پاسخی کوتاه به نظرات شهلا شفیق

خانم شهلا شفیق در مقاله ای تحت نام “پیرامون محاکمه حمید نوری؛ پرسش هائی از کج اندیشان و کج رفتاران مدعی “چپ” به آقای نادر کلهری ایراد گرفته اند که نظرات ایشان را نقد محتوایی نکرده اند.من بمثابه یکی از ” از کج اندیشان و کج رفتاران مدعی “چپ” مورد خطاب خانم شفیق نکاتی را درباره محتوای نظری و عملی ایشان طرح می کنم تا خوانندگان و صاحب نظران با یک نگرش تحلیلی درباره نظرات و عملکرد ایشان قضاوت،نقد و برخورد کنند.

پایه و بنیان نظرات خانم شهلا شفیق بر گرفته و ترکیبی از نظرات هابرماس از مکتب فرانکفورت ، کورنليوس کاسترياديس فیلسوف پست مارکسیست و هانا آرنت فیلسوف لیبرال می باشد.این سه فیلسوف متلعق به قرن بیستم هستند و نظرات آنها در قرن بیستم و امروز هم درون جنبش های اجتماعی تاثیر گذار می باشند.موضوع اصلی در ارتباط با تاثیر گذاری نظرات این سه فیلسوف درون جنبش های اجتماعی این است که آیا این تاثیر گذاری در چارچوب و خدمت وضع موجود – سرمایه داری –  می باشد ؟یا در خدمت در هم شکستن وضع موجود  – سرمایه داری – و رهایی انسانها از اسثمار و ستم طبقاتی این نظام است؟

خانم شفیق در مصاحبه ای، آموزگاران و آموخته هایش را اینچنین توصیف می کند: 

“برای تعریف دموکراسی من از دو فیلسوف آموختم. یکی کورنليوس کاستروياديس که یک فیلسوف پست مارکسیست است و از ایده دموکراسی بسان یک پروژه خودمختاری حرف می‌زند و نه صرفن یک پروژه لیبرالی. دموکراسی بر اساس حق رشد و خلاقیت افراد که به عنوان شهروند در تصمیم گیری‌های اجتماع شرکت می‌کنند پیش می‌رود. شهروندان هم قانون را می‌آفرینند و هم آنرا عوض می‌کنند. چیزی شبیه آنچه در یونان باستان بوده است.فیلسوف دیگر هابرماس است که مسئله جامعه مدنی را مطرح می‌کند و از روند “گفتگوی اجتماعی ” صحبت می‌کند که در درون آن نقش‌آفرینان مختلف باهم جدل می‌کنند و به نتایج خاص می‌رسند. ” و  “حرفی از هانا آرنت هست که من بسیار می‌پسندم. آرنت می‌گوید: «والاترين تلاش های آدمی در عرصه سیاست است». حرکت سیاسی در اینجا لزوما نه به معنی عضویت در یک حزب و گروه خاص و تکرار حرفهای آنان، بلکه به معنی نقش‌آفرینی خلاق است و در دست گرفتن مسئولیت خویش در اجتماع.”

جدا از نکاتی را که در بالا خانم شفیق درباره  کورنليوس کاسترياديس، هابرماس و هانا آرنت توضیح داده اند،چه در کتابها ، مقالات ، مصاحبه ها و در عمل  آشکارا  می توان مشاهده کرد که بنیادهای نظری و عملی ایشان برگرفته و ترکیبی از نظرات این سه فیلسوف می باشد و بر اساس نظرات این فیلسوفان نظریه پردازی می کند.

حال برای آشنایی بیشتر با بنیادهای نظری خانم شفیق در چارچوب و حوصله موضوع بحث ،بصورت گذرا و کوتاه به نظرات سه فیلسوف آموزگار ایشان اشاره می شود.

هانا آرنت فیلسوف آلمانی درباره خود اینچنین می گوید ” من از زمره‌ی روشنفکران چپ آلمان نیستم و خیلی دیر به درک اهمیت مارکس رسیدم چون در جوانی علاقه‌ای به تاریخ و سیاست نداشتم و اگر به سنتی تعلق داشته باشم، سنت فلسفی آلمان است.” هانا  آرنت  تعلق خود را به صهیونیسم و هویت یهودی بودنش را آشکارا بیان می کند و از تشکیل دولت صهینونیستی اسرائیل دفاع کرده است. هانا آرنت بر حاکمیت قانون تاکید داشت و از این منظر تکثرگرایی را در تقابل با توتالیتاریسم مطرح می کرد. کتاب منشاء توتالیتاریسم هانا آرنت در میان اثرهای گوناگون فلسفی و سیاسی او را می توان مطرح ترین اثر وی نام نهاد. نظریۀ توتالیتاریسم آرنت، دولتها و یا قدرت سیاسی را بر اساس روابط تولیدی و اجتماعی حاکم بر جامعه مشخص نمی‌کند بلکه بر پایۀ تعاریف دیگری مانند میزان دخالت آنها در “جامعه ی مدنی ” متمایز می‌کند. هانا آرنت در مقاله “فضيلت مدني” در ارتباط با چگونگی دستیابی انسانها به آزادی و برابری اینچنین راهکار ارائه می کند ،” انسان ها بايد بتوانند آزادي و برابري خود را به عنوان شهروند و در فضاي گفت وگو و تعامل به دست آورند.” 

هابرماس متعلق به نسل چهارم مکتب فراکفورت می باشد.هابرماس از مدافعین جهانی شدن سرمایه داری است. وی طرفدار جاه طلبی شوونیستی قدرت های سرمایه داری اروپایی ( بازار مشترک اروپا) می باشد و معتقد است اروپای واحد باید ارتش واحدی برای “اداره جهان ” سازماندهی کند. او از حمله ناتو به یوگسلاوی دفاع کرد.هابرماس می گوید “ارتش آمریکا قادر به اداره جهان نیست و این “مسئولیت”بر دوش قدرتهای سرمایه داری امپریالیستی اروپا قرار دارد زیرا اروپا میراث دار”روشنگری” است و به این دلیل بهتر از آمریکا می تواند از پس این “جهان وحشی” بر آید !” 

هابرماس مانند دیگر نمایندگان مکتب فرانکفورت، عقلانی کردن سرمایه داری  و رفرمیزه شده آن را در دستور کار قرار می دهد. راهکار نظری و عملی که هابرماس برای برون رفت از وضع موجود _ سرمایه داری-  ارائه می کند، مانند دیگر نمایندگان نظری مکتب فرانکفورت فراتر از چارچوب سیستم سرمایه داری نمی باشد.او در واقع  نظام سرمایه داری را بمثابه معضل اصلی جامعه بشری نمی داند. هابرماس برای حل تضاد ها و معضلات اقتصادی،اجتماعی و سیاسی حاکم بر جامعه با بازگشت به ایده های عصر روشنگری  از طریق “جامعه مدنی” و “حوزه عمومی به عنوان قلمرو تفاهم و گفتگو”  در چارچوب وضع موجود – سرمایه داری – را به عنوان راه حل پیشنهاد می کند.هابرماس جامعه مدرن را به دو بخش “زیست جهان” ( جامعه مدنی از نظر او متعلق به این بخش است )  و “نظام” ( اقتصادی – بازار – و سیاسی – دولت و پارلمان – ) تقسیم می کند .او بر اساس این تقسیم بندی از طریق نظریۀ “کنش ارتباطی”  ( یا کنش متقابل )طرح می کند که می توان به “یک دولت – قانون مند ” دمکراتیک با اتکاء بر جامعه مدنی دست یافت.در واقع هابرماس به عنوان یک “نظریه پرداز ” برای نجات نظام سرمایه داری با توسل به ایده  ابزار تئوریک بورژوازی یعنی جامعه مدنی تلاش می کند جلوی جنبش های اجتماعی که برای تغییر وضع موجود – سرمایه داری – مبارزه می کنند را بگیرد.

مفهوم  و ایده جامعه مدنی تاریخا متعلق به عصر روشنگری در قرن ۱۷ و ۱۸ می باشد. طرح ایده جامعه مدنی توسط فیلسوفان عصر روشنگری مانند ولتر، اسیمت ،کانت،روسو و غیره برپایه دیدگاه لیبرالیستی و انسان دوستانه از انسان و جامعه مطرح شد. بعد از انقلاب کبیر فرانسه، از قرن ۱۹ به مرور زمان ایده جامعه مدنی حتی میان بورژوازی به فراموشی سپرده شد تا با بر آمد نئو لبیرالسیم از اواخر دهه ۷۰ میلادی قرن بیستم ایده جامعه مدنی از زیر آوار تاریخ بار دیگر توسط  فیلسوفان بورژوازی بمثابه ابزار تئوریک برای تجدید و بازسازی ساختار ایدئولوژیک چهره تئولیبرالیسم سرمایه داری مطرح شد. 

خانم شفیق درباره ایده دموکراسی کورنلیوس کاستوریادیس به نکتۀ کلیدی و مهمی دست می گذارد ” چیزی شبیه آنچه در یونان باستان بوده است”. مفهوم دموکراسی برای کاستوریادیس، رابطه بین سیاست و فلسفه در یونان کلاسیک است. کاستوریادیس با بازگشت به یونان ۲۰۰۰ سال پیش ایده خود مختاری و دموکراسی مورد نظر خود را در قرن بیستم مطرح می کند.کاستوریادیس نظریه خود را درباره خودمحتاری اینچنین جمع بندی می کند :” تنها بر اساس این باور غیرقابل تعلل – و تقریباً غیرممکن – درباره فناپذیری هر یک از ما و همه کارهایی است که انجام می‌دهیم. ما می‌توانیم به‌عنوان موجوداتی خودمختار زندگی کنیم، دیگران را موجوداتی خودمختار بدانیم، و جامعه‌ای خودمختار را ممکن کنیم.” – نهاد خیالی جامعه –

نظرات کورنلیوس کاستوریادیس نشأت گرفته از جریانات نظری است که تحت نام “پست مارکسیست “در اروپا و دیگر نقاط جهان شکل گرفتند،میباشد،جریاناتی که نظریه های اقتصادی،احتماعی،طبقاتی مارکسیستی را رد کردند.جریاناتی که با ظاهری “رادیکال” به “مارکسیست سنتی و مارکسیست ارتدکس ” مرزبندی و نقد داشتند اما عملا به بخشی از دستگاه ایدئولوژیک وضع موجود – سرمایه داری- تبدیل شدند و نقش به انحراف کشاندن،کنترل و دامن زدن به پاسیفیسم در میان جنبش های اجتماعی را به عهده گرفتند.”نظریه پردازان پست مارکسیست” روش – متد و دخالتگری ماتریالیستی در تحولات اجتماعی را نفی می کنند ،آنها با به اصطلاح “نظریه و کنش دموکراتیک”،انقلاب را از دستور کار جنبش های اجتماعی خارج کرده و مدل ها و اشکال “پراکنده‌تر کنش اجتماعی” را جانشین نقش طبقات در مبارزه طبقاتی میان قطب کار و سرمایه می کنند. 

در بخش دوم این مطلب به نکات و سوالاتی که در مقاله خانم شهلا شفیق تحت نام “پیرامون محاکمه حمید نوری؛ پرسش هائی از کج اندیشان و کج رفتاران مدعی “چپ” آمده است،می پردازم.

موضوع اصلی مقاله خانم شفیق، مفهوم “چپ” و چپ ستیزی می باشد و در کنار این بحث به نکاتی دیگر مانند محاکمه حمید نوری و کلاپ “محاکمه حمید نوری ( عباسی) می پردازد.

مقوله چپ یک مبحث پیچیده است و مفهومی کلی دارد.از احزاب سوسیال دمکرات، احزاب سبز تا احزاب و جریانات کمونیست و حتی آنارشیست هم خود را چپ می نامند. احزاب سوسیال دمکرات از اواخر قرن ۱۹ میلادی با برش از اردوگاه کار، سازش طبقاتی با وضع موجود – سرمایه داری –  را در دستور کار خود قرار دادند. در اوایل قرن بیستم  احزاب سوسیال دمکرات با اتخاذ سیاستهای ضدانقلابی در جنگ جهانی اول و انقلابات در اروپا از آنجمله انقلاب آلمان در سال ۱۹۱۸ عملا به احزاب بورژوایی حافظ منافع سرمایه داری پیوستند.

احزاب بورژوایی تنها نام کارگر و چپ را یدک می کشند، حزب کارگر انگلیس سر آمد این احزاب بورژوایی است که خود را چپ می داند.حزب بورژوایی چپ ایران ( فدائیان خلق) شعبه دوم باند اکثریتی ها هم خود را چپ وانمود می کنند.معیار حقیقت پراتیک می باشد،آنچیزی که احزاب و جریانات و افراد مستقل را از همدیگر تفکیک می کند،پرنسیب و پراتیکی که بر اساس جایگاه طبقاتی  اتخاذ می کنند، است و نه ادعای چپ بودن. 

خانم شفیق با آگاهی از صف بندی طبقاتی در میان جریانات و افرادی که خود را چپ می نامند، کج اندیشان و کج رفتاران مدعی “چپ” را انحصار طلب خطاب می کند.بحث و مشکل اصلی خانم شفیق چپ و بحث در ارتباط با محاکمه حمید نوری نیست،مشکل اصلی برداشت و نگرشی است که ایشان از روند تحولات اجتماعی ،اقتصادی و سیاسی که در ایران قبل و بعد انقلاب مشروطیت تا قیام بهمن در سال ۱۳۵۷ رخ داده است ،می باشد. تمامی بحثی که خانم شفیق درباره جامعه ایران مطرح می کند، بر اساس مقوله مدرنیته و عدم دموکراسی در ایران و بحثی است که ایشان آن را  ” مدرنیت مثله شده ” می نامند، می باشد. در این تحلیل هیچگونه بحثی درباره ساختار افتصادی،سیاسی و اجتماعی حاکم بر جامعه صورت نمی گیرد و تنها بحث مدرنیت و چرایی عدم موفقیت مدرنیت در جامعه ایران پرداخته شده است. خانم شفیق ماهیت رژیم جمهوری اسلامی را یک رژیم توتالیتر ارزیابی می کند، جدا از اینکه بحث توتالیتر بودن رژیم جمهوری اسلامی درست هست یا نه؟ایشان در کتابها، مقالات و مصاحبه ها با تکیه بر مقوله توتالیتاریسم و توتالیتر بودن رژیم جمهوری اسلامی ،آگاهانه به ماهیت طبقاتی رژیم سرمایه داری – اسلامی حاکم بر ایران نمی پردازد.شهلا شفیق  مانند دیگر کارگزاران نظریه پرداز بورژوازی، طبقاتی بودن جامعه را انکار می کند و  طبقاتی را که بدلیل منافع متضادشان بصورت آشتی ناپذیر در تضاد با یگدیگر قرار می گیرند و به نبرد طبقاتی دست می زند را نفی می کند و مانند آموزگاران فیلسوف خود به عصر روشنگری باز می گردد و  دستیابی به مدرنیته، لائیسیته در سایه دموکراسی در چارچوب وضع موجود – سرمایه داری – را در دستور کار قرار می دهد. 

در ارتباط با بحث “نقد چپ  و چپ ستیزی ” خانم شفیق سوالی را از “کج اندیشان و کج رفتاران مدعی “چپ” کرده اند “حال پرسش این است که از کدام ستیز با کدام چپ سخن می گوِیید؟ ” .پاسخ به این سوال در خود سوال بروشنی و گویا بیان شده است.وقتی از “ستیز” سخن می گوئیم تنها با کلمات بازی نمی کنیم،منظور ستیزی است که میان طبقات اجتماعی وجود دارد و  این ستیز طبقاتی در نمایندگان سیاسی آنها انعکاس پیدا می کند.چپ ستیزی و یا بقول خانم شفیق با ” گروه های کمونیست ” یک امر عادی است.جریانات و افرادی که تعلق طبقاتی به بورژوازی دارند با “گروه های کمونیست” که از منافع طیقه کارگر دفاع می کنند در ستیز هستند.بنابراین ستیز میان ما “گروه های کمونیست ” و شما و دوستانتان ( بخشی از بورژوازی خارج از قدرت )  را باید برسمیت بشماریم و آن را به یک امر اخلاقی تبدیل نکنیم.نقد شما به “گروه های کمونیست ” در مقاله تان و در کلاپ هاوس بخشی از این ستیز طبقاتی می باشد.من بشخصه از اینگونه ستیز استقبال می کنم.

خانم شفیق با خود شیفتگی در بخش دیگری از مقالۀ خود در نقد  “کج اندیشان و کج رفتاران مدعی “چپ” ” مطرح کرده اند که “ آیا لازم است یاد آوری کنم که صفحات بسیاری از کتابم در باره زندان سیاسی به این جان باختگان اختصاص دارد؟ که یکی از انگیزه‌های نوشتن این کتاب که در سال ۲۰۰۲  به زبان فرانسه منتشر شد شکستن سکوتی بوده که در این باره بر فضای بین المللی سلطه داشته است ؟ ” ،در ارتباط با این بخش از سخنان ایشان،قصد مقایسه یا ارائه بیلان کار مجموعه جریانات کمونیست ( یا بقول خانم شفیق”گروه های کمونیست”) و نیروهای چپ و مترقی در صف انقلاب را ندارم اما  از سال ۱۳۵۸ بخصوص از سال ۱۳۶۰ تا به امروز صدها تظاهرات،اکسیون،سمینار،گردهمایی،سخنرانی،مقالات،کتابها و دیگر اشکال فعالیتی و مبارزاتی توسط  جریانات کمونیست و نیروهای چپ و مترقی در حیطه بین المللی صورت گرفته است. البته مشخص است منظور خانم شفیق از  “شکستن فضای بین المللی” مردم و احزاب،گروه های فمینیستی ،فعالین محیط زیست ، گروه های غیر پارلمانتاریست و دیگر گروه های اجتماعی که علیه وضع موجود – سرمایه داری – مبارزه می کنند، نمی باشد،مقصود ایشان از “شکستن فضای بین المللی”  دولتهای سرمایه داری،پارلمانها و نهادهای وابسته به نظم موجود از آنجمله آکادمیسین های دانشگاهی می باشد. 

از آغاز سال ۲۰۰۰  و در ادامۀ این سالها جریانات بورژوازی خارج از قدرت ( سلطنت طلبان،جمهوری خواهان ، سازمان مجاهدین و غیره – مجاهدین در زد و بند با سرمایه داری جهانی و در سازمان ملل – دولتها – به مقوله زندان و زندانیان سیاسی می پردازد-) با مقوله زندان و زندانیان سیاسی بیگانه بوده اند و هستند.سلطنت طلبان و بخشی از جمهوری خواهان که خود عامل جنایت،اختناق،سرکوب،زندان،شکنجه و اعدام می باشند و باید در فردای در هم شکسته شدن ماشین دولتی،بوروکراتیک و نظامی سرمایه داری، در کنار جنایتکاران رژیم جمهوری اسلامی در مقابل دادگاه های بین المللی مردمی قرار بگیرند.

خانم شفیق در آخرین سوالی که  از “کج اندیشان و کج رفتاران مدعی “چپ”  کرده است ،به نکته خیلی مهم و درستی اشاره کرده اند “تنها پرسشی که می توانم بر پرسش های دیگری که در این نوشته مطرح کرده ام بیفزایم این است که چرا به جای کوشش در حذف فکر نقاد به تامل در درس‌های دادگاه نوری نمی نشینید؟” در پی دستگیری حمید نوری ( حمید عباسی ) در ۹ نوامبر سال ۲۰۱۹ بحث درباره “دادخواهی” و مفهوم آن بار دیگر در میان گرایشات گوناگون نظری – طبقاتی که در ارتباط با مقولاتی مانند زندانیان سیاسی،زندان،شکنجه،اعدام و بخصوص کشتار دهه ۶۰ فعالیت می کنند،بوقوع پیوست. دو جناح عمده با درک و بر داشت متفاوت از مقوله دادخواهی در ارتباط با محاکمه حمید نوری در این کارزار مبارزاتی با برنامه و عمل خود بصورت مستقل شرکت کردند. 

محاکمه حمید نوری  از ۱۰ اگوست ۲۰۲۱ در استکهلم – سوئد شروع بکار کرد.دستگاه قضایی سوئد بر اساس قوانین حقوقی بورژوایی بنا شده است.جریانات بورژوایی خارج از قدرت بنابر ماهیت طبقاتی خود دستگاه قضایی سوئد را دمکراتیک می دادند و محکومیت حقوقی و قضایی حمید نوری بالاترین دستاورد برایشان می باشد.

دادخواهی مورد نظر بخشی از بورژوازی خارج از قدرت  که در جریان دستگیری و محاکمه حمید نوری  نقش فعالانه ایفاء کرده اند،”دادخواهی حقوقی – قضایی” است و صرفا در جهت محکومیت فرد و افراد متهم از نقطه نظر قوانین حقوقی – قضایی حرکت می کنند. بنابر  این درک و دیدگاه، این جناح، محاکمه حمید نوری را “دادگاهی تاریخی” ،”در چارچوب قوانین دمکراتیک ” ( منظور دستگاه قضایی سوئد )،”دادگاهی ملی ” “نقطه عطفی در تاریخ جنبش دادخواهی”،”اتفاق و رویداد تاریخی “و”جنبش دادخوهی-مردمی” می نامند. 

جناح دوم ،جریانات کمونیست،چپ و مترقی هستند که در راستای مبارزه برای سرنگونی کلیت رژیم سرمایه داری – اسلامی حاکم بر ایران در ارتباط با دادگاه حمید نوری جنایتکار با حفظ استقلال خود در این اتفاق رخ داده شرکت کرده اند. شرکت کردن در دادگاه حمید نوری از جانب نیروهای کمونیست و انقلابی برسیمت شناختن دستگاه قضایی سوئد که مبتنی بر قوانین حقوقی بورژوایی بنا شده است،نیست،بلکه استفاده از این موقعیت بمثابه تریبونی برای انعکاس جنایات رژیم سرمایه داری – اسلامی حاکم بر ایران و افشاء و مبارزه علیه آلترناتیو سازی جریانات بورژوایی خارج از قدرت درون جنبش دادخواهی می باشد. 

خانم شفیق بمثابه نظریه پرداز “جنبش دادخواهی” با الهام از مکتب آموزگارانش،انسان ها بايد بتوانند آزادي و برابري خود را به عنوان شهروند و در فضاي گفت وگو و تعامل به دست آورند.” سازش طبقاتی را تبلیغ و ترویج می کند. جنبش دادخواهی مورد نظر ایشان، جنبشی همه با هم می باشد،  جنبش رنگارنگی که از ” چپ و راست ”  “به عنوان شهروند و در فضاي گفت وگو و تعامل” در آن شرکت دارند و با “اتحاد عمل” جنبش دادخواهی را به پیش می برند.خانم شفیق محاکمه حمید نوری را ” اتفاق و رویداد تاریخی” می نامد ،ایشان دستگاه قضایی سوئد که براساس قوانین بورژوایی بنا شده است را “دموکراتیک” می داند و بر این اساس “کشف حقیقت” و ” عدالت” را در چنین دستگاه قضایی جستجو می کند. درون جنبش دادخواهی مانند دیگر جنبش های اجتماعی جناح بندی گوناگون وجود دارد.خانم شفیق آگاهانه تضادهای درون جنبش های اجتماعی را نادیده می گیرد و با در دستور کار قرار دادن اینکه “شهروندان در فضاي گفت وگو و تعامل” بر معضلات اجتماعی فائق می آیند،همگان یا بقول ادبیات بورژوازی خارج از قدرت، ” اپوزیسیون ” را به اتحاد عمل حول محاکمه حمید نوری دعوت می کند.

این مطلب را با مکثی کوتاه بر یکی از مقاله های خانم شفیق تحت نام “چرا بخت با شاپور بختيار يار نشد؟” به پایان می رسانم.در این مقاله خانم شفیق آسمان و ریسمان را به هم می بافد تا ثابت بکنند که روشنفکران،ملی گرایان،جریانات چپ و غیره می بایست در سال ۱۳۵۷ از شاپور بختیار حمایت می کردند. اما ایشان باز هم آگاهانه در پنج قسمت این مقاله بحثی درباره وجود طبقات اجتماعی و مبارزه طبقاتی نمی کند و با طرح یکسری بحث های تکراری درباره  نقش اسلام گرایان و “نقش آفرینان غیر دینی” در دورانهای مختلف تاریخی و روند و جدال اسلام گرایی و مدرنیت از انقلاب مشروطیت تا قیام بهمن در سال ۱۳۵۷  “دلایل‌ ناکامی شاپور بختیار” را در سال ۱۳۵۷  را توضیح می دهد. شاپور بختیار و جبهه ملی نماینده بخشی از بورژوازی خارج از قدرت بودند که در دهه ۳۰ و بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲  با تکیه بر قانون اساسی مشروطه علیه دیکتاتوری شاه مبارزه می کردند. رهبران جبهه ملی در سال ۱۳۵۶ برای نجات وضع موجود – سرمایه داری – و در چارچوب رژیم بورژوایی – سلطنتی نامه ایی به شاه نوشتند “«تمکین مطلق به اصول مشروطیت، احیای حقوق ملت، احترام واقعی به قانون اساسی مشروطه و اعلامیۀ جهانی حقوق بشر، انصراف از حزب واحد، آزادی مطبوعات و زندانیان و تبعیدی‌های سیاسی و استقرار دولتی برآمده از رأی اکثریت نمایندگان منتخب ملت». “.با رشد و گسترش قیام توده ای در سال ۱۳۵۷  علیه رژیم سلطنتی و اجتناب ناپذیری فروپاشی رژیم سلطنتی، بورژوازی در عرصه داخلی و بین المللی برای جلوگیری از درهم شکسته شدن ماشین دولتی و نظامی سرمایه داری به تکاپو افتاد. بر بستر رویداهای آنزمان، درون جبهه ملی انشقاق بوجود آمد، بخشی به خمینی و جریان اسلام گرا پیوستند و شاپور بختیار نخست وزیری رژیم سلطنتی را قبول کرد. 

اما خانم شفیق با درس گیری از هانا آرنت،کورنلیوس کاستوریادیس و هابرماس، آگاهانه به ماهیت طبقاتی رژیم سرمایه داری – سلطنتی ،اوضاع اقتصادی،سیاسی و اجتماعی حاکم بر جامعه و رویداهایی که از اواخر سال ۱۳۵۵ در ایران آغاز شده بود،نمی پردازد. ایشان با بازگشت به عصر روشنگری و تکیه بر مقولاتی مانند جامعه مدنی،شهروندان،حقوق شهروندی و دمکراسی بورژوایی،”معضل اصلی و تضاد موجود در ایران را “جدال مابین مدرنیت با مذهب” ارزیابی می کند. شهلا شفیق روند رویدادهای تاریخی – اجتماعی ایران را اینچنین ترسیم می کند : “ ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که نه با اطمینان می توانیم بگوییم سنتی‌است و نه بگوییم مدرن است. جامعه‌ای که در آن در سال ۱۹۰۶ انقلاب مشروطه اتفاق می افتد که بهرحال پديده ای است مدرن. جامعه‌ای که در آن در دوره مصدق با وجود اینکه کاشانی به سمت شاه می‌رود مردم اما از مصدق حمایت می‌کنند. اینها را نمی‌توانیم انکار کنیم و نادیده بگیریم. در آن دوره‌ها اسلام گرایان نقش تعیین‌کننده ندارند اما در سال ۵۷ خمینی و اسلامیست‌ها تعیین گر ماجرا می‌شوند.” و با اختراع “نظریۀ مدرنیت مثله شده” نتیجه گیری می کند روند شکل گیری مدرنیت که از انقلاب مشروطیت در ایران آغاز شروع شده بود در سال ۱۳۵۷  با شکست روبرو شد و در دی سال ۱۳۵۷ جریانات چپ و دیگر جناح بندیهای طبقاتی می بایست از شاپور بختیار پشتیبانی می کردند.خانم شفیق بر اساس چنین درک و بر داشتی که از مقولات طبقاتی – اجتماعی دارند در سال ۱۴۰۰ در کنار  بخشی از بورژوازی خارج از قدرت قرار گرفته است و در ارتباط با محاکمه حمید نوری از “دادخواهی حقوقی – قضایی” دفاع می کند.

م.صبوری

۰۹.۰۱.۲۰۲۲ 

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate