سوسیالیسم انسان نیست!

شما با جمله ای برعکس سر تیتر بالا آشنا قبلی دارید. اما از نظر من سوسیالیسم فرهنگ است. سوسیالیسم انسان نیست. ما قبلا مباحثات مفصلی دررابطه انسان باسوسیالیسم، کار وسرمایه و انقلاب برای نیل به سوسیالیسم داشته ایم وآشنایی با این مباحثات برای رفقای ما از نظر من یک فرض پایه ایست. اما یکی از دلایل عمده شکست ولغزش سیستمهای سوسیالیستی فرهنگ انسانهاست. فرهنگی که در ذات ما انسانها وجود دارد که بربریت وجامعه سرمایداری نیزبه ابراز وجود وگسترش آن میدان میدهند.چراکه تشکیل جبری یک دولت ویا یک بلوک سوسیالیستی شاید راحت باشد اما حفظ و انسجام “آزادانه” آن بدون بکارگیری ضرب وشتم، تهدید با الفبای دمکراسی و سوسیالیستی دیکتاتوری دربسته کار دشواریست. انسانها دارای تمایلات علایق، گرایشات وتوقعات وخواستهای متفاوتی “ذاتی” هستند. حتتا انسانهای آموزش دیده دریک کلاس ومحیط سربسته بجز امورات تلقین شده، قادربه همفکری آزادنه درجهت نجات جهان و محیط زیست نیز نیستند. تعمیم دادان منافع فردی برجمع وگرایشات مذهبی، گرایشات خورده بورژوایی ومیل به ثروت اندوزی وچپاهل ازراهها و بطرق نامعقول، درضدیت بامنافع عمومی جامعه ازمصیبتهای بشری وجامعه انسانی بوده وهستند. اگرچه مصبب اصلی این مصیبت بطورسازمانیافه امروزی سرمایداریست. اما بعنوان یک غریضه، فرهنگ وعلایق انسان ازعصر سنگ تاکنون ریشه درانسان دارد.  یکی از دلائل اصلی افت و خیزبشریت دردهها هزار سال زندگی وتحرک برکره زمین از همین مقوله انسان بودن وناشی از گرایشات، تمع وسلطه گری آن یکی بردیگری ونابودی دستاوردها و حتتا طبیعت بوده است. که کاپیتالیسم درعصرما سازماندهی این اموررا بنحو دیگری سرعت بخشیده است. اما حتتا بدون وجود کاپیتالیسم این غریضه درما انسانها وجود دارد. این بدین معناستکه سرنگونی کاپیتالیسم الزامه ن به سوسیالیسم نمی انجامد مگر اینکه منشاء فکری و فرهنگی انسانها تکامل یابد.

 پس سوسیالیسم فرهنگ است ونه انسان. تضمین وکارکرد یک جامعه سوسیالیستی که در ان انسان بمصابه مجری در قانونمندیها و کارکرد وماشین تحرک آن، بعنوان پیش شرط موفقیت و ادامه کاری یک جامعه برابر وسوسیالیستی، در گرو، رشد فکری وتسلط فرهنگی پایه های یک جامعه آزاد، برابرویکسان را آموخته باشد. این آموزشها نه بمعنی درسهای مارکسیسم بعنوان پایه های آموزش، بلکه بعنوان انسان وانسان بودن را، کنار هم زیستن، انسانی اندیشیدن وزیبا زیستن با فرهنگ تضمین تمام برابریها جهان را سازمان دادن. دریک کلام برای هم زیستن. آموزش چنین جامعه ای وبرپایی چنین سوسیالیسمی با علایق شخصی وتحصیل دانشگاهی تعدادی آدم ویا تسلط وچیره شدن یک جریان سیاسی بردیگران امکانپذیر نیست چرا که آنهم بنوبه خود با چنین عملی رقابت سیاسی عقیدتی، ایده ولوژیکهای خودرا وارد معادلات سیاسی میکند ویکروز باید منتظرازدسترفتن قدرت سیاسی خود باشد. بلکه جدا از اینکه چه کسانی در چه رشته ها وزمینه های در جامعه آموزش میبینند، کار وتحصیل میکنند ویا هرمشغولیتی که دارا هستند، باید فرهنگ پایه ای آن جامعه، بطور سیستماتیک ، با وسخ قانون در جهت ادامه کاری وپایبندی کل جامعه مورد نظربه آن بطور هماهنگ جهت تغییر ذهنی و فرهنگی جامعه با رعایت تمام حقوق فردی و گروهی وبازسازی یک جامعه بهتر و برتربطور سیستماتیک عمل بکنند.

 “”””اندیشیدن نیکو ز گهواره تا گور”””” اینجاست که فرهنگ انسانها، درآموزش وشیوه جهانبینی وانسانبینی آنان ولذت از زندگی دریک جامعه با همزیستی مسالمت آمیز، رسیدن به سوسیالیسم وبنیانگذاری یک جامعه سوسیالیستی، انسانی و برابر را حد اقل در آن جغرافیای مورد نظررا تضمین خواهد کرد. چنین فرهنگ برابریخواهانه ای حتتا درحفظ دستاوردها دربرابر یورش بیگانگان نیز هدفمند، متحدانه ویکپارچه حتتا بدون هیچ توضیح، تفهیم و تبلیغی، یکسان وهمصدا خواهد بود. چون منافع سیاسی، اجتماعی، آسایش و آرامش همه بطور یکسان در مخاطره خواهد بود. “”پس سوسیالیسم فرهنگ انسانهاست و نه خود انسان بعنون یک موجود که مرتب تولید و بازتولید میشود””. سوسیالیم باید سوخت وساز بنیادی خودرا بعنوان فرهنگ انسانی و اجتماعی از قبل دریافته باشد. تا عملی و ماندگار باشد.

فرهاد جوانمردی لینشوپینگ ١٦ دسامبر ٢٠٢٠

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate