از سازماندهی تشکل‌های مبارزاتی توده‌ها، تا استقرار ارگان‌های حاکمیت شورایی -۵

#جزوه‌ی_بهار:
۵. رابطه‌ی حزب با تشکل‌های توده‌ای:
لازم است قدری هم در مورد روابط حزب و جنبش سخن بگوییم. رابطه ی حزب با جنبش های توده ای-طبقاتی و پیشروان این جنبش ها رابطه ای یکطرفه و از بالا به پایین نیست، بلکه ارتباطی است دوجانبه که با گوش فرادادن و تاثیرات متقابل شکل می گیرد. کمونیست ها هیچ کجا صفوفی جدا از صف کارگران نمی سازند؛ حزب انقلابی جدا یا بر بالای سر توده ها قرار نمی گیرد. حزب انقلابی حزبی است که پیشروان طبقه را در خود سازمان می دهد، از آگاهی بدست آمده در مبارزه ی طبقاتی محافظت می کند، در کوران نبرد جمع بندی ها را به انجام می رساند، نقاط ضعف و قوت را هم در صفوف خودی و هم در صفوف دشمن مشخص می کند؛ و با تحلیل و شناخت دقیق از سطح مبارزه، گام بعدی و چگونگی برداشتن این گام را نشان می دهد. اگر توان احزاب بورژوازی برای به‌دست گرفتن قدرت سیاسی، به منابع مالی، رسانه‌های حرفه‌ای و پشتیبانی کشورهای امپریالیستی و ارتجاع منطقه‌ای وابسته است؛ قدرت کارگران به تعداد -شُمار زیاد کارگران- و سازماندهی‌شان، و به دانش سوسیالیسم علمی -علم انقلاب- متکی است. این قدرت در نفوذی که حزب پیشروان کمونیست دارد و در سطح تشکل‌یابی توده‌های کارگر متجلی می‌شود.
تشکل توده ای یکی از اهرم های مبارزه ی کارگران و دیگر اقشار زحمتکش و ستم دیده در جامعه ی سرمایه داری است که در کنار حزب پیشرو طبقه ی کارگر برای ریشه کن کردن اشکال مختلف ستم ملی، مذهبی، جنسیتی، اقلیت های مختلف و در راس همه برای پایان دادن به ستم طبقاتی و سازمان دادن و پیشبرد امر انقلاب کارگری از اهمیت بسزایی برخوردار است. در حزب انقلابی طبقه ی کارگر که ستاد رهبری کننده ی پیشاهنگان سوسیالیست جنبش کارگری و دیگر جنبش های پیشرو توده ای-اجتماعی است، از همان ابتدا تمام عضوگیری ها، برنامه ها و استراتژی بر اساس جهان بینی و اندیشه ی سوسیالیسم علمی صورت می گیرد. اما در یک تشکل توده ای این پیشروان هستند که تلاش می کنند در جریان مبارزه و با اعتبار و اعتمادی که در نتیجه پراتیکشان به دست می آورند اهداف و برنامه های تشکل را با اهداف کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت انقلاب کارگری منطبق کنند. برعکس حزب انقلابی، طبیعتا در چنین تشکلی دیگر گرایشات حذف و تصفیه نمی شوند بلکه در یک مبارزه ی نظری و عملی اقناع یا به عقب رانده خواهند شد. بنابراین برخورد به موضوع افکار غیر سوسیالیستی در یک تشکل توده ای با حزب کمونیستی متفاوت است. کسانی که می خواهند حزب کمونیست را مانند یک تشکل توده ای رهبری کنند، یا بلعکس کسانی که به تشکل های توده ای مانند یک حزب سوسیالیست می نگرند، خواه ناخواه شیپور را از سر گشادش می نوازند.
برعکس تشکل‌های کارگری-توده‌ای، حزب کمونیست نمی‌تواند در شرایط غیر انقلابی توده‌ای و همه گیر شود. حزب کمونیست، حزب اقلیت پیشروان طبقه‌ی کارگر است و سازماندهی و رهبری تشکلها و مبارزات کارگری-توده‌ای را برعهده دارد. در ثانی، حزب کمونیست بلاواسطه (بدون واسطه‌ی پیشروان حزبی در جامعه)، در دوران پیشا انقلابی و تنها با اتکا به تبلیغ و ترویج نمی‌تواند به یک سازمان توده‌ای تبدیل شود. حزب و پیشروان اش به‌عنوان مبتکر و مجری ایجاد تشکل‌های کارگری و توده‌ای در شرایط غیرانقلابی، بستر لازم برای توده‌ای شدن حزب در موقعیت‌ انقلابی را فراهم می‌کنند و در مقطع انقلاب درهای سازمان را به روی جمعیتی وسیع می‌گشایند. اندیشه‌هایی که تحت نام مخالفت با ایدئولوژی، و با استفاده از ادبیات بورژوایی و از زاویه‌ی منافع این طبقه، حزب را به جولانگاه و حیات خلوت عناصر و گرایشات ضدکارگری تبدیل می‌کند؛ در واقع از حزب پیشروان کمونیست سازمانی باری به هر جهت و کلبی مسلک می‌سازد که هرگز نمی‌تواند به‌عنوان ارگان رهبری سیاسی کارگران و زحمتکشان عمل کند. در حزبی که اکثریت یا بخش رهبری آن به ایدئولوژی‌های بورژوایی آلوده شده باشند، صحبت کردن و ژست گرفتن با مارکسیسم یا سوسیالیسم علمی کاربردی ندارد، جز آنکه به وسیله‌ی این پوشش طبقه‌ی کارگر را فریب دهد و آن را به زائده ی اهداف و جنبشهای بورژوایی تبدیل کند.
واضح است، حزبی که در صفوف و در میان اعضای رهبری اش رفرمیست های یا ناسیونالیست ها و.. جولان بدهند، هرگز نمی تواند آن طور که لازم است به وظیفه اش در دوران غیر انقلابی یعنی تقویت و هدایت بخش پیشرو سوسیالیست های انقلابی در جنبش کارگری-توده ای بپردازد. جدال با غیر سوسیالیست های صفوف حزب، تمرکز و توان حزب را برای رهبری جنبش سوسیالیستی در میان کارگران و زحمتکشان به هدر می دهد. چنین تشکیلات آش شله قلم کاری هر چه باشد، حزب سوسیالیست ها نیست و نمی تواند پیشروان جنبش را به خود جلب کند. تعداد اعضای چنین حزبی هر چه افزون تر باشد، تقابل های بیهوده ی غیر سوسیالیستی در صفوف حزب بیشتر و مجال برای پرداختن به ملزومات آرمان نهایی یعنی انقلاب کارگری کمتر است.
تشکل‌های توده‌ای در حقیقت یکی از «تسمه‌های اتصال» حزب طبقه‌ی کارگر و در کل پیشروان طبقه با کل طبقه‌ی کارگر هستند. محافل حزبی مجزا مانند چرخ دنده‌هایی تک‌افتاده عمل می‌کنند که قادر نیستند چرخ‌دنده‌های بزرگتر توده‌های کار و زحمت را هدایت کنند؛ چرخ‌دنده‌هایی که به عنوان نیروی محرکه‌ی اصلی انقلاب در زمان بحران سرمایه‌داری، و غالباً به‌طور خودانگیخته به‌حرکت در می‌آیند. رسالت اصلی حزب کمونیست، سازمان‌دهی و رهبری سیاسی نیروی کار و طبقات فرودست جامعه با هدف به پیروزی رساندن انقلاب کارگری است، این رسالت مستلزم ایجاد هماهنگی چرخ‌دنده‌های کوچک پیشروان با چرخ‌دنده‌های عظیم توده‌ها است، و این هماهنگی در گرو ایجاد تشکل‌های توده‌ای محل کار و زیست و فراهم کردن تسمه‌های حیاتی اتصال است.
حزب با ارزیابی دقیق توازن قوا، تحلیل مشخص از شرایط مشخص و با اتکا به نظرات و مبارزات خود کارگران، جمع بندی اوضاع و احوال مبارزه را به صورت جزوات جامع و کنکرت آماده می کند و به پیشروان و توده های کارگر و زحمتکش ارائه می دهد. حزب با نفوذی که در میان بخش پیشرو جنبش کارگری-توده ای دارد، مؤثرترین رهنمودهای عینی هر مرحله از مبارزه را فرموله می کند، و این رهنمودها را توسط عناصر پیشرو حزبی به میان کارگران و ستمدیدگان می‌برد. پیشروان جنبش کارگری با حضوری مستقیم و دخالتگری‌شان در جنبش توده‌ها تلاش می‌کنند، سیاست‌ها و راهکارهای حزب را به سیاست‌های عملی جنبش تبدیل کنند. تاثیرات این عناصر آگاه طبقاتی به تجربه، پشتکار، پیگیری، فداکاری، تیزبینی و هشیاری آن‌ها بستگی دارد. بازخورد مثبت آلترناتیو‌های به پراتیک درآمده‌ی حزب، نفوذ و اعتبار حزب را هم در مقیاس توده‌ای و هم در بخش پیشرو جنبش افزایش می‌دهد، در غیر اینصورت حزب باید به پیشبرد عملی بهتر و یا تدقیق سیاست‌هایش بپردازد. تجربه عملی مبارزات توده‌ای و جمع‌بندی پیشروان از این مبارزات که به صورت گزارش‌های جامع فرموله می‌شود، بهترین آموزگار برای تصمیم‌گیری و در پیش‌گرفتن سیاست‌های کارآمد و انقلابی حزب در گام‌های بعدی است. ابزارهای تبلیغی-ترویجی و نشریات حزب، گزارش‌ها و رهنمودهایی که مشترکاً توسط رهبران حزبی و پیشروان جنبش عملی آماده شده است را به فراخور نیاز، وسیع و‌ علنی یا به صورت محدود و مخفی منتشر می‌کنند.
موضوع دیگر، مبحث استقلال تشکل‌های توده‌ای است. سازمان‌های توده‌ای مد نظر ما در تمام مقاطع پروسه‌ی تشکیل تشکل، تعیین نوع تشکل، ساختار تشکیلاتی آن و مابقی مکانیزمهای سازماندهی و مبارزه، کاملا مستقل از دولت عمل می‌کنند. این تشکل‌ها حتی به لحاظ حقوقی، تشکیلاتی و مالی از احزاب و سازمان‌های چپ و سوسیالیست مستقل اند. اما هیچ حکمی در مورد استقلال سیاسی تشکل‌های کارگری و توده‌ای در مقابل احزاب کمونیستی حقانیت ندارد. قطعا تمام جریانات مارکسیستی و حتی احزاب بورژوایی و جریانات خرده بورژوا تلاش می‌کنند که سیاست‌های حاکم بر این تشکل‌ها را همسو با اهداف و سیاست‌های خودشان شکل بدهند. بدون شک تلاش دولت بورژوایی بیشتر و علنی تر از همه‌ی این جریانات نمود پیدا می‌کند. آن تفکراتی که در میانه‌ی این جدال طبقاتی، خط قرمزی برای احزاب کمونیست تعیین می‌کنند و تحت نام دفاع از استقلال تشکل‌های کارگری و توده‌ای، از کمونیست‌های متشکل در حزب سیاسی می‌خواهند که در جهت تبلیغ و ترویج سیاست‌های خودشان در تشکل‌های کارگری و توده‌ای و تلاش برای پیرو شدن این سیاست ها توسط تشکل‌ها و نمایندگانشان اقدامی صورت ندهند، چیزی جز کوشش جریانات مختلف بورژوایی برای از میدان به‌در کردن کمونیستهای متشکل و حزب پیشرو آنها نیست. چنین خط قرمزی فقط برای محدود کردن و ایجاد تفرقه در صفوف کمونیست‌ها کاربرد دارد یا در بهترین حالت اعلام مخالفتی است با تبلیغات اپوزسيون بورژوایی در تشکل‌های کارگری و توده‌ای. والا دولت بورژوایی همزمان با تاکید بر مستقل بودن این تشکل‌ها از احزاب، هر گونه دخالت سیاسی، تشکیلاتی و حقوقی را برای خود به رسمیت می‌شناسد و با تمام توان از حق عملی خودش پاسداری می‌کند. در ثانی، مستقل یا غیر مستقل بودن تشکل‌ها از سیاست احزاب، یکی از اتهامات و ابزارهای حکومت برای سرکوب تشکل‌ها است و نباید به این پاپوش رژیم حقانیت بخشید. بنابراین، پیشروان تشکل‌های کارگری و توده‌ای همزمان که از سوخت و ساز سازمانی و تشکیلاتی تشکل، مطابق اساسنامه و موازین تشکیلاتی آن تبعیت می‌کنند، تلاش می‌کنند با اقناع اعضاى آن تشکل کارگرى و توده‌ای نفوذ سیاسی و معنوی حزب پیشتاز را تقویت کنند و از این طریق ستاد رهبری کننده‌ی مبارزات طبقه‌ی کارگر را در سطح سراسری بوجود بیاورند. کسب قدرت سیاسی توسط طبقه‌ی کارگر و سرنگون کردن دولت بورژوایی در نتیجه‌ی انقلاب کارگری، محصول شکل دادن به رهبری سیاسی پیشاهنگان کارگری در یک حزب پیشرو کمونیستی است.
همانطور که پیشروان و نمایندگان طبقه‌ی سرمایه‌دار به‌عنوان یک نماینده مجلس، یک کارمند وزارتخانه، یک استاد دانشگاه، یک سرمایه دار و صاحب کارخانه سیاست ورزی می‌کنند، به عضویت حزب سیاسی معینی درمیایند و با متشکل شدن در دولت بورژوایی به‌عنوان ابزار سرکوب طبقه‌ی کارگر، در تشکل‌های کارگری و توده‌ای دخالت می‌کنند و منافع طبقاتی خودشان را نمایندگی می‌کنند؛ پیشروان طبقه‌ی کارگر هم چاره‌ای ندارند جز آنکه به سیاست بیاندیشند، سیاست کنند، حزب پیشاهنگ سیاسی خودشان را بوجود بیاورند و به صورت متشکل در سیاست دخالت کنند. ناگفته نماند، کمونیستهای متشکل در احزاب به عنوان پیشروان عملی جنبشهای کارگری و توده‌ای با توجه به ماهیت استبدادی و سرکوبگرانه ی رژیم سرمایه‌داری حاکم بر ایران حق ندارند کوششی در جهت کوبیدن مهر حزب متبوعشان بر تشکل‌هایی که با جانبازی و فداکاری بوجود می‌آیند، صورت بدهند. تأثیر هر حزبی و پیشروان اش طبیعتا بر سیاست‌های اعمال شده توسط تشکل‌های مستقل کارگری و توده‌ای مشهود است. فرصت طلبی ها و مصادره جویی های فرقه‌ای احزاب، توده‌ای شدن و ادامه کاری تشکل‌ها را به خطر می‌اندازد. میزان نفوذ سیاسی و معنوی حزب کمونیستی فقط و فقط در همسویی و اشتراک سیاست‌های تشکل‌ها با حزب، حق دارد متجلی شود. مطمئنا احزابی که این اصول را رعایت نکنند، تنها در کوتاه مدت اسم و رسمی بدست می‌آورند، اما در دراز مدت به‌عنوان یک جریان اپورتونیست، مضر و تفرقه انداز مشروعیت و اعتبارشان را تماما بر باد می‌دهند.
تشکل‌های توده‌ای که امروز ابزار مبارزه‌ی کارگران با نظام سرمایه‌داری و استبداد سیاسیِ جمهوری اسلامی هستند، با تضعیف یا سرنگونی انقلابی طبقه‌ی حاکم به ارگانهای حاکمیت توده‌ای زحمتکشان تبدیل می‌شوند. سازمان‌ها و ارگان‌های حاکمیت توده‌ای نه تنها بیش از هر حزب و سازمان‌ و ائتلافی صلاحیت و شایستگی اداره‌ی سیاسی جامعه در دوران گذار -شرایط انقلابی- را دارند، بلکه استقرار نهایی حکومت کارگری و رهایی طبقه‌ی فرودست از تمامی اشکال ستم در جامعه‌ی طبقاتی، در گرو بدست گرفتن ابتکار عمل توسط کارگران و زحمتکشان در همان نخستین روزهای انقلاب است. تبدیل سریع و بدون‌فَوت‌ِوقتِ تشکل‌های توده‌ای از ارگانهای مبارزه به ارگانهای حاکمیت شورایی امری بسیار حیاتی و ضروری است.
اما مخالفت با حاکمیت شورایی مردم در میان روشنفکران مقام پرست و مدافعان طبقه ی حاکم همواره وجود داشته است. این مخالفت گاه بی پرده و واضح بیان می شود و گاه پنهانی و زیرکانه راه خود را باز می کند. ذهنی خواندن حاکمیت شورایی و مستقیم کارگران بر سرنوشت خویش، تعجیل نامیدن تلاش برای استقرار فوری حکومت شورایی در شرایط انقلابی و شایسته ندانستن طبقه ی زحمتکش برای کسب قدرت سیاسی، از دلایل معمول برای مخالفت با حاکمیت شوراهای کارگری است. نمونه های زیادی در تاریخ وجود دارد که نشان می دهد کارگران توانایی برقراری حاکمیت مستقیم شوراها را دارند. انقلاب کبیر اکتبر روسیه – بیش از صد سال قبل- یکی از برگ های زرین جنبش انقلابی طبقه ی کارگر در تاریخ است. قبل تر از آن کمون پرافتخار پاریس نمونه دیگری از حکومت مستقیم کارگران بر سرنوشت خودشان را نشان می دهد. برعکس آنچه که برای تحریف واقعیت بیان می شود این اقدامات نه تنها تندروی و تعجیل نبوده اند و نه تنها رهبران مارکسیسم از ناممکن بودن استقرار فوری حاکمیت شورایی در دوران تلاطمات سیاسی حرفی نزده اند، بلکه برعکس یکی از انتقادات مارکس به کمون پاریس تعلل کارگران در حمله به ورسای و تردید در زیر پا نهادن مناسبات و مالکیت خصوصی -تصاحب پولهای بانک‌ها به سود کمون- بود.
یکی دیگر از نمونه های شوراهای کارگران در کارخانه و شوراهای کارگران و زحمتکشان در شهرها و روستاها را در انقلاب سال ۵۷ ایران شاهد بودیم. نطفه ای این شوراها قبل از سرنگونی کامل رژیم شاهنشاهی و در سازمان های توده ای بسته شد. با عروج شرایط انقلابی شوراها در دانشگاه، بیمارستان، مراکز تولید و شهرها و روستاهای کشور نمود عینی یافتند. برای مثال نطفه ی جمعیت های معلمان، جمعیت های زنان، اتحادیه ی دهقانان، کارگران، محصلین و دیگر سازمان های توده ای در کردستان -حتی بدون آنکه حزب و برنامه ای با سابقه، منسجم و پیشرو اعلام شده باشد- با کوشش سازماندهنده گان و پیشروان حاضر در صفوف توده ها شکل گرفت. این تشکل های توده ای در دوران گذار و با خلا قدرت مرکزی حاکم، بدون لحضه ای درنگ انتخاب شوراهای محلات و شورای شهرها را در کردستان سازمان دادند. کسی نمی تواند تاریخ شورای انتخابی مردم در شهر سنندج را (در سال ۵۸) تحریف یا انکار کند. این نمونه ها نشان می دهد که ذهنی و ناممکن خواندن ایجاد فوری حکومت شورایی در دوره ی انتقال -دوران انقلابی- ردی از واقعیت بر خود ندارد. مطرح کنندگان چنین مدعایی، تنها بی اعتقادی خود به حاکمیت شورایی را پرده پوشی می کنند.
توده‌ها قدرت سیاسی را در یک جدال سیاسی-طبقاتی به دست می‌گیرند. قدرت سیاسی را هیچ حزب و سازمانی در هیچ پروسه‌ای به توده‌ها واگذار نمی‌کند. توازن قوای طبقاتی مهم‌ترین فاکتور در تعیین سرنوشت قدرت سیاسی در جامعه‌ی سرمایه‌داری است، و شرایط و دوران انقلابی فرصتی تاریخی است که موازنه‌ای قدرت را به زیان طبقه‌ی حاکمِ استثمارگر و به نفع کارگران و ستمدیدگان برهم می‌زند. ما می‌دانیم کارگران در دوره‌هایی در ابعاد توده‌ای به رفرمیسم، اهداف مذهبی و ناسیونالیستی و دیگر راهکارهای غیرانقلابی توهم پیدا می‌کنند. اما یک حزب کمونیستی که متشکل از پیشروان سوسیالیست در جنبش کارگری و اجتماعی است، حتی در دوران رکود نیز به انقلاب وفادار می‌ماند. یک حزب کمونیستی صفوف و تشکیلات خود را در تمام دوران رکود، برای به پیروزی رساندن انقلاب کارگری در یک موقعیت انقلابی آماده می‌کند. انتظار این است پیشروان نیروی آماده به کاری را تشکیل دهند که در شرایط های پیش بینی شده و پیش بینی نشده غافلگیر و متعجب نمانند و اقدامات لازم را هم تشخیص دهند و هم عملی کنند. یعنی خودشان هم قادر به طرح سیاست‌ها و تاکتیکهای مشخص باشند و هم قدرت و سازمان اجرایی کردن آنها را داشته باشند.
بنابراین حزبی که در دوره‌ی رکود از انقلاب و مبارزه‌ی انقلابی ناامید شود، نمی تواند ادعای انقلابی بودن را داشته باشد. بدتر از آن، حزب و سازمانی که از کارگران بخواهد حتی در شرایط انقلابی -دوران گذار- عملکردی غیرانقلابی و منفعلانه داشته باشند، یا کسانی که از کارگران می‌خواهند در دوران طلایی انقلاب فرصت را در اختیار ائتلافی از نیروهای بورژوازی و شبهه چپ بگذارند تا بر بالای سر توده‌ها مناسبات سرمایه‌داری و نهادهای سرکوبگر را بازسازی کنند؛ بی‌چون‌‌و‌چرا یک جریان غیرانقلابی است. ساده‌لوحی و فریبکاری چنین ادعاهایی زمانی آشکارتر می‌شود، که از «پروسه‌ی واگذاری قدرت به توده‌ها» آن هم پس از به قدرت رسیدن ائتلاف احزاب بورژوازی سخن‌پراکنی می‌گردد‌. در کجای تاریخ و در کدام نقطه‌ی جهان، بورژوازی پس از منفعل کردن و عقب راندن توده‌های به‌پاخاسته و پس از سرکوب خیزش طبقه‌ی کارگر در دوره‌ی انقلابی -دوره‌ی گذار- قدرت را به کارگران و زحمتکشان واگذار کرده است؟
ادامه دارد
Print Friendly, PDF & Email

Google Translate