چرا اکثریت کمونیستهای ایرانی از احزاب و سازمانهای موجود مدعی کمونیزم گریزانند؟

مقدمه:

طبیعتا این مقاله با تیتیری اغاز می شود که بر فرضهائی بنا شده. مهمترین فرض اینست که واقعا بطور اماری فقط بخشی کوچک از فعالینی که خودشان را کمونیست می نامند عضو یا حتی هوادار یکی از سازمانها و احزاب مدعی کمونیزم ، هستند.

فرض دیگر اینست که این عدم عضویتها مستقیم نتیجه “عدم دسترسی” بخاطر مشکلات امنیتی نیست چرا که در خارج کشور که مشکل امنیتی نیست همچنان احزاب و سازمانهای مدعی کمونیزم دچار بحران مزمن “گریز” یا ریزش مداوم هستند.لذا این عامل که عدم عضویتها و گریز از هواداری ناشی از عدم دسترسی است را نباید جدی گرفت.

نکته دیگر اینست که عموما و طبیعتا هم در یک جامعه ایده ال و ازاد و در صورت وجود واقعیتی بنام حزب کمونیست مدرن و عقل گرا بازهم بعید می دانم که جز بخش کوچکی از کمونیستها ، علاقه مندان به کمونیزم و فعالین کمونیست بخواهند بروند “تشکیلاتی ” بشوند از این رو که روانشناسی اجتماعی حکم می کند که روند گریز از تمرکز همواره وجود خواهد داشت و بخشیست از سرشت انسانی.

اما این نویسنده از انجا که در طول عمر بلند مدت زندگی سیاسیش در تله دو حزب مدعی کمونیزم افتاده (یکی حزب توده در سنین نوجوانی و یکی حزب کمونیست کارگری شعبه تقوائی) و افتخارن هم از هردوی این “احزاب” اخراج شده! بنوعی می توانم مدعی باشم که علاوه بر تجربه مشاهده ای ، تجزبه شخصی هم دارم در این احزاب مدعی کمونیزم که در دو سوی تاریخ کمونیزم ایرانی بالاخره تاثیراتی داشته اند در کمونیزم و هنوز هم هردو مدعی “مارکسیزم و لنینیزم” تشریف دارند!

از انجا که طی سالها مشاهده خودم هم تعجب می کردم که چرا اکثریت عاشفان کمونیزم و ازادی انسانها یا وارد این احزاب نمی شوند یا بعد مدتی فراری می شوند ، نتوانستم از این سوال بگذرم که چرا؟ و با توجه به تلاشهای فکری طولانی در شناخت بحران چپ ایرانی و بررسی علل آن ، فکر می کنم در این مقاله اشاراتی داشته باشم به این معضل “گریز” از تحزب سازمانی و حزبی در میان کمونیستهای ایرانی.

ضمن اینکه تاکیید می کنم که اغاز رسیدن به راه حلها همواره ارائه سوالهاست و رسیدن به راه حل بحران عمومی کمونیزم ایرانی از ندیده گرفتن وجود این بحران بسیار فاصله دارد، این مقاله را به بخش عاقل و ازادیخواه کمونیستهای ایرانی تقدیم می کنم :

(۱)دو کانتکسی که باید لحاظ شود برای ورود به سوال حزب گریزی در میان کمونیستهای ایرانی:

اول: حزب گریزی در کانتکس بحران عمومی کمونیزم ایرانی:

از دید من، کمونیزم ایرانی متاسفانه همچنان دچار بحرانست و بحران سقوط بلوک شرق هنوز خرخره اش را رها نکرده .اینکه چرا این بحران ادامه دارد با وجود اینکه بخشی از کمونیزم ایرانی تقلا کرده از تجربه بلوک شرق فاصله بگیرد، خودش موضوع مباحث مستقلی است.

ادعای من در این مقاله اینست که بدون لحاظ کردن بحران عمومی کمونیزم ایرانی و اثرات آن در حاشیه ای شدن مداوم و فرقه ای شدن کمونیزم ایرانی، نمی توان به سوال حزب گریزی کمونیزم ایرانی پاسخ گفت.

دوم: حزب گریزی در کانتکس عمومی فرهنگ ایرانی:

از سوی دیگر حزب گریزی کمونیزم ایرانی بخشی از حزب گریزی و ناتوانی در فعالیتهای گروهی ، بطور عموم در جامعه ایرانست.

فرهنگ دیکتاتوری و عقب ماندگی فرهنگی و علمی عامل مهمی بوده که کلا جامعه از تحزب گریزان باشد.(به تاثیرات سرکوب و فضاسازی ضد حزبی حکومتها جداگانه خواهم پرداخت)

(۲)تاثیر سرکوب و فضای دیکتاتوری در تاریخ معاصر ایران در حزب گریزی:

خوب این عامل را بسیاری از انها که تایید دارند که حزب گریزی در کمونیزم ایرانی واقعیست، “عمده می کنند” تا دلایل دیگر پوشانده شود!

منهم تایید دارم که وقتی فضای سرکوب هست امکان دسترسی به تحزب و انگیزه برای تحزب طبیعتا کاهش می یابد.تمامی تلاش حکومتهای پهلوی و اسلامی روی ضد کمونیزم و خصوصا تلاش بر علیه تحزب کمونیستی متمرکز بوده.

حکومتهای پهلوی و اسلامی اینقدر که ترس از تحزب داشته اند از “انفراد کمونیستی” نترسیده اند. این واقعی است و غیر قابل انکار.

سوال اما اینست که آیا این عامل برای توضیح پدیده گریز از تحزب کمونیستی کافیست؟

من به قطعیت می گویم خیر! چرا؟ چون در خارج ایران هم طی سالها، همچنان احزاب و سازمانهای مدعی کمونیزم در سازماندهی اکثریت کمونیستهای خارج کشوری نه تنها ناتوان بوده اند بلکه مرتب خودشان دچار ریزش بوده اند!

(۳)وجود گرایشات گاها متضاد بنام کمونیزم و تحزب کمونیستی و مادیت متناقض غملکرد احزاب:

اینجا من منظورم وجه سیاسی برنامه ای و عملکرد روزانه احزاب و سازمانهای مدعی کمونیزم در تاریخ ایرانست.

ملاحظه بفرمائید زمانی حزب توده مدعی کمونیزم دنبال مصدق السلطنه و اسلامیها می دود بنام کمونیزم تا برسیم به فدائیزم و انشعاباتش که تفنگ بازی و ترقه زدن و تسمه بازی را بنام کمونیزم تبلیغ می کنند تا برسیم به کمونیزم کوردی که “ترس از تجزیه ندارد” و منویان ناسیونالیستی کوردستان را بنام کمونیزم غالب می کند و سربزنگاه می افتد دنبال ناسیونالیستهای کورد عراقفی که “مستقل شوند”! 

خوب این قیقاجها را بگذارید کنار معضل ایدئولوژی مارکسیزم لنینیزم در دورانی که شکست پراتیک سیاسی لنین و حکومتش بسیار اشکار است و “تجارتی” بنام مارکسیزم لنینیزم خریداری در میان ادمهای عاقل و عاشق انقلاب ایران ندارد!

لذا در این وجه احزاب و سازمانهای مدعی کمونیزم ایرانی با نسلهائی مواجه هستند که دیگر نمی توانند تجارب واقعی تاریخی تحزب کمونیستی لنینی و انشعاباتش را نادیده بگیرند و بخود و دیگران دروغ بگویند! نمی توانند بپذیرند که برای ازادی مبارزه کنند تا حزبی بیاید بحای طبقه کارگر به قدرت برسد! در مفز ادمهای عاقل نمی گنجد!

لذا کالای مارکسیزم لنینیزم در مغازه احزاب و سازمانهای مدعیش بی خریدار می شود!

(۴)تاریخ فاجعه بار انشعابات و قیقاجها وناتوانی و معلولیت احزاب مدعی کمونیزم در حل معضل مدیریت اختلاف:

هر کمونیستی که تنه اش به تنه رهبران و فعالین احزاب کمونیستی موجود ایرانی خورده براحتی می تواند موارد بسیاری را بیاد بیاورد از قیقاجها انشعابات شخصی کردنها به لجن کشیدنها بابکوت کردنها و حتی قتلها و ترورهای درون گروهی بنام کمونیزم!

بسیاری از کمونیستهای مستقل کنونی فعالین احزاب سابق مدعی کمونیزم بوده اند.با تجربه روزمره دیده اند چه گندابی منتظر یک مخالف در این احزاب بوده و با چه سرعتی حزب و سازمان تازه تاسیس شده به فرقه تنزل می یابد و فای تنفسی ادمهای مستقل را مسدود می کند.

(۵)روند مداوم تیدیل احزاب و سازمانها به فرقه(چرخه قانونمند):

بنا به دلایل متعدد ریشه دار در روانشناسی اجتماعی، از دید من تمامی احزاب و سازمانهای مدعی کمونیزم در هر ۳ نسل خود دچار قانونمندی “فرقه ایزم” شده اند.

داستان احزاب و سازمانهای سیاسی منجمله انواع مدعی کمونیزم، شبیه داستان ایجاد و خاموش شدن ستاره هاست! همانطور که ستاره ها عموما روند تولید و انباط و کلاپس یا انفجار را طی می کنند، متاسفانه احزاب مدعی کمونیزم ایرانی همین روند را طی کرده اند گاهی طی چند سال! گاهی در زمان زنده بودن بنیانگذارانشان! و عموما وقتی بنبانگذار اولیه جان فانی به دنیای باقی سپرده!

کافی بوده چند سال یا چند نسل بگذرد تا “رهبر بنیانگذار” به “لیدر کبیر” عروج کند بطوری که خودش هم باورش بشود که آدم کبیری است! و روند تجمع بادمجانها و بی محتوا شدنها ..آنها که از نزدیک شاهد بوده اند خوب می فهمند چه می گویم به آنها که تجربه ندارند منتقل کنند!

خوب ! نتیجه این می شود که وقتی حزبی به فرقه تبدیل شد اکثریتی از آن گریزان می شوند و اقلیتی محو شده درولایت، منجمد شده و هویت باخته می مانند و اسوره ها داد می زنند و با توهمهایشان خودشان را فریب می دهند .

همانطور که گفتم ، خود اینکه چرا حزبی به فرقه تبدیل می شود عوامل مختلف دارد اما نتیجه کار یکیست.رهبری مادام العمر، مقدساتی غیر قابل سوال، برنامه ای جاودانه، بادمجان قابچین مداری و تنفر از منتقد! به لجن کشیدنها و اتهام زدنها و فشار روانی برای استعفا یا اخراج!

(۶)اثر تحارب بد تحزب در توسعه فرهنگ حزب گریزی در میان کمونیستها:

به جهت رفتار شناسی، هر تجربه بد و ناگوار ادمها یا سایر حیوانات را از تکرار رفتارهائی که اون تجربه را تکرار کند ، منع می کند.این بطور ساده پدیده شرطی شدنست!

فعالین بسیاری بخاطر تجارب گذشته تلخی که از تحزب داشته اند از تحزب گریزانند.

مارگزیده هائی شده اند که گاها نه تنها از تحزب گریزانند بلکه گاها چنان دچار ناامیدی می شوند که اساسا “سیاست زده می شوند”

متاسفانه یکی از تاثیرات مخرب احزاب و رهبران موجود مدعی کمونیزم ایجاد تنفر مداوم و احساس منفی نسبت به کلیت تجربه کار جمعی است.

(۷)راه حلها چیست؟

همانطور که تاکیید کردم، هیچ راه حلی نمی توان یافت اگر سوالات درست را با شهامت مطرح نکنیم! مواردی که در بالا ذکر کردم تمامی عوامل نیستند و عمق بیشتری دارند.خودشان را باید کاویید و علت یابی کرد.

بعد این روند علت یابی ها ، امیدوارم در اینده فرصتی باشد بیشتر به این مبحث مهم بپردازم.

منهم مثل همه کمونیستها که دچار تجربه بدی از تجرب بوده ام ، فکر می کنم که وجود تحزب کمونیستی لازمست گرچه در بهترین حالت هم کافی نیست و بخشهای دیگری از جنبش کمونیستی منجمله روشنفکری کمونیستی و همواره منفردین کمونیست لازمند تا جنبش کمونیستی بعنوان بخش پیشروی طبقه کارگر بتواند بالاخره به نظام سرمایه داری پایان دهد .

وا ادعای من اینست که احزاب موجود با نهادینه شدن فرقه ایزم درونشان فاقد کیفیتی هستند که بتوانند بطور واقعی محل تحمع کمونیستهای عاقل و مدرن باشند.اینها را باید بعنوان موزه ها و موضوعات مطالعه نگاه کرد و از انها بطور مثبتی اموخت!

منابع بیشتر:

در حاشیه آرشیو نقدها به لنینیزم از موضع کمونیزم مدرن و آزادیخواه

www.azadi-b.com/?p=13634

آیا می شود کمونیست بود و “مارکسیست و لنینیست” نبود؟

www.azadi-b.com/arshow/?p=65616

کمونیزم نسل چهارم، و لزوم درک مدرنیته با دیدگاه سوسیالیستی

www.azadi-b.com/arshow/?p=67282

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate