جمهوری اسلامی ۴۴ ساله شد

هر عنوانی را می توان به «بهمن ۵۷» داد، انقلاب، قیام یا خیزش. مهم این است که تمام طبقات فرودست، زنان، دانشجویان، روشنفکران و وقامت راست “آزادی” بازندگان آن بودند. برعکس، دستگاه عظیم و گسترده مذهب و روحانیت، جریانهای ملی- مذهبی، ثروتمندان، سرمایه داران، بازار، لمپن ها، چاقوکشها و عربده کشانی که همیشه راحت خریده می شوند برندگان “بهمن ۵۷” بودند. 

در تمام این سالها، بسیاری از ما در مورد “بهمن ۵۷” قلم زدیم از جمله خود من. بسیاری از آنها تکراری بودند و بدون هیچ حرف تازه ای. در کنار تحلیل‌ها و بحث‌های شعارگونه گاه افسوس آروزها، رؤیاها و خوشبختی های از دست رفته و غارت شده را هم تکرار می شد. 

میلیونها نفری که کمی پیش از «بهمن۵۷» و پس آن خیابان را از آن خود می‌دانستند و نسیم «آزادی» را احساس میکردند خیلی زود و در ناباوری یا به پستو خانه‌ها پناه بردند یا ناپدید شدند. در آن شرایط خاص کمتر کسی یا جریانی می دانست که چه هیولای کریه و سیاهی بر فراز جامعه در حال پای کوبی است.

از همان سال ۱۳۵۶ که نشانه‌ها وقوع «یک حادثه» را خبر میداد تا «بهمن ۵۷» و حتی پس از آن هیچ جریانی، هیچ گروهی و هیچ فردی هیچ چشم انداز و دورنمایی از اوضاع و شرایط نداشت. در حالی که دانشجویان، زنان، معلمان و روشنفکران به عبارتی تمام نیروهای سکولار و چپ در پراکنده کامل و در حال تدوین تحلیل‌های خیال پردازنه (جمهوری دمکراتیک،امپریالیسم، سوسیال امپریالیسم، اردوگاه سوسیالیسم، خرده بورژوازی ضدامپریالیسم و حتی نطرات انواز خوجه ای و تروتسکیستی) بودند. گروه دیگر در یک هماهنگی و سازماندهی بی سابقه با تمام امکانات مالی، انسانی و تجهیزات در حال تدوین ایدئولوژی حکومت اسلامی بود. 

واقعیت این است که بیش از آنکه بتوان  تصور کرد “بهمن ۵۷” خیلی به درازا کشید. ۴۴ سالی که هر سال و هر دهه آن برای مردم ما به غیر از فاجعه، نکبت و تباهی هیچ نداشت. از همان جنگ ۸ ساله که کشتار، مرگ و میر، ویرانی و نابودی تنها دستاوردش بود، تا اعدامها و کشتارهای سراسری هزاران هزار نفر در زندانها که به راز سر بسته ای شبیه است.

 امروز این هیولا ۴۴ ساله شد و سالها است که به یک قدرت نظامی، اقتصادی، سیاسی و یک مافیای پیچیده حتی در منطقه تبدیل شده. بهای چنین قدرتی را کارگران، تهیدستان، معلمان، بازنشستگان، کشاورزان حاشیه نشینان و بطور کلی ۹۵% مردم دادند. بهای سنگینی که به قیمت فقر فزاینده، گرسنگی، فرودستی، ذباله گردی، آوارگی وگورخوابی تمام شد. 

در کنار اوضاع فاجعه بار معیشتی اکثریت مردم، سرکوب تنها ابزاری است که درتمام زمانها و در تمام  شرایط بدون توقف ادامه دارد.سرکوب و زندان اعتراض کنندگان، معلمان، بازنشستگان، کارگران، شاعران، نویسندگان، ناشرین، فعالین زنان، فعالین محیط زیست بدون کمترین وقفه‌ای ادامه دارد. فراتر از زندان سرکوب را در سطح شهرها با دستفروشها و تخریب کلبه ناچیز تهیدستان هم امری روزانه است.

ولی چرا باتمام تنشهای جهانی، منطقه ای، داخلی و موج نارضایتی که در خیزشهای دی ماه ۹۶، آبان ۹۸، خیزش آب خوزستان واصفهان، اعتصابات و اعتراضات گسترده معلمان در سراسر کشور و بازنشستگان، اعتصابات سازمانیافته و گسترده کارگران پروژه ای پترو شیمی، یا اعتصابات کامیونداران اما جمهوری اسلامی بدون کمترین تغیری در سیاست چون گذشته به قدرت ادامه می دهد. 

 برجسته کردن عامل سرکوب و یا اهمیت ندادن به عوامل دیگر که در تداوم ۴۴ ساله این رژیم نقش داشتند و دارند واقع بینانه نیست. به چند مورد مهم اشاره می شود. 

نخست : چشم انداز و آلترناتیو روشن و مشخص

 مردان، زنان و کودکان در شرایط مشخص تاریخی دوران ساز می شوند. زمانی که « تغیر شرایط موجود» بعنوان یک ضرورت گریز ناپذیر در برابر آن‌ها قرار می گیرد. ولی همیشه این «تغیر شرایط» به نفع کارگران، فرودستان، زنان و آزادیخواهان تمام نمی شود. بوِیژه آنجا که چشم انداز روشن و آلترناتیو مشخص سیاسی وجود ندارد و تمام نیروها در پراکندگی و در سردرگمی و روزمرگی در میدان هستند. همانطور که بهمن ۵۷ چنین بود.

 دهه خونبار ۶۰ و سرکوب گسترده این دهه افت و رکود سیاسی عمیقی در پی داشت. شاید بتوان گفت مردم تا مدتهای طولانی در بهت و نا باوری با زخمهای عمیق این دهه زیستند. پس از آن دهه ۷۰ و قتلهای برنامه‌ریزی شده و هدفدار روشنقکران و نویسندگان شوک و در خود فرورفتگی دیگری برای بخشی از جامعه بود. کدام جامعه‌ای می‌تواند به باز سازی دو شوک پی در پی و پشت سر هم به پردازد؟ 

 تمام این سرکوبهای سیستماتیک، حذف فیزیکی، ایجاد ترس و هراس عمومی تنها برای جلو گیری  و پیش گیری از سر برآوردن چشم اندازو آلترناتیو دیگری غیر از شرایط، وضعیت و قدرت موجود بود.

مردمی به حال خود رها شده، در خود فرو رفته، فرسوده در پی روزمرگی و بدون آینده بهترین آیده آل برای جمهوری اسلامی است. 

دوم : اصلاح طلبی و امید به تغیر شرایط 

امید به اصلاحات و تغیر شرایط موجود در بین توده وسیعی از مردم حتی در بین دانشجویان، زنان، معلمان، کارگران، هنرمندان وبطور کلی روشنفکران یکی از دلایلی است که به ماندگاری و تداوم جمهوری اسلامی کمک کرد. تقسیم کردن سیستم حکومتی تقریباً در تمام دنیا وجود دارد. ولی این تقسیم کم و بیش بر اساس برنامه‌ احزاب بویژه در مورد مسایل اقتصادی برای اکثریت مزدبگیران، سپس گرایش ها و سمت و سوی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است. در حالی که با یک رژیم ایدئولوژیک و توتالیتر و نبود آزادیهای سیاسی و اجتماعی چنین تقسیم بندی مفهمومی غیر از فربیکاری ندارد. اما با وجود این  شاید بتوان چند دلیل را در این مورد بر شمرد.

 نخست باورهای مذهبی اکثریت مردم، مردمی که مذهب در زندگی روزانه آن‌ها نقش مهمی داشته ومتاسفانه هنوز هم دارد. درصد بالایی از مردم که بیشتر آن‌ها از طبقه کارگر و تهدیستان شهر و روستا هستند را نمیتوان از مذهب، باورهای مذهبی و فرهنگ مذهبی جدا کرد. تمام این نمادهای مذهبی، مساجد، حسینه ها، تکیه ها، حرامها، امام زاده ها محل تجمع همین طبقات هستند. مراسم مذهبی عاشورا، تاسوعا، مراسم ماه رمضان یا وفات ها از دیر باز ریشه‌های عمیق در در بین آنها داشته و متأسفانه در این ۴۳ سال هم به آن دامن زده شده. دستگاه مذهبی و فرهنکی که در دست قدرت حاکم است. 

گوشه ای از این باورها را در جریان سرکوب کشاورزان به بی آبی و خشک شدن زاینده رود در  شهربزرگ و صنعتی اصفهان می توان مطرح شد. مردمی با گرایش های عمیق مذهبی به امید بهتر شدن وضعیت کار و معیشت در تمام این سالها از جمهوری اسلامی حمایت کردند. یا لااقل هرگز در برابر آن قرار نگرفتند. 

موضوع دیگر هراس از «انقلاب» است. اگر چه در جریان بهمن ۵۷، تعداد زیادی کشته نشدند و انقلاب به سرعت توسط روحانیت کنترل شد، ولی جنگ ۸ ساله و بیش از یک میلیون نفر کشته تأثیر روحی و اجتماعی خود را در ترس و هراس از بی ثباتی سیاسی، جنگ داخلی، تجزیه کشور حتی جنگ خارجی بجا گذاشته است.دیدگاه‌ و تفکری که «ترس از انقلاب» را به نفع اصلاح طالبان حکومتی و ماندگاری جمهوری اسلامی تا امروز گسترش داده.

اوج تفکر و گرایش اصلاح طالبی را در جریان انتخابات سال ۱۳۸۸ و حمایت از میر حسین موسوی می‌توان مشاهده کرد. شکاف و ترک برداشتن اصلاح طلبی در جریان خیزش دی ماه ۹۶ برای اولین بار آشکار شد.در جریان خیزش بی سابقه فرودستان و حاشیه نشتینان سال ۹۸ و به فاصله کوتاهی پس از آن در ۱۸ دی ماه، سرنگونی هوا پیمای اوکراینی با ۱۷۶ نفر کشته را می‌توان پایانی به جریان اصلاحات و اصلاح طلبی تلقی کرد. ولی به هر حال امید به اصلاحات و اصولاً اصلاح طلبی یکی از عوامل بود که به تداوم، ۴۴ ساله شدن و مانده گاری جمهوری اسلامی کمک کرد. 

 سوم : طبقه کارگر و توان مبارزاتی

این مارکس بود که در نهایت دو ایده سوسیالیسم و دمکراسی را به یگدیگر پیوند زد. مارکس برای نخستین بار این تلفیق را ممکن می ساخت. جوهر این نظریه این گزاره است، اینکه اکثریتی اجتماعی وجود دارد که نفع و انگیزه تغیر در این نظام را دارد. و هدف سوسیالیسم می‌تواند آموزش و بسیج این اکثریت اجتماعی باشد. این اکثریت اجتماعی طبقه استثمار شده، طبقه کارگر است که تدریجا از دل نیروی محرک انقلاب بیرون می آید. تنها چنین نظریه‌ای پیرامون سوسیالیسم طبقه کارگر می‌تواند آمیختگی میان سوسیالیسم انقلابی و دمکراسی انقلابی را ممکن سازد. (بر گرفته شده از «دو تعریف از سوسیالیسم، هال دریپر ترجمه وحید ولی زاده صفحه ۱۴)

سوسیالیسم و دمکراسی دو جزء جدا ناپذیر این مرحله از مبارزه طبقاتی و سمت و سوی انقلاب آینده است. یکی بدون دیگری امکان‌ پذیر نیست و اساساً بدون «آزادی» یا آنطور که مارکس می‌گوید بدون «دموکراسی» هیچ سوسیالیسمی و هیچ عدالت اجتماعی بر قرار نخواهد شد. سئوال این است که آیا طبقه کارگر پس از ۴۳ سال به این «خود آگاهی» رسیده که برای رهایی خود و تمام جامعه برای «دمکراسی و عدالت اجتماعی» پا به میدان مبارزه نهایی بگذارد؟ تردیدی نیست که بالاخره طبقه کارگر تحت شرایطی در نبرد نهایی شرکت خواهد داشت. ولی مبارزه طبقاتی تنها لحظه یا نبرد نهایی نیست.

 توان طبقه کارگر در سازماندهی اعتصابات، در ایجاد تشکلهای کارگری، در اتحاد طبقاتی و یا حمایت با جنبشهای دیگر.

اگر نگاه تقدس گونه و به نوعی مذهبی رانسبت به طبقه کارگر کنار بگذاریم، بهتر و واقعی‌تر می‌توان  جایگاه، نقش و توان طبقه کارگر را در مبارزات ده ساله اخیر مورد بررسی قرار داد. در تمام این سالها کارگران واحدهای تولیدی بزرگ و متوسط در شهرهای صنعتی برای خواسته‌ها معیشتی که بیشتر به دستمزدهای پرداخت نشده مربوط می‌شود مبارزه کردند. 

از ویژگیهای و یا شاخص کارگران واحدهای تولیدی بزرگ، اعتراضات پراکنده، جداگانه، بدون ارتباط با دیگر واحد های تولیدی و تنها برای چند ماه مزد پرداخت نشده است. در تمام این سالها حمایت و اتحاد طبقاتی بین واحدهای تولیدی در پیشبرد مبارزه مشترک وجود نداشته و یا بسیار کمرنگ بوده.

غیر از کارگران هفت تپه که پیشینه مبارزاتی متفاوتی دارند و تنها به خواسته‌ها و مطالبات معیشتی   بسنده نکردند. کارگران هفت تپه شکلهای مبارزاتی نوینی را در جنبش کارگری به جا گذاشتند. هفت تپه توانست پیوندی بین کارخانه و مردم شهر شوش ایجاد کند. کارگران فولاد اهواز هم کم و بیش  همین ابتکار را تجربه کردند. 

نوعی محافظه کاری را در طبقه کارگرمی توان مشاهده کرد. در جریان خیزش آبان ۹۸، کشتار و سرکوب وحشیانه چند روزه، کارگران واحد های تولیدی بزرگ کمترین واکنشی نداشتند. در حالی که توده‌ای که در اعتراض به گرانی بنزین به خیابان آمده بود از کارگران و تهیدستان یعنی هم جنس طبقاتی آنها بودند. موضوع دیگر که محافظه کاری این طبقه را روشن‌تر میکند در جریان اعتصاب بزرگ کارگران پروژه ای در خرداد ماه گذشته، کارگران شرکت نفت شرایط پیشنهاد شده را پذیرفتند و کارگران پروژهای را در اعتصاب تنها گذاشتند. علاوه بر این واحد های تولیدی غیر نفتی هم از کارگران پروژه ای حمایت نکردند. این اعتصاب که سازمان یافت ترین و گسترده‌ترین اعصاب در تمام این سالها بود متأسفانه با گذشته زمان و درپراکندگی پایان یافت.

اعتراضات و اعتصابات معلمان و باز نشستگان با همه مشکلات و سرکوب وحشیانه روزنه امیدی است که شاید بتواند تکانی برای جنبش کارگری و جنبشهای دیگر باشد. بویژه که معلمان با وجود وضعیت اسفبار معیشتی تنها برای خواسته‌ها و مطالبات معیشتی مبارزه نمی کنند. تحصیل رایگان، تربیت وآموزش سکولاردر مدارس، یا اجرای عدالت آموزشی و اینکه تمام دانش‌آموزان در شرایط یکسان آموزش بببیند هم بخشی از خواسته‌های آن‌ها است. 

در‌واقع می‌توان چنین نتیجه گرفت که معلمان در وسط و یا پلی هستند  بین طبقه کارگر و جنبشهایی که بنوعی روشنفکری هستند، مانند دانشجویی، زنان، هنرمندان و نویسندگان. جنبشی که مبارزه را بطور پیگیر و مداوم شروع کرده و شاید واقعاً همان پل ارتباطی باشد بین دو گروه نام برده برای انقلابی دیگر که این بار آزادی و عدالت اجتماعی ارمغان آن باشد. 

مرجان افتخاری

بهمن ۱۴۰۰

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate