هیستری‌های دن‌کیشوت وطنی

 پاسخی به یاوه گویی های ایرج مصداقی

مقدمه

در مهمانی همیشگی جعبه فحاشی میهن تی‌وی که سر و ته نامعلومی دارد و مشخص نیست که منبع مالی آن از کجا تامین می شود، به رسم سنت قرار است ایرج مصداقی که مدتهاست در رسانه‌های جریان اصلی دیده نشده، از روند دادگاه حمید نوری و حاشیه‌هایی که به گفته او «مزدوران رجوی» پیرامون آن به‌وجود آورده‌اند روشنگری کند. سعید بهبهانی مجری برنامه با سابقۀ مبارزاتیِ نشان دادن باسن به دادخواهان! برنامه را با تعارف و هندوانه قرض دادن‌های عاجزانه‌اش شروع می‌کند و از مصداقی می‌خواهد تا ناگفته‌ها و اکتشافات جدیدش را به رخ بینندگان بکشد. این شناگرِماهرِاستخرِلاجوردی، کماکان در آبی که رژیم می ریزد شنا می کند. همچنین او با نارسیسیسم افراطی هر کجا که حضور پیدا می کند با محوریت خود به بقیه ضربه و آسیب می زند. مجری جعبه افترای میهن تی وی، تصویر مضحکی از یک جمهوری‌خواه با اتوپیای دنیای مدرن پهلوی یعنی مصداقی را به اشتراک می گذارد که در جریان شرح فتوحات، با به لجن کشیدن هر خط و جریانی که دل مجری و اسپانسرهای آریایی برنامه آب می‌‌شود، از مهمان می‌خواهد تا بیننده‌ها را بیشتر روشن کند.

 مصداقی ادامه می‌دهد که حواشی این دادگاه چگونه از خط اصلی پرونده بیشتر شده و با خط ‌ونشان و لگدپراکنی در یک سیاست منسوخ و پوسیده، تمام تقصیرها را بر گردن «ارتجاع سرخ و سیاه» می‌اندازد. حاشیه‌هایی که او شروع به موشکافی از آنها می‌کند، هیچ ارتباطی به دادخواهی ندارد و تنها نشان می‌دهد که او با چه بیماری خودبزرگ بینی حادی درگیر است و تا چه اندازه از حضور وسیع  دادخواهانی که زیر بلیط او نیستند به خشم آمده است.

 او از بازه‌ای دو ساله صحبت می‌کند که در طی آن بسیاری از فعالین و زندانیان سیاسیِ به زعمِ او پلید سعی داشتند در روند دادگاه حمید نوری، سنگ‌اندازی کنند. در اینجا مصداقی رسانه را با چاله‌میدان اشتباه می‌گیرد و با رکیک‌ترین ادبیات شروع به تعریف خاطراتی می‌کند که هیچ ارتباطی به جریان دادخواهی و دادگاه ندارد.

 قطع نشدن یاوه‌های مهمان توسط مجری بی‌دلیل نیست. همه چیز از قبل هماهنگ شده و براساس سیاست‌های برنامه، بهبهانی تنها کشفیات مصداقی را تأیید می‌کند. او مزورانه ادامه می‌دهد که اساساً رییس دادگاه، پرونده را بر اساس شهادت‌های او به‌ راه انداخته و همچون جیمز باند وانمود می‌کند احتمالاً اگر او نبود این پرونده به دست بدخواهان وطن در نطفه خفه می‌شد. کُمای سیاسی و ژست خودشیفتگی البته به او این اجازه را نمی‌دهد که از تلاش‌های هیرش صادقی، داماد حمید نوری نیز تشکر ویژه‌ای! به‌عمل بیاورد. او فراموش کرده که اگر برخی اختلاف‌های خانوادگی و یا احتمالا بروز بعضی درگیری‌ها بر سر مسائل اقتصادی مابین شرکا نبود و یا دعوای قدرت میان جناح‌ها و یا گروه‌ها در داخل جمهوری اسلامی تا این حد بالا نگرفته بود و البته برنامۀ دستگیری حمید نوری از طریق دفتر حقوقی ریکا موتی  در انگلیس به دولت سوئد ارجاع داده نمی‌شد، هرگز در خواب هم نمی‌توانست این رویا را زندگی کند که دست او به عنوان «قهرمان پوشالی» این پرونده بالا برود.

اما نام دیگری نیز در این‌باره شنیده میشود، کاوه موسوی (دلال نفتی که خود در انگلیس پرونده دارد) که یار و همراه و یکی از دو انتخاب مصداقی بوده که خود درباره‌اش اینگونه گفته است:

“ پس از آن که پیگیری‌هایم در ‏ایران به نتیجه‌ رسید و موضوع را با کاوه موسوی ‏عزیز مطرح کردم، او و دفتر حقوقی اش ۲۴ ساعته ‏روی این پرونده کار کردند. ‏بدون کاوه و بدون فعالیت‌های او قطعاً ما موفق به ‏انجام این پروژه نمی‌شدیم. جنبش دادخواهی وام‌دار کاوه است “ 

اما در نهایت کاوه موسوی بر مبنای مسائل و مواردی که پیش می‌آید او را افشا می‌کند، ولی مصداقی نه تنها موضوع را عامدانه به هیج می‌انگارد بلکه منکر نقش موسوی نیز می‌شود.

برای مصداقی که خط دارد و در عین حال بشدت خودشیفته و انحصار طلب است قابل پذیرش نیست که دادخواهی یک امر فردی مخسوب نمی‌شود که بتوان بر اساس آن، مقاصد و اهداف شخصی را پیش برد، همچنین قرار نیست دادخواهان زیر عَلَم مصداقی و باند وی سینه بزنند. مصداقی باید به خاطر داشته باشد آنچه که به عنوان حاشیه‌های دادگاه از آن یاد می‌‌شود ابعاد وسیع‌تری را نیز دربر می‌گیرد، تخریب و بی‌اعتبار کردن شاهدان تنها با انگیزه‌های سیاسی یکی از مصادیق بارز همان حاشیه‌سازی‌هاست که اتفاقاً او و اطرافیانش در آن خبره‌اند.

احضار شاهد از غیب و تکمیل توطئه اتهام

 ظاهراً بیننده‌های رسانه‌ای که با مصداقی گفتگو می کند‌ از قبل عناوین بحث را همراه با بهبهانی و مصداقی مرور کرده‌اند و می‌دانستند که قرار است مینو همیلی هم جزو سوژه‌های نایت‌شوی سیاسی آنها باشد و در یک طی‌الارض مکاتباتی یکباره ایمیلی به دست مجری خواب‌آلود برنامه رسید که آی ملت…

«بشتابید که مینو همیلی در زندان اصفهان و بازداشتگاه سپاه همکاری اطلاعاتی می‌کرده است»!!!

 جنون مصداقی تا این حد پیشرفت کرده که خودش را با تخریب محیط و لگدپراکنی به دیگران به آرامش می‌رساند. او مانند بیماران منزوی دنیای تکنولوژی برای خودش ایمیل می‌فرستد و از خواندن ایمیل‌های امنیتی خود به نام صغری و کبری همۀ وجودش را لذتی سادیستیک فرا می‌گیرد. البته او صحت ایمیل رسیده را اینگونه تصحیح می‌کند که «البته ممکنه بچه بوده همکاری کرده باشه».

برای کمک به درمان آلزایمر مصداقی باید یادآور شوم که من به عنوان یک زندانی تبعیدی از زندان سنندج، در بند نسوان زندان دستگرد اصفهان بودم و هرگز پایم به زندان سپاه نرسید. من و پروین ذبیحی چهره شناخته شده و فعال مدنی را، با هم به زندان اصفهان تبعید کردند و پس از حدودا دو سال و ۴ماه به فاصله یک هفته به زندان سنندج برگرداندند. دیگر آنکه هم‌بندی‌های همان دوران برای نمونه، خاتون بنی مهدی، کاملیا فتاحی، زهره شفایی، زهره زیاحی، سیمین رجبی) شهادت داده اند که من در زندان اصفهان نه نامی را فروختم و نه یک قدم به سوی بازجو یا زندانبانان برداشتم.

دادگاه استکهلم

برای خوانندگانی که با عملکرد مصداقی در پشت صحنۀ دادگاه آشنایی ندارند باید اشاره کنیم که دادگاهی که به خاطر حمید نوری تشکیل شد فرصتی را در اختیار مصداقی گذاشت تا به بهانۀ کشف مو از ماست به مچ‌گیری از شاهدان دادگاه بپردازد. مصداقی نمی‌توانست دهانش را ببندد و تنها به دنبال این بود که چگونه از زبان شاهدانی که شرایط سیاهشان در زندان‌های جمهوری اسلامی به تأیید همان دادگاه مطبوعه رسیده بود «تناقضاتی» بیرون بکشد که تنها به درد دفاعیات متهم پرونده می‌خورد. در همین ارتباط بعنوان نمونه می‌توان به جلسه سی و هفتم دادگاه اشاره کرد که در آن وکیل نوری توجه قاضی را به اختلافات کشف شده در صحبت‌های یکی از زندانیان(صد البته که یک زندانی مجاهد) جلب کرد که باید گفت تمامی مستندات وکیل مدافع حمید نوری بر اساس تناقضات ثبت‌شده‌ای تنظیم شده بود که خانم دلجوآبادی از معتمدان مصداقی تحویل پلیس سوئد داده و اساسی شد تا راستی‌آزمایی شاهدان زیر سؤال برود.

مصداقی

مصداقی در توجیه و تبری از سابقه بد خود در زندان و وضعیت پادرهوای سیاسی‌اش مجبور شده با لودگی جایی در ته صف اتوبوس «سلطنت‌طلبها» برای خود دست و پا کند. «سازمان مجاهدین خلق» به عنوان بخشی فراموش‌نشدنی از ضمیر ناخودآگاه سیاسی او همیشه هیولای حوادث پیرامون اوست و ردپای تمام خباثت‌ها از نظر او به «مریم رجوی» ختم می‌شود. هیستری مجاهدستیزی او در این سال‌ها آنقدر وخیم شده است که مشت‌هایش را با خنده و جنون نثار هر کسی می‌کند که در توهمات او همدست و هم‌نظر با سازمان مجاهدین هستند. شیوۀ مورد استفادۀ ایرج مصداقی همان متد محبوب «رژیم اسلامی» است؛ انتساب افراد به گروه‌های سیاسی( به زعم رژیم، منافق و ملحد و از نظر مصداقی فرقه‌ای و چپ وامانده و درمانده) و پرونده‌سازی برای آنها. در توضیح روند دادگاه، مصداقی به کلی فراموش می کند که موضوع اصلی چیست و اتفاقاً به حاشیه‌هایی می‌پردازد که وجود آنها برای حیات سیاسی او از همه چیز ضروری‌تر به نظر می‌رسد. از «کشف» بده‌بستان‌های مجاهدین تا روایت‌های فراامنیتی او از فعالین خارج از کشور که تمامی آنها به زعم او یا مجاهد هستند و یا دشمن قسم خوردۀ این مرز و بوم.

او تمام تلاشش را به کار گرفته تا به بینندگان ثابت کند هر صدایی در مخالفت با او، از اردوگاه مجاهدین شنیده می‌شود و مهم‌تر از همه اینکه صدها هزار یورو خرج شده تا شوی تلویزیونی او را به هم بزنند. انگار حمید نوری جنایت کرده بود تا روزی به دست او دستگیر شود و از دروغ‌های مجاهدین در دادگاه پرده‌دری کند و شگفتا که او خود نیز بر صحت این تصویر کمدی پافشاری می‌کند. ترسِ از دست دادن این جایگاه پوشالی تا حدی جدی است که هرگونه سوال و پرسشی در مورد نیما سروستانی (فیلمساز و مستندساز) همکار او نیز جزو منهیات و خطوط قرمزش تعریف می‌شود تا مبادا تیغ تیز نقد را بر گردن خود احساس کند. کینه و لجن‌پراکنی‌ اخیر او از جایی نطفه بسته بود که چند وقت قبل در صفحۀ فیسبوک من (مینو همیلی)، پستی به همراه عکس هایی در رابطه با نیما سروستانی و نحوۀ مصاحبۀ او با مجرمان در فضای دادگاه منتشر شد و به مذاق بازرس ژاور خوش نیامده بود.

لازم می‌دانم در این بخش از نوشتار به نکته ای اشاره کنم و توجه مخاطبین گرامی را به این موضوع معطوف سازم که نگاه من به گروه‌ها و تشکل‌ها و یا سازمان‌های مختلف در پیرامون مخالفت با نظام جمهوری اسلامی (اپوزیسیون) در این گفتار و نسبت به برگزاری و موارد مطروحه در این دادگاه کاملا بی‌طرفانه و مستقل است. اما سوابق سیاسی و فعالیت من کاملا روشن است و آنان که مرا می‌شناسند گواه بر این مدعا هستند. در سخنان من در این نوشتار اگر کلام به‌سوی گروه و یا تشکیلات خاصی سمت و سو می گیرد صرفا بر مبنای ایفای حق و حقوق افراد فارغ از نگاه سیاسی و یا سازمانی آنهاست و تاکید من بر انسانیت انسان در مقام برخورداری از حق عدالت و تامین کلیه حقوق انسانی افراد می‌باشد.

نقد من به سروستانی

پاسخ به پرسش من می‌توانست ابهامات مربوط به نیما سروستانی و ارتباطات شخصی، غیرحرفه‌ایی و صمیمانه با کاردار سفارت جمهوری اسلامی و همچنین خانوادۀ حمید نوری در فضای دادگاه که برای قربانیان آزاردهنده بود را برطرف سازد. نیما سروستانی و کاوه موسوی یک‌شبه از آسمان به دامن مصداقی نیفتاده بودند و آشنایی آنها به مدت‌ها پیش باز می‌گشت. مشخصاً نیما سروستانی علاقه‌مند است تا با ایفای نقش اوپنهایمر رسالت کاری خود را در به تصویر کشیدن چهرۀ جنایتکاران ادا کند و در این کار با زیرکی و لبخندی مصلحت‌طلبانه! توانسته است از زیر زبان قاتلان دهۀ شصت مستنداتی را هم به ثبت برساند. دست مریزاد به این ظرافت و دقت و تعهد، اما نکته‌ای که او سهواً از آن غافل مانده است ثبت مشاهدات قربانیان ماجرا در سفری ارزان قیمت به آلبانی بود و اینکه چرا ایشان از به تصویر کشیدن بخش بزرگی از مستندات به هر دلیلی منصرف شده‌اند. شاید نیما مجاب شده است تا بدون نیاز به مصاحبه با «شاهدان کشتار شصت» در کمپ‌های مجاهدین، می‌تواند فیلمی با همین مضمون تهیه کند و جور این خلاء را هم احتمالاً ابرقهرمان فیلم ایرج مصداقی یک‌تنه بردوش بکشد. احتمالاً هیچ وقت قرار نبود این سفر انجام شود که اگر این‌طور بود کاردار سفارت و خانواده نوری با سروستانی همکاری نمی کردند.

پاسخ به این سؤال نزد نیما سروستانی می‌ماند و تنها او می‌تواند پاسخ دهد که دلیل این فقدان روایی چه بوده است. طرح این موضوع از سوی من، آنچنان مصداقی را آشفته ساخت که بدون هیچ ارتباط و دلیلی مرا نیز برای چندمین بار در ویترین «فرقۀ رجوی» جانمایی کرد و نتایج شگفت‌آورش را با حماقتی مثال‌زدنی به زبان آورد.

توابِ جمهوری‌خواه

در مصاحبۀ کمدی تخیلیِ مصداقی با آن مجری معلوم الحال ابتدا توطئۀ «گرای امنیتی» را به سوی من حواله می‌کند و سپس نتیجه می‌گیرد که طرح این مسائل رذیلانه است و مسئولیت برخورد با من را به عهدۀ حزب کمونیست کارگری- حکمتیست می گذارد! حزبی که سال ها پیش من در آن سابقه عضویت داشته ام.

 او از کشف ضرورت وجود اهرم چپ در سازوکار سیاسی، تبریکاتش به حزب کمونیست کارگری را شروع می ‌کند و البته با یک عذرخواهی بابت کسالت و غیبت در کنگرۀ دوازدهم!.. برای خوانندگان شاید این سؤال پیش بیاید که چگونه یک جمهوری‌خواه چنین صمیمانه دست رفقای کمونیست خود را فشار می‌دهد و خداقوت می‌فرستد. پاسخ آن است که یا باید به کمونیست بودن ح.ک.ک به دیدۀ تردید نگریست و یا به جمهوری‌خواهی این شعبده‌باز مفلوک سیاست. در اینجا لعنت و نفرین عجوزۀ غرغروی ما به چپ‌هایی فرستاده می‌شود که از نظر او وامانده و درمانده خطاب می‌شوند. این عربده‌کشی‌ها نثار تمام احزاب چپی می‌شود که به تحلیل شیادانۀ تفکر بازگشت سلطنت اعلیحضرت‌شان پهلوی خندیده‌اند.

در ادامه، آبکی‌ترین تحلیل از اعتراضات ایران شروع به نشت کردن از مصداقی می‌کند:

«فرقۀ رجوی و بخشی از چپ می‌بینن که در تظاهرات به نفع رضا پهلوی شعار داده میشه و یه دونه شعار به نفع اینها نمیدن. خب شما که ادعا می‌کنید مردم به شما رأی میدن. بذارید رضا پهلوی که فردا رژیم رو انداخت ( با استهزاء: یا براش انداختن) بعدش مردم از شما طرفداری می‌کنن.»

 و به این ترتیب با یک تیر دو نشانه می‌زند. نخست دمش را به نشان وفاداری برای رهبر برگزیدۀ خلق آریایی تکان می‌دهد و هم‌زمان با «بخشی از چپ»! و «فرقۀ رجوی»! نیز تسویه حساب می‌کند.

برگ سوخته «گرای امنیتی»

 البته عقیم ماندن این سناریو موجب می‌شود تا مصداقی از راه دیگری به کشف عظیم اطلاعاتی‌اش دست بزند. او تأکید می‌کند که پخش اخبار رسمی و علنی‌شدۀ نیما سروستانی به مراتب کثیف‌تر از همکاری در زندان ‌می‌باشد! مصداقی توضیح نمی‌دهد آیا سفر نیما به ایران در سال ۱۳۸۸ و مصاحبۀ او با منتظری جزو اسراری است که وزارت اطلاعات از آن خبر نداشته که حالا بعد از گذشت سیزده سال، نوشتن از آن ماجرا «گرای امنیتی» به حساب می‌آید؟ از مفتش زبردست باید پرسید که کارگردان سیاسیِ پناهندۀ ما در چه فرآیندی با پاسپورت سوئد به شکل قانونی موفق به حضور در ایران و مصاحبه با آخوند زیر ذره‌بین رژیم می‌شود؟ و یا اینکه بعنوان پناهنده سیاسی تشریف برده است به حضور مقام عالی! سفارت نظام اسلامی در استکهلم و به تمامی ادعاهای خود در زمان اخذ پناهندگی مهر دروغ زده و پاسپورت جمهوری اسلامی را گرفته و به ایران رفته است؟ می دانیم که به طور مشخص جمهوری اسلامی به هیچ ایرانی با پاسپورت خارجی اجازۀ ورود به ایران را نمی‌دهد.

شاید بتوان تصور کرد بر فرض محال نیما توانسته با هر ترفندی این قانون را دور بزند و با منتظری رسما قرار گذاشته ( که البته می گویند دوربین را هم یواشکی برده!) کسانی که روند قرار با منتظری را می‌شناسند و به شرایط آن موقع واقف هستند می‌دانند که این کار بدون هماهنگی از قبل و به‌صورت رسمی و طی مراحل مختلف اداری و امنیتی امکان نداشته است چه اینکه در آن زمان منتظری سالها بود که در حبس خانگی به‌سر می برد. همین کار را قبل از نیما سروستانی معصومه ناصری و سراج میردامادی انجام دادند که در رادیو زمانه در سال ۲۰۱۱ منتشر شد.

 آیا واقعا عناصر سرکوبگر اطلاعاتی جمهوری اسلامی متوجه حضور مهمان ناخوانده‌ای نشدند که قرار بود اسناد جنایات رژیم را از زبان منتظریِ مطرود به ثبت برساند؟ تأیید این ادعا بر عهدۀ خود سروستانی بود.

 وقتی که وی در زمان شهادتش در دادگاه ایران تریبونال برابر قاضی از سابقۀ سیاسی‌اش سخن گفت و به ایران رفتنش هم اشاره کرد دیگر چه نکته ای باقی می‌ماند که من بخواهم با پرداخت به آن شامل اتهام «گرای امنیتی» از سوی مصداقی بشوم؟ سروستانی فرد شناخته شده ای است چرا که خود تمامی موارد مربوط به خودش را بازگو کرده است. به همین دلیل بنابر یاوه گویی های مصداقی باید در ابتدا یقۀ کارگردان محبوب او را چسبید و گفت که چرا با افشای سابقه سیاسی خود در روند دادگاه ایران تریبونال، «گرای امنیتی» داده است؟

به هر حال از نظر این شارلاتان سیاسی طرح و استدلال یک سؤال، مترادف با همکاری با دستگاه امنیتی اطلاعاتی رژیم ایران و مزدوری‌ برای آنها است. صحبت از «گرای امنیتی» شد، احتمالاً باید به این خودشیفته آشفته‌حال خاطراتش را یادآوری کنم و بپرسم اول بار لاجوردی چه کسی را بر سر جنازۀ «موسی خیابانی» برد؟ همچنین سوال کنم که چند سال پیش وقتی هویت «همایون ایوانی» را مشخص کرد به چه کسانی گرا داد  و در زمین کدام دستگاه امنیتی بازی می کرد؟ مصداقی با حال و روزی خراب متوجه نیست که  لولۀ تفنگ اتهامات بر شقیقۀ خودش در حال کشیده شدن است و در حین خودزنی با مغزی متلاشی‌شده تقلا می‌کند در آخرین ثانیه‌های جان‌کندن‌ خود را مبری از گناه و ایضاً دیگران را امنیتی و همدست رژیم و مجاهد و وامانده جلوه دهد.

پایان کلام

  با شرط‌بندی‌ مصداقی بر اسب ناتوان پهلوی در آیندۀ سیاست ایران می‌توان پی برد که کانال‌های مسدود ذهنش چگونه واژه‌های مبارزه و آزادی و جمهوری‌خواهی را تا حد چاپلوسی رضا پهلوی تقلیل می‌دهد. مصداقی بار دیگر ثابت کرد که فرومایگی سیاسی تنها در مزدوران و توابان رژیم وقت در «۲۰:۳۰»های داخلی خلاصه نمی‌شود. انحصار طلبی در جریان دادگاه، بی اعتبار کردن شاهدان، وارد کردن ضربات جدی به اتحاد بین دادخواهان و تولید برنامه‌های بی‌رمق سیاسی با هدف تخطئۀ فعالین خارج از کشور نیز بخشی از همین رذالت او است و حال زمان آن فرا رسیده تا سیرک مصداقی و مرتجعینی که جنبش آزادی‌خواهی مردم ایران را به گذشته دعوت می‌کنند در همان لجنزار دفن کنیم.

در پایان لازم به تذکر است شیوۀ نگارش یادداشت به تبع مخاطب اول آن، حضرت مستطاب ایرج مصداقی در نظر گرفته شده تا اعتبار و عیار اتهاماتش به نویسنده و برخورد با آن مشخص و پررنگ‌تر شود.

مینو همیلی-دی ماه ۱۴۰۰

لینک زیر از دقیقه ۲/۴۵ آن مربوط به من است.

 

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate