حزب دمکرات کردستان ایران و ناصر رزازی، یک گرایش در دو بستر (بخش اول)

کارل مارکس در اثرِ معروف خود موسوم به « انتقاد فلسفه حقوق هگل» مذهب را این گونه تعریف می کند: ( مذهب افیون توده هاست). لنین و سایر متفکرین جنبش کمونیستی در طولِ تاریخ، این جمله را ستون فقرات مارکسیسم درباره ی مذهب می دانند. کارل مارکس اندیشمند انقلابی بود که ایدئولوژی دین را در کلیت خود مورد نقد و بررسی قرار داد. از دید کارل مارکس« ایدئولوژی دین یعنی تحریف حقیقت و یکی از عوامل ازخود بیگانگی انسان در کنار ناسیونالیسم». کارل مارکس و متفکرین جنبش کمونیستی به ما آموخته اند، که به چشمِ انتقادی به پدیده یِ دین( تمامِ ادیان) نگاه کنیم.
کمونیسم علمی به ما می آموزد که دین را باید در کلیت خود مورد نقد و بررسی قرار بدهیم، بجای اینکه در مقابل یک دین مشخص به دینِ دیگری پناه ببریم و آنرا توجیه کنیم. انسان مذهبی با کشیدن دیواری به بزرگی دیوار چین چنان خود را در دورِ ایدئولوژی حبس کرده است، به گونه ایی که هیچ عرصه ای از خرافات را از دیده به دور نمی دارد. اما شخصی که در مقابل تمام محدودیت ها و تناقضات وخرافات دینی مشخص برخاسته و برای ایدئولوژی و زنجیر دینی دیگر تبلیغ می کند ، به طور یقین این شخص نیز اندیشه را در زندان دیگری حبس کرده است. دیدگاه و تصورات این دو دسته افراد هیچ همخوانی با دیدگاه علمی و تفکر و اندیشه های مدرن و فلسفی ندارد. ٬٬منطق٬٬ هر دو دسته خنده دار است. هر دو، هر چه دلشان می خواهد می گویند ولی اگر عقیده ای دیگری چیزی باز گفت، آن را هتک حرمت و توهین به شعور همگان به شمار می آورند.
حال، با این توضیح کوتاه به اصلِ موضوع می پردازم.
همان طور که در جریان هستید مواضعِ ناصر رزازی ترانه سُرا در ارتباط با دینِ اسلام عکس العمل های متفاوت را در دنیای مجازی و رسانه ها برانگیخت. همین اظهارات منجر به خلق کردن فضایی شد که از یکسو ناسیونالیست ها و اسلامیست ها و یا باورمندان ( شخصی که خود را مسلمان تعریف می کند) به طرقِ‌ گوناگون در تقابل یکدیگر به مخالفت برخاستند. گروهی بر حقانیت ناصر و مواضعِ‌ او تاکید کردند و او را به عنوان انسانی مبارز و انقلابی ( شورش گیر) و سرمایه یِ ملّی قلمداد کردند،‌ گروه دیگر هم به نقد او دست زدند و به همین بهانه بَر کمونیسم،هرگونه صدای انتقاد به دینِ اسلام و آزادی بیان و غیره تاختند.
 آنچه در نزد آخوندها و ایدئولوژی اسلامی می بینیم نوعی ویرانی عقل است، یعنی نقطه یِ مقابل خرد و اندیشیدن. تمامی فحاشی های سکسیستی،برخوردهای قرون وسطایی از سویِ مسلمانان نسبت به گفته های ناصر رزازی نمونه یِ بارزِ کوچکی از این ویرانی عقل است. در فرهنگِ دینی، فرد حق ندارد که در نقدِ دین خودی اظهارنظر کند، زیرا نقد به عنوان افترا و توهین به شعور و کرامت اکثریت جامعه سرکوب می شود. بر اساسِ چنین ٬٬منطقی٬٬ناصر رزازی اصولِ اخلاق و حدود خود را زیرپا گذاشته است و فردِ باورمند وظیفه یِ خود میداند که با توسل به نازل ترین روش و متودهای غیرِاخلاقی وارد زوایایی شود که ربطی به اصلِ مساله ندارد.
بدونِ شک، چنین روش و سبک برخوردهای سوپر ارتجاعی در مقابل مخالفین از ریشه و بنیان غیر منطقی است و باید در مقابلش ایستاد.
 عقاید سیاسی و دینی ناصر رزازی
از سوی دیگر ،می بینیم که افراد زیادی و بخشی از ناسیونالیست های کورد این فرصتی را غنیمت شمرده و سعی دارند که توپ را در زمین خویش بچرخانند. ضمن مقابله با آخوندها و مبلغین ایدئولوژی کثیفِ اسلامی باید تأکید کرد و از خود بپرسیم، که آیا خود ناصررزازی در چه جایگاه سیاسی- طبقاتی قرار گرفته است؟ هنرمند و ترانه سُرا در شرایطی که به مسائل سیاسی-اقتصادی و اجتماعی میپردازد و از همه مهمتر همانند ناصر خود را در چهارچوب حزب و ایدئولوژی مشخصی نمایان می کند، هنر مطابق ذاتِ خود جنبه ای طبقاتی و ایدئولوژیک را نیز تبلیغ و ترویج می کند. هنر نمی تواند تحت هیچ شرایطی مستقل از سیاست و جایگاه طبقاتی ابراز وجود کند، چونکه هنر و سیاست دو مقوله ای هستند که ارتباط وسیعی با یکدیگر دارند. در دوران پیشین نیز سیاست و هنر درهم ادغام شده بودند، اما این ارتباط در عصرِ سرمایه داری به نهایت خود رسیده است. ( در نوشته یِ جداگانه به این فاکتور خواهم پرداخت). به طور یقین، ناصر رزازی نیز بمثابه یک ترانه سُرا از این قاعده مستثنی نیست و هنرش خارج از حیطه هنریش به مسائل سیاسی و ایدئولوژیکی و اجتماعی میپردازد.
ناصر رزای در دوره ای کوتاه به عنوان ترانه سُرا و پیشمرگ، فعالیت سیاسی و هنری اش را در صفوف تشکیلات کومله «سازمان کردستان حزب کمونیست ایران» ادامه داد و در گروه موسیقی بانگه واز (فراخوان) به ارائه سرودهای انقلابی پرداخت. نمی توان از چنین ترانه سُرایی به علت سوابقش و آنهم در دوره ای کوتاهی از تاریخ کومله وقت، افکار و تعلقات امروزینش را مشروعیت بخشید یا مدنظر قرار نداد. گذشته ناصر ،یعنی دوره ای کوتاه از حضور او در صفوف تشکیلات مترقی « کومله وقت»، به گذشته متعلق هستند، یعنی برهه ای از تاریخ زندگی این شخص که متناقض و الغا کننده یِ سیمای امروزین او است. ناصر رزازی سال های سال است که به گذشته یِ٬٬کمونیستی٬٬اش تُف کرده و رسماً به جبهه ای سناریو سیاه در کردستان و ایران پیوسته است. گذشته ی ناصر در آن دوران علیرغم تمام انتقاداتی که بدان وارد است، هیچکدام توجیه گر اعتقادات مذهبی و عقاید سیاسی سوپر ارتجاعی ناصر رزازی و دیدگاه های عقب مانده ی امروزین او نیست.
شاید هنوز هم نتوان به پاسخ و ابهامات در ارتباط با ناصر رزازی جایی یافت بهتر از مواضع سیاسی او . بعضی از هنرمندان و خوانندگان بنا به موقعیت و منفعت و شرایط عینی به طرق مختلفی تلاش می کنند که هم کاراکتر و هم هنرشان را بدور از سیاست و جریانات و احزاب سیاسی به جامعه القا کنند. اما این قاعده در مورد ناصر رزازی صدق نمی کند، چونکه هم در گذشته و هم در حال ناصر رزازی رسماً مواضع سیاسی اش را ابراز کرده و در این ارتباط سیاست سکوت را انتخاب نکرده است.
تا جایی که به عقاید و باورهای ناصر در امورِ سیاسی-اجتماعی مربوط است، در کنار تعریف و تمجیدهای بی پایانش برای ٬٬حکومت٬٬ دیکتاتور بارزانی و طالبانی، شیفته ای رژیم جمهوری اسلامی ایران نیز است و همین مساله گاه گداری او را برانگیخته می کند. هنگامی که منطق تاریخ چندین دهه ی قبل اثبات کرد که رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی ایران امکان ندارد کوچک ترین آزادی های انسان را برسمیت بشناسد، ناصر رزازی و شاگردان او بعد از گذشت سال های متمادی از جنایتهای رژیم نامبرده مشتاق حضور مردم در پایِ صندوق های این رژیم بودند. تردیدی نیست که دیدگاه ناصر رزازی ناشی از همان دیدگاه و ایدئولوژی احزاب ناسیونالیست و قومپرست مورد نظرش است، و همین دیدگاه نتیجه ی برداشت تعامل و ماهیت دعوت مردم به پای صندوق های رژیم از جانب او است.
آنچه کوتاه و مختصر اشاره شد، به مفهوم کلمه، رکنِ عقاید سیاسی ناصر را تشکیل می دهد.
همچنین ناصر رزازی شخصی است که به اندیشه های مذهبی احترام می گذارد و انتقاد ریشه ایی به ایدئولوژی اسلام وارد نمی سازد و تاریخِ جنایت اسلام را تماماً مسکوت می گذارد. ناصر رزازی بدون شک ناسیونالیست معتقدی است، ولی ضمناً به عقاید دین اسلام و ادیان نیز علاقمند است و در بهترین حالت ٬٬منتقد٬٬ یکسری از اعمال و رفتارهای آخوندهای مرتجع است. ناصر به حق اشاره می کندکه آخوندها نقشی بنیادی در سیه روزی و سخت تر شدن زندگی اکثریت جامعه یِ ما ایفا می کنند، ولی چنین زبان و ٬٬نقد٬٬ی نه تنها از سوی منتقدین و مخالفان دینِ‌ اسلام، بلکه حتی از سویِ بعضی از آخوندها و آنهم برای جلوگیری از موج جنبش های اعتراضی مطرح می شود. در صورتی که فرض بگیریم که ناصر اعتقادی به خرافات اسلامی ندارد،‌اما باوجود این،‌ خرافات یارسانی را به دین اسلام ارجحیت می دهد. به بیانِ دیگر، در اینجاست که زبان و سلاحِ نقد نه تنها به سویِ آخوندهای مرتجع و پیروان دینی شان بلکه به سویِ ناصر رزای نیز هدف گیری می کند.
اما از سویی دیگر همین ناصر رزازی ( مصاحبه با تلویزیون کوردی ٬٬روداو٬٬ در دوم ماه دسامبر ۲۰۱۴)از احمد مفتی زاده به عنوان یکی از قهرمانان ملت کرد یاد می کند. دفاعیات ناصر رزازی از احمد مفتی زاده یعنی کسی که آشکارا در برابر جبهه انقلاب درکردستان به جبهه ضد انقلاب به رهبری خمینی جلاد پیوست، و همچنین فراخوان او برای حضور پایِ صندوقهای جمهوری اسلامی ایران و حمایت و سکوت او در برابر جنایت ها و تاراج کردستان عراق توسط مافیای بارزانی و طالبانی کافی است که ماهیت سیاسی و طبقاتی او را تعریف کنیم. بله، این همان چهره یِ عُریان ناسیونالیست ها و شووینیست ها چه در قالب فرد و چه در قالب جریانات و احزاب سیاسی است.
*****
اما تنها پاسخ هواداران ناصر که نسبت به ادعاهایشان سر می دهند این است که ناصر هنرمند است. آیا هواداران ناصر نمی فهمند و یا نمی خواهند متوجه شوند اینکه او در بُعد سیاسی این چنین از رژیم جنایتکار اسلامی ایران و هم پیمانان اش در کردستان عراق دفاع می کند و در بُعد دینی برای ایدئولوژی خرافی و سوپرارتجاعی یارسان تبلیغ می کند. علیرغم چنین فراخوان کثیف و مرتجعانه از سوی ناصر رزازی، عده ای به اصطلاح آزادیخواه و گاهاً‌ چپ، در نهایت وقاحت و پررویی بر همان فهم و برداشت احساسی خود اصرار می کنند. واقعاً دریافت انسان از مفاهیم امکان دارد، تا این سطح پرمتیو و غیرواقعی باشد؟!
در اینکه ناصر ترانه سُرای خوبی است و صدایش برای بخشی از جامعه لذت بخش است تردیدی وجود ندارد. اما با روشهای مظلوم نمایآنه و پنهان کردنِ حقایق سیمای سیاسی- اجتماعی او ، نه فقط حقایق را مستور میکنیم بلکه شعور و آگاهی جامعه را در سطحِ کلی مورد تمسخر و استهزاء قرار می دهیم. تمامِ اشخاصی که از چنین کارآکتری دفاع کرده و مدال قهرمان بر سینه اش آویزان می کنند،همان اشخاص خواه و ناخواه در جبهه ایی که ناصر بدان تعلق دارد قرار خواهند گرفت.
 اما آنچه مورد بحث و جای بسی تأسف است، چرا ٬٬روشنفکران٬٬ سیاسی و اجتماعی چپ نه تنها به بررسی و تبیین حقیقت های تاریخ تمایلی ندارند، بلکه آگاهانه یا ناآگاهانه سعی دارند که با برداشت های احساساتی و هیستریک و توسل به ٬٬خِرَد٬٬شان ضمن اینکه حقیقت را پنهان می کنند در همان حال تصویر دیگری از رویدادها را به تصویر می کشند. شاید هگل حق دارد که می گوید: « تاریخ و تجربه نشان می دهد که مردم و حکومت ها هیچ گاه از تاریخ نمی آموزند و بر اساسِ آموخته های خود عمل می کنند». خب طبیعی به نظر می رسد که در چنین ٬٬منطقی٬٬ ،‌خرد تمایلی ندارد که از دیوارهایی که فهم با تعریف یک چیز به دورِ آن کشیده است،عبور کند به امید اینکه فهمِ آن چیز را ممکن سازد.
در شرایطی که ایدئولوژی های سیاه ناسیونالیستی و دینی تلاش می کنند که بارقه های انسانی و مبارزات برحق طبقه کارگر در ایران و کردستان را خاموش کنند،‌دفاع و یا قرارگرفتن در هر کدام از این دو جبهه معنائی دیگری غیر از دشمنی با آرمان های انقلابی طبقه کارگر و مردم زحمتکش را نخواهد داشت.
ادامه دارد …
واحد خضری ( ژوبین)
۱۲. Februar. 2022
Print Friendly, PDF & Email

Google Translate