قلبی سرخ، صمیمی و پُر شور از میان ما رفت!
شُعلهی جان سعید سهرابی، از فعالین کمونیست جنبش کارگری و از کادرهای «هستهی اقلیت»، شبانگاه هفدهم ژانویهی ۲۰۲۲، بیست و هفتم دی ۱۴۰۰، پس از مبارزهای طولانی با سرطان، شوربختانه خاموشی گرفت.
سعید، دلی راسخ در گرو رهایی بردهگان مزدی و آزادی و برابری زنان داشت و این دو را، همراه و همگام و همدست هم، در مبارزه علیه ستم و استثمار نظم سرمایه میپنداشت! او، جهان بشری را شاد و آزاد و برابر میخواست و هر آن چه کرد، در این راستا بود!
در رثای این قلب سرخ و صمیمی و پُر شور، و با یاد مانای او، یکی از مقالاتی را که برای دفترهای «نگاه» نگاشته بود، در اینجا بازنشر میکنیم!
هزاران گُل برای او!
بیژن هدایت
بیستم ژانویهی ۲۰۲۲
* * *
لغو کار خانگی: یکی از حلقههای همبستگی جنبش زنان با جنبش کارگری!
سعید سهرابی
«این رابطه (رابطهی مرد با زن) همچنین نشان میدهد، که نیاز انسان تا چه حد نیازی انسانی شده است و نتیجتا تا چه حد انسانی دیگر، به مثابه انسان، به نیاز او تبدیل شده است. و تا چه حد انسان در بالاترین حد موجودیت فردیاش، درعین حال، موجودی اجتماعی است.(«دستنوشتههای فلسفی- اقتصادی»، مارکس، صفحهی ۸۹)
* * *
اگر صبحگاهی فرخنده، مردم کشوری از خواب بیدار شوند و دریابند که کار خانگی تعطیل شده است، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
البته حق دارید بگویید چنین شکلی از الغای کار خانگی هرگز رُخ نخواهد داد . اما تنها برای درک اهمیت کار خانگی، اجازه بدهید این قصه را دنبال کنیم. از همان دقیقهی اول از خود میپرسیم، پس چه کسی بچهها را بیدار کند؟ شُستوشویشان کند و بساط صبحانه را بچیند و به آنها غذا بدهد؟ چه کسی آنها را به مدرسه یا کودکستان ببرد؟ یا اگر در خانه میمانند، چه کسی از آنها باید مراقبت کند؟ چه کسی به کودکان شیر میدهد و آنها را به موقع میخواباند و به موقع پوشکشان را عوض میکند؟ شبها چه کسی چند بار با گریهی کودکان بیدار میشود، به آنها شیر میدهد یا خواستههای دیگرشان را برآورده میکند؟ وقت دکتر یا کلاس تقویتی یا فوق برنامه را چه کسی مراقبت میکند و چه کسی همراه آنها میشود و آنها را به خانه برمیگرداند؟ موقع خواب چه کسی برایشان قصه میخواند؟ خرید روز را چه کسی انجام میدهد و نهار و شام را مهیا و سرو میکند؟ چه کسی ظرفها و لباسها را خواهد شست و اطو خواهد کرد؟ مراقبت از خانه به عهدهی کیست؟ چه کسی جاروب و گردگیری را انجام خواهد داد؟ چه کسی از پیران و بیماران در خانه پرستاری میکند؟ چه کسی تولید و بازسازی نیروی کار آماده را در آستانهی کارخانهها و محلهای کار تحویل کارفرمایان میدهد؟ … البته این اتفاق تنها برای شما نیافتاده است، بلکه میلیونها انسان از کار معینی به نام کار خانگی دست کشیدهاند. این حادثه برای تولید سرمایهداری یک سونامی محسوب میشود و نظم موجود را به لرزه در میآورد. همین کار گُم شده در پس دیوار خانه و عُرف و عادت و قانون – که فاقد هر گونه ارزش و اهمیت و قابلیت پرداخت تلقی میشد و به عنوان وظیفهی مادری و خانوادگی و خصوصی به حساب میآمد- حالا اهمیتاش به روشنی آشکار میشود. چه کسی باید مسئولیت این کارهای زمین مانده را به عهده بگیرد؟ دولت یا شرکتهای خصوصی یا زنان به مثابه «مدیر خانه» یا اشتراک پدر مادری یا اجتماع و…
با این حساب، تکلیف خانواده چه میشود؟ آیا عشق وعاطفه و همیاری و همدردی و «کانون گرم خانواده» از هم میپاشد؟ زنان و مردان و کودکان هر یک به سویی میروند و در انزوای مطلق و دور از هم قرار خواهند گرفت؟ آن طور که طرفداران کار خانگی در عهدهی زنان، تحت عنوان «تقدس خانواده» اظهار میکنند، اگر این زحمت و کار مجانی برای سیستم سرمایهداری حاکم از دوش زنان – که عمدهی نیروی آن هستند- برداشته شود، آیا «مهر مادری» در آنها میمیرد؟ آیا «کانون گرم خانواده» حاصل این اجبار و ضرورت اقتصادی آن است؟ آیا کسی که ساعات فراغت بیشتری دارد، نمیتواند در قبال دیگری، مهربانتر و دقیقتر و مسئولانهتر برخورد کند؟
خارج از رویا پروری، زمزمههای این سونامی دارد به گوش میرسد و به چشم میآید. نه تنها در کشورهای متروپل، نظیر آلمان، عروج دوبارهی این بحث – پس از بازپسگیری رفاه نسبی- دامن احزاب بورژوایی را هم گرفته، بلکه ترکشهای این زمزمه – که دههی شصت در بین انقلابیون اروپایی اوج گرفته بود- دارد به بی خبریهای جنبش انقلابی ایران هم اصابت میکند. میزان این اصابت به حدی است، که علاوه بر اقدام نیروهای انقلابی و مترقی برای این مطالبه، نظریهپردازان سلطه و کار به دستان رژیم جمهوری اسلامی را هم به تکاپو و وحشت انداخته است. آنها مثل همیشه تلاش میکنند، شعارها را قلب ماهیت کرده و بر پرچم ارتجاعی خویش الصاق نمایند. البته هر کجا که جنبش آزادیخواهی زنان اوج بگیرد، چنین حالتی گریزناپذیر است. ورقهای پوسیدهی کُتب مذهبی به دقت رویت میشوند و فُقها به استمداد طلبیده میشوند، تا روشن شود که باریتعالی مسئولیت این کارها را به عهدهی چه کسی گذاشته است. کارفرمایان و دولت، به مثابه کارفرمای بزرگ، خیالشان راحت است که «اسلام عزیز» فکری برای این معما هم کرده است؛ به شرط آن که بتواند خود و باریتعالی را از خطر این حملات مصون بدارد.
کافی است به فارسی کلمهی کار خانگی را جُستوجو کنید، تا ببینید صدها «مقاله و تحقیق» از قلم گروههای مختلف، از جمله نظریهپردازان و ماموران رژیم، در این رابطه صادر شده است. از دیدگاه طبقهی حاکم، و ایضا عابدین مذهبی و اسلام و سردمداران جمهوری اسلامی، خانواده مساوی است با کار خانگی. هر دو با هم «مقدس»اند، به نحوی که اگر کار خانگی را برداریم، خانواده از میان میرود. در این جا نقش اقتصادی خانوادهی بورژوایی به عُریانترین شکل رُخ مینماید. جمله پردازیهای عارفانه در باب عشق و محبت، به زعم آنان، نقشهایی اتفاقی دارند و با لغو کار خانگی این موهبتها از میان میروند. دغدغههایشان را برای کیف پول و امتناعشان را از پرداخت برای این کار مجانی، پشت دلسوزی برای کانون گرم خانواده پنهان میکنند. استدلال آنها، به نحوی مشابه، حول نوع معینی از خانوادهی بورژوایی کنونی است و این نوع رابطه را ازلی و ابدی فرض میکنند. به عنوان نمونه و تیپیک، احمد بهشتی – که خود را استاد دانشگاه و نمایندهی مجلس شورای اسلامی و کتاباش را از مهمترینها در رابطه با خانواده میداند- معتقد است: «از بدو پیدایش انسان بر روى كُرهی زمین، همواره زنان و مردان، با تشكیل كانونى به نام خانواده، عُمرى را در كنار یكدیگر گذرانیده و فرزندانى در دامان پُر مهر خویش پرورانده و از این جهان رخت بر بستهاند… عمده این است، كه ببینیم چرا زن و مرد به دنبال تشكیل زندگى مشترك مىروند و آیا این یك نیاز فطرى و طبیعى است یا – به قول ماركسیستها، كه همه چیز را روبناى اقتصاد مىدانند- یك نیاز غیر طبیعى و طبقاتى است.»! او تمام تحولاتی را که بر امر خانواده در طول تاریخ رُخ داده است، با این نیاز «فطرى و طبیعى» پاسخ میدهد. او نمیبیند، که نیازها هر چند طبیعی، اما در گُذر از مناسبات اجتماعی اشکال مختلف به خود میگیرند. زندگی گلهوار انسانها در بدو پیدایش یا دوران مادرسالاری و چندشویی و… و چندزنی، که هنوز هم برای ایشان معتبر است، معلوم نیست چرا و چگونه به وجود آمدند. و چرا از میان میروند و کسی به آن شیوهها «نیاز فطرى و طبیعى»اش را ارضاع نمیکند؟ او نمیداند چرا بخش بزرگی از جامعهی انسانی، امروزه، با پدیدهی چندزنی – که مورد دفاع حکومت اسلامی و ایشان است- مقابله میکنند و از آن روی برمیگردانند. آیا این تغییری در «نیاز طبیعی» است؟ یا تحولی در امر خانواده؟ وقتی مارکسیستها نقش منافع اقتصادی و طبقاتی و فردی را پشت این افاضات فریبکارانه افشا میکنند، برآشفته میشوند.
باکوفن، که نقش خانواده را در تاریخ تحقیق کرده است، این تحولات را تاکید میکند؛ اگر چه به گفتهی انگلس: «باکوفن مذهب را اهرم تعیین کنندهی تاریخ جهان میانگارد» و معتقد است، که تحولات در امر خانواده، در پی تحولات و تغییرات در مذهب، پدیدار شدهاند.
در مجموع، این تحولات در امر خانواده غیرقابل انکاراست. مارکسیستها علت این تحولات را بررسی میکنند و برعوامل تعیین کننده در این تحولات انگشت میگذارند. «بر اساس برداشت ماتریالیستی، عامل تعیین کننده در تاریخ، در تحلیل نهایی، تولید و تجدید تولید حیات بلافاصله است. ولی این به نوبهی خود، خصلت دوگانهای دارد. از یک سو، تولید وسایل معاش، خوراک، پوشاک، سرپناه و ابزارهایی که برای آنها ضروری میشوند، از سوی دیگر، تولید خود موجودات انسانی، تکثیر انواع نهادهای اجتماعی، که انسانهای یک دوران تاریخی معین و یک کشور معین تحت آنها زندگی میکنند، به وسیلهی هر دو نوع تولید مشروط میشوند: از یک سو، به وسیلهی مرحلهی تکامل کار و از سوی دیگر، به وسیلهی تکامل خانواده.»*
اگر تاکنون تحول در امر خانواده صورت گرفته باشد، لاجرم این پدیده دستخوش تغییرات آینده نیز خواهد بود. اما اشکال قدیمی خانواده به یک باره لغو نمیشوند، بلکه همراه با مبانی بُنیادیشان محو میشوند؛ آن طور که اشکال پیشین از میان رفتند.
خانوادهی کنونی یا بورژوایی، یک سلول اقتصادی است، که وظایف معینی را در پروسهی تولید پیش میبرد. از یک سو، محمل انتقال سرمایه و دارایی تحت عنوان ارث است و از سوی دیگر، نیروی انسانی تولید میکند و بازتولید آن را تامین مینماید. در مناسبات مبتنی بر کار مزدی، یک خانوادهی کارگری تولید و بازتولید نیروی کار را به عهده دارد و از این طریق، در پروسهی تولید ارزش اضافی دخیل میشود..
سکومب میگوید: «با این حال کولسون، مکاش، وین رایت در میانهی نقدشان به موضع من در مورد مسالهی ارزش، عملا هستهی بحث من را در مییابند: زن خانهدار طبقهی کارگر در تولید یک کالا- نیروی کار- شرکت میکند… و از طریق این فرآیند، در تولید اجتماعی شرکت و کارش را با کاری که در تولید وسایل معیشت او دخیل است، مبادله مینماید.» از گفتهی سکومب چنین برمیآید، که حداقل این نظریه پردازان ارزش کار خانگی بر سر نکتهی مذکور توافق دارند. اما به گفتهی بنتسون: «کار خانگی در مرحلهی قبل از بازار باقی مانده و ارزش مصرفی ساده و به کالا تبدیل نشده است. جنان که محصولاتی که کشاورزان برای مصرف خود تولید میکنند نیز ارزش مصرف ساده و به کالا تبدیل نشده است. افزون بر این، کار زنان در جایی که پول تعیین کننده ارزش است، خارج از اقتصاد پولی است.»**
اختلاف نظر بر سر این که کار خانگی چگونه و تا چه اندازه در تولید اجتماعی وارد میشود و رابطهاش با تولید ارزش اضافی چیست، مانع از آن نیست که بر سر ضرورت اجتماعی شدن کار خانگی، اتفاق نظر در بین نیروهای انقلابی وجود داشته باشد. انگلس، تمایل صنعت مدرن را به تبدیل کار خصوصی خانگی به صنعت عمومی تاکید میکند و خواهان شرکت دوبارهی «کُل جنس زن» در تولید اجتماعی است. او، این شرکت دوباره را اولین شرط رهایی زنان محسوب میکند: «نه تنها به این دلیل، که صنعت مدرن در مقیاس وسیع هم امکان شرکت گُستردهی زنان را در تولید فراهم میکند و هم در واقع محتاج آن است، بلکه به این دلیل که به سوی تبدیل کار خصوصی خانگی به صنعت عمومی نیز میل میکند.» «همین جا به نقد میبینیم، که رهایی زنان و برابری شان با مردان تا زمانی که خارج از کار مولد اجتماعی نگه داشته شده و به کار خانگی – که کار خصوصی است- محدودند، ممکن نیست.»
از دید صاحبنظران کار خانگی، مصایب اجتماعییی که این شکل تقسیم کار به وجود آورده است، اساسا بر دوش زنان قرار میگیرد. خانواده، یعنی تقسیم کار میان زن و مرد، به نحوی که تمام وظایف خانگی به عهدهی زن و کار بیرون عمدتا وظیفهی مرد باشد. در صورتی که زن کار بیرون از خانه انجام دهد، هزینهی این کارها را باید بپردازد یا از کمک مجانی اقوام خود برای انجام بعضی از این وظایف استفاده کند. خانواده، نه با عشق و عطوفت انسانها به همدیگر و زندگی زیر یک سقف، بلکه با وظایف یاد شده تعریف میشود. از این رو، ممکن است هر یک از اعضای خانواده در فاصلهی بسیار دوری از همدیگر زندگی کنند، اما تا مادام که این وظایف به عهدهی خانواده است، خانوادهی بورژوایی به حیات خود ادامه میدهد و کار بدون مزد خانگی به دوش والدین و عمدتا زنان است. خانواده، یعنی هر چند نفر یک آشپزخانه و مسئول هر آشپزخانه یک زن با کار مجانی. خانواده، سلول تنظیم مناسبات جنسی متناسب با مالکیت خصوصی است. تنها دریچهای که مالکیت خصوصی برای عشق رسمی میگشاید و از این طریق، تمام وظایف دیگر خانواده را میپوشاند و به سایه میبرد؛ نه از آن رو که اهمیت وظایف کاسته میشود، بلکه از آن رو که آن وظایف را بار عاطفهی انسانی میکند و شامل متعلقات عشق قرار میدهد و بر این نیاز انسانی سوار مینماید. در واقع، عشق طبیعی را که در عرصهی مناسبات اجتماعی به نهایت محدود کرده، فُرم داده و محتوای آن را از قانون بازار انباشته است، اینک برای مرگ نهایی زیر رگبار وظایف خانواده شلاق میزند. بورژوازی از طریق تثبیت و پاسداری این وظایف، مردسالاری و نابرابری زنان را تداوم میبخشد. بر خلاف تبلیغات رایج، خانوادهی بورژوایی کانون پُر عطوفت انسانی نیست، بلکه محلی است برای تبدیل هر چیز حتا عشق به کالا، یعنی متاعی قابل خرید و فروش. و این رسم بازار است، که برای هر نیاز انسانی و طبیعی، بازار بسازد و نیاز جدید خلق کند؛ همان طور که نیاز جنسی انسانها را به بزرگترین بازار دنیا تبدیل نموده است. در حاکمیت سرمایه، هر نیاز باید بازاری را بچرخاند و سودی عاید صاحبان سرمایه کند. سرمایه، که همبستگی واقعی انسانها را زیر قانون رقابت و سود پوشانده و جامعهی انسانی را به آحاد تجزیه نموده است، در قبال نیاز انسانها به همدیگر، خانواده و وظایف خانگی را قرار میدهد. و آن چه خود ویران کرده است را بر مبنای نیاز سرمایه بازسازی میکند. مثل ملیت و مذهب و قبیله، که روزگاری با آن جنگیده بود، اما اینک آنها را به خدمت میگیرد و مطابق نیازهای خود سازمان میدهد. نه برای پاسخ به نیاز انسانها به رابطهای گُستردهتر، بلکه برای پوشاندن این رابطهی گُستردهی اجتماعی، که درعمق میگذرد و ملت و قبیله و مرزها را پشت سر نهاده است. رفتار با امر خانواده نیز از این روند مستثنی نیست.
زنان مسئول کار خانگیاند. از آن جا که این کار ساده و خصوصی تلقی میشود و زنان در قبال آن دریافتی ندارند، لاجرم وابسته به حقوق مرد یا نانآور خانهاند. این وابستگی، خصوصیات معینی را که تحت عنوان «زنانه» طبقهبندی میشود، به زنان تحمیل میکند.
در توجیه این تقسیم کار جنسی، علاوه بر مقولهی خانواده از سوی مذهب و مردسالاری، مسالهی فطرت و طبیعت زنانه نیز مبنا قرار میگیرد. در مطبوعات بورژوایی و گرایشات مختلف مذهبی، که به این مقوله پرداختهاند، تلاش میشود که تفاوت بیولوژیک بین زن ومرد اثبات و تبعیض جنسیتی و قوانین ظالمانهی اسلامی دربارهی حجاب و حضانت و سرپرستی و نابرابری در ارث و کار خانگی در عهدهی زنان و… از این زاویه توضیح داده شود. تقلای آنها در حد اشمئزازآوری در مراجعه به تاریخ فمنیسم و مطالبات زنان، همواره آنها را به تقلب و نوعی شارلاتانیسم آخوندی میکشاند. نمونهی برجستهی آن مقالهی بی نامی در نشریهی «حورا» است. در این مقاله، نویسنده سعی میکند ابتدا وارد تمام شاخههای فمینیسم شده و سپس با استفاده از نقد آنها به یکدیگر، همه را مجاب کند و سپس بر مبنای گفتهای از استاد شهیدش، مطهری، به تفاوت فطری و طبیعی زنان رسیده و تبعیض جنسیتی را توجیه نماید:
به گفتهی مطهری: «عدم توجه به وضع طبیعی و فطری زن بیشتر موجب پایمال شدن حقوق او میگردد… زن بالطبع نیروی کار و تولیدش از مرد کمتر است و استهلاک ثروتاش بیشتر. به علاوه، بیماری ماهانه، ناراحتی ایام بارداری، سختیهای وضع حمل و حضانت کودک شیرخوار، زن را در وضعی قرار میدهد که به حمایت مرد و تعهداتی کمتر و حقوقی بیشتر نیازمند است.»
نویسندهی مقاله، که تمام نقدهای موجود را در مقابل هم قرارداده و تکلیف همهی «نظریات فمینیستی» را در مقابل نظر استادش مطهری یک جا مشخص کرده است، اما نقد «طبیعت و فطرت» به مثابه عامل ستمکشی زن را در جنبش زنان – که به وفور یافت میشود- نادیده میگیرد. و در نهایت، محصول دیدگاه خود را چنین جمعبندی میکند: «خلاصه این که، عدم توجه کافی به مسالهی تفاوتهای جنسی بین زن و مرد از سوی طرفداران فمینیسم، آنان را به اتخاذ راهبُردی پارادوکسیکال سوق داده است، به این معنی که تحقق برابری حقوق زن و مرد واقعا مستلزم نابرابری است؛ زیرا به دلیل نادیده گرفتن یا انکار تفاوتهای طبیعی دو جنس، وضعیتی را بر زنان تحمیل میکند که خود از آن گریزانند.» او در پایان، به یک «استراتژی جامع» میرسد؛ نوعی استراتژی، که میخواهد به تحقق برابری برسد.
او میگوید: «برخی مولفههای اصلی این استراتژی جامع از این قرارند:
۱- پذیرش پارهای از تمایزات جنسیتی (مانند سرپرستی شوهر بر خانواده ، حجاب یا ممنوعیت زنان از اظهار زینت و رفع برخی از تکالیف مانند جهاد از زنان)؛
۲- حذف قوانین و مقررات ستمآلود (با لحاظ معیارهای دینی ستم)؛
۳- ابطال و نسخ اسطورهها، خرافات و آداب و رسوم ستم آلود و مغایر با شرع اسلام؛
۴- کوشش در جهت رسیدن تمامی افراد – چه مرد و چه زن- به سطح اخلاقی مطلوب؛
۵- کوشش در جهت نهادینه شدن نظارت اجتماعی؛ و
۶- تامین ضمانت کافی برای اجرای قانون (کارآمدی دستگاه قضایی، پلیس و…)؛(«حورا»، آبان و آذر ۱۳۸۴)
این مطلب، نمونهی پُر آب و رنگ صدها مقاله با درونمایههای ارتجاعی در این رابطه است. همان طور که میبینیم، هر چند با اداهای تحقیق آراسته شده، اما چکیده و نتیجهی همهی این نوع تحقیقات را پای منبر هر مداحی نیز میتوان شنید.
از پایههای ستم بر زنان که بگذریم، وارد عرصهی کار خانگی میشویم که خود نمایش بزرگ این ستمکاری است. مدافعان سرمایهداری، دولت و مذهب و مردسالاری، آن جا که مجبور میشوند دربارهی کار خانگی سخن بگویند، اگر چه به دستهجات متفاوت نقسیم میشوند، اما تا ممکن است در مقابل هر گونه پرداخت در قبال این کار ایستادگی میکنند و دلایل مخصوص خود را ارائه میدهند؛ اگر ممکن نشد، مایلاند پرداخت مزد از سوی شوهر عملی شود. یا به شکلی، مزد مرد بین زن و مرد سرشکن شود.
آنها در نهایت، مثل هر فمینیست بورژوا، دعوای کار خانگی را در آخرین چارهجویی به خانه و میان زن و مرد میکشانند. و از مردان طلب مزد یا اجرتالمثل یا تقسیم کار میکنند. نمونهای از این دسته، فاطمه آلیا است که میگوید: «برای پرداخت دستمزد زنان خانهدار، دریافت حقوق از شوهر روش مناسبی نیست، چون بسیاری از زنان با توجه به جو فرهنگی جامعه این حالت را نمیپسندند… با دو روش میتوان حقوقی را برای زنان در این صندوق (رفاه) قایل شد؛ اول آن که، مرد از ابتدای ازدواج مبلغی را به این صندوق واریز کند یا آن که این مبلغ به طور طبیعی از فیش حقوقی کارمندان دولت کسر شود و به حساب زنان واریز شود. به این شکل، زنان با کرامت بیشتری حقوقشان را دریافت میکنند، بدون آن که زنان برای دریافت دستمزد به مردان مراجعه کنند.»
بدین صورت، مزد مرد را بین خانواده سرشکن میکنند. سرمایهداری تاریخا با ورود زنان و کودکان به بازار کار، مزد مرد را درتمام خانواده سرشکن کرده است. اینک که ضرورت پاسخگویی به کار خانگی پیش آمده است، احزاب بورژوا صرفنظر از این که چگونه توجیهات خود را سازمان میدهند، اما محتوای هر چارهجویی از جانب اینان از این فراتر نمیرود؛ چارهجوییهایی که هدف رهایی زنان را دنبال نمیکند و یا کار خانگی را اجتماعی نمینماید. یکی از این چارهجوییها، دستمزد به کار خانگی است.
اگر بخواهیم جوانب مختلف این شعار را بررسی کنیم، باید نخست کار خانگی و عواقب مصیبت بار آن را برای عمدتا زنان خانهدار یا زنانی که علاوه بر کار بیرون، ملزم به انجام تمام و کمال کار خانگی هستند، بشناسیم (توجه کنید، که داریم دربارهی سرگذشت و رنج نیمی از بشریت معاصر، یعنی اکثریت زنان، صحبت میکنیم.)
نخست آن که، کار خانگی، کاری است بدون مزد. برای جامعهای مبتنی بر کار مزدی، درک این مساله خیلی آسان است که اگر کاری صورت میگیرد، پس مزدی باید به آن تعلق بگیرد. بنابراین، تنها لازم است که آن را به عنوان کار حساب کنند و دنبال کارفرما بگردند. عدهای از فمینیستها مردان را صاحب کار یا کارفرما شناخته و مدعی حقوق از آنان میشدند؛ همانطور که فاطمه آلیا توضیح داد. اما در بین سوسیالیستها هم هستند کسانی که معتقد به دستمزد، اما از سوی دولت به زنان خانهدار میباشند. آنها، کارفرما را دولت سرمایهداران قرار میدهند و طالب مزد از دولت میشوند. در جوامعی که حداقل دستمزد بر اساس حداقل معیشت خانوار تعیین میشود، کارفرما مدعی است که امرار معاش خانواده را در مزد مرد یا نانآور خانه در نظر گرفته است. فرض کنیم، که این ادعا درعمل هم واقعیت داشته باشد، در آن صورت سلطهی نان آور خانه (مردسالاری) تثبیت میشود. آلترناتیو این گروه، اما، پرداخت مستقیم به زن خانهدار از سوی دولت است. اما دولت چیزی ندارد، تا به کسی بدهد، مگر آن که آن را از کس دیگر گرفته باشد. از این رو، سرچشمهی پرداخت دولت همواره باید معین باشد.
دوما این که، کار خانگی فقط کاری بدون مزد نیست، بلکه کاری است تکراری و با دامنهای محدود و در انزوا، که عواقب وخیمی برای تکامل و رشد اجتماعی انسان دارد. کاری نیست، که اکثر زنان از روی علاقه به آن پرداخته باشند. تازه تا همان جایی هم که کار خانگی صنعتی شده، هنوز کاری زنانه باقی مانده است. کافی است به شغل پرستاری و تا حدودی آموزگاری، کار در مهد کودکها و بنگاههای خدمات خانگی در کشورهای «پیشرفته» نگاه کنیم .درصد قریب به اتفاق آنان، زن هستند.
خواست دستمزد، اما، اساسا در راستای رهایی زنان از وظیفهی کار خانگی قرار ندارد و رابطهاش با اهداف استراتژیک جنبش زنان همسو نیست؛ زیرا زنان را دستکم از چهارچوب خانه خارج نمیکند. البته میزانی از استقلال مالی و اهمیت اجتماعی حتما در پی دستمزد حاصل میشود، اما این به هیچ وجه با موقعیت اجتماعی حاصل از آزادی انتخاب شغل و کار در اجتماع قابل مقایسه نیست. کار خانگی مانعی اساسی برای حضور در اجتماع و تحولات آن و ورطهای برای پرتاب زنان بیکار است. و لذا، نخستین قدم موثر، معافیت زنان از کار خانگی است. ما نباید آلترناتیوهایی برداریم، که با این استراتژی بیگانه است.
به طور خلاصه، در این شکل از پاسخ، پرداخت هزینه از سوی دولت صورت میگیرد و نه مستقیما شوهر یا مرد. اما نقص بزرگ این شکل از جبران کار خانگی، تشویق و تاکید بر خانه ماندن زنان است. این شکل «جبران»، کمکی به اجتماعی شدن و صنعتی شدن کار خانگی نمیکند. در واقع، از مضرات کار خانگی نمیکاهد و به سوی حل معضل کار خانگی راهی نمیگشاید. بارآوری کار خانگی را افزایش نمیدهد و عقب ماندگیهای این عرصه را چارهجویی نمیکند. و میلیونها زن را که درگیر کار تکراری و نیروبر و وقتبر و تکامل نیافته هستند، به حال خود رها میکند. انزوای زن خانهدار از جامعه را بی پاسخ میگذارد.
تقسیم کار خانگی، پاسخی دیگر به کار خانگی است. فمینیستهای بورژوا، تقسیم کار خانگی را شعار جنبش زنان در این رابطه میدانند. تقسیم کار هیچ تغییری در وظیفهی خانواده، به مثابه یک سلول اقتصادی در خدمت سرمایه، ایجاد نمیکند. اگر چه تا اجتماعی شدن کار خانگی، این رابطه میان زن و مرد، عادلانهتر و در واقع، تقسیم ستم محسوب میشود و مفری است برای زنان تا خود را بازیابند و باید بدان گردن نهاد، اما سود سرمایهداران و شدت استثمار را کاهش نمیدهد، بلکه آن را بین زنان و مردان سرشکن میکند. تقسیم کار، تقاضایی است از مردان. در این رابطه، سرمایهداران جنگ را به میان زنان و مردان منتقل میکنند و لشگر مردسالاران را – که برای صیانت از خانه نشینی و حفاظت از نظم موجود مردسالار تربیت و گماشته شده- به کار میگیرند. از این رو، شعار سوسیالیستها، اجتماعی کردن کار خانگی است، که همبستگی زنان و مردان را در مقابل سرمایه و دولت آن میطلبد؛ میان زنان و مردان، اتحاد بر علیه کار خانگی را سازمان میدهد و آسانتر میکند. این شعار در راستای استراتژی رهایی اجتماعی انسان قرار دارد. و در روند تحقق خود، ساعات فراغت پرداخت شده را افزایش میدهد؛ فرصت گُسترش و تعمیق رابطهی انسانها را تامین مینماید؛ رابطهی زن ومرد را بر مبنای علاقه و نیاز واقعی به دیگری قرار میدهد و فرهنگ بازار را عقب میزند.
مقولهی کار خانگی را باید در راستای رهایی زنان از تبعیض جنسی و رهایی اجتماعی دید. در این صورت، تحول در شکل انجام کار خانگی مثل ایجاد مهد کودکها و غذاخوریهای مجانی در محل کار و فعالیت و تحت کنترل و ادارهی جامعه و اعضا و افراد ذینفع، بیمههای درمانی، بیکاری و از کارافتادگی و بازنشستگی رایگان، کار برای همه از طریق کاهش ساعات کار و ایجاد رفاه اجتماعی و افزایش ساعات فراغت والدین، و… از اقدامات فوری است، که میتوان در این رابطه انتظار داشت. الغای تمام قوانین تبعیضآمیز و روابط مبتنی بر سلطهی جنسی، ابعاد اجتماعی این چاره جویی را گُسترش میدهد. در حال حاضر، دولتها از طریق رسانهها و سلطه بر آموزش و پرورش و سایر اهرمهای اجتماعی، تربیت و آموزش کودکان و حتا والدین را به سود منافع سرمایه در اختیار خود گرفتهاند. قرار گرفتن این مراکز تحت نطارت و کنترل تودهای و والدین، با لغو کار خانگی باید همراه شود. این مطالبات به سود زنان بورژوا و سرمایهداران نیست و زنان بورژوا وجه مشترکی با عموم زنان کارگرو زحمتکش در این رابطه ندارند؛ زیرا سرچشمهی این پرداختها، ارزش اضافیهای غارت شده است و دولت نمیتواند با کاهش دستمزدها و افزایش مالیات برای زحمتکشان، چیزی به کسی بپردازد. در واقع، علاوه بر این که بخش عظیمی از زنان را زنان کارگر تشکیل میدهند و علاوه بر این که کار خانگی آنها را در زمرهی کارگران قرار میدهد، این مطالبات اجتماعی است که رابطهی جنبش کارگری را با جنبش زنان توضیح میدهد. این مطالبات از سوی کارگران قابل طرح است و به لحاظ تاریخی آنها صاحبان اصلی این مطالبات اجتماعیاند. در واقع، همبستگی کارگران با جنبش زنان برای رهایی، بر پایههایی مادی استوار بوده و یکی از این حلقههای واسط و مطالبات مشترک، لغو کار خانگی و اجتماعی کردن آن است. هر جنبش اجتماعی دیگری برای تحقق اهداف خود، بلافاصله حول منفعت کارگری یا سرمایه تجزیه شده و ناچار میشود به یکی از دو قطب جامعه متکی باشد.
* * *
توضیحات:
* تمام نقل قولها از انگلس از کتاب «منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت» است.
** سکومب
http://www.nashrebidar.com/gunagun/ketabha/kar%20khanagi/pasoukh%20be.htm
– من در مقالات دیگری، بحث کار خانگی و دستمزد به آن و عرصههای دیگر این مساله را توضیح دادهام. آن مقالات در آدرسهای زیر در دسترس است:
http://www.hasteh.se/women/ss_women/Dastmozd_r_Naser.htm
http://www.hasteh.se/women/SS_women/lghve%20kar%20manigheh.htm
http://www.hasteh.se/zanan_list.html
برگرفته از: دفتر بیست و پنجم «نگاه»، مه ۲۰۱۱،