دو نوشته …نگاهی به داستان “روشنفکری دینی” … + چرا مطمئنا” کمونیزم” حمید تقوائی و بابک یزدی ” عمل” نمی کند؟

نگاهی به داستان “روشنفکری دینی” در اشاره به “تحولات” عبدلکریم سروش

از: سعید صالحی نیا

۲۴ دسامبر ۲۰۲۱

مقدمه:

مدتها بود که دنبال فرصتی بودم تا از دید خودم بعنوان یک روشنفکر کمونیست ، به سیر روشنفکری مذهبی در ایران بپردازم.

در میان “اپوزسیون” ایرانی بسیاری هستند که اساسا منکر وجود روشنفکری مذهبی هستند از انجا که به اشتباه یا عمد مفهوم روشنفکری را نادرست بکار می برند و مدعی هستند روشنفکری نمی تواند به ذات خود مذهبی باشد.

من اما معتقدم روشنفکری بنا به تعریفش یک حرفه و یک جایگاه است که در استانه مدرنیته و در تداوم مدرنیته پایه گذاشته شد تا به مسائل جامعه پاسخ بگوید و راه بگشاید.

مدرنیته نتیجه دو نیروی جلو برنده بود یکی روشنفکری و دیگری چنبشهای اجتماعی که نظام فئودال را به زیر کشیدند.

روشنفکری اروپا از روشنفکری سکولار اغاز نشد بلکه از روشنگری دینی اغاز شد به گونه ای که ابتدا تکلیف کلیسا و اخوندهای مسیحی را روشن کرد و مدعی شد که اعتقاد به خدا ربطی به حرفه ای بنام کشیش ندارد. لذا پله اول بیرون رفت از قرون وسطا را روشنفکران مذهبی گذاشتند که جنبش پروتستانیزم نامیده شد. و در ادامه این روشنفکری بتدریج زمینه های روشنفکری سکولار و به چالش کشیدن کلیت دین همپای رشد علم و علم گرائی و فلسفیدن بیرون از مذهب اغاز گردید.

در ایران اما بخاطر تداوم دیکتاتوری، روند مدرنیته هنوز انجام نشده و مدرنیزم وارداتی نتوانسته به خودی شدن مدرنیته بینجامد .لذا تفکر ریشه دار و مدرن چه در فرهنگ عامه و چه فرهنگ “خواص” جا نیفتاده و ایدئولوژیها و ارزشهای وارداتی می ایند و می روند و تفکر درونی نشده “میمون وار” تکرار شده است.

این بلائی است که منجمله در تفکر سیاسی حاکم شده و چپ و راست ایرانی در نبود روشنفکری ریشه دار، دچار درجا زدگی هستند.

اگر روشنفکری از دوران مشروطه اغاز گردید اما درجا زدگی روشنفکری در این درماندگی مذهبی ماندن و وارداتی ماندن خود را نشان داد و دورانهائی از تحولات شدید اجتماعی سیاسی لازم بود تا این روند لاک پشت وار تحول روشنفکری بلاخره پله هائی مشابه روند اروپای پیش مدرن را در ایران بسازد.

در این مقاله کوتاه سعی می کنم نگاهی بیندازم به روند روشنفکری مذهبی در ایران خصوصا تاثیرات کودتای ۲۸ مرداد و دوران “طلائی” دهه ۵۰ شمسی تا عروج و سقوط خمینیزم که زمینه سازی تسریع روند تحول روشنفکری مذهبی در ایران شد. ضمن اینکه تایید می کنم این تحولات درونی در سمت مقابل (روشنفکری سکولار راست و چپ) هم قابل تشخیص است.

(۱)از جلال آل احمد تا شریعتی تا عبدلکریم سروش:

استانه تا عروج و سقوط اسلامیزم سیاسی را شاید بتوان با این ۳ پهره روشنفکری اسلامی مذهبی مشخص کرد. زیر بنای مادی اینها ، سقوط مصدقیزم و عروج تدریجی خمینیزم در بستر پوسیدگی نظام اریامهری بود تا رسیدیم به عروج خمینیزم و اغاز سقوطش در دهه دوم بعد از قیام ۵۷.

جلال ال احمد و شریعتی دنبال “خودی کردن” و “مدرن کردن اسلام از طریق پیوند زدن اسلام با اندیشه های منتصب به چپ بودند و سروش اما در میانه دهه ۶۰ بتدریج پایه های پیوند زدن اسلام با لیبرالیزم انگلوساکسون را گذاشت. مسیر های گوناگونی که در یک هدف مشترک بودند و آن ، نجات دادن اسلامیزم در برابر طوفانی که از غرب بر جامعه ایران وزیدن گرفته بود.

طبیعی است که این ۳ نفر تنها نمایندگان روشنفکری مذهبی نبوده اند اما من به عمد این ۳ شاخص را جدا می کنم و ادعایم اینست که روشنفکران مذهبی ایرانی در روند تاریخ معاصر بعد از کودتای ۲۸ مرداد وامدار اینها هستند.

وجه مشترک دیگر این ۳ نفر اینست که تلاشی داشته اند برای جدا کردن اخوند شیعه از اسلام.با زبانهای مختلفی همان مسیر که روشنفکری مذهبی در اروپا اغاز کرد یعنی بیرون انداختن کشیش از مسیحیت و ایجاد فضا برای جامعه که بدون اخوند بتواند با خدا ارتباط داشته باشد.

ضمن اینکه هر ۳ اینها هنوز بند نافشان از اخوند جماعت کاملا جدا نشد گرچه توسط اخوندها نهایتا مورد تکفیر قرار گرفتند.

(۲)عبدلکریم سروش  ، چهره شاخص و حاکم بر روشنفکری اسلامی دوران معاصر ایران چرا؟

دوران حلال آل احمد و شریعتی هنوز دوران “مد بودن چپ و کمونیزم “در محیط های دانشگاهی ایران بود لذا این دو به جهت سیاسی رنگ و لعاب چپ را با خود داشتند.اما سروش در فضای دیگری عروج کرد.هم برای اولین بار ، متکی به قدرت حاکم بود و هم در زمانی “عروج” کرد که چپ مورد ضرب در ایران و دنیا بود و راست و لیبرالیزم “خریدار” داشت.

لذا سروش و بعدها آدمهائی مثل اکبر گنجی از بطن و درون حکومت جانی خمینی بر آمدند و در دهه اول حکومت خمینی با تمامی جنایات اینها شریک بودند و بتدریج با افول “خط امام” و شکست خمینیزم در جنگ و بر آمدن رفسنحانیزم بتدریج به حاشیه حکومت کشیده شدند و ابتدا به “اپوزسیون خودی رفرمیست” زیر سایه خاتمی رنگ عوض کردند و سپس بطور علنی مورد تهاجم گله های حزب اللهی قرار گرفتند که خودشان دورانی آنها را تایید می کردند!

داستان بدانجا رسید که سروش و اکبر گنجی تقریبا در اویل دهه ۷۰ بطور علنی دم از سکولاریزم زدند و نهایتا تن به “تبعید” در خارج کشور سپردند! حامیان و شرکای جلاد جماران امروزها “تیعیدیان” مسلمانی هستند که “روایت پلورال” از اسلام را تحت حمایت اربابان امپریالیزم “درس می دهند”!

(۳)نگاهی به روند ساخته شدن عبدلکریم سروش:


عبدلکریم سروش شاگرد مدرسه علوی است.آخوندی بنام “علامه” که از رهبران انجم حجتیه بود او را زیر بال گرفت و با کمک یک تاجر بازاری او را فرستاد به انگلیس تا “درس بخواند و سرمایه بشود برای اسلام”! 

سروش به این پول رفت انگلیس و فلسفه علم خواند و برگشت تا دنبال اهداف انجمن حجتیه به بیضه اسلام کمک کند! 

او توسط دستگاه تبلیفاتی رژیم خمینی برکشیده شد و در “ستاد انقلاب فرهنگی” کنار اراذلی قرار گرفت که همه تلاششان زدن چپ در دانشگاهها بود و ضربه بزرگی به روند رشد علم و عقل در تاریخ ایران وارد کردند.البته سروش امروز مدعی است که بیچاره تلاشش “باز کردن دانشگاه بوده” و شتر دیدی ندیدی!

(۴)روند “اپوزسیون شدن” سروش در ایران و به “تیعید” رسیدنش:

در اواسط دهه ۶۰ ، سروش تلاشهایش را در نشریه کیهان فرهنگی آغاز کرد و به جهت فکری زمینه ساز اولین موج رفرمیزم داخل حکومتی بود و خاتمیزم به او بسیار مدیونست!

همانزمانها بود که سروش بتدریج بحثهائی را در مورد “پلورالیزم مذهبی” آغاز کرد و بتدریج در نشریه کیان؛ اصحاب کیان را راه انداخت.

همینجا بود که دوره کوتاهی سخنانش را حزب اللهی ها “کفر” نامیدند و هر جا سخنرانی می کرد ، اراذل حزب اللهی آنرا به هم می زدند!

و نهایتا کار سروش بجائی رسید که مثل بسیاری “فرزندان خمینی” توسط خامنه ای مورد حمله قرار گرفت و نهایتا فراری شد به خارج کشور!

سروش را به صلوات به امریکا فرستادند تا در آنجا “درس بدهد” چرا که اینسو هم به او نیاز بود! چرا که از او می توانستند بعنوان “الترناتیو اسلام لیبرال شده” و دندان کشیده استفاده کنند!

اینست که بیش از یک دهه هست سروش در امریکا و اروپا می چرخد و توسط عاشفان اسلام لیبرال شده تبلیغ می شود!

(۵)نگاهی به برخی “دریافتهای سروش تا اینجا”:

بمناسب ۴۰ سالگی حکومت خمینی، چند سال پیش سروش یک سخنرانی داشت(۱)

در این سخنرانی او نظرات کنونی سیاسیش را فرموله کرد:

اینکه او هنوز خمینی را به شاه “ترجیح” می دهد چون باسوادترین رهبر ایران بوده !

اینکه او خمینی را سمبل تفکر فقهی می داند که زیاد از قران اطلاع نداشت 

اینکه جامعه باید سکولار باشد و آخوند برای عوام خوبست نه برای خواص!

اینکه آخوند تاجر مذهب است!(ضمن اینکه ایشان به این تاجر احترام دارد!)

اینکه سرکوبهای خمینی بخاطر این بوده که مخالفش خشن بوده!

اما “یافته های فلسفی مذهبی” سروش چطور؟

سروش مدعی است که قران رویاهای محمد است نه گفته های خدا و اساسا خدا با پیامبر اسلام سخنی نداشته!

اینکه مرزبندی شیعه و سنی دورانش گذشته!(شبیه بحثهای شریعتی)

اینکه اسلام را می شود در بطن مدرنیته نگه داشت و اینها تناقضی با هم ندارند

اینکه اسلام، فقه نیست بلکه عشق است و قران!لازم نیست اخوند اسلام را تفسیر کند!

اینکه علم گرائی نادرست است و خداگرائی راه حل!

(۶)معضل روشنفکری مذهبی در ایران:

روشنفکری مذهبی در ایران دچار معضلات بسیاریست.

اولا: نمایندگان این روشنفکری عموما بخشی از دستگاه جنایت اسلامی بوده اند .نمونه خوبش سروشها و اکبر گنچی ها. خوب این مشکل بزرگی است برای آدمهای عاقلی که حواسشان به تاریخ هست!

دوما:تنفری که جامعه ایران خصوصا نسل جوان از دستگاههای مذهبی خصوصا اسلامی در بطن تجربه زندگی زیر پرچم اسلام داشته اند.

سوما: تناقضی که روشنفکری اسلامی خصوصا با تاریخ واقعی اسلام دارد.اینکه چگونه می شود تاریخ واقعی اسلام و حکومتهای اسلامی را با لیبرالیزم اسلامی سروشی یا اکبر گنچه اش جوش داد؟

چهارما: تناقضی که “پروتسانیزه کردن” اسلام با سیاسی بودن اسلام دارد .پوشاندن لباس سیاست و فرهنگ غربی به بدنی پوسیده بنام اسلام. تناقض عقلانیت و علم گرائی با اسلام.

انکار اعلم و فرهنگ غرب در شکل طالبانیزم و حجتیه ایزم و داعشیزم کمتر تناقض ایجاد می کند تا اینکه ریش منحوس اسلامیزم را با درک مدرن جوش دهیم!

خلاصه کنم:

به خلاف نظر بسیاری از “اپوزسیون” من وجود روشنفکری اسلامی مذهبی را انکار نمی کنم و بر عکس عاقلان و اندیشمندان را فرا می خوانم به سراغ این روشنفکری بروند و به نقدش بنشینند.

ساده لوحی است اگر فکر کنیم این تلاشها برای نگه داشتن ورژنهائی از اسلام دیگر خطر ساز نیست.

مذهب چه شکل اسمانی چه شکل زمینی خطر فرهنگی و اجتماعی جامعه آزاد خواهند ماند.

بلندگو دادن به امثال سروش در غرب نشانه اینست که ما باید همواره نگران بمانیم!

منابع بیشتر:

(۱) عبدالکريم سروش « شاه يا خمينى » ـ « مذهب بهتان و دروغ »؛

https://www.youtube.com/watch?v=xeklWbExLT8

دکتر عبدالکريم سروش « سير زندگي »

http://www.youtube.com/watch?v=wyz9ZmoRQ-U

……………..

چرا مطمئنا” کمونیزم” حمید تقوائی و بابک یزدی ” عمل” نمی کند؟

از: سعید صالحی نیا

۲۴ دسامبر ۲۰۲۱

مقدمه:

یکی از معضلات فرهنگ ایرانی قشریگریست که شاید بتوان آنرا زیر بنای فرقه ایزم دانست.من سالهاست یکی از فعالیتهایم متمرکز است روی افشای قشریگری بنام کمونیزم.

نقد نوشته های ادمهائی مثل حبیب بکتاش که دوره ای نه تنها عضو حزب تقوائی بود بلکه با “تلاشهایش” به سمت “مشاور کمیته مرگزی” رسید و الانهم بیرون حزب تقوائی جائی در تاریکخانه نشسته یا مجید آذری که الانهم بوق حمید تقوائی می زند و در مبارزه “ماهمه با هم هستیم” شریک است با شهرام همایون و بقول معروف “هر جا قافله برود او هم می رود”!

داستان قشریگری به حبیب بکتاشها و محید آذریها ختم نمی شود و سرطانی است که محدود به مذهبیون نیست. فشریگری در فضای فرهنگ ضد علمی و مذهبی و پیش مدرن رشد می کند و مرتب سدی می شود در مقابل رشد فرهنگ اجتماعی و دیالوگها و مناظره ای سازنده و طعمه می گیرد از ساده لوحان هالو که سرگردان و خسته از سختیها بدنبال آب حیات هستند!

در غرب هم قشریگری می شود ترامپیزم! قبیله ترامپیها را نگاه کنید و حرفهاشان را! در ایران می شود “ذوب شدگان ولایت”!

از این مقدمه بگذرم:

داستان از اینجا اغاز می شود که یک نفری در تورنتوی کانادا نوشته که کمونیزم “عمل نمی کند” و بابک یزدی خواسته ثابت کند که عمل می کند که هیچ “عاملش همین حزب تقوائیست”! 

خوب هر ادم عاقلی منتظر است که بابک یزدی ابتدا اون کمونیزمی را که قرار است “عمل کند” تعریف کند و “عمل” را تعریف کند” و بعد ثابت کند که اون کمونیزم معین برنامه اثباتی معینی دارد که پاسخ است به سوالات و مشکلات روبروی کمونیزم و بعد ..صبر کنید! تازه ثابت کند که یک حزب بنام حزب اقا بابک توان “عمل “به کمونیزم را دارد! خوب اینها را هر ادم عاقلی انتظار دارد!

ابتدا از خواننده می خواهم صبورانه مقاله بابک یزدی را دقیق بخواند(۱)

(۱)”استدلالات” بابک یزدی برای دوستش!

بابک یزدی طبیعتا انتظارات اون ادم عاقلی که در بالا گفتم پاسخ نمی دهد بلکه موارد زیر را بعنوان “استدلال” ارائه می دهد:

اولا: حزب او میلیونها میلیون زیلیون نفر بیننده دارد!

دوما:هزاران سال برده داری بود حالا نیست!

سوما:قبلا ادمها پرواز نمی کردند حالا می کنند!

چهارما: حزب بابک یزدی خیلی میلیتانت ترین است!

ششما: مارکس گقته شبح کمونیزم تو هواست!

هفتما: منصور حکمت گفته همه ادمهای منصف خوش قلب کمونیستند خودشان نمی دانند!

هشتما: یه حزب بابک یزدی بپیوندید!(در این نقطه اشک در چشمانم گره خورد و غلطید روی گونه ام!)

خواننده عزیز آیا واقعا ، منصفانه ، دیگر اون دوست بابک یزدی می تواند حرفی داشته باشد؟ اینهمه منطق را ببیند و نشتابد؟ آب می خورد نگذارد کنار و بدود در خیابان و کارت عضویت حزب بابک یزدی را پر نکند؟ !

بله اینها بود “استدلالات”  بابک یزدی برای اینکه کسی فکر نکند که کمونیزم عمل نمی کند! حتی شک هم نکند که شک کردن کار روشنفکران اخته است که طبیعتا باید قلمهاشان شکسته شود!(پدر سوخته ها!)

(۲) برای آدم عاقل و منطقی چگونه می شود”  امکان ” و نه “الزام” پیروزی برنامه کمونیستی را مستدل کرد؟

من بعنوان یک روشمفکر کمونیست که حامی جنبش برای پایان سرمایه داری هستم و معتقدم احزاب موجود مدعی کمونیزم ول معطل تشریف دارند و دنبال آلترناتیو کمونیزم دیگری هستم(۳)

مدعی هستم که پروژه کمونیستی معینی امگان پیروزی و پاسخگوئی به نیاز انسانیت بحرانزده کنونی را دارد. پیروزی کمونیزم را “جبر تاریخ” نمی دانم و مدعی هستم که یک برنامه مشخص کمونیستی باید دائم در مقابل مسائل مشخص کنونی جامعه بشری راه حل ارائه دهد و خودش و مخالفش را دائم نقد کند و نه به خودش دروغ بگوید و نه  شعور مخالف را دست کم بگیرد.

از دید من کمونیزم پیروزیش دست یک حزب نیست بلکه نتیچه پیروزی جنبشی است که پایان سرمایه داری را با الترناتیو معینی جلوی جامعه قرار می دهد.

از دید من در تاریخ انواع مختلفی کمونیزم امده اند که منطقا هم باید شکست می خوردند یکیشان همین لنینیزمی است که بختک کمونیستهای ایرانی است!

حزب بابک یزدی حزبی لنینیستی به شکل خجول است! هم لنینیست هستند هم مبانی برنامه ایشان در سطح یک حزب سوسیال دموکرات اروپاست!(رجوع کنید به ارشیو نقد برنامه دنیای بهتر در مراجع این مقاله)

حزب بابک یزدی حتی شهامت بالا بردن گیفیت برنامه اش را بعد یک ربع قرن ندارد! حالا قرار است بشود رهبر سیاسی اون جنبشی که سرمایه داری را زیر می کشد؟ خوب این شوخی است دیگر!

(۳)کمونیزم جنبش سلبی یا اثباتی؟

چرخه سلبی و اثباتی مدتهاست که حواریون منصور حکمت را گیج نگه داشته و وقتی اثارشان را می خوانید بیشتر متوجه می شود که بواقع برنامه اینها فراتر از برنامه سوسیال دموکراسی نیست وقتی شعارهاشان را کنار بزنید!

بطور واقعی اینها نه برنامه مشخصی برای حل معضل قدرت و حفظ قدرت دارند و نه برنامه مشخصی برای فاز گذار از وضع موجود به جامعه سوسیالیستی! شعارها را کنار بزنید چیزی نمی بینید!

اینست که حزب تقوائی بطور منطقی در فضای اعترااضی موجود به رغم ادعاهای میلیونی بودن مجبور می شود متحد معضومه قمی و شازده و شهرام همایون شود! “همه با همه بازی” کند!

چامعه خسته و نفله شده ای که داغ دیگتاتوری دیده چگونه به این قشریون می تواند اعتماد کند که سر و ته منطق را نمی شناسند؟ عیر از اینست که خمینی همین جور حرفهای کیلوئی بخورد مردم داد و سوار خر قدرت شد؟

خوب! من مدعی هستم که حزب بابک یزدی منطقا هیچ امکانی برای ساختن کمونیزم ندارد.ممکنست در فضای گیچی دوران انقلاب تعدادی ادم دورش جمع شوند که حتما دور رجویبستها و شازده ها بیشتر جمع خواهند شد! این امکان هست! اما “عملی کردن کمونیزم ” کجا و بابک یزدیها کجا؟

خلاصه کنم:

 

بحران سرنگونی رژیم اسلامی لزوما آغاز کمونیزم انقلابی نیست.اتفاقا “امکان پیروزی کمونیزم” در زمان سرنگونی این حکومت بسیار اندک است خصوصا وقتی احزاب موجود چپ اینقدر از منطق بدور هستند و اینقدر در توهمهای “میلیونی” خود غوطه می زنند!

پیروزی بر سرمایه داری یک “الزام” نیست بلکه یک امکان است که باید با منطق و علم با توسعه دیالوگ عقل گرا آنرا بدرون جنبش اعتراضی برد.حرفهای کیلوئی را رجویستها و شازده ها زده اند قبلها هم خمینی ها!

با متدهای هوچی بازی و پوپولیستی به هر جا می توان رسید بجز کمونیزم مدرن و اجتماعی شده.نباید اجازه داد اینجور هوچی بازها کمونیزم را نمایندگی کنند! 

اینها همان با جوانان خواهند کرد که سر نسلهای قبلی آمد، پیرهای خزیده در خانه که رویای کمونیزم می بینند و گذشته خود را نشخوار می کنند!

منابع دیگر:

(۱)آیا کمونیسم کار میکند؟ (بابک یزدی)

www.azadi-b.com/?cat=228

(2)مذهب “امر خصوصی افراد” نیست!حمایت از بهائیت هم حمایت از مذهب است(از:سعید صالحی نیا)

www.azadi-b.com/?p=15726

(3)کمونیزم نسل چهارم، و لزوم درک مدرنیته با دیدگاه سوسیالیستی

www.azadi-b.com/arshiw/?p=67282

(4) نگاهی به آرشیو نقد برنامه دنیای بهتر بعد از ۸ سال

www.azadi-b.com/?p=13320

(5)چرا لنینستها برنامه آلترناتیو انقلاب در ایران نیستند؟

www.azadi-b.com/arshiw/?p=70527

(6)انقلاب ایران و توهمی بنام “شبح لنینیزم” ادعائی نخ نما و مضجک!

iwww.azadi-b.com/arshiw/?p=71714

(7)سخن روز با سعید صالحی نیا و علل حزب گریزی کمونیستهای ایرانی

سخن روز با سعید صالحی نیا و علل حزب گریزی کمونیستهای ایرانی – YouTube

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate