در سالروز «قتل» قاسم سلیمانی، هرکس به نوبه درجه و منصب خود حرفی زد و در رثای این «سردار دل ها» مرثیه ای خواند.
رئیسی، رئیس «دولت مردمی» هم برای اینکه از دیگران عقب نیفتد، در سخنانی حکم قصاص برای ترامپ و پمپئو صادر کرد. در نوشتاری دیگر، اگر وقت شد، به این حکم ریزتر می پردازم، اما موضوع این نوشتار جاری شدن سیلی خانمان برافکن در نواحی جنوب کشور است. بسیاری از مردم محروم این مناطق که هستی ناقابل و اندک خود را از دست داده اند، دلشکسته و خشمگین می گویند مگر نه اینکه مدعی هستید حاج قاسم در تمام جبهه های جنگ شخصا حضور پیدا می کرد و عملا سکان عملیات را در دست می گرفت، پس چرا، بجای تعیین نماینده ویژه، رئیسی هم مثل حاج قاسم شخصا وارد «میدان» عمل نمی شود، و اعلام نمی کند که در زاهدان، سکنا می کند و از آن شهر بیرون نمی رود تا همه مصیبتهایی که بر سر مردم آمده، برطرف شده، و امکانات لازم در اختیار مردم و نیروهای امدارسان قرار داده شود؟
حیله، دروغگویی، شارلاتانیزم، و… از ویژگی های ذاتی آخوند جماعت و علمای اعلام است. قتل قاسم به دستور دانلد به این اراذل آتو داد تا بتوانند از زیر عبای خود در کنار روزهای فاطمیه و عاشورا و …. روز قاسم سلیمانی هم برای تخمیر و تحمیق اذهان بیرون بیاورند. اما وقتی به حل و فصل مباحث اصلی جامعه می رسد، هرکدام بهانه ای تراشیده و از جانب خود نماینده ویژه تعیین می کنند که اگر بجایی نرسید، بشود آن نماینده ویژه را به دادگاه احضار کرد. بی عملی و فریبکاری تا به آنجا رسیده که بسیج هم صدایش در می آید و می پرسد پس چه شد آنهمه شعار، و انتقام محتوم از آمرین و عاملین قتل «سردار دلها»؟
البته کمکاری و پرحرفی این اراذل یک مزیت دارد و آن «ریزش» از بدنه باورمندان به «بیضه اسلام عزیز» است؛ تا به آن حد که در نشست علمی «بررسی زمینه ها، علل و عوامل ریزش های انقلاب اسلامی»، علیرضا شجاعی زند علنا اذعان می کند «یکی از پدیدههای رایج در انقلابها پس از نیل به پیروزی، بروز انشعاب و جدایی میان نیروها و جریانات مؤثر در پیشبرد حرکت انقلابی است». این جامعه شناس (وابسته به نظام) پس از برشمردن علل مختلف واگرایی و اشاره به «انگ» بنیادگرایی، برخی از دلایل واگرایی را اینچنین توضیح می دهد «این پدیده وقتی سر باز میکند که نیروهای مبارز به مرحله سهمبری رسیده باشند و منازعات بر سرِ قدرت شروع شده باشد. به نظرم نفس قدرت چندان موضوعیتی ندارد و نزاع اصلی بر سرِ سمتوسویِ ایجابیِ حرکت است» شجاعی زند، به چرایی تضعیف جبهه خودی ها پرداخته و نتیجه می گیرد که «ایدئولوژی پدیدهایست که هم عاملِ انسجام و وحدت جامعه است و هم عامل افتراق و جداییِ آن.» وی بالاخره جمع بندی می کند که بخش «حزب الهی» جامعه، با تمام اختلافات سلائق در حال تشکیل جبهه ای واحد، و پیوستن به اکثریت مردم شده است. وی تأکید می کند که جمهوری اسلامی با «واگراییهای همزمان و دوسویه مواجه» است. «واگراییِ جریانات بهشدت ناهمسو که در عین تعارض و تقابلِ مبنایی با یکدیگر، در مخالفت و مقابلة با جمهوری اسلامی، اتفاق نظر پیدا کردهاند». جامعه شناس وابسته، پرسشهای روزمره اکثریت جامعه را چنین خلاصه می کند «اساساً چرا انقلاب کردیم؟ و چرا دین وارد سیاست کردیم؟ چه لزومی دارد که دین در تعقیبِ اهداف و انجام وظایفش، حتماً به حاکمیت برسد و کار را از مجرای حاکمیت دنبال نماید؟ چرا از لیبرالیسم و سرمایهداری و مدرنیته با همه توفیقاتشان در صورتبخشیِ به دنیای پیشرفتة امروزی، احتراز کردیم و به مقابله برخاستیم؟ چرا باید با آمریکا گلاویز شد؟ چرا باید جانبِ مظلومین عالَم را گرفت؟ چرا اصرار داریم که اینقدر متفاوت از دیگران باشیم؟ چرا ما هم به نظام جهانی نمیپیوندیم و مثل دیگران، از مزایای آن بهرهمند نمیشویم؟ چرا میخواهیم مردم را به زور به بهشت ببریم؟ چرا اینقدر آرمانی فکر میکنیم و به قول پوپر، در سودای ساختنِ بهشتی در زمین، جهنم را به ارمغان میآوریم؟ چرا با رقبای سیاسی و ایدئولوژیکِ خود در درون و بیرون به گفتگو و گفتمان نمیپردازیم؟» و گرایش روشنفکران و فرهیختگان به «مدرنیته» را عامل همخوانی این پرسش ها ارزیابی می کند.
مهدوی زاده مفهوم «ریزش» را غباراندود شدن حافظه تاریخی جامعه تحلیل می کند « ریزش بین حاملان انقلاب هم صورت میگیرد. یک وقت روح انقلابی بین افراد وجود دارد، اما انقلابی نیست چرا که انقلاب تبدیل به خاطره و یک واقعه تاریخی شده است. آن وقت مردم احساس نمیکنند که در متن انقلاب حضور دارند و وقتی از انقلاب میگویند، گویی از دیروز میگویند».
در این نشست سخنوران، جامعه شناسان و وابستگان به «ستون خیمه» ولایی، «ریزش» را از زوایای مختلف بررسی می کنند، اما جمع بندی همه یکیست. جمهوری اسلامی در حال «فروپاشی» است، و «بحران فروپاشی» در حال شکل گیری سیستماتیک است.
نگرانی سامان دهندگان این قبیل نشست ها از اینست که «ریزش» به «فروپاشی ساختار نظام»ختم شده و تظاهرات «خودی»ها شدت بگیرد. آشفتگی نظام و فرهیخته گان وابسته به جمهوری اسلامی زمانی به کابوس تغییر شکل می دهد که اعتراضات مسالمت آمیز «خودی» ها از آنجاییکه دیگر «آبشخور ایدئولوژیک» ندارد (خودی ها دیگر به وعده های ولی فقیه باور نداشته، و یا ولی فقیه را فاقد مقام «امامت» می دانند) به مرور زمان، به تظاهرات «مردمی» بپیوندند و «بحران فروپاشی» که می تواند به «بحران سرنگونی» تغییر ماهیت دهد، تار و پود نظام را از هم بگسلد.
ترجیع بند «مرد میدان» برآمده از این واقعیت است که نه تنها فرهیخته گان، جامعه شناسان و اندیشه ورزان وابسته به نظام به «ریزش سیستماتیک» اذعان میکنند، بلکه سران نظام هم پذیرفته اند که اگر اختلافات در درون «سپاه»، و «حوزه» شدت بگیرد، و «بسیج مردمی» (ارتش بیست میلیونی) دیگر موجودیت ذاتی خود را از دست بدهد؛ در فقدان «مرد میدان»، هر تظاهراتی، و یا «شورشی» (در هر ابعادی اما مستمر) می تواند به «ریزش سیستماتیک» سرعت بخشیده و دست نهاد های مردمی و رادیکال، از جمله «کانون های شورشی» را برای انجام عملیاتی پیچیده و کارآمدتر باز کند.
در این میان، رئیس «دولت مردمی» که قرار بود حفره های «دولت تدبیر و امید» را پر کرده و به ناهنجاری های اجتماعی و اقتصادی پایان دهد، بجای اینکه در میان «مردم» سیلزده باشد، در پاستور خیمه زده تا شاید مذاکرات وین بتواند بخشی از سرمایه ملی مسدود شده در کره جنوبی را به بانک مرکزی منتقل کند. هرچند انتقال بیش از هفت میلیارد دلار از کره جنوبی، جهت خرید سوخوی ۳۵ و اس ۴۰۰ هزینه خواهد شد و مردم بلوچستان، فارس و کرمان و هرمزگان بی نصیب می مانند.
پرسش بی پاسخ اینست که «ریزش سیستماتیک» از ساختار نظام به «فروپاشی» می انجامد و یا به «چرخش قهرمانانه به راست میانه»؟ سال ۱۴۰۱ به این سوال پاسخ می هد. بنا به تمام نوشتارهای گذشته این قلم، اگر این «بحران فروپاشی» به «بحران سرنگونی» تا اواخر ۱۴۰۳ نیانجامد، چرخش به راست میانه به واقعیت نزدیکتر خواهد شد.
علی ناظر
۱۵ دیماه ۱۴۰۰
۵ ژانویه ۲۰۲۲