نکاتی چند پیرامون مقاله مصطفی شعاعیان ، پاسبان یونسی و امیر حسن چهلتن

شرح ماوقع

امیر حسن چهلتن کتاب داستانی دارد بنام ؛چند اتفاق باور نکردنی یکی از این داستان ها در مورد مصطفی شعاعیان است بنام اسطوره رمانتیک.  

داستان از آن جا آغاز می شود که چهلتن مدعی ست دختر پاسبان یونسی که پدرش به تازگی در سال ۵۸ بخاطر قتل مصطفی شعاعیان اعدام شده است با او تماس می گیرد و دفترچه خاطرات مصطفی را که پدرش هنگام مرگ مصطفی از جیب او بیرون آورده است به او می دهد تا اوبه معشوقه مصطفی که یک فاحشه توبه کرده است برساند .

و با خواندن این خاطرات نویسنده متوجه می شود که شعاعیان دچار یک یاس فلسفی بوده است و بهمین خاطر خودش را به کشتن داده است تا ازدست این زندگی سگی راحت شود .

پس پاسبان بی گناهی که نقشی در قتل او نداشته است دستگیر و اعدام می شود و خانواده فقیر او به تنگنای مالی دچار می شوند.

این تصویر از شعاعیان با آن چه که من از او داشتم  هم خوانی نداشت .شکی نداشتم که این کتابچه خاطرات جعلی ست.

درگیر و دار تماس با چهلتن بودم تا از چند و چون این دفترچه مطلع شوم که مصاحبه چهلتن را با روزنامه ای خواندم و متوجه شدم کتابچه ای در کار نیست و تمامی این داستان در تخیل نویسنده می گذرد واین بر می گردد به ژانر جدیدی که چهلتن ازنویسندگان غربی آموخته است. تحریف تاریخ در ادبیات داستانی

در این مقاله من نشان دادم که نگاه چهلتن پایه های تئوریک ندارد و نمی توان به این سادگی هیستوری را به استوری تبدیل کرد .

و داستان های تاریخی  و الهام گرفتن از تاریخ برای خلق رمان و داستان بدین گونه نیست که دست به جعلی در تاریخ بزنیم و در این جعل چهره های شناخته شده را به نفع جریان راست تاریخ به لجن بکشانیم .

داستان مصطفی شعاعیان ،پاسبان یونسی و امیر حسن چهلتن

در این مقاله من نشان دادم که چهلتن دست به جعلی ناجوانمردانه زده است و شخصیت شعاعیان را به لجن کشیده است و این پذیرفتنی نیست که شهید را بکنیم دیوانه ای مأیوس و ادواری و قاتل را بکنیم مظلومی که مورد ظلم و دیوانگی شعاعیان و نفهمی حکومت قرار گرفته است .

واکنش ها چه بود

چهلتن در جواب دوستی که مقاله را برای او فرستاده بود بجای بحث روی مبانی تئوریک این ژانر و درستی و نادرستی نقد گفته بود :امان از دست توده ای ها 

واکنش دوستان چهلتن چه بود

۱ 

من تا وقتی نوشته های خود چهلتن را نخوانده ام طبیعتا نمی توانم درست در موردی هم که تو نوشته ای قضاوت درستی بکنم.

به نظر من تو از یک خط خاصی در گذشته دفاع می کنی که بیشتر حالت تقدس برایت پیدا کرده. برای همین شاید اگر انتقادی از طرفی و جایی بشود یک مقدار با فاکت هایی که می آوری سعی در تایید آنچه بوده است داری و تاب مخالفتی را نمی بینی.

نوشته انتقادی تو در متن اول در مورد شعاعیان و پاسبان من را بیشتر یاد داستان های امام حسین و یزید می اندازد که آخوندها دایم روی منبر برای لب تشنه امام حسین و ملعون دانستن یزید مرادان خود را آن چنان به تحرک احساسات می کشانند که حاظر به عمل مقابل در همان لحظه اول برای هر یزیدی بشوند.

به نظر من نه آن و نه این.

دوران ما از دوران صف آرایی از قبل را پشت سر گذاشته و با تمام احترامی که به تمام انسان های بزرگی که برای بهبودی جامعه خود از همه چیز خود  گذاشتند و چه با سیانور و چه در کمیته ساواک جان خود را فدای آرمان های انسانی خود کردند با سری پر تعظیم به آن ها جرات کنیم دوباره بازنگری به آن چه گذشت بکنیم تا بتوان حرفی و گوشی برای شنیدن در نسل جوان پیدا کنیم

۲

اين يك نقد ادبي نيست اظهار نظر سياسي و دفاع از يك عقيده است كه منتقد به آن به شدت علاقمند مي باشد

قرار نيست هيچ نويسنده اي با عقايد سياسي هيچ منتقدي جور باشد در اين صورت با ادبيات فرمايشي شوروي و ج .ا كه اين روزها عكس همه نويسندگانش روي اتوبان هاست فرقي ندارد 

  قطع نظر از عقيده كه چهلتن و منتقد و بنده هركدام براي خودمان داريم داستان چهلتن از نظر انتخاب موضوع شجاعانه است و به يك موضوع مهم چالش اخلاقي و عاطفي در بحران هاي سياسي پيچيده مي پردازد كه در مقايسه با ادبيات متعارف بسيار عالي ست و حتي در مقايسه با ادبيات مهاجريني مثل قادر عبدالله كه داستان همايش مثل گذر مسجد ساختار بسيار خام تري دارد .

البته من خود داستان را نخواندم و این ها را زاويه ديد منتقد عرض كردم.

۳

علاقه زيادي پيدا كردم اين داستان را بخوانم و به خلاقيت چهلتن تنها به واسطه پرداختن همين داستان درود فرستادم

همين ديروز به يك سناريست حرفه اي اصرار مي كردم يك بار ديگر سناريويي بر اساس نامه ها و خاطرات زمرديان همسر مجيد شريف كه مي گويند با سازمان و رهبران شهرام در قتل مجيد همكاري كرده بنويسد

داستان معضل اخلاقي جوانان از جان گذشته اي كه براي ديگري براي آرماني سواي منافع فردي ولو با درجاتي از خود بزرگ بيني بايد تصميماتي در آن بحبوحه پيكار مي گرفتند تنها دريد با كفايت داستان و ادبيات داستاني است نه هيچ فرمت ادبي ديگري .

داستان شعاعيان هم همين است 

انديشمند صادقي كه در خانه هاي تيمي آواره است و چون نمي تواند با مركزيت اين سازمان ها همنوا باشد و روحيه پوياي خود را در جهت يك آدم مطيع سركوب كند حتي حفاظ سازمان اش برداشته مي شود و در بدرخانه هايي ست كه او را براي مدتي پذيرا مي شوند چنين جان شيفته اي در تقابل با حكومت و ناراضي از سازمان هايي مخفي اي كه تنها از او مطابعت و دستور پذيري مي خواهند و بدشان نمي آيد كه اندكي ضعف نشان دهد تا او را همكار پليس نشان دهند مي گويند در خانه اي كه حميد اشرف بود و دانه و جوانه هم به ترتيبي كه معلوم نيست به شهادت رسيدند مصطفي هم بوده است راستي اگر خود مصطفي هم فكر خودكشي در سرنداشت نويسنده حق ندارد تخيل را به اينجا هم بكشاند ؟

  من بسياري از آثار نويسندگان شوروي را خوانده ام آن بيانيه ژدانف در آن كنگره اي را كه نميدانم چندم بود خوانده و ترجمه كرده ام بايد بگويم رواداري آن حزب و آن كميسر با نويسندگان شوروي خيلي بيش از رواداري اين دوست عزيز ما با چهلتن بود.

۴  

بسیاری از هم نسلان ما از دهه چهل و  دهه پنجاه از مذهب سنتی وحجتیه شروع و بعد به  مجاهدین رسیدند و آن ها که پیگیرتر بودند  چپ شدند. اولین انتخاب آن ها چریک ها بودند که  بعد از انقلاب با تردید ونفی  مشی مسلحانه صاحب گرایش های دیگری شدند و با شکست اردوگاه چپ به نوعی سوسیال دمکراسی رفرمیست یا رادیکال معتقد شدند.   

ما نیز در این روند بوده ایم و نا آشنا به گروه های مختلف و اندیشه آن ها نیستیم .

وبا افراد گروه های گوناگون از رده های پایین یا بالا آشنا بوده ایم و متفق القولیم که دمکراسی واقعی در تفکر همه آن گروه ها غایب بود . اما واقعیت این است که رسوبات افکار گذشته هنوز نمی گذارد ما دمکرات باشیم  برای مثال من بالشخصه گاه در مناسبات با افراد خانواده می بینم که دمکرات نیستم چه رسد به جمع های بزرگتر.

۵

علی رغم احساسات وتعلقات ما عدم کار ایی قالب های ایدیولوژیک  گذشته و تشکل های سیاسی قدیم را سیر زمانه اثبات کرد اما مشکلات هم چنان به جای خود باقی است و هم چنان سوء برداشت ها وسوء تعبیر ها از گذشته به خاطر سرکوب واستبداد فضا برقرار است شناخت ما از  افراد به شدت تحت تاثیر آموزه های ماندگار تشکل های قدیم است هنوز هم وقتی نوشته های  های نسل قدیم را  می خوانیم رگه های اموزه های  چریک ها مجاهدین توده ای ها وحزب اللهی ها و ملی ها و نیروی سومی ها را در میان می بینیم ومتاسفانه همین آموزه ها منجر به شناخت نادرست از همدیگر و واقعیت های موجود می شود

هم چنان که من تجربه کردم و دیدم که این آموزه ها ازنسل قبل وقتی میان هم نسلان ما در دانشگاه منتشر شد افراد علی رغم خصایل وخواستگاه مشترک هرکدام به سویی رفتند وهریک آن دیگری را به صفتی وخصلتی منتسب کرد با وجود این که تفاوت زیادی بین افراد در آن زمان وجود نداشت ولی آن اموزه ها واقعیت را مغلوب خود کرده بود.

به واقعیت باید برگشت و آموزه های غلط را باید به دور ریخت وبا چشمانی شسته شده به جهان نگریست .

۶ما در غرب وسوسه های مسیح را داریم که می پردازد به رابطه مسیح با مریم مجدلیه اما سیستم رواداری آن ها علیرغم مخالفت کلیسا باعث شد که فیلم بنمایش در آید.

نگاهی به اجمال به انتقادات انجام شده

چهلتن با پیامش که امان از دست توده ای ها نشان داد که تفکراتش ماقبل دیالوگ است نان غرب را می خورد اما به معرفت اندیشه غربی نرسیده است و هنوز آنقدر رشد نکرده است که بیاید منطق را با منطق ،استدلال را با استدلال پاسخ دهد . وهل و گلابی را که از فرنگ سوغات آورده است پایه های تئوریکش را باز کند تا ما بدانیم موجودات دیگری از این سنخ و جنس و نوع در جاهای دیگرچه می گویند.

نقد یک مطلب یک اتهام سخیف نیست تا بگوید: امان از توده ای ها .از کوزه همان تراود که دراوست.

با حلوا حلوا کردن کسی رومن گاری نمی شود و این رانت های سیاسی از یک نویسنده درجه دو یک نویسنده درجه یک نمی سازد

چهلتن باید یاد بگیرد که نمی تواند با این ادعا که او یک ژانر جدید از غرب با خود آورده است دروغ به ناف تاریخ ببندد وسیاه را سفید نشان دهد . جاعل دیر یا زود دستگیر می شود هم چنان که او دستگیر شد.که به آن می رسیم .

دلم بحال چهلتن سوخت

چهلتن در پاسخ به مقاله تحریف تاریخ در ادبیات داستانی می گوید :در داستان پیشنهاد منطقی کلنل فضل اله خان که در ژاندارمری سمت مهمی دارد پسیان نیست .

هرچند مشابهت های بسیاری در این داستان با کلنل پسیان هست اما آنچه که چهلتن می گوید برای این کمترین ملاک داوری ست وچند سطری را که در این مورد نوشته ام با صدایی بلند و گردنی کشیده پس می گیرم و حق را به آقای نویسنده می دهم

اما پاسخ ۵۰۰ سطر بعدی اتهام توده ای بودن نیست.

وقتی خواندم که چهلتن می گوید امان از دست توده ای ها دلم خیلی گرفت ، خیلی دلم بحال چهلتن سوخت که یک آدم باید چقدر میان مایه باشد که در پاسخ به دو مقاله تئوریک و مستند بجای پاسخی مستدل و مستند متوسل به حربه تکفیر می شود و فکر می کند انتساب این کمترین به حزب توده پاسخ استدلالاتی ست که شده است

 و از آن بیشتر دلم بحال مردم خودمان سوخت که نویسنده هایی این چنینی دارد و 

کمی هم دلم بحال آلمانی ها سوخت که دارند کجا بذر می پاشند و پول خرج می کنند.

۲نقد گام به گام اسطوره رمانتیک چهلتن ربطی به طرفداری از مشی مشخصی ندارد.باید نشان داده می شد که داستان این گونه نیست که چهلتن می گوید.

۳نقد سوم باید در چند مورد تصحیح شود نخست آن که در درگیری های اردیبهشت ۵۵ مصطفی شعاعیان در خانه های تیمی که دانه و جوانه بودند نبود و شهادت دانه و جوانه(برادران شایگان) بدست ساواک جای هیچ شک وشبهه ای ندارد تنها دشمنان چریک ها و بازماندگان رژیم گذشته سعی در تشکیک این امر دارند.

و دوم آن که شعاعیان بعد از جدا شدن از چریک ها زیر پوشش امنیتی و تشکیلاتی مجاهدین قرار گرفت .از یاد نبریم که شعاعیان قبل از پیوستن به چریک ها در خانه های تیمی مجاهدین بود و برای آن ها اعلامیه و تحلیل می نوشت از جمله مقدمه ای بر شهادت رضا رضایی و کتاب چند ارزیابی شتابزده که به توصیه مجاهدین برای رادیوی صدای میهن پرستان نوشت از کار هایی ست که می توان به آن اشاره کرد.

گفته می شود فرار احمد رضایی از زندان با طرح و فکر شعاعیان بوده است

اما در مورد ژدانف و متهم کردن منتقد به استالینیسم جای چون وچراهای بسیاری هست

ژدانف که بود

 ژدانف از کار بدستان فرهنگی دوران استالین بود که به ادبیات حزبی باور داشت .و ادبیات و هنر مدرن و آوانگارد را بورژوایی می دانست. بر این باور بود که بورژازی قدرت بر ساختن شاهکار ادبی و هنری را ندارد.  

این باورهای غلط که خود را در رئالیسم سوسیالیسم نشان می داد راه بجایی نبرد و نمی برد هنر سفارشی و حزبی و دولتی نمی تواند باشد .

اما نقد یک ژانر ادبی چه ارتباطی دارد به ژدانف و هنر حزبی.

علت چیست

البته این تاکتیک شناخته شده ای از سوی راست نوستالژیک و چپ رفرمیست است که بمحض شروع بحث سعی می کنند چپ رادیکال را با یکی دو اتهام؛ استالینیسم و ژدانف و بریا بازی به گوشه رینگ و موضع تدافعی برانند اما غافلند که چپ رادیکال از روز نخست خود منتقد استالینیسم و بریا بازی و ژدانفیسم و رئالیسم سوسیالیسم بوده است و این مخالفت را همیشه با تحریری بلند اعلام کرده است.

و با این نوع دیالوگ آشناست و این نوع دیالوگ را فاقد وجاهت منطقی می داند و آن را در دسته ماقبل دیالوگ تقسیم بندی می کند و به سطل زباله می اندازد.

اندیشه ای که با اتهام و انگ و چماق به میدان می آید چماقیسم نام دارد و تعریف شسته ورفته اش استالینیسم است . اندیشه ای که با استدلال و دلایل و براهین کاری ندارد و با حربه تهدید و ترور بمیدان می آید .

این مرده ریگ آن حزب بلااشکال است . ربطی به اندیشه های چپ رادیکال ندارد .

۴اما ارتباط دادن نقد یک داستان به دموکرات نبودن گروه های انقلابی در دهه پنجاه و رسوبات گذشته در ذهن منتقد از آن مغلطه هایی ست که به آن می رسیم.    

۵نقد آموزه های غلط گذشته و پیش کشیدن این آموزه ها در نقدی مشخص نشان از بی اطلاعی کسی دارد که فکر می کند داستان آموزه های غلط گذشته است . و نشان می دهد که دوستان چهلتن به فهم اصلی داستان نرسیده اند.که به آن می رسیم.  

۶مورد شعاعیان با وسوسه های مسیح یک فرق اساسی دارد. در این داستان ما با دو قتل و دو خانواده روبروئیم . این پرونده شاکی خصوصی دارد . اگر فرضی که چهلتن می کند را بپذیریم این حق خانواده پاسبان یونسی ست که به دادگاه شکایت برند و تقاضای اعاده حیثیت کنند و از خانواده شعاعیان بخواهند ضرر های مالی و معنوی آن ها را جبران کنند و جز این ضربه بزرگی ست به جنبش انقلابی در دهه پنجاه.پس مسئله بسادگی که هواداران چهلتن تصور می کنند نیست. ضمن آن که فیلم وسوسه های مسیح معیار درستی یک امر غلط نیست. سنت رواداری ربطی به جعل در تاریخ ندارد

آن یکی پرسید اشتر را که هی 

از کجا می آیی ای افسار پی

 گفت از حمام گرم کوی تو

گفت خود پیداست از زانوی تو

یک مقدمه

۱جدل سیاسی باید در خدمت آموزش سیاسی باشد اگر جز این باشد بحث های بی حاصلی ست که راه بجایی نمی برد .

۲آدم ها محترمند اما هیچ افکاری در حیطه نقد قدسی و محترم نیست .

۳نقد بما کمک می کند تا خود در آینه ذهن و اندیشه دیگران محک بزنیم و کمی ها و کاستی های خود را جبران کنیم.

۴اما نقد مقدماتی دارد و.این گونه نیست که هر کس بتواند در نقد یک مطلب دخول کند و این مقدمه مستلزم نخست فهم داستان است. وبعد دانش لازم برای داوری.

۵نقد با مغلطه یکی نیست.

۶مغلطه گر یا دانش لازم را برای نقد ندارد یا سوء نظر دارد.

۷پرداختن به حاشیه و گریز از متن شیوه رایجی این روز ها در بحث است .که به آن می رسیم

۸هر نقدی درون خود یک پرسش مرکزی دارد که گرانیگاه بحث است . اگر کسی موفق به فهم این گرانیگاه نشود تا به آخر به بیراهه می رود .

واما بعد

از مغلطه ها و پرداختن به حاشیه ها می گذرم فحش به استالین و اعوان وانصارش و فحش به رئالیسم سوسیالیسم و ژدانف بازی شیوه معمولی ست که این روز ها باب بحث های میان تهی ست .

از گریز به صحرای کربلا و تعلق خاطر نویسنده به چریکیسم می گذرم این ها مغلطه و حاشیه بحث است و معلوم است دوستان چهلتن نتوانسته اند به قلب داستان راه پیدا کنند و این دریغ بسیارهست آن هم در مورد امری که زیاد پیچیده نیست و نیاز به هوشی متعارف دارد و شاید هم از قصور این کمترین در بیان مطلب بوده است .

این که گفته می شود این داستان یک داستان شجاعانه است من ملتفت شجاعت چهلتن نشدم .این روزها که از هر سوراخی نویسنده و مترجم بیرون می آید و به چپ فحش می دهد این که شجاعت نمی خواهد رذالت می خواهد که الا ماشاالله راست وچپ رفرمیست خروار خروار دارد.

ناگفته پیداست که حق دفاع از حیثیت شعاعیان چریک و کیانوری توده ای وپیشه وری فرقوی و خلیل ملکی سوسیالیست و یوسف افتخاری سندیکالیست و باقر امامی کروژوک برای هر انسان شرافتمندی که می بیند به یک شخصیت تاریخ ظلمی می شود باقی ست .

یک نکته را بگویم و بگذرم نقد مبارزه مسلحانه ربطی به جعل و دروغ ندارد .این چاچول بازی ها و شیوه های رذیلانه مرده ریگ جریانی ست که حرفی برای گفتن ندارد.

یک پرسش روشن

پرسش این است که آیا یک نویسنده می تواند هیستوری(تاریخ) را به استوری(داستان) تبدیل کندوآن هم با جعل تاریخ ،با دست بردن در آن چه اتفاق نیفتاده است .

نبایداین نویسنده بدادگاه بیاید وبابت مخدوش کردن یک چهره تاریخی و بستن دروغ به ناف تاریخ پاسخ بدهد و بگوید دارد آب به کدام آسیاب می ریزد.

آیا می شود در مورد حوادثی که بپایان رسیده است فرض کرد و داستان تاریخی نوشت آن هم در جهت به لجن کشیدن یک شخصیت تاریخی . آیا این کار جرم نیست و در ممالک متمدن گریبان آن آدم را بجرم دروغ گویی و تشویش اذهان نمی گیرند. دروغ و جعل چه ارتباطی با نوشتن داستان دارد.

معلوم است که نقد چهلتن یک نقد سیاسی ست نه ادبی .بستن دروغ به ناف تاریخ که ربطی به ادبیات و داستان ندارد

مغلطه گریز از متن و رفتن به حاشیه

وقتی قرار نیست متن اصلی و پرسش اصلی پاسخ داده شود پس باید به حاشیه رفت و دنبال خرده ریزهای نوشته گشت واین که این نقد ادبی نیست بیانیه سیاسی ست . این که نویسنده تعلق خاطر دارد به چریک ها، این که چرا می گویی لباس دامادی ؛  

 این رامی گویند مغلطه گریز از متن و رفتن به حاشیه این را می گویند مغلطه نقاد بجای متن.

اما این دلیل نمی شود که از پاسخ به پرسش اصلی فرار کرد .پرسش را یکبار دیگر برای چهلتن و دوستانش تکرار می کنم به لهجه ای درست و صریح.

آیا یک نویسنده می تواند با جعل یک سند یا با فرض یک سندخیالی شخصیت مشخصی را به لجن بکشاند؟

 آیا داستان مدرن یعنی این. آیا داستان شجاعانه یعنی این .آیا اخلاق  و انصاف در نوشتن داستان یعنی این .

این نکته را بگویم  و بگذرم  بحث اصلی که یک بحثی اساسی در ادبیات داستانی ست جعل و بستن دروغ به ناف تاریخ وبه لجن کشیدن شخصیت های تاریخی ربطی به ژدانف بازی ندارد.رذالت می خواهد برای گرفتن کردیت از منابع راست .بی خود این آدم ها را حلوا حلوا نمی کنند آن هم در جایی که آدم هایی مثل چهلتن رقمی به حساب نمی آیند و غول هایی در پشت درها صف کشیده اند که امثال این موجودات باید روزنامه بفروشند و شیشه ماشین ها  آن ها را پاک کنند.

بقول مصطفی شعاعیان بگذریم ؛چه جهان نامردی

خرابی کار دنیا

وقتی نویسنده ای لباس دامادیش را می پوشد می رود با رئیس فلان کشور اروپایی ملاقات می کند و حرف های شیک ومجلسی می زند و بر می گردد داخل تمامی سطل  های اشغال را

خالی می کند روی سر قهرمانان مردم  یک جایی از کار این دنیا خراب است . خراب است وما نمی فهمیم چرا.

ما که بقول ظریفان و نیک طبعان روزگار سنتی هستیم و حکم دایناسورهایی را داریم که بایدمنقرض بشویم و نشده ایم و دلخوش داریم به اسطوره های مان

وقتی درسخوانده دانشگاه برکلی و مائوئیست دو آتشه می آید قوام را می کند قهرمان و پسیان و میزرا کوچک خان را می کند تجزیه طلب و گلوله خوردن ستارخان در پارک سنگلج را می کند تاوان تاریخی ترور شاه مهره استبداد اتابک جایی از کار این دنیا خراب است،خراب است و ما نمی دانیم چرا .

وقتی پیکاری دو آتشه ای که روزگاری براین باور بود در دانشکده حقوق دانشجو باید راساً خود دانشجوی ساواکی را در دانشگاه اعدام کند می شود سلطنت طلب و می گوید مصدق خود عامل کودتا بود جایی از کار این دنیا خراب است خراب است و ما نمی دانیم چرا؟

ترسم که بخانه نرسی اعرابی

با تمامی این بحث ها که بیشتر بحث های طلبگی ست و علیرغم تمامی تلخی ها بخاطر مهری که هنوز به چهلتن دارم باید بگویم اگر تمامی رانت های دنیا پشت سر یک نویسنده قرار بگیرد اما او به مردم خودش مهری نداشته باشد محال است از او هنرمندی درجه یک بیرون بیاید

واگر تمامی هنرها در یک انسان جمع شود و او در جبهه مردمش نباشد تمامی آن آموزه ها برایش حسنه باقیه نخواهدشد .

حق شعاعیان نیست تا توسط نویسنده ای مثل چهلتن به لجن کشیده شود .توصیه می کنم چهلتن روی این نکات بیشتر بیندیشد.

  

 …

۱-ا کتاب چند اتفاق باور نکردنی ،امیر حسن چهلتن ،نشر نگاه
۲-تحریف تاریخ در ادبیات داستانی:محمود طوقی ،آرشیو سایت آزادی بیان
۳- داستان مصطفی شعاعیان ،پاسبان یونسی و امیر حسن چهلتن -آرشیو اخبار روز ،محمود طوقی
Print Friendly, PDF & Email

Google Translate