اشاراتی به پروسه واقعی شکل گیری (کومه له اجتماعی شده)، به روایتی دیگر!

تاریخ نگارش این نوشته، به یک سال پیش برمی گردد. اما اکنون که از سویی در آستانه سالروز اعلام موجودیت کومه له ایم و از سوی دیگر با حاد شدن کشمکش های درونی اش مواجه ایم، آنرا مناسب بازنشر دیدم.

از نظر گذراندن این نوشته را، به جوانترها و بویژه کسانی که روند شکل گیری کومه له را به روایت دست چندم از اشخاص کم اطلاع و یا از اعضای صاحب مَنصَب فعلی درون کومه له شنیده اند؛ توصیه می کنم. امیدوارم طولانی بودن نوشته، حوصله ها را سر نَبَرَد و از دقت نظرها کم نکند!

سالهاست از سوی کسانی که خود را منسوب به کومه له می دانند و اهداف خاصی را تعقیب می کنند، چنین القاء می شود که گویا کومه له ای که بعداز سرِکار آمدن جمهوری اسلامی، اعلام موجودیت نمود و اجتماعی گردید؛ تداوم بی واسطه و خطی همان محفل چند نفره سالهای قبل از قیام ۵۷ مردم ایران است و اجتماعی شدنش ناشی از همان نگاه و نظر و سبک کاری می باشد که بر آن محفل اولیه ناظر بوده است.

از نظر اینان، “بنیانگذاران” آن (محفل چند نفره)، وارثان حقیقی و حقوقی مادام العمر همه ی دستاوردهای تاریخی کومه له ی سالهای بعداز قیام اند و همان چند نفر تا آنزمان که نامی و نشانی از کومه له باقی مانده باشد؛ از حقوق انحصاری برخوردارند و (مانده و نمانده آنان)، باید تقدیس شوند!

بر پایه چنین تبیین نادرست و ناروایی، کومه له ی خوش آوازه و محبوب در میان مردم، به همت آن چند نفر تولد یافته و موجودیت پیدا کرده است و به همین اعتبار، باید همه کریدت های پراتیک همه جانبه و اجتماعی مؤثر سالهای بعدترش را هم، بحساب (همان چند نفر اولیه) واریز کرد.

برخلاف چنین تبیینی، کومه له ای که هویت اجتماعی یافت و نامدار شد و بر سر زبانها افتاد، جریانی خلق الساعه و تنها به همت آن چهار نفر و چند نفر دانشجویی که (محفلی درخود) داشتند، متولد نشد.

چنین کومه له ای، جریانی عروج یافته از دل یک شرایط تاریخی و انقلابی بود که بر بستری پُرتَحَول و پُرتَلاطُم و نقش آفرینی مردم انقلاب کرده و در هم ادغام شدن محافل متعدد و بسیار فعال دیگری بود؛ که هر یک از این محافل، عده ای از جوانان پرشور و برآمده از شرایط ویژه وقوع یک قیام سراسری را، در اطراف داشتند.

در واقع، تولد تشکلی نوپا بنام کومه له، خارج از اراده و نقشه کسی و کسانی بود؛ ضرورتی تاریخی و پاسخی به شرایط انقلابی دوره معینی از تاریخ بود، که اگر انقلابی روی نمی داد، آن محفل چند نفره بی نام و نشان، همچنان در دنیای مناسبات دهقانی ایکه در آن غرق بود؛ به همان نوع “فعالیت” هایی سرگرم می ماند، که بود!

بنابراین، کومه له ی تولد یافته بعداز قیام ۵۷، مرهون انقلاب و یک شرایط انقلابی و کاراکتر کسانی بود که در بسیاری از موارد تواناتر و تأثیرگذارتر از آن چند نفر محفل اولیه کومه له بی نام و نشان بودند.

بشهادت فعالان سیاسی آن دوران و مُنصفان درون همان محفل چند نفره، “رهبری” و جمع معدود و محدود این محفل درخود، در گرماگرم جنگ و گریزهای دوران قیام، که مردم در کوچه و خیابانهای کردستان باتوم و گلوله می خوردند؛ سرشان به جلسات ۳۷ روزه ی تزکیه نفس و چله کشی گرم بود و بارِ همراهی با جنبش سراسری و سازماندهی و رهبری اعتراضات خیابانی را، دیگر محافل و افراد منفرد شناخته شده و خوشنام شهرها بدوش داشتند.

سابقه فعالیت سیاسی برخی از آن محافل و آن انسان ها، به گذشته ای دورتر از شکل گیری آن محفل چند نفره اولیه ای بود، (که در جمع محفلی خود، خودشان را، تشکیلات نامیده بودند!)

محافلی که، قابلیت های اثبات شده مبارزاتی شان اگر بیشتر از محفل اولیه “تشکیلات” نبوده باشد، کمتر نبود؛ محافلی که، پیش از شکل گیری (کومه له اجتماعی شده)، در شهرها نقش تعیین کننده ای در سازماندهی اعتراض و مبارزه اقشار گوناگون جامعه داشتند؛ محافلی که، در اکثر شهرهای کردستان تشکل های معلمان و زنان و دانش آموزان و کارمندان و… را، سازمان داده بودند.

فعالان اصلی آن روند، همسو با جُنب و جوش های داغ سراسری در کردستان و برای نمونه در شهر به غلیان درآمده ای چون سنندج، کسانی بودند که ربط چندانی به آن محفل “چله کش” نداشتند. فعالان اصلی آن روندِ پیوند خورده به تحرکات دیگر شهرهای ایران، از چهره های شناخته شده و قابل اعتماد جامعه کردستان بودند.

بازماندگان آن محفل چند نفری که امروز ادعا می کنند، در گذشته چنین و چنان بوده اند؛ تا چند هفته قبل از قیام ۵۷، هیچ نشانی از وجود و حضورشان نبود و همه فونکسیون های رهبری فعالیت های اجتماعی، از ابتکارات افراد و محافلی دیگر بود.

برخلاف ادعاهایی جعلی، که برپایی شوراهای محلات(۱)، راه اندازی بنکه ها، شکل گیری جمعیت ها، سازماندهی راهپیمایی بسوی مریوان، سازماندهی رویارویی با دار و دسته مفتی زاده و…را، به محفل اولیه “کومه له” نسبت داده می شود؛ عمدتاً از ابتکارات افراد وابسته به محافلی دیگر و دو سه سازمان سراسری نظیر سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و اتحادیه کمونیستها و…، بود.

“تاریخ پردازان منسوب به کومه له” می توانند ادعا کنند که سازماندهی کوچ مردم مریوان به خارج از شهر و راه اندازی (اتحادیه دهقانان)=(یه کیه تی جوتیاران)، از ابتکارات این محفل بود، (که ارزیابی جداگانه ای را می طلبد)؛ اما نمی توانند مُهر این محفل را بر هر رویدادی که در آن دوران روی داده اند، بکوبند.

این محفل چند نفره و “فعالیت”هایش، که آگاهانه و هدفمند از سوی نفراتی از بازماندگان همان محفل، بزرگنمایی می شوند؛ تاریخچه ای دارد، که با جعلیاتی که تا کنون توسط همین نفرات، به دیگران بویژه جوانترها انتقال داده شده و می شوند؛ کاملاً مُغایر است!

در سالهای قبل از انقلاب که نبض تُند سیاست در دانشگاه ها می زد، محفلی چند نفره از دانشجویان کُرد شکل می گیرد که بعدها و در جریان کلید خوردن پروسه قیام، هرازگاهی اعلامیه هایی با نام (هم میهنان مبارز) انتشار می داد که در برخی از شهرهای کردستان پخش می شدند. جالب اینکه همزمان با پخش گاه بگاهی (هم میهنان مبارز) “اُرگان” این محفل، از سوی محفل دیگری که مرکز فعالیتش سنندج بود، بشکلی منظم تر اعلامیه هایی بنام های (هم وطنان مبارز) و (معلمان مبارز) و (دانش آموزان مبارز) و، پخش می شدند و فراخوان به تجمعات و تظاهرات خیابانی می دادند و اعضایشان نیز در متینگ ها و راهپیمایی ها و هر تجمع صنفی و توده ای، تریبون در اختیار می گرفتند و مردم را به تداوم مبارزاتی همسو با مبارزات سراسری علیه رژیم شاه ترغیب می نمودند که تأثیرگذاری تبلیغی و مابازاء سازمانیابی شهری بسیار چشمگیرتری داشتند که منجر به شکل گیری تشکل های مبارز صنفی شدند. برای نمونه اعضای همین محفلی که بنام (هم وطنان مبارز) اعلامیه هایی صادر می کرد، نقش تعیین کننده ای در برپایی کانون معلمان شهر سنندج و تشکل های معلمان در دیواندره و کامیاران و شوراهای دانش آموزی داشت که هزاران معلم و دانش آموز را پوشش می داد.

یادآوری های این نوشته، باین منظور نیست تا فرازها و نقطه عطف های افتخارآمیز کومه له ای که مایه افتخار همگان است، بچشم نیایند و یا از چشم بیفتند؛ باین خاطر است تا تصویری واقعی از رویداهای تاریخی داده شوند و وقایع تاریخی همانگونه انعکاس یابند، که روی داده اند!

بزرگنمایی و افسانه سازیهایی که برای کومه له قبل از اعلام موجودیت علنی اش می شود، حقیقت ندارد و آن کومه له اجتماعی و تأثیرگذار که مایه افتخار همه ی ماست، تنها زمانی شکل گرفت و پا به عرصه وجود گذاشت که دیگر محافل موجود و فعال در شهرهای کردستان و انسانهای مبارز و خوشنامِ منفرد، بی هیچ ادعایی و تنها در پاسخ به یک ضرورت تاریخی و مبارزاتی ناشی از یک شرایط انقلابی، بستر تولد اجتماعی اش را فراهم ساختند.

اگر قبول این ادعا برای کسانی غیرقابل پذیرش است و یا غیرمسئولانه بنظر می رسد، بهتر است به اسناد موجودی که گفته ها و نوشته های خود اعضای آن محفل چند نفره را منعکس کرده اند، مراجعه شود؛ تا به وضوح با تصویر واقعی فعل و انفعالات درونی آن دورانِ آن محفل و مشغله ها و نوع فعالیت هایش، آشنا شوند.

برای نمونه، کتابی که توسط یکی از بازمانده های همان محفل چند نفره منتشر شده و صورت جلسات ”کنگره اول کومه له” را منعکس نموده است؛ به روشنی به خوانندگانش می فهماند که تاریخ واقعی شکل گیری چنین محفلی چگونه رقم خورده است، اعضایش صاحب چه نگاه و نگرشی بوده اند، مشغله های ذهنی شان بر چه مداری چرخیده است و نوع فعالیت هایشان از چه جنسی بوده است!

نسل جوانِ امروز باید به چنین اسنادی دسترسی داشته باشد تا دریابد که بخش وسیعی از پیشینه سازی ها و تاریخ پردازی ها و اُسطوره سازی ها و قدیس نمایی های هدفمندی که برای این محفل و اعضای ازدست رفته اش، ساخته و پرداخته شده و می شوند، تا چه اندازه غیرواقعی و جعلی اند.

این نسل باید دریابد که اعضای بالا و پائین آن محفل در آن دوران هم، انسان هایی زمینی اما (مبارز و انقلابی و ازخود گذشته و دوست داشتنی) بوده اند و این بُت سازی های متداولی که از آنها می شود و این تلاشی که برای القاء کردن و جا انداختن چنین سُنتی بخرج داده می شود؛ کارِ آگاهانه ”رهبران” (شُعَبِ کومه له کنونی) و کسانی است که واقعاً خود، آرزوی بُت شدن را دارند.

این روزها چنان از پیشینه آن (محفل چند نفره و مردانه) گفته می شود، که انگار یک به یک اعضایش، مادرزاد مارکسیست و کمونیست بوده اند؛ در حالیکه در کل چپ ایرانِ آن زمان، یک کمونیست واقعی هم پیدا نمی شدهمه التقاطی و همه کم آشنا به علم مارکسیسم و اکثراً بیگانه با پراتیک کمونیستی بودند!

نسل های بعداز آن دوران، لازم است بدانند که:

بالاخره اگر اِجماعی از محافل موجود و فعال در عرصه مبارزه صورت نمی گرفت، محفلی که نامش ”تشکیلات” بود، هیچگاه نمی توانست به کومه له ای که بتواند تاریخساز شود؛ شیفت کند!

بنابراین، شیفت کردن محفلِ درخودی، به کومه له ای اجتماعی که به مبانی فکری پیشروی دست می یابد که از تضاد کار و سرمایه می گوید و گام در راه مبارزه برای تحقق آرمان کمونیستی می نهد و به یک جریان اجتماعی و قدرتمند تبدیل می گردد و همزمان یک جنبش زنده و انقلابی را هدایت و رهبری می نماید را، نمی توان نوعی دگردیسی درخود و در درون همان جمع چندنفری بحساب آورد که گویا بلاواسطه از محفلی کوچک و درخود، به (کومه له ای اجتماعی شده) تحول یافته است!

آنهایی که همچون من سن و سالشان قد میدهد و از شاهدان زنده آن دوران اند، می دانند که در همان سال هایی که محفلی غیرعلنی و بی نامی وجود داشت که خودشان به خودشان ”تشکیلات” می گفتند، محافل نامدار و بی نام دیگری هم در بسیاری از شهرهای کردستان فعالیت داشتند که مواضع فکری و نظری تقریباً نزدیکی به محفل ”تشکیلات” داشتند و هر کدام نیز با همه التقاط نظری و سیاسی ایکه داشتند، بر فعل و انفعالات مبارزات توده ای رو به گسترش آن دوران، تأثیرگذار بودند.

همین محفل ها، بعدها و در جریان اولین تهاجمات جمهوری اسلامی و پی بردن به ضرورت کار مشترک، باین نتیجه رسیدند که با صرفنظر کردن از اسم و رسم های اعلام شده و اعلام نشده قبلی خود، فعالیت های از آن ببعدشان را، که عمده تاً به فعالیت نظامی شیفت کرده بود؛ زیر چتر واحدی و بنام کومه له پیش ببرند.

ممکن است این سوال مطرح شود که:

اگر دیگر محافل پیشروتر و کاراتر و…، بودند؛ چرا یکی از آنها بر دیگر محافل و از جمله محفل ”تشکیلات” یا کومه له تازه اعلام موجودیت کرده، اتوریته نیافت و چترش را بر دیگر محافل نکشید و همه را زیر نام خود نیاورد؟!

واقعیت اینست که همه محافل بدرجاتی از آلودگی ها و التقاطاتی نظری و سیاسی رنج می بردند و از آنجایی که کومه له تازه اعلام موجودیت کرده با جنبش ناسیونالیستی کردستان عراق و مشخصاً گروه مسلح جلال طالبانی و…، (اتحادیه میهنی) امروز، روابطی داشتند و مورد حمایت آنها بودند و رویدادهای بعداز قیام ضرورت فعالیت مسلحانه را ایجاب کرده بود؛ خود بخود موقعیت موجه تر و برتری نسبت به دیگر محافل یافته بود و واقعیات آن دوران جای پرسشی برای کسی باقی نگذاشته بود و دست یافتن به چنین موقعیتی، نه تنها هیچ حساسیتی را ایجاد نکرده بود، بلکه بسیار طبیعی و عادی هم جلوه می کرد.

توضیح اخیر و پیش کشیدن مواردِ دور و دراز قبلی و دیگر یادآوری ها، همه و همه باین خاطر است تا کس و کسانی و بویژه جوانترها، فکر نکنند که گویا کومه له در جریان یک رویداد (بیگ بنگی) در ذات همان هسته اولیه چندنفری و چند حلقه چند نفری سمپات پیرامونی اش، تحول مُحَیرالعقولی روی داده و مخلوق جدیدی بنام کومه له آفریده شده است. اینها را باید گفت تا نه کسی (شَجَره نامه) غیرواقعی برای کومه له بسازد و نه کسانی هم خود را میراث دار و میراث برِ این (شَجَره) بدانند!

تا جایی که من بیاد دارم پراتیک برخی از همان محفل های بی نام و نشان که یکجا زیر چتری بنام کومه له، گرد آمده بودند؛ با همه التقاطی که در نظر و عمل و فهم سیاسی زمانه خویش داشتند، غنی تر از پراتیک محفلی بود که همه رسالتش را در کار با دهقانان خلاصه دیده بود و همه انرژی و انقلابیگری اش را هم در همین راه خرج می کرد.

کتابی که چند سال پیش در رابطه با ”کنگره اول کومه له”، انتشار یافته است؛ بوضوح بیانگر این واقعیت است که:

 در آن شرایطی که شراره های شعله انقلاب سراسر ایران را گرفته بوده و روزانه کودکان دبستانی کردستان هم، شعار (مرگ بر شاه) را سر می داده اند؛ این محفل، چگونه هنوز در جلسات کسل کننده ۳۷ روزه شان، سرگرم خودزنی و خوارشماری خویش و انجام مناسک تزکیه نفس و سین و جیم کردن هم و چنگ در چشم هم انداختن بوده اند و نقض اصول یازده گانه علیه لیبرالیسم مائو را در ذات همدیگر کشف می کرده اند!

همین کتاب، به صراحت باین اشاره دارد که چگونه از شرکت در تظاهرات توده ای مردم دو دل بوده اند و از گفته ها و اظهارات شرکت کنندگان این جلسات زجرآور، که بعدها به آن عنوان ”کنگره اول کومه له” داده می شود؛ می توان دریافت که چگونه در عالَمِ خود غرق و با فعل و انفعالات جاری در شهرها قهر بوده اند و حتی یکی از آنها بصراحت می گوید که:

مـــردم از مـــا جلـــو زده انـــد!

گفتنی زیاد است، امیدوارم پَی گیرانِ کشف حقایق و نسل های بعد از قیام ۵۷، که تاریخ وقایع و رویدادهای آن دوران و پروسه شکل گیری کومه له را، به روایتی دست چندم و نادرست شنیده اند؛ به نوشته ها و مُستنداتی که حقیقت را باز گفته اند، دست یابند و پای صحبت شاهدان زنده بی غرض و مرضِ آن رویداد تاریخی بنشینند تا به کُنه حقایق پی ببرند و دریابند که آن (محفل چند نفره اولیه)، از چه مراحلی گذشته است، چه پروسه ای را پشت سر گذاشته است، چگونه به (کومه له ای اجتماعی شده) تحول یافته است، بعدها با چه کشمکش هایی مواجه شده است و هویت امروزش که در هیئت چند شاخه و شُعبه اما با یک نامِ پسوند یا پیشوند دار بارز گشته است؛ برآمد و محصول چه پروسه ایست؟

انکارناپذیر است که در حال حاضر، از آن کومه له ای که مایه مُباهات همه بود؛ جز نامی و چند تابلو شبیه بهم که هر یک از تابلوها، شُعبه ای و شاخه ای را، نشانی می دهد؛ باقی نمانده است.

جریاناتی که این روزها بنام کومه له “فعالیت” دارند، ارزش های افتخارآمیز گذشته کومه له را، دور ریخته و عملاً به بنگاه هایی تبدیل شده اند که به کار (بازرگانی سیاسی) سرگرم اند و هر یک از آنها تا کنون انبانی از رسوایی برای خود اندوخته اند.

در حال حاضر چند دهنه از این (بنگاه های تجارتِ سیاست) موجودند که بر سر درِ هر یک از آنها، تابلو بزرگی بنام کومه له آویزان است که:

زد و بند و فرصت طلبی و دیپلماسی سرّی و عدم شفافیت مالی و موضعگیریهای راست روانه و خِفَت پذیری در برابر احزاب حاکم بر اقلیم کردستان و، از ویژگی های مشترک همه آنهاست.

در واقع، نه تنها دیگر در میان این جریانات، آثاری از آرمان و اهداف و پرنسیپ ها و سُنت های ارزنده (دوران افتخارآمیز کومه له دهه ۶۰) باقی نمانده اند؛ بلکه عمیقاً نیز در گنداب ناسیونالیسم فرو رفته اند. حِرص خودخواهی و موقعیت طلبی و منفعت پرستی شخصی رهبران شان هم، چنان بالا گرفته است؛ که حتی تحمل بغل دستی های خودشان را هم ندارند. در میانشان، بازار توطئه گری و پاپوش دوزی و زیراب زنی و تسویه حساب های درونی، گرمِ گرم است.

بالاخره اگر هنوز مختصر آبرویی برای آن شُعبه از کومه له که سازمان کردستان حزب کمونیست ایران بحساب می آید، باقی مانده باشد؛(۲) دو شُعبه دیگرشان بتمامی آبرو باخته اند که اشاره به جزئیات مندرج در کارنامه های فضاحت بارشان، مجال و فرصت دیگری را می طلبد.

نکته قابل توجهی که لازم است جوانترها از آن باخبر شوند، اینست که:

بغیر از دو سه نفر از بازماندگانِ آن محفل چند نفره که همچنان مواضع کمونیستی خود را حفظ کرده اند و امروز مَغضوب دیگر بازماندگان آن محفل اولیه و حَواریون دَور و بَرشان هستند؛ چند نفر دیگرشان، با گذر زمان و هر چه بیشتر پیش آمده اند؛ بیشتر از آن سُنت های افتخارآمیز گذشته کومه له، فاصله گرفته اند و به راست چرخیده و حتی به فساد کشیده شده اند.

“شاخص”ترین بازمانده آن محفل چند نفری، (که عبداله مهتدی باشد)؛ علاوه بر آن یک خورجین رسوایی ایکه ظرف چند دهه اخیر برای خود اندوخته و بی هیچ شرمی همه جا بدوش می کشد، تازه ترین “افتخار”ش اینست که پاسوخته ی اطاق انتظار (شاهزاده پهلوی) شده است.

سرنوشت دو سه بازمانده دیگر هم، چندان “درخشان” تر از آخر و عاقبت عبداله مهتدی نیست. یکی دو نفر از آنها عافیت طلبی و حاشیه نشینی برگزیده اند و از کَرَم و بخشش بارگاه حزب “به ریز مام جه لال” عزیزشان، مُستَفیدند و روزگار می گذرانند و هرازگاهی نیز با کلامی و گفتاری، پشیمانی و شرمساری خویش را، از کردار سیاسی پیشین خود و فاصله گیری از آن گذشته افتخارآمیز، یادآور می شوند و سخاوتمندانه هم، وفاداری شان را به کمپ ناسیونالیسم و “ارزش”های ناسیونالیستی، اعلام می دارند.

شُعبه “چپ”تر شُعَبات سه گانه “کومه له” که عنوان “حزب کمونیست ایران” هم، وبال گردنش شده است؛ تحت الحفظ و زیر سُلطه و اراده اتحادیه میهنی کردستان عراق (یه کیه تی)، سرِپاست و در رقابت با دیگر احزاب ناسیونالیستی موجود در منطقه، همچون دیگر شُعَب، به کار بنگاه داری سیاسی مشغول است و دفتر و دستک و مقر و بارگاهی دارد و چشم براه “چراغ سبزی و گُشایشی و فَرَجی” می باشد.

برپایی مقر و بارگاه همه ی شُعَباتِ سه گانه “کومه له”، علاوه بر اعلام وجود و حضور در جمعِ (هم جنبشی)های خود زیر تابلوهای متفاوت، مَحملی هم برای دریافت مُستمری و جیره و مواجب از احزاب مافیایی حاکم در کردستان عراق و (مراکز غیبی) می باشد؛ که الحق برایشان یک ناندانی غیرقابل چشم پوشی و یک سفره رنگین و بسیار پُر رونقی است.

در واقع عرصه اصلی فعالیت (سیاسی-حزبی) این جماعت، چیزی فراتر از سرگرمی های درون اردوگاه هایشان نیست و اردوگاه و اردوگاهداری و “فعالیت”های اردوگاهی، کل هویت سیاسی-سازمانی آنها را تشکیل می دهد.

ماجرای اردوگاه و اردوگاهداری و شرایط زندگی ساکنان آن، خود داستان مفصلی است که چون کمی از اصل موضوع دور است، بهتر است جداگانه تر به آن پرداخت. همینقدر می توان گفت:

جوانانی که راه گم می کنند و سر از این اردوگاه ها در می آورند، تا وقتی که به رهبرانِ ساکن در اردوگاه، سرویس می دهند و تر و خشک شان می نمایند و نگهبانی شان را می دهند و اَوامرشان را بجا می آورند، از انرژی شان استفاده می شود؛ اما بمحض اینکه بر سر هر چیز لب به انتقاد و اعتراض گشودند، اگر با تهدیدِ گروگیری نان و امنیت شان، تسلیم نشوند؛ بی هیچ ملاحظه ای، بیرون شان می اندازند تا هم آنها را ادب کرده باشند و هم به دیگران پندی آموزنده داده باشند!

حقایق گفتنی برای تصحیح روایات تاریخ سازی شده و غیرواقعی، بسیار بیشتر از اینهاست؛ که امیدوارم شاهدان آن دوران و آن پروسه، نگفته های تاکنونی خود را باز گویند؛ تا میراث خواران (کومه له اجتماعی شده)، واقعیات را تحریف ننمایند و بشکلی جعلی به خورد نسل های جدید ندهند و جوانترها همه چیز را به روایت کسانی که تَعَمُداً و آگاهانه، از بازگفتن حقایق ابا دارند و چگونگی وقایع و رویدادها را تحریف و دستکاری می کنند، نشنوند!

بد نیست این نکته را هم اضافه کرد که:

اگر چه هنوز چند نفری از آن محفل چند نفری اولیه، زنده اند و هرازگاهی گوشه ای از آن پروسه را، “تاریخ پردازی” می کنند و در مناسبتهای گوناگون، کتبی یا شفاهی و با عناوین دهن پُرکُنی نشر می دهند؛ اما شاهدان زنده ای هم هستند که نه تنها تاریخ واقعی آن دوران را ازبَرند، بلکه خود از کاراکترهای اصلی فعل و انفعالات آن دوران و رقم زنان آن تاریخ بوده اند؛ که نباید میدان را برای این جاعلان تاریخ، باز بگذارند تا بی پروا جعلیاتی را در ذهن دو سه نسل بعد از وقوع آن رویدادهای تاریخی، رسوب دهند!

====================

(۱) در رابطه با شوراها و بنکه های محلات سنندج، تا کنون از سوی چند نفری که خود از فعالان شناخته شده آن عرصه ها بوده اند؛ جزوه هایی انتشار یافته اند، که بسیار گویا و روشن اشاره به نقش دیگر محافل و افراد منفرد، در راه اندازی و سازماندهی این ارگان های ارزنده توده ای دارند.

(۲) در جریان کشمکش های درونی و جناحی سالهای اخیر و افتضاحات سیاسی ببار آمده، همان مختصر آبرو نیز برای این شعبه هم باقی نمانده است.

۲۸ ژانویه سال ۲۰۲۱

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate