دو نوشته … معامله یا مقابله؟ … بازگردیم به ملت

معامله یا مقابله؟

بسیاری از وقایع بین المللی به دلیل دستمالی شدن خبری و اختلاط ناگزیر با تبلیغات طرفهای درگیر، صورتی پیچیده پیدا میکند که در ذاتش نیست. کلافی میشود که بسکه از هر طرف میکشند و پیچ و تابش میدهند، سر در گم میشود و دیگر نمیتوان سر و تهش را پیدا کرد.

داستان اتم در جمهوری اسلامی از این مقوله است. اول اینکه از ابتدا جز هوچی بازی نبوده که برای تحت فشار گذاشتن ایران و مردمش به راه افتاده است، با این بهانۀ مضحک که حکومت میخواهد بمب اتم درست کند و از آن علیه اسرائیل استفاده نماید. بی توجه به اینکه هر کس با سلاح اتمی به کشوری صاحب این سلاح حمله کند، نابودی خودش را رقم زده است. سلاح اتمی دکترین تهاجمی ندارد و برنمیدارد، نه در ایران و نه در هیچ کجای عالم. گاهی حرفهایی در این زمینه زده میشود ـ بیشتر هم در آمریکا ـ ولی هیچ استراتژی که عقل به سر داشته باشد، جدیشان نمیگیرد. شعارپردازی در باب آخرالزمانی بودن رژیم ایران، ترفندی بود برای پوشاندن خلل منطقی این گفتار. طبعاً از اینکه در اسرائیل و بخصوص خود آمریکا، بیشتر از آخرالزمان بحث میشود تا ایران، سخنی در میان نیامد.

به همین بهانۀ مضحک بود که انواع فشار های بیسابقه متوجه ایران گشت و همینطور هم بر آنها اضافه شد تا جنگ اقتصادی را که اسم تحریم رویش گذاشته اند، بپوشاند. به مرور کار به اینجا رسیده که دیگر حتی تکرار توجیهات قلابی اول کار هم لازم شمرده نمیشود. آنقدر از شروع داستان گذشته که کسی به فکر دلایل شروع دعوا نیست و همه همینقدر میدانند و تکرار میکنند که اصولاً باید ایران را تحت فشار گذاشت. هدف نهایی از فشار هم هیچگاه به صراحت بیان نمیشود، چون خلع سلاح کامل ایران است و قابل عرضه نیست.

ختم شدن تحقیقات تسلیحاتی جمهوری اسلامی در زمینۀ اتم که در سال ۲۰۰۳ واقع شده و همه هم از آن باخبرند، تأثیری در روند تبلیغات دروغ نداشته و ندارد. این را یادآوری کنم که کشور های عضو پیمان منع گسترش، تعهد داده اند سلاح اتمی نسازند، نه اینکه در این باره تحقیقی هم نکنند یا وسایلی فراهم نسازند. بنا بر این هر ایرادی که راجع به غنی سازی و این امور به جمهوری اسلامی گرفته میشود، بی موضوع است. ولی از آنجا که میدانیم کسی به این مسئله توجهی نمیکند، برسیم به هستۀ اصلی اختلاف که در ابتدا به آن اشاره کردم.

اصل دعوا بسیار روشن است و بر سر سیادت است بر خاورمیانه. ایران نامزد اصلی نیل به این مقام است ولی اسرائیل هم به اتکای پشتیبانی آمریکا و اروپا که در حقیقت حیاتش به آنها بسته است، مدعیست و در تعیین سیاست پشتیبانان خود که در عمل دنباله روش هستند، نقش اساسی ایفا میکند. عدم حضور این کشور در مذاکرات هیچ معنایی ندارد، چون به طور نیابتی به آنها جهت میدهد.

تحلیل این درگیری معمولاً با استفاده از دو مقولۀ معامله و مقابله انجام میپذیرد. دائم سخن از این است که اولی بهتر است و باید به تحققش کمک کرد و اینکه دومی فاجعه بار است و باید به هر قیمت از آن گریخت. میدانیم که هر معامله ای را هم به بهانۀ گریز از مقابله برای ما توجیه میکنند ـ نمونه اش برجام، ولی قبلش هم داستان جز این نبود. وقتی این بازی دوگانه جا افتاد، راه برای طرح انواع مسائل پیچیده و در نهایت بی اهمیت باز میشود و وقت و فکر همه را مشغول خود میکند، مثل همین امروز.

نکتۀ اصلی که بسیار ساده است این است که معامله ای در کار نیست و اصلاً به نظر هم نمیاید که بتواند صورت بگیرد. کافیست به موضع آمریکا که سخنگوی اصلی اسرائیل است، بنگرید. از اول هر چه بوده، خواست یکطرفه و بلاعوض بوده. حال این خواست گاه به صورت قسطی بیان شده و گاه ـ البته بیشتر از طرف خود اسرائیل ـ به صورت یکجا. صرفنظر مطلق از فن آوری اتمی، فقط گام اول کار است و خلع سلاح مطلق هدف نهایی. به دوازده شرط پمپئو که در حقیقت از اول پایه های خواست آمریکا بود و هنوز هم هست، نگاه کنید: تمامی خواسته های حداکثری این کشور که ظاهراً قرار است پس از مذاکره حاصل گردد، عملاً به عنوان شرط مذاکره فهرست شده. قبول این شرطها معنایی جز تسلیم بی قید و شرط ندارد و حصولشان مذاکره را بی موضوع میکند.

قبول چنین خواستهایی برای هیچکس ممکن نیست. ولی قبول اینکه وضعیت چنین است نیز ،در جای خود، برای مردم ایران که حکومت اسلامی را نمایندۀ راستین خود نمیدانند و میخواهند با جهان تعامل صلح آمیز و زندگانی تؤام با رفاه داشته باشند، به هیچوجه آسان نیست. زیرا مستلزم پذیرش این حقیقت تلخ است که نقداً و تا تغییر بنیادی اوضاع، بهبودی ممکن نیست. ممکن نبودن معامله یعنی ادامۀ سختیهای سیاسی و بخصوص اقتصادی که کمر مردم ایران را خم کرده است. آمریکا میکوشد با جنگ اقتصادی طرف مقابل را به زانو درآورد. پشتیبانی اصلی این زیاده خواهی سنای آمریکاست که عملاً در اجارۀ اسرائیل است و دست مجریه را هم بسته است. جمهوری اسلامی یک بار با برجام عقب نشست، عاقبتش را دید و دست و پایش را جمع کرد. توانش را هم در ادارۀ درست اقتصاد و کم کردن این فشار همه میدانیم.

تا به امروز، جنگ به رغم تمامی تشبثات اسرائیل واقع نشده و بی پایه نخواهد بود اگر بگوییم که در افق ممکنات دیده نمیشود؛ معامله هم به دلیل موضع طرف آمریکایی که همه چیز را میخواهد بگیرد و هیچ نمیخواهد بدهد، صورت پذیر نیست؛ میماند مقابله که حتماً برای ایرانیان مطبوع نیست ولی در میدان واقعیت رقیبی ندارد. کشمکش دراز مدت است. تا همین حالا بوده و از این پس درازتر هم خواهد شد. این بازی، به رغم کاربرد اصطلاح رایج و بازاری آمریکایی، برد برد نخواهد بود، چون ساختارش اقتضأ نمیکند. یا از طرف ایران، دسته ای از جنس اصلاح طلبان سخن میگویند که میخواهند هر چه آمریکا میخواهد بدهند و یا گروهی که تن به این خواستها نمیدهند. متأسفانه در این میان ملت ایران محلی از اعراب ندارد. حقیقت تلخی است و تحملش هر روز از روز پیش سخت تر، ولی نباید به این دلیل تصور کرد که شکست در این مقابله حال و روز ایرانیان را بهتر از امروز خواهد کرد. مبلغان فارسی زبان سیاست آمریکا هر چه میخواهند بگویند.

۱۴ نوامبر ۲۰۲۱، ۲۳ آبان ۱۴۰۰

———————

بازگردیم به ملت

همۀ کسانی که با انگیزۀ سیاسی و نه فقط محض تفریح به اینترنت و بخصوص شبکه های اجتماعی سر می کشند، آگاهند که تعداد فعالان سیاسی صاحب هویتی که در این میدان جولان می دهند حد اکثر از چندهزار نفر بیشتر نیست و از بین این ها، کسانی که مخالفت همزمان با نظام اسلامی و تعرضات آمریکا را پیشه کرده اند، حتماً بیش از چندصد نفر نیست. خود اینها هم، اگر رسماً سلام و علیکی هم نداشته باشند و هر قدر هم از بابت مشرب سیاسی از هم دور باشند، یکدیگر را کمابیش می شناسند و به وجه اشتراکی که دارند، آگاهند. انعکاس این آگاهی گاه در پستهایشان دیده می شود.

این جمع که هیچ پیوند سازمانی و حتی شخصی، اعضایش را به هم وصل نمی کند، به طور خودخوش شکل گرفته است. هویتش از نوعی موضگیری سیاسی برمی خیزد که فراتر از تمایزات مشربی قرار دارد. اگر بخواهیم با برچسبی ماهیتش را مشخص کنیم، برچسب ملی گرایی خواهد بود، هرچند احتمالاً برخی از این افراد تمایل به اینکه به چنین صفتی متصف شوند، ندارند و اگر به آنها اطلاق گردد، انکارش می کنند. در عمل به فکر ملتند، ولی مایل به قبول عنوانی که بیانش می سازد نیستند. وضعیت عجیبی است.

مشکل از این برمیخیزد که عبارت ملت سال هاست که در بین ایرانیان از بین مفاهیم سیاسی رانده شده و تبدیل شده به کلمه ای کمابیش میان تهی که اصلاً معلوم نیست مدلولش چیست و کجاست. به گفتار های سیاسی چند دهۀ گذشتۀ‌ ایران نگاهی بکنید. خواهید دید که طبقه از یک طرف، قوم از طرف دیگر و در نهایت امت چگونه به رقابت با ملت برخاسته اند و توانسته اند بخش قابل توجهی از حوزۀ گفتار سیاسی را تسخیر نمایند. بسیاری از کسانی که اینها را به کار برده یا می برند، در عین حال تصور می کنند که هر چه از مفهوم ملت برآمده و نصیبشان شده، از اینها هم برخواهد آمد! طبعاً توجه به این مفاهیم جایگزین فقط مستلزم پس زدن ملت  نبوده و حتی اصرار بر بی اعتبار شمردن آنرا نیز در پی آورده است. از این دید، ملت شده محل انواع سرکوب و ظلم که قرار بوده جایگزین شدنش با این رقبا رفعشان سازد.

مفهوم ملت در مرکز دو مبحث قرار دارد، یکی هویت که به ما امکان می دهد بگوییم کیستیم و دیگر دمکراسی که لازمۀ زندگانی آبرومند است.

اگر ملت نباشد همۀ ما در تعریف و بیان هویت فردی خودمان در می مانیم. اگر ایران و ملت ایران در کار نباشد، ایرانی بودن ما چه معنایی می تواند پیدا کند؟ چه اعتباری می تواند داشته باشد؟ ببینید می توانید از ایرانی بودنتان صرف نظر کنید یا نه؟ اگر می توانید، از ملت هم می توانید، اگر هم نه که بیخ ود تظاهر به بی نیازی نکنید. هویت سیاسی چیزی نیست که آدم تنهایی بسازد.

اگر ملت نباشد، مفهوم شهروندی و حقوق متناسب با آن و طبعاً بحث آزادی های فردی و دمکراسی بی معنا می شود یا به عبارت دقیق تر اصلاً مجال طرح پیدا نمی کند. آنچه که مفاهیم رقیب ملت می توانند به ما بدهند روشن است و اصلاً ارتباطی به آزادی و آزادیخواهی پیدا نمی کند. امت که پیش چشم همه است؛ طبقه که دیدیم با نصف دنیا چه کرد؛ هنرنمایی های قومی هم که همه جا قابل مشاهده است.

مختصر توجهی به این دو مبحث می تواند به آشتی کسانی که با مفهوم ملت قهر کرده اند، یاری برساند و به آنها امکان بدهد تا گفتار سیاسی خویش را مدون و برنامۀ عمل سیاسی خویش را منظم سازند. نمی توان آنچه را که ملت می تواند به ما ارزانی دارد، خواست و خودش را نخواست. اگر از ملت قهر کنیم با خود قهر کرده ایم.

۱۴ نوامبر ۲۰۲۱، ۲۳ آبان ۱۴۰۰

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate