در بزرگداشت سلطانزاده

در بزرگداشت سلطانزاده پایه گزار حزب کمونیست ایران و نقاد دستورات لنین در حمایت از “بوزوازی مترقی ضد امپریالیستی”

مقدمه:

در سال ۱۳۸۹(۱۱ سال پیش) در مقاله ای نوشتم:(۳)

“..لذا تئوری “اتحاد با بورژوازی” برای ساختن جامعه بورژوا دموکراتیک و حتی مترقی دانستن بورژوازی در این کشورها بخاطر خصلت ضد امپریالیستیش توسط لنین در کنگره دوم کمینترن تبدیل شد به سرمشق کمونیستهای این کشورها و ریشه تاریخی مهم پدیده ای که اسمش الان توده ایزم است.
متعاقب ارائه این تئوری توسط لنین و هوادارانش در کنگره دوم انترناسیونال، بخص.ص سیاستهای حکومت شوروی به احزاب در حال شکل گیری” خاور دور و میانه” بنوعی دیکته می شود و از آنجا که در آن دوره، “انترناسیونالیزم” بطور عملی معادل دنباله روی “برادران کوچکتر از برادر بزرگتر” معنی می شده، سیاستهای سوسیال دموکراتهای ایران و حزب کمونیست ایران هم توسط کمینترن طراحی و “تصحیح می شود” که نمونه اش برکناری سلیمانزاده و حمایت از حیدعمواوغلی برای توسعه سیاستهای “اتحاد با بورژوازی و خرده بورژوازی ضد امپریالیست” در جنبش جنگل و ماجرای مشروطه بود(سعید صالحی نیا ۱۳۸۹ شمسی)-(۲)

نقد لنین و لنینیزم در تاریخ کمونیزم ایرانی سابقه دارد و شاید شاخص ترین و قدیمی ترین این نقدها متعلق است به سلطانزاده که بنیانگذار حزب کمونیست ایران در سال ۱۹۲۰ میلادی بود.

طبیعتا در آن دوران لنین مثل پیامبر پرستش می شد و لذا اشتباهات او هم نه تنها نادیده گرفته می شد بلکه آنها که می خواستند نقدی به لنین بکنند مجبور بودند یکجوری خودسانسوری کنند و مثل حامیان امام خمینی یواشکی زیر زیرکی حرف بزنند و با کد کشیدن از پیامبر لنین “برداشتهای خود را لنینی جا بزنند”! در ادبیات کمونیستهای ایرانی اون دوران و تا امروز همه آنها که زیر سایه لنین فکر می کنند و زندگی، خود را حامی این پیامبر می دانند و برداشتهای خود را بنام لنینیزم می فروشند .از حزب توده که والی اول این امامزاده بود بگیرید تا فدائی ها و بعد نسل سوم کمونیستهای ایرانی.

با این مقدمه در این مقاله که بخشی است از ارشیو نقد لنینیزم من می خواهم نگاهی بیندازم به  اثر جاودانه سلطانزاده (انکشاف اقتصادی ایران و امپریالیزم انگلستان)(۱) که بخوبی نشان می دهد او چه تقلای پر ارزشی داشت که در فضای عقب مانده بلشویزم لنینی و بادمجانهای حزب کمونیست شوروی نظراتی ارائه دهد در مخالفت با لنین در مورد ایران که نهایتا تاوان این درک مستقل و انقلابی را با اخراج از حزبی که سازمان داده بود و بعد در زمان استالین دستگیری و اعدام ،توسط استالین(وزیر دست راست لنین) بدهد.

 برای نسلی که امروز می خواهد مسیر کمونیزم را در قرن ۲۱ بگشاید دانستن اون تاریخ بسیار اهمیت دارد.سطانزاده و تلاشش را باید بسیار قدر دانست.هوشیاری و شجاعت بی نظیری لازمست که در زمانی که لنین و حامیانش در قدرت بودند و بخاطر پیروزیشان در روسیه کعبه علم کمونیزم ، فردی پیدا شود و مستدل مهملات لنین و رفقایش در کشورهای پیرامونی را نقد کند.

سلطانزاده اولین کمونیست ایرانی بود که افسانه خرده بورژوازی مترقی و ضد امپریالیست را به زمین کشید.یاد او از اینجهت گرامیست.

(۱)نبرد دو گرایش متضاد در بدو سازماندهی کمونیزم در ایران:

دقیقا در زمانی که کنگره اول حزب کمونیست ایران به رهبری سلطانزاده در سال ۱۹۲۰ شکل گرفت و بلافاصله دو گرایش و نظر در مورد جایگاه و وظیفه کمونیستها در ایران مطرح شد.

یک نظر از همان ابتدا در دنباله نظرات لنین و شعبه حزب کمونیست آذربایجان ارائه شده بود بعنوان “دستورالعمل” چرا که کمونیزم ایرانی در کمینترن بیش از اجیر بلشویکها نبود و اونها فکر می کردند حزب کمونبیست ایران باید شاخه بلشویزم روسی باشد.

در موضوع ایران و جایگاه کمونیزم و تحول سیاسی اقتصادی جامعه ایران از همان ابتدا این دو گرایش در مقابل هم بودند.

بر اساس تزهای لنین در کنگره دوم کمینترن ، یک پدیده ای بنام خرده بورژوازی و بورژوازی ضد امپریالیستی بود که باید کمونیستها از آن دفاع کنند چون “سرمایه داری در کشورهای مستعمره رشد نکرده” و لذا انقلاب دستورش رشد اقتصادیست و لذا “باید از اصلاحات خرده بورژوازی” دفاع کرد و از خصلت ضد امپرایالیستی این خرده بورژوازی خیالی!”

بادمجانهای حزب کمونیست آذربایجان بر این مسیر  تلاش داشتند کمونیزم ایرانی را سامان دهند.کار بجائی رسید که اول رضا شاه را ضد انگلیس و مترقی اعلام کردند و بعد افتادند دنبال آخوند میرزا کوچگ خان ! اینها اولین بانیان افسانه خرده بورژوازی و بورژوازی مترقی بودند و سلطانزاده اولین مخالف این افسانه!

بررسی دقیق کتاب سلطانزاده(۱) بخوبی نشان می دهد که او به جنگ این مهملات می رود و ماهیت رضا شاه و حکومتش را برملا می کند و ماهیت اخوند میرزا کوچک خان ! نتیجه گیری او دقیقا همانست که روی(کمونیست هندی) در کمینترن ارائه داد که “بورژوازی و خرده بورژوازی ضد امپریالیست ” مهمل است و افتادن کمونیستها دنبال این مهمل امری مهملتر!

حذف سلطانزاده از رهبری حزب کمونیست ایران در سال ۱۹۲۰ در زمان لنین انجام شد و بالا کشیدن حیدر عمواعلی که دنبالچه حزب کمونیست اذربایجان و بلشویزم لنینی بود و بعد از افتادن دنبال اخوند میرزا کوچک خان تاوان داد و نفله شد! 

حیدر عمواغلی دقیقا همانطور نقله شد که کیانوریها و احسان طبریها بعدها توسط خمینی! او هم “در خط میرزا” ایستاد و ناباورانه در زندان میرزا کشته شد! 

خواننده متوجه می شود که تاریخ کمونیزم ایرانی متاسفانه چرخه ای بوده ناشی از کور بودن در مقابل لنین و لنینیزم! اسامی تغییر کردند و سرنوشتها یکی!

(۲)کوشش نظری سلطانزاده در توضیح ماهیت ارتجاعی رضا شاه و میرزا کوچک خان:

مطالعه دقیق کتاب سلطانزاده نشان می دهد که سلطانزاده با چه دقتی سعی می کند عروج رضا شاه و وضعیت اقتصاد سیاسی ایران را نشان دهد از امار استفاده کند و توضیح دهد چرا این گماشته انگلیس به رغم ادعای جمهوریخواهیش فقط مهره توسعه امپراتوری انگلبس است و نه “رهبر ضد امپریالیست” خواننده تعجب می کند که سطلنزاده باید این تلاش را انجام دهد و از خود می پرسد اون زامبی هائی که رضا شاه را قهرمان ضد امپریالیست می نامیدند چه نوع کمونیستهائی باید باشند؟!

نکته مهم دیگر نقد سیاستهای کمونیستی فاز اول در جنبش جنگل است تا زمان اعلام جمهوری سوسیالیستی گیلان و نقد مماشاتهائی که جناح حیدر عمواغلو و اربابانش در بلوشیزم روسی و آذربایجان دنبال می کردند.

نقطه محوری از دید من اینست که لنین مدعی بود که “اصلاحات ارضی با هدف تقسیم زمین به خرده کشاورزان گوئی به نفع سوسیالیزم است” و گرفتن زمین از زمینداران را در کشورهای پیرامونی  امری مخالف “سیاستهای بلشویزم ” اعلام می کرد 

لنین مدعی بود که “بله کمونیستها اگر بتوانند یک کارهائی بکنند اما اگر نتوانستند بروند دنبال حمایت از خط ضد امپریالیستی خرده بورژوازی و بورژوازی مترقی”

خوب این حرفهای دو پهلوی لنین بهترین ابزار بود برای حامیانش در حزب کمونیست اذربایجان که سلطانزاده را بلافاصله بعد اعلام نظراتش از رهبری حزب کمونیست ایران برکنار کنند و با وچود دادن مسئولیتهای تو خالی (مثل نمایندگی در کمینترن) در حذف فکری او که اولین قدم بود بکوشند.

(۳)آیا سلطانزاده را استالین زیر آب کرد یا لنین؟

حامیان لنین و لنینیستها شاید مدعی باشند که این استالین بود که سلطانزاده را اعدام کرد (به جرم جاسوسی المان!) بله همینطور است! 

سوال اینست که چرا سلطانزاده دو ماه بعد کنگره پایه گزاری حزب کمونیست ایران در زمان حیات لنین از رهبری حزبی که سازمان داده بود اخراج شد؟

فکر نمی کنم لنینیستها دفاعی داشته باشند مگر اینکه بگویند “اقا خبر نداشت”! این مدل دفاع تهوع آور را جامیان پهلوی و خمینی زیاد بکار می برند!

اینها مخاطب را احمق فرض می کنند و مدعی هستند حزب بلشویک و شاخه اش در اذربایجان بدون نظر “اقا” عمل می کردند! خوب اگر اینست دیگر “اقا” چکاره بود و چرا باید به او بعنوان رهبر جهانهای دیروز و امروز و فردا اقتدا کرد؟

من فکر می کنم زدن سلطانزاده بدون دخالت مستقیم لنین امکان نداشت.

لنین اساسا به کمونیستهای “مستعمرات” بعنوان مهره خود نگاه می کرد و “تصمیم گرفته بود” نقش اینها “ضد امپریالیستی” باشد چون می خواست قیامهای “ضد امپریالیستی” بشود تا گردن کشور او رها شود!

درک او درکی ابزاری بود نسبت به کمونیستهای “خاور”!

نظریه لنین پایه استالینیزم بود و استالین گماشته لنین در کنار تروتسکی! استالین همانطور که در مقالاتم توضیح دادم نماینده لنین بعد او بود و حتی نقد لنین به استالیمن بیشتر نقدی اخلاقی بود تا سیاسی .

لذا بر شانه های لنین و لنینیزم یک حزب امنیتی ساخته شد و کمونیستهای دنیا مامورانی بودند که باید از “وطن کمونیستی” که در روسیه است دفاع کنند حای وقتی سرهای خود را در خدمت بورژوازی مترقی اهدا کنند! اینست داستان غم انگیز کمونیزم ایرانی! اینست داستان افتخار امیز سلطانزاده که فریب نخورد و در سخت ترین شرایط عقل خود را نباخت به مشتی مهمل گو!

(۴)چرا سلطانزاده را باید دوباره شناخت؟

همانطور که خواننده شاهد است یک دوراهی برزگی از بدو تشکیل کمونیزم در ایران بوجود امده بود که متاسفانه تحت فشار حکومت شوروی نوع بلشویکی لنینی و بعد استالینی در ایران غالب شد.صدای کمونیستهای عاقل و مستقل را بریدند و سرظان را مثل همفکران انها در روشیه زیر اب کردند.

بسیاری کمونیستها که از زمان لنین تا استالین و خروشچف و ..به روسیه فرار کردند  سرظان زیر اب شد و ناباورانه و “عارفانه” سر و تن به جلاد دادند و احتمالا بسیاری با سوال اینکه “چی شد” نفله شدند.

یکی از این اخرینها شاعر توده ای بنام سیاوش کسرائی بود که در کمال ناباوری دوریالیش زمانی افتاد که ورشکستگی و سقوط امثال کیانوری را دید ! 

متاسفانه توده ایزم و فدائیزم در این دام لنینیزم افتادند و نسل سوم کمونیزم ایرانی هم هنوز پای در لنین و لنینیزم دارد که ناکجا اباد بود و هست! 

لنین اگر توشه ای برای ما دارد نقد اوست و درک عوامل شکستش.از اینجهت باید لنین و لنینیزم مرتب بررسی شود برای انها که سوداری پایان سرمایه داری دارند و عاقلانه دنبال پیدا کردن راهها و بی راهه ها هستند.

سلطانزاده را باید دوباره شناخت .او پرچمدار اولین نسل کمونیستهای عاقل در زمانی بود که کمونیزم با لنین و حامیانش معرفی می شد.یاد او بخاطر تفکر مستقل و شجاعتش همواره زنده خواهد بود.

منابع بیشتر:

(۱)انکشاف اقتصادی ایران و امپریالیزم انگلستان(سلطانزاده)

www.azadi-b.com/?page_id+765

(2)آرشیو نقدها به لنینیزم از موضع کمونیزم مدرن و آزادیخواه

www.azadi-b.com/?p=13634

(3)ریشه های مشترک توده ایزم و لنینیزم(سعید صالحی نیا دیماه ۱۳۸۹)

https://www.azadi-b.com/arshiw/arshiw/?p=19184

(4)زندگی سلطانزاده-ویکیپدیا

آوتیس سلطان‌زاده – ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد (wikipedia.org)

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate