“جهان تضادها”

از بدو پیدایش دولت و نظامهای مختلف  حکومتی تا کنون که سرمایه داری حاکم بر جهان است انسانهای بسیاری  با هر درجه  از شناخت خویش و جهان پیرامونی همواره در جستجوی علت رنج و نابرابری  و ستم  و در پی  رهایی و آزادی  از آن بوده اند . بواقع از  هنگامی که بر اثر نابرابری ها در عرصه های مختلف زندگی و آگاهی از تبعیض و رنجها و دردهای حاصل از آن مبارزه برای از بین بردن آن نیز وجود داشته است  و در هر جا و شرایطی با مشاهده و لمس و احساس کردن این تبعیض ها انسانهایی توانسته اند خود را بهتر بشناسند و به شناخت از فردیت و جامعه پیرامونی خود پی ببرد و حرکت و تلاش و مبارزه خود را سامان دهند .

 احساس درد و رنج و کمبود و گرسنگی و تحقیر در جامعه طبقاتی می تواند انسان را به تفکر واداشته و موجب شود که در پی رهایی از آن به سطحی با هر درجه خودآگاهی  برساند.

از منظر هگل فیلسوف آلمانی،  بشر پیوسته در حال زایش است و این زایش همواره با رنج همراه است. در نظریه دیالکتیک هگل، در مرحله سنتز که ناشی از تغییرات و تحولات مابین تز و آنتی تز است درون انسان دچار درد زایش می شود که نهایتا منجر به رسیدن نوعی از آگاهی می گردد ، در واقع  درد و رنج  در سیر تاریخی  به جلو رانده و موجب سیر تکاملی تاریخ می شود. هر چند خواست و آرزوهای انسان  هرگز نمی تواند به غایت و مطلوب خود برسد و به صورت رنجی بی پایان باقی می ماند. لذا زندگی انسان بواسطه ناخشنودی همیشگی، یکسره رنج است…

آغاز قرن بیست و یکم ،قرن شگفت آوری را مشاهده می کنیم  و همانند قرن پر آشوب گذشته  شروع  شد ، در قرن بیستم نام آوران بسیاری  در دل  پُر آشوب  جهان ظهور نمودند. قرن اتوپیاگرایانی بغایت فراوان   که بسیاری از آنها قرار بود دودمان امپریالیسم جهانی و سرمایه داری را در هم بپیچند؛ اما خود تنها یادگاری  افتخار آمیز گشتند در دل تاریخ پر فراز و نشیب این قرن …سراسر تاریخ را که نیک بنگرید سرشار است از چنین نام آوران و انسانهایی که برای جامعه ای برابر و برای آزادی و آزادگی و حقیقت و عدالت تلاش و مبارزه و سختی و رنجهای فراوانی کشیدند …

انقلابیون و مبارزان و آزادگان  فراوانی  از آنان  زمانی سودای فتح جهان را در دل می پروراندند. آمده بودند رهایی انسان را از زنجیرهای ستُرگ استبداد، استعمار و بردگی فریاد زنند ولی در دل تاریخ سربلندانه  رفتند و بسیاران دیگری

که به  قدرت رسیدند خود زنجیرهای بس قطورتر از بردگی را بر گردن مردم جامعه  آویختند.

آنان که حتی نتوانستند جهانِ خود را بهشتی رویایی برای زیستنی ماندگار سازند، نهایتاً خرابه ای تیره و تاریک از خود به یادگار گذاشتند 

کسی نمی داند به یقین بگوید جهان در میانه و انتهای قرن بیست و یکم به چه شکل و شمایلی نمایان خواهد شد ؟ و آیا پس از ایدئولوژی های آرمانگرا، جهانی زیباتر از گذشته خواهد  بود و یا تیره تر و مرگبارتر  از آن، اما در این دوران تجربه زیستِ جدیدِ تهی از هرگونه آرمان گرایی جمعی که بتواند میلیونها یا میلیارد ها انسان از کشورهای مختلف را تحت تآثیر خود قرار دهد  را نیز باید تجربه نمود.

تعریف  انسان  از خود و از جهان پیرامونش،  ارتباط مستقیمی دارد به هر آنچه از بدو تولد در رویارویی با محیط بیرونی تجربه می کند. ..

مثلا با شنیدن کلمه “گل سرخ ” آنچه در ذهن ما تصور میشود ناشی از تجربه ای است که از دیدن،  بوییدن و لمس کردن گل سرخ داشته ایم. 

و یا با شنیدن کلمه ” تهران ” و یا ” پاریس ” بی آنکه بیاد بیآوریم اولین بار به چه شکل و شیوه ای آنرا  یادگرفته باشیم ،شهر بزرگی که مرکز و پایتخت این دو کشور است در ذهن ما تصور می شود و  مثال های زیادی در این مورد …

تنها  ابزار ما برای کسب این تجربیات و رسیدن به شناخت خود و جهان بیرون ” “ادراک حسی “مان است.

بنابراین ما نمی توانید هیچ چيز ماورایی را در دنیا تعریف کنیم و  علت آن نیز کاملا واضح است چرا  که ابزار لازم برای تجربه و شناختش را نداشته اید !

‎جهان اجتماعی آکنده از تضاد است. جهان اجتماعی و زیست اجتماعی تضادآفرین است. تضاد می‌تواند. به هم‌آهنگی بیانجامد یا به سلطه‌ی یکی از طرفین بر طرف دیگر منتهی شود . یا سال‌ها ادامه یابد. یا در شکل تنش‌مندی‌ صلح آمیز  هدف‌مند، تا اطلاع ثانوی حل ناشده  باقی بماند.

‎تضاد اجتماعی، سیاسی منابع گوناگونی دارد. امیال، منافع، مواضع، و ایده‌ئولوژی‌ها و نظام های  اعتقادی مهم‌ترین منابع ایجادکننده ی  تضادهای اجتماعی ، سیاسی هستند 

بویژه ‎سیاست نیز عرصه‌ی بروز و ظهور تضادها و مدیریت تضادها است. انسان سیاسی  و واقعبین ، شایسته و توانا می‌کوشد در درون تضادهای گوناگون، فرصت‌های ارزش‌مندی را صید کند. سیاست مدار ماهر و توانا می‌داند چه وقت به تضاد دامن بزند و چه وقت از شدت آن بکاهد. او  شایسته می‌داند که آغاز کردن تضاد هنر نیست، بلکه مدیریت تضاد مهم است.

‎اما مدیریت تضاد نیز دانش و عقلانیت می‌خواهد و با شعار تحقق نمی‌یابد. وقتی تضادی را آغاز می‌کنی، باید بدانی که دیگری هم در این بازی حضور دارد. برخی اما آغاز کردن تضاد و دامن زدن به آن را به‌منزله‌ی تعین تکلیف تلقی می‌کنند

با این حال چگونه است که  میتوانند تمرکز کنند و به حالت بی وزنی برسند . یعنى واقعيت ها و حقايق جهان و جامعه را در تمرکز و نیروی ذهن خود  خنثی کنند ؟  و پشت سر هم حکم (اطلاعیه) صادر کنند که مثلآ با شعار “چنان باید کرد و چنین باید باشد ” و همین ” امروز  ” می شود و باید و باید این کار یا پروژه انجام شود در مخیله خود  به آينده سیر و سفر میکنند 

و  پيش بينى ها كه  ما چنين مى كنيم و چنان خواهيم كرد و مردم ” بايد”  اين چنين كنند،

 حتمآ از عالم غیب وحی  پيغام دریافت مى 

كنند  که خوبها چه هستند و بدها  چه !!

اينجاست که اینان قدم در دنیای دیگری می گذارند و  دنیایی پر از قصه های عجیب و غریب که خالقش خودشان هستند و بنا به صلاحدید قوانین ضد و نقیض برای رسیدن به روياى غير واقعى دنياى خودشان  را بتصوير مى كشند ، 

دنیایی که ادراک حسی خود  را بيشتر استثمار میکنند تا رسيدن به واقعيت آن …

 در چنین دنیایی است که دیگر حاصل تجربه شناخت نمی شود ، میشود ” توهم”! 

و متآسفانه در شرایط کنونی ما با انسانهای متوهم بسیاری  با خوابگردهایی که حوالی توهم هایشان  پرسه میزنند و در انتظار معجزه نشسته اند سروكار داريم كه توهمات غیر واقعی و  بزرگ را در  كار و زندگى و فعاليت و مبارزه روزمره خود بر دوش مى كشند !

مسیر توسعه سیاسی، اجتماعی و  فرهنگی  و زدودن تفكرات مذهبى و سنتی  از جامعه  مسیری سخت ، طولانی و پر از فراز و فرود است، مسیری که رسیدن به آن نیاز به  كار جمعى و صميمانه  و پر حوصله و درک و نگاهی عمیقتر به مسائل  دارد ….

 انقلابيون قرن بیستم و تجربه چهار دهه گذشته و شكست هاى پى در پى  به ما آموختند که این مسیر چه میزان دشوار و طولانی است و پیمودن آن  نیاز به آگاهى عميق و روحیه قدرتمند ، صداقت و راستی و اراده اى خلل ناپذیر  و همبستگی دارد….

م شكيب

استکهلم ژانویه ۲۰۲۲

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate