اقتصاد ملی که برای تامین بالاترین سودها مورد استفاده قرار میگیرند». 

  دلیل اساسی بروز جنگهای امپریالیستی تمایل نزولی نرخ سود است. بهمین دلیل سرمایهداری انحصاری میکوشد با سرمایهگذاری، تولید و امکانات بازارفروش در کشورهای وابسته، جائیکه بدلیل درهمآمیختگی انداموار سرمایه (سرمایه متغیر بیشتر= نیروی کار نسبت به سرمایه ثابت = ماشین و مواد خام) و وضعیت حقوقی کار وحقوق اجتماعی سود بیشتر( نسبت به سرمایه گذاری) از نیروی کار بیرون بکشد. حال اگر چنین مناطقی وجود نداشته باشد و یا کم باشد که امپریالیستها بتوانند<بصورت صلحآمیز> اقتصاد خود را گسترش دهند، زمینه مهمی  برای بروز جنگهای امپریالیستی است.

جنگهای امپریالیستی از یکطرف علیه کشورهائی بکار گرفته میشود که حاکمین آن اسارت بدون قید وشرط بورژوازی محلی و تودههای زحمتکش  زیر سلطه امپریالیسم ویا در مقابل امپریالیستهای رقیب که قصد تصرف این بازار را دارند گردن نمیدهند.(مستقیم ویا در شکل جنگهای نیابتی).

الف – وضعیت کنونی ۲۰۲۱

۱- قدرتهای بزرگ امپریالیستی ایالات متحده  آمریکا، چین، روسیه، بریتانیای کبیر، فرانسه، ژاپن، آلمان باهم بخشهای مهم تکنولوژی و بازار جهانی (هم کالا وهم نقل وانتقال سرمایه) و بدین طریق سهم بزرگی از اقتصاد ملی دیگر کشورهای جهان را کنترل میکنند.

۲- بدلیل تکامل ناموزون اقتصادی، قدرتهای امپریالیستی بطورمنظم وپیوسته و بیش ازگذشته در تضاد با یکدیگر قرار گرفته و درمبارزه برای تسلط جهانی وارد ائتلافات جدیدی میشوند که نشاندهنده سرآغاز درگیریهای جنگی آینده است.

۳- قدرتهای امپریالیستی متوسط (بیش ازهمه ایتالیا، اسپانیا، کانادا، استرالیا،… و قدرتهای کوچک امپریالیستی(از جمله اتریش) به جانبداری از یکی از غارتگران بزرگ امپریالیستی برآمده و یا بین آنها نوسان میکنند.

۴- سیاست قدرتهای امپریالیستی درخدمت اقتصاد امپریالیستی در درون و بیرون قرار داشته، در حالیکه جنگها ادامه سیاست به شکل دیگری است. اگر رقابتهای درونی امپریالیستی (بدلیل کاهش نرخ سود) افزایش یابند، جبرا به چنین درگیریهائی متوسل خواهند شد.

۵ ـ از نقطه نظر صرفا نظامی (قدرت آتش) در شرایط فعلی ایالات متحده آمریکا، روسیه و چین قویترین قدرتهای جنگی هستند، در حالیکه روسیه به لحاظ اقتصادی خیلی عقبتر از دو رقیب اصلی قرار دارد.

دربین دیگر قدرتهای اقتصادی تنها فرانسه وبریتانیای کبیر دارای ارتش قوی وپایگاههای خارجی واسلحه اتمی میباشند ولی کشورهای مانند ژاپن دارای ظرفیتهای نظامی ضعیفی هستند.

قدرتهای منطقهای مانند هندوستان، کره جنوبی، برزیل، پاکستان وترکیه تنها در دسته سوم قرار دارند اما بعنوان متحدِ یکی از سه قدرت بزرگ (و یا شش) نقش خود را بازی خواهند کرد.

۶- تناسب قوا مابین ایالت متحده آمریکا وچین از دو دهه اخیر سریعا به نفع امپریالیسم چین تغییر یافته است (در حالیکه چین از نظر حجم سرمایهگذاری خارجی هنوز پشت بریتانیای کبیر قرار دارد) . 

اتحادیه اروپا نمیتواند بعنوان یک بلوک واحد تلقی گردد، چون قدرتهای اصلی آن اغلب راهبردهای متفاوتی را دنبال کرده وتصرف مناطق نومستعمراتی مختلفی را پیشرو دارند وباهم دررقابت هستند، کوتاه اینکه ازنظر اقتصادی، سیاسی و نظامی واحد یگانهای را تشکیل نمیدهند.

۷ ـ ایالت متحده آمریکا، که درسال ۱۹۹۰ هنوز درسطح جهانی بعنوان <قدرتی برتر> عمل میکرد با هجوم همه جانبه چین ( قدرتیابی مجدد روسیه) در نزاعهای سلطه جویانه بینالمللی تضعیف شده و درگیر رقابت با یک دسته از قدرتهای بزرگ دیگر امپریالیستی قرار گرفته است که با آغاز قرن جدید خواهان سهم بیشتری هستند. از سال ۲۰۰۱ آمریکا نتوانست اهداف جنگی خود را بخصوص درافغانستان، عراق، سوریه و لیبی تحقق بخشد – با وجود تسلیح بالا از سال ۱۹۴۵  درهیچ جنگی (به جز درکشورهای کوچک کارائیب، مانند جمهوری دومینیکن، گرانادا، پاناما، هائیتی) توسط اشغال کشوری با نیروی زمینی و روی کار آوردن مهرههای خود< موفق> نبوده است.

۸- در مقابل روسیه توانسته است با نفوذ در (گرجستان، سوریه و بخشی از اکرائین) حوزه قدرت خود را در قیاس با سال ۱۹۹۰ گسترش داده و بعضا دراین مناطق نفوذ خود را احیا نماید. روسیه توانسته است با مداخله موفقیتآمیز در سوریه، خارج از چارچوب شوروی سابق به یک رقیب جدی دربرابردیگر قدرتهای امپریالیستی تبدیل شود.

۹ ـ ژاپن میکوشد با افزایش قدرت تسلیحاتی (بدون داشتن پایه اقتصادی کافی) از حوزه نفوذ تا کنونی خود در آسیای جنوب شرقی و اقیانوس آرام دفاع کند و بعبارتی  در تقسیم مجدد آتی سهیم شود.

۱۰ـ قدرت منطقهای هندوستان از دهههای گذشته میکوشد مابین قدرتهای بزرگ آمریکا، روسیه و چین تاکتیکی عمل کند.

۱۱ ـ امپریالیسم چین قدم به قدم حوزه نفوذ اقتصادی و سیاسی خود را در آسیای جنوبی و آسیای مرکزی تا اروپا گسترش میدهد(جاده ابریشم) وخود را آماده درگیری در اقیانوس آرام با رقیب اصلی خود آمریکا میکند. درگیری احتمالی نظامی با آمریکا (و نیز متحدینش از جمله ژاپن) بخاطر مجمع الجزایر معینی هرچه بیشترمحتمل میگردد. هر چند که چین در حال حاضر از  یک جنگ همهجانبه با قویترین قدرت جنگی جهان  پیروز بیرون نخواهد آمد.

ب) بحران، اهداف جنگطلبانه امپریالیستها را تسریع میکند.

 ۱۲ ـ اقتصاد جهانی امپریالیسم دایم در گرداب بحرانهای کوچک وبزرگ در تلاطم است. امپریالیسم فقط گهگاهی قادر است کاهش نرخ سود را کنترل کند. دورههای رونق هرچه کوتاهتر وبی اهمیتترمیشوند وظرفیت تولید افزایش نمییابد. بیکاری (بعنوان یکی ازنمودهای آن) بندرت کاهش مییابد. <ارزشهای> احتکاری نسبت به ارزشهای تولیدی چندین برابر(در مقایسه جهانی) افزایش یافته است. علاوه بر این بدهکاریهای دولت در تمامی کشورها افزایش یافته که بر بحران موجود میافزاید.

۱۳ ـ قهر، ترور و جنگ اجزای جدائیناپذیر اقتصاد امپریالیستی هستند، آنها بکار گرفته میشوند تا اقتصاد امپریالیستی را از طریق نظامی جان بخشند. از آن گذشته <بازسازی>  در مناطق تسخیر شده میتواند انگیزهای برای بهبود اقتصاد خودی باشد. اگر جنگ از دید امپریالیستی جهت تصرف سرزمینهای رقبای دیگر بکار گرفته میشود، ولی جهت اصلی آن علیه خلقهای نومستعمره است. جنگهای امپریالیستی به کار گرفته میشوند برای اینکه درکشورهای مزبور با استثمار طبقه کارگر و غارت خلقها (بعنوان مثال افزایش مالیاتها) منابع ملی خودی را تقویت نمایند. اضافه برآن تجهیزنظامی و تدارک جنگهای امپریالیستی به استثمار و غارت بیشتر طبقهکارگر و خلقهای خودی منجر میشود.

س- رفتار تهاجمی هرچه بیشتر امپریالیسم اتریش

۱۴ ـ از سالهای ۱۹۷۰ سربازان اتریشی درمقیاس جهانی درکشورهای زیادی حضورنظامی داشتهاند.  آنها  تا سال ۱۹۹۰ زیر پرچم سازمان ملل متحد(UNO)  بخصوص در (از جمله لبنان، سوریه( بلندی های گولان) و قبرس). درسالهای ۷۰ و ۱۹۸۰، اتریش با صدور انبوهی اسلحه در تحولات سیاسی و نظامی در حوزه اروپای مرکزی شرکت داشته است. اما در سطح تبلیغاتی بروی بیطرفی نظامی  قویا تاکید میشود.

۱۵ ـ همزمان با ورود به همکاریهای دوجانبه با ناتو درچارچوب موضعگیری جدید امپریالبیسم اتریش در اوایل سالهای ۱۹۹۰، اتریش از موضع <بیطرفی امپریالیستی> عبور و شروع به مداخله شدید در درگیریهای موجود بخصوص در جنوب شرقی اروپا کردهاست. وبالاخره سربازان اتریشی  بعنوان یک نیروی متجاوز زیر پرچم ناتو به یوگسلاوی وارد شدهاند.                               

۱۶ ـ پله بعدی در توسعه مداخلات نظامی اتریش، فرستادن سربازان اتریشی به افغانستان (۲۰۲۱ -۲۰۰۱ – تقریبا ۲۰ نفر- <آموزشگر> نظامی) است و در چاد-Tschad (2009-2008) تقریبا ۱۵۰ سرباز. درحالیکه مداخله  در اینجا نه بخاطر حفظ منافع مناطق اقتصادی امپریالیسم اتریش ویا حفظ یک تعادل نظامی توسط نیروهای- UNO – مانند گُلان(Golan) ویا در قبرس (Zypern). ارتش امپریالیستی اتریش برای اولین بار در آرایش  نظامی نظم نوین جهانی در خارج از حوزه نفوذ خود و آنهم همدوش با نیروهای مداخلهگر آلمانی و فرانسوی شرکت داشته است.    

د- موضع کمونیستها در مراکز امپریالیستی نسبت به جنگ      

۱۷- کمونیستها جنگهای مابین خلقها را  برعکس جنگهای طبقاتی محکوم کرده وبا آنها به مبارزه برخاستهاند. تفاوت ما با صلحطلبان بورژوازی، درک مارا از رابطه این جنگها با مبارزه طبقاتی و قبول اینکه جنگها از میان نخواهند رفت بدون اینکه شکاف در جامعه بصورت طبقات از بین نرفته باشد. دیگر اینکه ما حقانیت، پیشرفت و ضرورت جنگهای طبقاتی و جنگهای رهائیبخش ملی ستمدیگان را علیه طبقه ستمگران امپریالیستی، حال چه خودی ویا خارجی باشد، برسمیت میشناسیم. و از طرف دیگر تفاوت ما با تمامی صلحطلبان در این است که ما هرجنگی را در ویژگیهایش با دید ماتریالیسم تاریخی بررسی کرده وسپس اتخاذ موضع میکنیم.

۱۸- جنگهائی که محتوای اصلی آنها علیه سرکوب اجتماعی، علیه سلطه امپریالیستی وسرکوب ملی است مورد حمایت ما بوده و خواهد بود. اضافه برآن ما از جنگهای ضد فاشیستی که ستونهای نگهدارنده امپریالیسم را نشانه گرفته است، حمایت میکنیم.

۱۹ ـ جنگ ادامه سیاست در شکل نظامی است، بهمین دلیل ما خود را به این سوال مشغول نمیکنیم : که چه کسی جنگ را آغاز کردهاست، چه کسی مهاجم و چه کسی مدافع بودهاست، بلکه ما جنگ را در وضعیت سیاسی ـ اقتصادی آن تحلیل میکنیم وبه این سوال: چه کسی دیگری را سرکوب میکند؟ تنها با چنین درکی از <جنگ تهاجمی> و یا <جنگ تدافعی> میتوان پاسخ داد، تا آنجائیکه چنین مفاهیمی قابل استفاده باشند(بعنوان مثال تجاوز امپریالیستی علیه لیبی ۲۰۱۱،  جنگ دفاعطلبانه خلق فلسطین علیه تجاوزات امپریالیستی- صیهونیستی)

۲۰ ـ جنگهای زیادی در دهههای اخیرعلیه و در کشورهای وابسته و نومستعمره با شرکت مستقیم امپریالیستها و/ یا قدرتهای برتریطلب منطقهای (بطور مثال: در افغانستان، عراق، سوریه، لیبی، سومالی، یمن…) ،جنگهای تجاوزگرانه امپریالیستی بودهاند. دیگر جنگها و مداخلات نظامی(سودان جنوبی، حوزه ساحل، گرجستان…) هم اغلب توسط قدرتهای امپریالیستی تحریک وشعله آنها برافروخته شدهاست ویا حداقل از آنها حمایت شدهاست. نیروهای دست اندرکار امپریالیستها و وابستگانش در یک طرف وخلقهای کشورهای نیمه مستعمره ازطرف دیگر بودهاند. امپریالیسم یعنی ارتجاع، از امپریالیسم (برخلاف جنبشهای مترقیانه بورژوازی ماقبل امپریالیسم) پیشرفتی حاصل نمیشود، چون جلوی هرگونه تکامل مستقل را سد میکند. جهت اصلی تاثیرگذاری امپریالیستی در تمامی کشورها ـ جدا از باصطلاح پوشش مترقیانهای آن ـ بهیچوجه رفع سرکوب و استثمارنیست. کوشش امپریالیستی ازهر نوع آن ـ هرچه هم خوب استتار شده باشد ـ در نهایت منجر به  رفع استثمار و سرکوب نمیشود.

۲۱ ـ پشتیبانی از جنبشهای ملی آزادیبخش ویا جنبشهای ملی ارتجاعی (و هم آنهائی که از پشتوانه درستی برخوردارند) توسط امپریالیسی علیه رقیبش مسلما با هدف نفوذ بیشتر درکشور مزبور است. بطور مثال درصربستان که هدف خود را نه حق تعیین سرنوشت خلقهای یوگسلاوی، بلکه برعکس کسب هژمونی در بالکان و بعقب راندن نفوذ روسیه را تعقیب میکرد. همین طور در افغانستان، لیبی، عراق و سوریه.

۲۲- جنگ امپریالیستی علیه افغانستان -۲۰۲۱ – ۲۰۰۱- بهیچ وجه علیه یک نیروی عقب مانده، فاشیسم مذهبی که دیگر مورد علاقه امپریالیسم آمریکا نیست و بهمین خاطر باید تعویض گردد، نمیباشد، بلکه افغانستان کانون چالشهای امپریالیستی است که هم اکنون درسوریه، لیبی، عراق و اُکرائین در جریان است. (و نیز جدالهای دیگر که در آنها امپریالیستها در حال حاضر با نیروی نظامی شرکت مستقیم ندارند).

۲۳- سوریه به مرکز رقابتهای امپریالیستی تبدیل شدهاست. در آنجا جنگی که توسط امپریالیسم آمریکا با نقشه برنامهریزی شدهاست<جنگ داخلی> که در واقع یک رقابت خونین مابین آمریکا و روسیه با شرکت نیروهای برتریطلب منطقهای مانند اسرائیل، ترکیه، عربستان، و ایران است. هیچ کدام از این نیروها بدنبال حق تعیین سرنوشت خلق کرد، <دمکراسی > در سوریه ویا تامین <ثبات> و<امنیت> در این منطقه نیستند.

۲۴- مهمترین وخطرناکترین کانون رقابتهای امپریالیستی در حال حاضر اُکرائین است. در این نزاع ما از هیچ طرفی پشتیبانی نمیکنیم. بیش از هرچیز ما مداخله امپریالیستی دو طرف را نقد و آنرا محکوم میکنیم (ودراین ارتباط تمامی ساختارهای برآمده ارتجاعی و فاشیستی را)، وخواهان حق تعیین سرنوشت دمکراتیک گروهای خلقی درسرزمین اکرائین بوده و دورنمائی انقلابی- دمکراتیک رابرای خروج از این مشکل تبلیغ میکنیم.

۲۵ – همانطورکه لنین در مثال بلژیک در جنگ جهانی اول نشان داد، برای امپریالیستهای فرانسوی وانگلیسی مسئله بهیچوجه نه برسر تقسیم بلژیک  بلکه  برسر تجدید تقسیم مناطق مستعمره و نیمه مستعمره بود. چون ویژگی جنگهای امپریالیستی در آن است که دیگر خلقها را سرکوب کنند. کسی که شرکت درچنین جنگهای را تائید میکند، چنین فردی سرکوب ملتها را ابدی میسازد.

  ۲۶ – درجریان جنگ جهانی اول لنین، عظمتطلبان اجتماعی و شرکت در جنگهای< دفاع از سرزمین پدری> را افشا نمود. چون نتیجه چنین رویکردی انصراف ازمبارزه طبقاتی هنگام جنگ خواهد بود. در واقع عظمتطلبان اجتماعی عملا هریک از <حقوق > امپریالیسم خودی جهت غارت مستعمرات وخلقهای بیگانه دفاع میکنند.

۲۷ ـ استناد بورژوازی لیبرال به جنگ عادلانه علیه ائتلاف ضد هیتلری تحریف وقیحانهای از محتوای واقعی جنگ جهانی دوم ازسال ۱۹۴۱ است. امپریالیسم آلمان بعد ازموفقیتهای سریع نظامیش درابتدای جنگ به بازیچه اصلی جنگی ارتجاع امپریالیستی تبدیل شد ومناطق وسیعی را دراروپا وشمال آفریقا به تصرف خویش درآورد وحال حمله خود را به طرف تنها کشور سوسیالیستی برای دستیابی به منابع  سرشار آنجا سوق داد ـ که در این راه از < سیاست تشویق>  ضد شوروی آلمان هیتلری توسط دیگرامپریالیستها و کشاندن آن به جبهه جنگ علیه شوروی بی نصیب نماند. ولی رقابت مابین امپریالیسم آلمان با انگلیس و فرانسه با حمله آلمان به شوروی خصلت جنگ را تغییر داد و شوروی موفق شد بخصوص بعد از حمله ژاپن به پایگاه نظامی آمریکا درآسیا به ائتلاف با قدرتهای غربی با هدف جهانی نابودی هیتلر و تنو- رژیم (Tenno)- امپراطور ژاپن  دستیابد. تکامل تاریخی این روند دورنمای پیشرفت تاریخی عظیمی را بروی طبقه کارگر و خلقها در مبارزهشان برای صلح،  حقوق دمکراتیک و سوسیالیسم گشود.

 ۲۸- ما تئوری« دشمن اصلی جهانی» را قویا رد میکنیم . اولا  این تئوری با توجه به وضعیت کنونی صحیح نمیباشد، با در نظرگرفتن وضعیت جهانی- رقابت قدرتهای امپریالیستی وشدتیابی تضادهای درونی امپریالیستها، رشد خطرجنگ- آمریکا را یکطرفه به عنوان دشمن اصلی خلقها در سطح جهانی معرفی کردن اشتباه است. این مورد تنها بعداز ازهم پاشی شوروی و آنهم  در زمانی کوتاه میتوانست درست باشد. مشخصه وضعیت جهان قبل از این رقابت بین آمریکا و شوروی بود و از آنجا هم خطر جنگ جهانی ناشی میشد. در ادامه اما یک دوره تسلط بدون منازع جهانی آمریکا حاکم بود. با افول امپریالیسم آمریکا و صعود دوباره روسیه، بخصوص سربلند کردن امپریالیسم چین وضعیت بار دیگر تغییر کرد. در شرایط فعلی این رقابت بین این سه قدرت بزرگ امپریالیستی به پیش برده می شود. ثانیا اینکه دشمن اصلی در مراکز امپریالیستی تقریبا همیشه در کشورخودی است. یک جهتگیری کاملا غلط درون جنبش <ضد امپریالیستی> جنبش  ضد جنگ در اتحادیه اروپا وجود دارد که  مبارزه علیه امپریالیسم آمریکا را در مرکز مبارزات خود قرار میدهد و نه امپریالیسم <خودی> را.

۲۹ ـ امروزه این جنگها به بهانههای انسان دوستانه به پیش برده میشوند برای اینکه تودههای مردم را فریب دهند( بعنوان مثال بمباران <انسان دوستانه> چند ماهه شهرهای لیبی  در سال  ۲۰۱۱) و جنگ بالکان ۲۰۰۱ – ۱۹۹۱ (با توجه به موضع سبزها در مورد بمباران بلگراد). کسی که رژیم طالبان، القاعده و یا غیره ویا جنبش و یا رژیمی از این نوع را بعنوان <شرورترین و خون آشامترین وتحقیر کننده انسانها، اصولا دیکتاتورها> ویا رژیمهای حسین،- اسد- قذافی ویا کیم یونک ـ اون کره شمالی را بعنوان بزرگترین خطر برای دمکراسی و صلح درجهان نشان دهد ویا درآنها نوعی دشمن برای <جامعه جهانی> رسد کند شارلاتانی بیش نیست و خود را به کارگزار امپریالیسم تبدیل کردهاست. کسی که از جنگ امپریالیسم علیه رژیمهای ارتجاعی پشتیبانی میکند، بصورت مستقیم ویا غیرمستقیم از امپریالیسم، بخصوص امپریالیسم< خودی> در مبارزه علیه طبقه کارگروخلقها جانبداری میکند. وبدینگونه است که آنها به کارگزار وپشتیبان امپریالیسم بورژوازی <خودی> برای امیال توسعه طلبانه، استثماری او و غارت طبقه کارگر و خلقهای جهان تبدیل میشوند. وظیفه اصلی اما این است که امپریالیسم <خودی > را تضعیف کرده ودر نهایت سرنگون نمائیم.

۳۰ ـ شعار «تبدیل جنگ  امپریالیستی به جنگ داخلی علیه بورژوازی <خودی> امروز (هنوز) در دستور روز قرار ندارد. تحقق واقعی آن منوط به وجود احزاب انقلابی کمونیستی با نفوذ تودهای در کشورهای امپریالیستی است. اما در سطح تبلیغی ضروری است این دورنما ازهم اکنون با توجه به افزایش خطر جنگ بخصوص در جریان هر جنگی به بحث گذاشته شود.

ه – از مقاومت در برابر جنگ امپریالیستی تا جنبش انقلابی

۳۱- عموما برای جبهه ضد جنگ یک اتحاد عمل واحد و گسترده تمامی فعالین و دوستداران صلح که برعلیه تهاجم امپریالیستیاند و برای تعیین حق سرنوشت خلقها( مورد مخاطره و حمله قرارگرفته)  مبارزه میکنند، ضروری است.

۳۲- ما بر این اعتقادیم که جبهه ضد جنگ در صورت امکان علیه جنگ مشخصی (بعبارتی دیگر، خطرجنگی معینی) خود را متمرکز کند ومنافع امپریالیستهای درگیر کاملا روشن وافشا گردد. هر چقدر فورمولبندی عام باشد همانقدر مسئله نامفهوم خواهد ماند و کمتر متوجه امپریالیسم خواهد بود.

۳۳- در کنار دقیق کردن مشی ما خطر بزرگ، فرصتطلبی راستروانه است (<علیه امپریالیسم آمریکا، برای صلح…>  بدون اینکه توطئههای دیگر قدرتهای امپریالیستی و بخصوص امپریالیسم اتریش مورد حمله قرار گیرند).

۳۴ ـ در اختلاف با صلحطلبان بورژوازی براین نکته تاکید میکنیم که جنگها تازمانیکه امپریالیسم وجود دارد، بطورعموم قابل پیشگیری نیستند. آرزوی رویائی ومبهم صلح طلبی تودهها باید جدی گرفته شود، ولی نباید اساس تعیین خط و مشی ما باشد (بلکه آنچه که مهم است ضرورت توضیح رشد تضادهای امپریالیسم و تنها راه حل آن انقلاب سوسیالیستی است). 

۳۵- با حرکت از موضع انترناسیونالیسم پرولتاریائی ما عملیات نظامی را که درخدمت رهائی طبقه کارگر، توده زحمتکش و خلقهای تحت ستم است، تائید و پشتیبانی میکنیم. اینها جنگهای طبقاتی انقلابی، جنگهای رهائیبخش ضد امپریالیستی (واحتمالا جنگهای ضد فاشیستی هستند )

۳۶ ـ بعنوان کمونیستهای انقلابی باید چنان درجنبشهای ضد جنگ مداخلهگر باشیم که نفرت از بورژوازی <خودی> افزایش یابد و وضعیت و رشد آن نباید مغشوش شود و مداخله و منافع بورژوازی<خودی>  در این جنگ باید کاملا برجسته گردد.

۳۷ ـ بهرحال مهم این است ـ اگربطور کلی گفته باشیم ـ تبلیغ شکست دولت <خودی> در جنک امپریالیستی. در رابطه با نیروهای اشغالگر نظامی اتریش دربالکان ما درطرف خلقها علیه سربازان اتریشی قرار داریم.  در وضعیت عدم شرکت مستقیم در جنگ مفهوم «شکست بورژوازی <خودی>» میتواند هم به معنای غیرنظامی استنباط شود، یعنی سیاسی، اقتصادی و یا دیپلماتیک .

۳۸- ما همچنین برعلایق مشترک طبقه کارگرتمامی کشورها وخلقهای تحت ستم درکشورهای وابسته علیه بورژوازی امپریالیستی تاکید میکنیم . 

۳۹ ـ جنگهای امپریالیستی معمولا بارسنگینی را به طبقهکارگر و دیگر زحمتکشان تحمیل میکنند، هم از نظرمادی و هم در حوزه دمکراتیک و سندیکائی. این زمینههای مادی مهمترین تکیه گاه ما برای تبلیغات ضد نظامیگرائی است. هرچقدر جنگ بیشتر به درازا بکشد، همانقدر برای طبقه کارگر تاثیرات منفی آن در مراکز امپریالیستی بیشتر آشکارمیشود. ما باید در تبلیغاتمان ضرورت(ضروری برای طبقه حاکم) افزایش سرکوب و غارت تودههای مردم و رابطه آنرا با جنگهای امپریالیستی افشا و و با آن مقابله نمائیم.

۴۰ ـ بورژوازی میکوشد در هرجنگی با توسل به راسیسم و تحریکات عظمتطلبانه مسئولیت ادامه جنگ را از خود دور و با حیلههای مختلف توجیه نماید. ماشین تبلیغاتی که  سالهاست بدن صورت عمل میکند. وظیفه ماست که در رابطه با کلیت بیرون رفت امپریالیسم (<برج وباروی اروپا،…>) معنای واقعی تحریکات نژادپرستانه  وملیگرایانه را در رابطه با جنگ مستدل و افشا نمائیم.

۴۱- اگر برای تودههای مردم درکشورهای آغازگر جنگهای امپریالیستی، ماهیت ارتجاعی جنگ بیشتر آشکار شود و توان  جنبش صلحطلبی افزایش یابد، صلحطلبان امپریالیستی بیشتری وارد میدان شده و خواهان صلح فوری میشوند- ولی آنها تحت نظارت امپریالیستها ـ طبلها را به صدا در میآورند و خواهان صلح فوری میشوند. درمقابل ما باید با تاکید کامل بر حق تودههای مردم(ویا سرزمینی) برای حق تعیین سرنوشت ملی خود تاکید کرده و با تمامی توطئههای امپریالیستی که میکوشد دستنشاندگان جدیدی را به قدرت برساند و احتمالا خطوط مرزی جدیدی را بنا به منافعشان ترسیم کنند، مبارزه کنیم.

۴۲ – ما همواره درجانب خلقها وعلیه امپریالیستها قرار داریم. ما این حق را کاملا از امپریالیستها سلب میکنیم که حق حاکمیت کشوری را نادیده گرفته و بنا مصلحتش دولتی را برکنار و یا بسر کار آورد (<حقوق بشر امپریالیستی>).

43- ارزیابی نیروهای شرکتکننده باید همواره  مورد آزمایش قرار گیرد، که آیا در هر مورد مشخص مسئله بر سر جنگی نیابتی است، بدین معنا که ارتش کشورهای وابسته معینی ویا به اصطلاح جنبشهای رهائیبخش خلقهای معینی بطورعینی نقش کارگزار امپریالیسم را بازی میکنند(بعنوان مثال :لیبی، سوریه، میلیشای کرد در شمال عراق و…).

۴۴ ـ از طرف دیگر نباید رهبری ارتجاعی یک کشور وابسته را بعنوان معیار برای ارزیابی خصلت جنگ در نظر گرفت که امپریالیستها علیه آن میجنگند. در تجاوزات امپریالیستها ما  در طرف کشور و خلق مورد تهاجم  قرار داریم.

۴۵- ما باید به شکلی مناسب روشن کنیم که  بهیچوجه نه از دولت ضد خلقی معینی بلکه از خلق/خلقها در برابر تجاوزات امپریالیستی پشتیبانی میکنیم(و یااز نظر تبلیغی دفاع میکنیم). در اینجا ما یک خط تمایز روشنی مابین محکومیت یک تجاوز نظامی امپریالیستی و نقد یک دولت  ارتجاعی بورژوازی میکشیم.

۴۶ ـ ما بر این نکته آگاهیم که در ماهیت یک دولت بورژوای نیست که در برابر امپریالیسم قاطعانه و دراز مدت ایستادگی کند. تنها تحت رهبری پرولتاریا و دراتحاد با زحمتکشان وتودههای تحت ستم مبارزه برای استقلال وآزادی کامل ملی (حق تعیین سرنوشت) پیروزمندانه سرانجام مییابد.

۴۷ ـ درست در رابطه با جنگ، ایجاد رابطه انقلابیون و دیگر نیروهای پیشرو (و دیگر کشورهای درگیر جنگ امپریالیستی) دارای اهمیتی ویژه و از وظایف مستقل ماست .

۴۸- ما باید بین طبقه کارگر اتریش، مبارزه انقلابی کمونیستهای کشورهای وابسته را(برای انقلابات سوسیالیستی، دمکراتیک نوین  و دمکراسی خلقی ) تبلیغ کنیم.

۴۹- دولتهائی با انگیزههای ضد امپریالیستی(بویژه آنهائیکه برتودهها تکیه دارند) باید مورد توجه خاص ما قرارگیرند، چون  خطر دایمی حمله نظامی، بیش از همه امپریالیسم آمریکا آنها را تهدید میکند(بعنوان مثال: کوبا، بولیوی، نیکاراگوئه، ونزوئلا و همچنین کره شمالی). تا آنجا و تا اندازهای که  واقعا  برای استقلال ملی و دفاع در برابر خطر امپریالیسم ویا مداخله آنها  مبارزه میکنند، از آنها دفاع میکنیم. با توجه به اینکه  کاراکتر طبقاتی وسیاست آنها را در مجموع همواره از موضع طبقاتی پرولتاریا ارزیابی و مورد انتقاد قرارمیدهیم، بدون اینکه تزلزل و دوگانگی  آنها را در برابر امپریالیسم از نظر دور بداریم. ما قاطعانه از نامیدن این کشورها بنام<سوسیالیستی> اجتناب کرده و بر این باوریم که دراین کشورها نظام اقتصادی سرمایهداری- دولتی بوروکراتیک حاکم است. دراین کشورها هم  مسئله برسر توسعه دمکراسی- انقلابی و مبارزه طبقاتی با دورنمای رهائی ازاستثمار وسرکوب ونیز سرنگونی سرمایهداری امپریالیستی است.

۵۰- باید احتمال داد که در منطقه نفوذ امپریالیسم اتحادیه اروپا، بخصوص در کشورهای نیمهمستعمره اروپای شرقی ودر منطقه مدیترانه چنین دولتهای <ضد امپریالیستی> پدید آیند که در مقابل -اتحادیه اروپا/صندوق بینالمللی پول/بانک جهانی- به مقاومت برخیزند که این جنبشها مطالبات خاصی را از ما طلب میکند.

۵۱ ـ جنگ امپریالیستی هرچه بیشتر کارگران و تودههای مردم را به مخالفت علیه خود برمیانگیزد و به تضادهای موجود دامن میزند. جنگ میتواند همچنین موجب راهگشائی انقلابی برای پرولتاریا وخلقهای تحتستم درهرکشوری باشد. همین مهم  احزاب کمونیستی  وسازمانهای انقلابی را موظف میسازد که کار خود را با در نظر داشت چنین دورنمائی دنبال نمایند.

خواستههای مبرم ما:

 – خروج تمامی  نیروهای نظامی-،پلیس و  واحدهای جاسوسی! 

 – خروج اتریش ازسازمان همکاری ناتو ونیز تمامی ساختارهای نظامی و                    فعالیتها آن در سطح اتحادیه اروپا!           

 – ممنوعیت پرواز در فضای هوائی اتریش و قطع تحرکات نظامی وحمل ادوات      جنگی دولتهای امپریالیستی!  

(Thesen zum imperialistischen Krieg)

تهیه شده توسط

بدیل  برای ایجاد  حزب کمونیست انقلابی(اتریش)

آدرس تماس:

Stiftgasse 8, 1070 wien-iarkp.wordpress-ia.rkp2017@yahoo.com

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate