درباره «انقلاب مداوم»

مسئله فقط این نیست که تروتسکی مراحل انقلاب بورژوا- دمکراتیک و سوسیالیستی را باهم قاطی می‌کند، بلکه جهت تغییر برنامه حداقل «دولت کارگری» به  برنامه حداکثر، اصل رشد را به طرحی مکانیکی تبدیل می‌سازد. مسئله فقط این نیست که تروتسکی درواقع خواهان ایجاد یک دیکتاتوری سوسیالیستی («دولت کارگری») در چارچوب یک ودتای بورژوا – دمکراتیک است، و بدین‌طریق از روی مراحل انقلاب می پرد. مسئله نیز این‌ست‌که تروتسکی، بعنوان بخشی از برنامه خود، اصل دیکتاتوری انقلابی دمکراتیک کارگران و دهقانان را رد می‌کند. چرا؟ برای این‌که تروتسکی سرشت انقلابی دهقانان را انکار می‌کند. برای تروتسکی، دهقانان توده ای بی‌شکل، بی‌فایده، مجموعه ای از صفرها هستند که فقط می‌توانند ابزار دست بورژوازی یا پرولتاریا باشند… منبع انگاره  تروتسکیستی عدم امکان بنای سوسیالیسم در یک کشور واحد را کشف کرده ایم. این انگاره این‌ست که: الف) اعتقاد به سرشت ارتجاعی دهقانان، که بناچار با پرولتاریای انقلابی درگیر می‌شود- اگر، البته، در واقع اگر از اهداف انقلابی بدفاع برخیزد؛ ب) اعتقاد به عدم توانایی  پرولتاریا جهت رهبری دهقانان کارگر در مسیر ساخت سوسیالیستی. بعلاوه، هر دو این اظهارات اساس تئوری «انقلاب مداوم» تروتسکی هستند. این درواقع، ماهیت تئوری تروتسکیستی است.

درباره «انقلاب مداوم»

منبع: سایت پُلی‌استورم آمریکا – علیه اپورتونیسم و رویزنیسم

برگردان: آمادور نویدی

فهرست:

۱- «انقلاب مداوم»

۲- تئوری بلشویکی رُشد

۳- نتیجه گیری

۳.۱)  مسئله متحدان

۳.۲) مسئله ماهیت انقلاب

۳.۳) بی‌اصولی 

یکی از ارکان تروتسکیسم،  تئوری «انقلاب مداوم» است. با این‌حال، افراد کمی درباره این تئوری چیزی می‌دانند. از این تئوری برداشتی کاملا سطحی و مبتذل شایع است، که عمدتا به استدلال‌هایی جداگانه درباره «انقلاب جهانی» خلاصه می‌شود، نظیر این‌که «استالین نتوانست انقلاب مداوم را تحمل کند»، چون‌که او «یک بناپارتیست، یک ترمیدوری، بود که در لوای سوسیالیستی، در صدد احیای سرمایه داری» بود.

 برای تروتسکیست‌ها و انواع «شبه تروتسکیست‌ها و نیمه تروتسکیست‌ها»، این اندیشه پیش پا افتاده، بی نهایت مناسب است، برای این‌که از یک‌طرف به آن‌ها اجازه می‌دهد که معنای اندیشه های خود را، که بصورت پیش‌فرض «انقلابی» هستند، مخفی کنند و، از طرفی دیگر، مخالفان تئوری «انقلاب مداوم» را بعنوان مخالفان ایده انقلاب، بطورکلی، منفی نشان داده و طرد کنند.

 ما، در این مقاله، این نمای مناسب را تجزیه و تحلیل کرده، و بطور خلاصه توضیح  می‌دهیم که انقلاب مداوم از دید تروتسکی چیست و این فرضیه چه عواقب مر‌‌گ‌باری برای جنبش انقلابی دارد و به کجا منجر می‌شود.

۱  

«انقلاب مداوم»

ریشه اندیشه‌های تروتسکی به آستانه انقلاب اول روسیه در سال ۱۹۰۵ برمی‌گردد. در آن‌زمان، در حزب جوان سوسیال دمکرات کارگری روسیه سردرگمی های زیادی وجود داشت که، این انقلاب کدام مسیر را باید بپیماید و کدام طبقات باید رهبری آن‌را بعهده بگیرند.

منشویک‌ها وهم‌قطارهایشان به سرشت دمکراتیک انقلاب آینده اشاره کردند، و هم‌زمان به ضعف پرولتاریا اشاره نمودند، که قادر نیست نقش رهبری را در دست بگیرد، و بنابراین، باید برتری رهبری را به بورژوازی تقدیم کند، و در آن انقلاب فقط باید در مسیر تحقق تکالیف بورژوا دمکراتیک آن کمک نماید. 

بلشویک‌ها، به رهبری لنین، درحالی‌که موافقت داشتند که انقلاب بورژوا دمکراتیک است، اما بااین‌حالل، بر ضرورت مبارزه جهت رهبری طبقه کارگر پافشاری می‌کردند.

چرا؟ برای این‌که انقلاب ۱۹۰۵، زمانی اتفاق افتاد که پرولتاریا از قبل به صحنه تاریخی آمده بود، هنگامی که شرایط عقب‌ماندگی نیمه فئودالی، مبارزه بین طبقه کارگر و بورژوازی  در روسیه از قبل، غلیان می‌کرد. بهمین‌دلیل است که گرچه  بورژوازی به حذف بقایای ماقبل سرمایه داری  دل‌بستگی داشت، اما بهیچ عنوان اشتیاقی به اجرای کامل وظایف دمکراتیک نداشت، بنابراین، حریف تازه نفس و جدید خود را تقویت کرد.

به گفته لنین، فقط طبقه کارگر، با ایجاد دیکتاتوری انقلابی دمکراتیک در اتحاد با اقشار وسیع دهقانان- با رهبری طبقه کارگر- قادرست که نه صرفاا انقلاب بورژوا دمکراتیک را به پایان برساند، بلکه شرایط را برای رشد انقلاب دمکراتیک به انقلاب سوسیالیستی  فراهم سازد. بطور خلاصه، این اصل لنینیستی، و بلشویکی رشد است که درباره تداوم پروسه انقلابی بر دیدگاه‌های مارکس و انگلس استوار است.

تروتسکی، با موضع سنتریستی «میانه روی»  سنتی خود، تلاش  کرد که تحلیل های بلشویکی و منشویکی را در مفهومی که مشترکا با آلکساندر پاروُس توسعه داده بود، «آشتی دهد».  ویژگی‌های اصلی آن در آثار «۱۹۰۵»، «اختلافات ما»، « نتایج و چشم اندازها»  تنظیم شد که توسط تروتسکی درباره موج حوادثی که روسیه را فرا گرفت، منتشر شد. 

لئون تروتسکی

جهت صرف وقت و انرژی، ما هریک از این جزوه های  «تاریخی» را به تفصیل بررسی نمی‌کنیم، بویژه که لنین بطور خلاصه به نتایج تروتسکی پرداخته و ماهیت تئوری «انقلاب مداوم» را در مقاله خود «درباره این دو خط انقلاب» به روشنی و مختصر شرح داده است.

«تروتسکی از بلشویک‌ها، تئوری اصلی آن‌ها یعنی فراخوان آن‌ها جهت یک مبارزه انقلابی پرولتاریایی قاطع برای به بدست گرفتن قدرت سیاسی توسط پرولتاریا را قرض گرفته است، درحالی‌که از منشویک‌ها،  ًانکارً نقش دهقانان را

 اقتباس کرده است. تروتسکی ادعا می‌کند که دهقانان به اقشار  تقسیم شده اند، تغییر شکل داده اند؛  نقش بالقوه انقلابی آن‌ها بیش‌تر و بیش‌تر تحلیل رفته است؛ در روسیه یک انقلاب  ًملیً غیرممکن‌ست؛ تروتسکی می‌گوید: «ما در عصر امپریالیسم زندگی می‌کنیم»، و «امپریالیسم ملت بورژازی را در مقابل رژیم قدیمی قرار نمی‌دهد ، بلکه پرولتاریا را در برابر ملت بورژوازی قرار می‌دهد.»

این به چه معناست؟

تروتسکی و پاروُس، درحالی‌که بر التزام انجام دگرگونی های بورژوا- دمکراتیک  درون چارچوب انقلاب آینده موافقت داشتند، اما از دیدن آن در بورژوازی، طبقه ای‌که قادر به انجام این دگرگونی‌ها بود، خودداری کردند. بااین‌حال، همان‌طوری که لنین مدعی شد،  نه به این‌دلیل که بورژوازی علاقه ای به انجام این تکالیف در مبارزه ای شدید با پرولتاریا نداشت، بلکه صرفا بدین‌جهت  که بنظر آن‌ها بورژوازی بسیار ضعیف بود.

«… خیلی خوب می‌شد که اگر ما حزب پیش‌تاز ژاکوبن را با چشم انداز دیکتاتوری در آینده، و با وظیفه انجام کارهای کثیف انقلاب را در حال حاضر داشتیم، رهبری صرفا سیاسی را بر پرولتاریا نجات می‌دادیم. اما ما نمی‌توانیم، و کار کثیف باید بهر طریقی انجام داده شود و ما  مجبوریم خودمان آن(‌ کار کثیف) را انجام دهیم، برای این‌که ما انقلابیون صادقی هستیم، بنابراین، این بمعنای انحصار کردن آن است. انجام این کار کثیف انقلابی، سازمان‌دهی قیام به وظیفه اصلی سیاسی ما تبدیل می‌شود.» (لئون تروتسکی، نامه سیاسی دوم، سال ۱۹۰۵).  

*این «حزب ژاکوبین» در این‌مورد به حزب بورژوا- انقلابی اشاره دارد.

بنابراین، به گفته تروتسکی، اگر برخی شرایط عجیب و غریب در روسیه وجود نداشت، وی باید (منطقا) به منشویک‌ها با امیدهای آن‌ها جهت انقلابی کردن بورژوازی، ملحق می‌شد. اما، همان‌گونه  که رُخ داد، پرولتاریا مجبورشده (دقیقا مجبور شده) نقش رهبری انقلاب را تقبل کند، قدرت سیاسی را قبضه کند، و با انجام یک برنامه دمکراتیک، انتقال مستقیم به یک انقلاب سوسیالیستی را شروع کند.

پاروُس از همین فرضیه حرکت نمود، وقتی‌که وی شعار «بدون تزار، اما یک دولت کارگری» را پیش‌نهاد کرد، که بنوعی سمبل تئوری «انقلاب مداوم»، به نوعی از طرح انقلابی کلاسیک تروتسکیستی تبدیل گشت.

در نگاه اول، این شعار برای خواننده مدرن خیلی واضح بنظر نمی‌رسد، بعلاوه، در کُل چیزی نمی‌گوید. با این‌وجود، در زمینه تئوری «انقلاب مداوم»، این شعار سنگ بنایی‌است که نمایان‌گر مسیر اصلی برای یک دیکتاتوری نامحدود از کارگرانی‌است که در حال حاضر در مرحله دمکراتیک هستند.

این دیکتاتوری («دولت کارگری») است که، بگفته تروتسکی، کلید توسعه بیش‌تر انقلاب بورژوا- دمکراتیک به انقلاب سوسیالیستی است: « دولت کارگری» ابتدا برنامه دمکراتیک را انجام می‌دهد و بعد به اجرای برنامه سازمان‌دهی مجدد سوسیالیستی می پردازد. این آسان و سر راست است.

بنابراین، ممکن‌ست شما در این‌جا بپرسید که مسئله چیست؟ مسئله فقط این نیست که تروتسکی مراحل انقلاب بورژوا- دمکراتیک و سوسیالیستی را باهم قاطی می‌کند، بلکه جهت تغییر برنامه حداقل «دولت کارگری» به  برنامه حداکثر، اصل رشد را به طرحی مکانیکی تبدیل می‌سازد.

مسئله فقط این نیست که تروتسکی درواقع خواهان ایجاد یک دیکتاتوری سوسیالیستی («دولت کارگری») در چارچوب یک کودتای بورژوا – دمکراتیک است، و بدین‌طریق از روی مراحل انقلاب می پرد. مسئله نیز این‌ست‌که تروتسکی، بعنوان بخشی از برنامه خود، اصل دیکتاتوری انقلابی دمکراتیک کارگران و دهقانان را رد می‌کند. چرا؟ برای این‌که تروتسکی سرشت انقلابی دهقانان را انکار می‌کند.

برای تروتسکی، دهقانان توده ای بی‌شکل، بی‌فایده، مجموعه ای از صفرها هستند که فقط می‌توانند ابزار دست بورژوازی یا پرولتاریا باشند: 

«ولی آیا امکان وجود ندارد که دهقانان، پرولتاریا را کنار بزنند و جایش ‌را بگیرند؟ این غیرممکن‌ست. تمام  تجارب تاریخی در مخالفت با این فرضیه است. تجربه تاریخی نشان می‌دهد که دهقانان مطلقا نمی‌توانند نقش سیاسی مستقلی ایفا کنند.»(تروتسکی، «نتایج و چشم اندازها»، سال ۱۹۰۶).

اطاعت بی چون و چرا و بی حد و مرز این توده (دهقانان) از پرولتاریا – این‌ست تعبیر تروتسکی از ایده سُلطه پرولتاریا. برای این‌که توده دهقان بطورعمده یک نیروی ارتجاعی، و ضدانقلابی است که با آن هیچ ائتلافی، هیچ دیکتاتوری دمکراتیک مشترکی در هیچ مرحله ای از توسعه انقلاب نمی‌تواند وجود داشته باشد. در غیراین‌صورت – همان‌گونه که لنین گفت – یعنی تضعیف انرژی انقلابی پرولتاریا، مجبور کردن پرولتاریا به ترک اهداف انقلابی خود، و «خود محدود سازی» آن در مسیر فتح سوسیالیسم: 

«ممکن‌ست اعتراض شود که من به وضعیتی فکر می‌کنم که در آن دیکتاتوری کارگران بی حد و مرز است، درحالی که درواقع چیزی‌که ما درباره اش حرف می‌زنیم، دیکتاتوری ائتلافی بین پرولتاریا و دهقانان است. خیلی خوب، اجازه بدهید که این مخالفت را درنظر بگیریم. اخیرا دیده ایم که چگونه پرولتاریا، علی‌رغم بهترین مقاصد نظریه پردازانش، باید در عمل، آن خط مرزی منطقی را انکار کند که باید آن‌را به یک دیکتاتوری دمکراتیک محصور نماید.

حالا لنین پیش‌نهاد می‌کند که خودمحدودیتی سیاسی پرولتاریا باید با یک «حفاظ» آشکار ضدسوسیالیستی در قالب موژیک بعنوان هم‌دست یا هم‌کار دیکتاتور تکمیل گردد. اگر این بدین معنا باشد که حزب دهقانی، که قدرت را با سوسیال دمکرات‌ها شریک است، اجازه ندهد که بی‌کارها و اعتصاب کنندگان بحساب هزینه دولتی حمایت شوند، و با گشودن کارخانه ها و شرکت‌های دولتی که توسط سرمایه داران بسته شده اند مخالفت کند، پس، این بدین معناست که در اولین روز ائتلاف نیز، یعنی مد‌ت‌ها قبل‌ از انجام وظایف خود، پرولتاریا با دولت انقلابی وارد درگیری خواهد شد. این درگیری می‌تواند یا به سرکوب کارگران توسط حزب دهقانی پایان یابد، یا به حذف حزب از قدرت منتهی گردد. هیچ‌کدام از راه حل ها با یک ائتلاف دیکتاتوری «دمکراتیک» ارتباط زیادی ندارد.  

گره کار در این‌ست که بلشویک‌ها مبارزه طبقاتی پرولتاریا را فقط تا لحظه پیروزی انقلاب می‌بینند، بعدا آن‌ها آن‌را بطور موقت حل شده در ائتلاف «دمکراتیک» می بینند، که دوباره در فرم خالص خود ظاهر می‌شود- این بار بعنوان یک مبارزه مستقیم جهت سوسیالیسم- فقط پس از برقراری قطعی یک سیستم جمهوری. درحالی‌که منشویک‌ها، از پندار انتزاعی که «انقلاب ما یک انقلاب بورژوایی است»، شروع می‌کنند و به این ایده می‌رسند که پرولتاریا باید تمام تاکتیک‌های خود را با رفتار بورژوازی لیبران وفق دهد و اطمینان حاصل کند که قدرت دولتی به آن بورژوازی منتقل شود. بلشویک‌ها از پندار انتزاعی مشابهی – «دیکتاتوری دمکراتیک، نه دیکتااتوری سوسیالیستی» شروع می‌کنند – و به ایده پرولتاریایی می‌رسند که قدرت دولتی را در دست دارد و محدودیت‌های بورژوا – دمکراتیک را بر خود تحمیل می‌کند. این حقیقت دارد که اختلاف بین آن‌ها در باره این امر بسیار قابل توجه است: درحالی‌که ویژگی‌های ضدانقلابی منشویسم قبلا کاملا ظاهر شده است، انواع ویژگی‌های بلشویسم احتمالا تنها در صورت پیروزی به تهدیدی جدی تبدیل می‌شود. البته این حقیقت که هردو منشویک‌ها و بلشویک‌ها همیشه درباره سیاست «مستقل» پرولتاریا حرف می‌زنند، (منشویک‌ها در ارتباط با بورژوازی  لیبرال و بلشویک‌ها با دهقانان) بهیچ وجه این واقعیت را عوص نمی‌کند که هردو، در مراحل مختلف توسعه وقایع، از عواقب مبارزه طبقاتی ترسیده اند و آرزو دارند که آن‌را  با ساختارهای متافیزیکی خودشان محدود سازند.» تروتسکی، «اختلافات ما»، ۱۹۰۵.

بنابراین، تنها کاری‌که این گله دهقانان می‌توانند درست انجام دهند، این‌ست‌که با تمام وجود خودشان‌را به پرولتاریا تسلیم کنند، که با اقدامات حماسی خود آن‌را بجایی رهبری می‌کند:

« در چنین اوضاعی، که با انتقال قدرت به پرولتاریا بوجود آمده است، هیچ کاری برای دهقانان باقی نمی ماند که انجام بدهند، مگر این‌که  دور رژیم دمکراسی کارگران جمع شوند. خیلی مهم نیست، زیرا حتی اگر این دهقانان این‌کار را با درجه ای از آگاهی انجام دهند، بیش‌تر از آن‌چیزی نیست که معمولا  گرد رژیم بورژوازی تجمع می‌کنند. اما از آن‌جایی‌‌که هر حزب بورژوایی که بر آرای دهقانان فرمان می‌دهد، عجله می‌کند تا از قدرت خود جهت کلاه‌برداری و فریب دهقانان استفاده ‌کند، و بعد هم، اگر بدترین اتفاق ممکن رُخ دهد، جای خودش را به حزب سرمایه داری دیگری می‌سپارد، تمام نیروهایش را بمنظور رشد سطح فرهنگی روستا و پیش‌رفت آگاهی سیاسی دهقانان وارد بازی می‌کند.

از آن‌چیزی‌که ما در بالا ذکر کردیم، روشن می‌شود که ما چگونه ایده «دیکتاتوری پرولتری و دهقانانی» را ارزیابی می‌کنیم. موضوع واقعا این نیست که آیا ما اصولا آن‌را قابل قبول می‌دانیم، آیا چنین فرمی از هم‌کاری سیاسی را «می‌خواهیم یا نمی‌خواهیم». ما واقعا فکر می‌کنیم که این امر تحقق پذیر نیست – حداقل در حس فوری مستقیم » تروتسکی «نتایج و چشم اندازها».

برخورد تروتسکی نسبت به دهقانان خیلی نزدیک به برخورد سوسیال دمکرات برجسته دیگر، فردیناند لاسال است، کسی‌که پرولتاریا را بعنوان تنها نیروی انقلابی درجامعه درنظر می‌گرفت. بعقیده لاسال، همه طبقات و اقشار غیرپرولتری هنوز همان توده بی نظم  ضدانقلابی هستند، که طبقه کارگر نسبت به آنها هیچ وظیفه ای ندارد.

فردیناند لاسال

ما فکر نمی‌کنیم که« لئو داویدویچ» (اسم اصلی تروتسکی)، از همین عقیده فراتر رفته باشد. استدلال درباره ذات بالقوه ارتجاعی دهقانان، دقیقا مبنایی است که تروتسکی براساس آن ایده عدم امکان ساخت سوسیالیسم در یک کشور را بنا نهاد. بنابراین، تروتسکی در ترجمه خود از «نیروهای محرک و چشم اندارهای انقلاب روسیه» کائوتسکی، هشدار می‌دهد:

«البته، پرولتاریای در قدرت هرکاری‌که در توانش باشد انجام می‌دهد تا باعث درگیری نابهنگام با دهقانان نشود؛ اما از آن‌جایی که تصاحب قدرت نه فقط سرست طبقاتی آن‌را تغییر نمی‌دهد، بلکه، برعکس، حتی آن‌را با قاطیت بیش‌تری ظاهر می‌سازد؛ از آن‌جایی که نمی‌تواند از کارگران کشاورزی در مبارزه آن‌ها جهت زندگی انسانی حمایت نکند، در پایان، درگیری بین پرولتاریا و دهقانان «قدرت‌مند» اجتناب ناپذیرست. اما این سرآغاز پایان خواهد بود. درگیری چگونه پایان می یابد؟ مطمئنا نه با این واقعیت که نمایندگان پرولتاریا از نیمکت های وزیری به سوی اپوزسیون بروند. شرایط خیلی جدی تر می‌شود. درگیری به جنگ داخلی و شکست پرولتار منجر می‌شود. هیچ «راه برونٰ‌رفت» دیگری در درون چارچوب انقلاب ملی از سُلطه سیاسی پرولتاریا تحت شرایط اجتماعی ما وجود ندارد. بهمین‌دلیل‌ست که پرولتاریا، در اولین دوره سُلطه خود، با موضوع مرگ و زندگی، یک وظیفه سترگ مواجه می‌شود: جهت شکستن چارچوب ملی انقلاب روسیه، با بحرکت درآوردن تمام منابع قدرت موقت تا این‌که کودتای ملی به یک حادثه ضمنی از انقلاب اروپا تبدیل شود. این مسیری است که از کل شرایط انقلاب دنبال می‌شود(در روسیه: اچ تی تی پی//ایسکرا- پژوهش. ُارگ/تروتسکی/مداوم/فصل۲۳.اس اچ تی ام ال)

 )in Russian: https://iskra-research.org/Trotsky/Permanent/chapter23.shtml)

همین نتیجه گیری را لئو داویدویچ(تروتسکی) در پیش‌گفتار سال «۱۹۰۵» خود نوشته است.  

«این بیانیه نسبتا طولانی این اندیشه را تعریف می‌کند که انقلاب روسیه، اگرچه مستقیما با اهداف بورژوازی مرتبط است، نمی‌تواند از آن اهداف کوتاهی کند؛ انقلاب نمی‌تواند وظایف فوری، و بورژوایی خودش را حل کند، مگر آن‌که پرولتاریا  در قدرت باشد. و زمانی‌که پرولتاریا قدرت را در دستان خود داشته باشد، نمی‌تواند در چارچوب بورژوایی انقلاب محدود باقی بماند. برعکس، دقیقا جهت تضمین پیروزی خود، پیش‌تاز پرولتری باید در همان ابتدایی ترین مراحل حکومت خود هجوم بسیارعمیقی را نه فقط  به روابط فئودالی، بلکه به روابط مالکیت بورژوایی اعمال کند. درحین انجام این‌کار، نه فقط با همه گروه‌های بورژوایی که در مراحل ابتدایی مبارزه انقلابی خودش از آن حمایت کرده بود ، بلکه هم‌چنین با توده های وسیع دهقانان، که با هم‌کاری آن‌ها – پرولتاریا – بقدرت رسیده است ، وارد درگیری خصمانه می‌شود.

در یک کشورعقب افتاده، تضادها بین یک دولت کارگری و اکثریت قریب به اتفاق دهقانان، فقط در سطح بین المللی، در عرصه یک انقلاب پرولتری جهانی می‌تواند حل و فصل شود. پرولتاریای پیروزمند، بنابه ضرورت تاریخی، محدوده تنگ بورژوا – دمکراتیک انقلاب روسیه را می شکند، و مجبورمی‌شود که محدوده های ملی ودولتی خود را نیز بشکند. بعبارت دیگر، باید آگاهانه جهت انقلاب روسیه بکوشد تا به سرآغازی برای یک انقلاب جهانی تبدیل گردد.»

از این‌رو، پرولتاریا با یک چنین شریک بی اعتباری مانند دهقانان در پشت خود در روسیه زراعتی، بدون حمایت طبقه کارگری که در کشورهای توسعه یافته سرمایه داری بقدرت رسیده باشند، نمی‌تواند برای مدت طولانی سُلطه خود را   اعمال نماید:

«اما سیاست سوسیالیستی طبقه کارگر تاکجا می‌تواند در شرایط اقتصادی روسیه بکار برده شود؟ ما با قاطیعیت می‌توانیم یک‌چیز را بگوئیم – این‌که کشور با موانع سیاسی زودتر روبرو می‌شود تا این‌که از عقب‌ماندگی فنی کشور تلو تلو بخورد. بدون حمایت دولتی مستقیم پرولتری اروپا، طبقه کارگر روسیه نمی‌تواند در قدرت باقی بماند و سُلطه موقت خود را به یک دیکتاتوری سوسیالیستی بادوام تبدیل کند. حتی برای یک لحظه هم در این‌باره نمی‌توان شک کرد.  اما از طرفی دیگر، هیچ شکی وجود ندارد که انقلاب سوسیالیستی در غرب می‌تواند ما را قادر سازد که سُلطه موقت طبقه کارگر را مستقیما به یک دیکتاتوری سوسیالیستی تبدیل کنیم.» تروتسکی، نتایج و چشم اندازها ۱۹۰۶.

 

چشم اندازها چه هستند؟ روشن‌ترین نیستند.

«ما باید بدون منتظر ماندن برای سایرین، مبارزه را در خاک ملی خودمان آغاز کنیم و با اطمینان کامل که ابتکار ما انگیزه را  برای مبارزه در کشورهای دیگر فراهم می‌کند، ادامه دهیم؛ و اگر چنین نشود، این ناامیدکننده خواهد بود که فکرش را بکنیم- همان‌طوری‌که هردو، تجربه تاریخی و ملاحظات تئوریک ثابت می‌کند –برای مثال، این‌که روسیه انقلابی، قادر شود خودش را در برابر اروپای محافظه کار حفظ کند، یا آن‌که آلمان سوسیالیستی بتواند در جهان سرمایه داری منزوی بماند.» تروتسکی، برنامه صلح

این ارزش را دارد در این‌جا تأکید شود که، تروتسکی برخلاف سنت معروف خود مبنی بر پریدن از این شاخه به آن شاخه، به این ایده خود حتی پس از اکتبر وفادار ماند. عدم اعتقاد تروتسکی به قدرت پرولتاریای روسیه در پس‌گفتار مقاله وی «برنامه صلح»، نوشته شده در سال ۱۹۲۲ آشکارست:

«این ادعا، چندین بار در برنامه صلح تکرار شده است»، به این معنا که انقلاب پرولتری نمی‌تواند بطور پیروزمندانه  در یک چارچوب ملی به نتیجه برسد، شاید برای برخی از خوانندگان با تجربه پنج سال جمهوری شوروی ما رد شده باشد. اما یک چنین نتیجه گیری بی پایه است». 

(…)

مذاکرات تجاری با دولت‌های بورژوایی، امتیازات، کنفرانس ژنو و غیره، اسنادی واضح از عدم امکان ساخت سوسیالیست منزوی درون یک چارچوب دولت ملی است. تا موقعی‌که بورژوازی در دیگر کشورهای اروپایی در قدرت باقی بماند، ما مجبور هستیم، که در مبارزه علیه انزوای اقتصادی، پیگیر سازش‌هایی با جهان سرمایه داری باشیم.

(…)

در همان‌حال، با اطمینان می‌توان گفت که این سازش‌ها، دربهترین حالت، بما کمک می‌کند که این یا آن زخم اقتصادی را بهبود بخشیم، این یا آن گام را بجلو ببریم، اما رشد واقعی اقتصاد سوسیالیستی در روسیه تنها پس از پیروزی پرولتاریا در مهم‌ترین کشورهای اروپایی میسر می‌شود.»

بنابراین، منبع انگاره  تروتسکیستی عدم امکان بنای سوسیالیسم در یک کشور واحد را کشف کرده ایم. این انگاره این‌ست که: 

الف) اعتقاد به سرشت ارتجاعی دهقانان، که بناچار با پرولتاریای انقلابی درگیر می‌شود- اگر، البته، در واقع اگر از اهداف انقلابی بدفاع برخیزد؛ 

ب) اعتقاد به عدم توانایی  پرولتاریا جهت رهبری دهقانان کارگر در مسیر ساخت سوسیالیستی.

بعلاوه، هر دو این اظهارات اساس تئوری «انقلاب مداوم» تروتسکی هستند. این درواقع، ماهیت تئوری تروتسکیستی است. 

برگردانده شده از:

On the “Permanent Revolution”

https://us.politsturm.com/on-the-permanent-revolution/#

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate