به دام هیاهوی باستانی افتادن
گنجینه سازمان ملل از مستبد پارسی(ایرانی) تجلیل میکند
یک کتیبه میخی ٢٥٠٠ سالە با شکوه و احترام در داخل محفظهای شیشهای در سازمان ملل در نیویورک به عنوان “اعلامیه باستانی حقوق بشر” قرار گرفتهاست. اما در واقع، متحققین میگویند آن سند کار مستبدی بودەاست که دشمنانش را شکنجه میکرد.
محمد رضا شاه پهلوی نقشه برگزاری جشنی بینظیر را میکشید. اول “انقلاب سفید”، برنامه اصلاحات سراسری کشور را اجرا کرد، سپس خود را “آریامهر” اعلام کرد و بالاخره در اکتبر ١٩٧١ (آبان ١٣٥٠) خود را موظف کرد که “٢٥٠٠ سال شاهنشاهی ایران” را جشن بگیرد. برگزارکنندگان جشن قول دادەبودند که “بزرگترین نمایش روی زمین” را اجرا کنند.
شاه ٥٠ (پنجاه) چادر مجلل را در میان ویرانه های تخت جمشید برپا کردهبود. بزرگانی از جمله ٦٩ تن از سران ممالک و پادشاهان را دعوت کردهبود. مهمانان ٢٠،٠٠٠ (بیست هزار) لیتر مشروب نوشیدند، تخم بلدرچین با گوشت قرقاول و خاویار طلائی خوردند. بطری های بزرگ شاتو لطیفە روی میز ها میگشتند.
در نقطه اوج این جشن، شاه بە سوی گور کورش دوم کە در قرن ششم قبل از میلاد بیش از ٥ میلیون کیلومتر مربع را طی جنگ های خونین و طولانی تصرف کرده بود، رفت.
منتقدین در آن زمان شکایت میکردند صرف ١٠٠ (صد) میلیون دلار (٦٣ میلیون یورو) برای برگزاری جشن پول زیادی بود. “میبایست به سران کشور ها نان و سبزی میدادم؟” پاسخ تند شاه بود.
آیت الله خمینی رهبر مذهبی که در آن زمان در تبعید بود، در انتقاد تند خود سریع بود: “جنایاتی که پادشاهان ایران کردهاند، اوراق کتاب های تاریخ را سیاه کردهاست.”
اما شاه بهتر میدانست. او اعلام کرد که کورش آدم بسیار خاصی بود: شریف و مملو از مهربانی و عشق. شاه اصرار داشت که کورش اولین کسی بود که حق “آزادی اندیشه” را بنیان نهاد.
‘اعلامیه حقوق بشر باستانی’
پهلوی اطمینان هم میداد که نظر او درباره تاریخ به سازمان ملل هم میرود. در ١٤ اکتبر، درست وقتی که مهمانی در تخت جمشید در اوج خود بود، خواهر دوقلویش در نیویورک وارد ساختمان سازمان ملل شد، آن جا نسخه ای از یک سند به خط میخی به اندازه یک وردنه را به سیتو یو تانت Sithu U Thant تحویل داد. تانت از او به خاطر “هدیه تاریخی” تشکر کرد و بلافاصله آن را به عنوان “اعلامیه حقوق بشر باستانی” ارج نهاد.
ناگهان حتی دبیرکل سازمان ملل اصرار میکرد که کورش “صلح طلب” بود، و پادشاه پارسی درایت “احترام به تمدن های دیگر” را نشان داده بود.
سپس تانت استوانه گِلی (که احتمالا حاوی فرمان انسانی کورش دوم در ٥٣٩ قبل از میلاد میباشد) را در یک جعبه شیشهای در ساختمان سازمان ملل به نمایش گذاشت. و از آن روز تا امروز درست در کنار نسخهای از قدیمی ترین پیمان صلح جهانی آن جا قرار دارد.
حرف ها و ژست های بزرگی بودند، اما در نهایت چیزی جز یک حقه بازی نبود که سازمان ملل در دام آن افتاد. برعکس ادعا های شاه، ارزش سند خط میخی فقط “هیاهو” بود، ژوزف ویسهوفرJosef Wiesehöfer، محقق تاریخ باستان در دانشگاه کیل در شمال آلمان توضیح میدهد. “این ایده که کورش مفهوم حقوق بشر را ارائه کرد یاوه گوئی است.”
هانسپتر شاودیگ Hanspeter Schaudig، یک آشورشناس در دانشگاه هایدلبرگ در جنوب غربی آلمان میگوید که وقتی به برابری و کرامت انسانی برمیگردد برای او هم خیلی سخت خواهد بود که آن پادشاه باستانی را مانند پیشرو ببیند. قطعی است، کورش از زیردستانش مطالبه میکرد که پا هایش را ببوسند.
آن حکمران عامل جنگی ٣٠ سی ساله بود که مشرق را فروخورد و میلیون ها نفر را مجبور به پرداخت مالیات های سنگین کرد. هرکس که مالیات نمیداد در خطر بریده شدن گوش و بینی بود. محکومین تا گردن در شن دفن میشدند و رها میشدند تا آفتاب کارشان را بسازد.
آیا سازمان ملل این دروغ تاریخی – ساخته شده توسط شاه – را به سادگی و بدون بررسی بیشتر قبول کرد؟
‘سازمان ملل مرتکب اشتباهی جدی شد’
کلاوس گالاس Klaus Gallas مورخ هنر، که یک فستیوال آلمانی-ایرانی را آماده میکند که در تابستان آینده در ویمارWeimar صورت میگیرد، در حال حاضر موضوع را به توجه عام کشانده است. او هنگام آماده سازی هایش برای فستیوال متوجه ناسازگاری هائی بین ادعا های شاه و فرمان کورش شد. کالاس میگوید “سازمان ملل مرتکب اشتباهی جدی شد.”
با وجود تماس چند باره اشپیگلSPIEGEL ، سازمان ملل توضیح در مورد مسئله را قبول نکردهاست. البته خدمات اطلاعات سازمان ملل در وین مستمرا اصرار دارد که بسیاری هنوز استوانه خط میخی از مشرق را “اولین سند حقوق بشر” در نظر میگیرند.
پیآمد این حقه، فاجعه بار بوده است. حتی کتاب های درسی مدارس آلمان پادشاه باستانی پارسی را پیشتاز سیاست های انسانی توصیف میکنند. مطابق ترجمه ای جعلی در اینترنت، کورش حتی از حداقل دستمزد و حق پناهندگی پشتیبانی میکرد.
در ترجمه جعلی خوانده میشود “بردگی در سراسر جهان باید از بین برود.” ” هر کشوری خود برای خودش تصمیم میگیرد هر چند رهبری من را قبول کرده یا نکرده باشد.”
حتی شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل در ٢٠٠٣ فریب این حقە را خورد. “من یک ایرانی هستم. از نوادگان کورش کبیر، همان امپراتوری که ٢٥٠٠ سال پیش در اوج قدرت اعلام کرد که … او بر مردمی که مایل نباشند، حکومت نخواهد کرد.”
حالا متخصص ها از پراکنده شدن این شایعه حیرانند.
اگر چیزی روشن باشد این است که چهره مرکزی این حقه، شرق باستان را طوری تکان داد که هیچ حکمران دیگری نکردهاست. با آن چه محقق ویسهوفر “حملات نبوغی نظامی” میخواند، کورش با لشکریانش تا هند و مرزهای مصر پیشرفت. او مانند یک خالق کشور تازه به حساب میآید. در اوج قدرت او حاکم یک امپراتوری با شکوه بود که از رفاه میترکید.
اما همه چیز از بسیار متواضعانه تر شروع شد. مانند پسر پادشاهی کوچک در جائی که الان جنوب غربی ایران است، مرد جوان در سال ٥٥٩ قبل از میلاد به تخت نشست.
حتی در دوران باستان افسانه های عجیب و غریب به شاه نسبت داده میشد. طبق یکی از آن ها کورش در طبیعت رشد کرد و یک سگ از او مراقبت میکرد. تصویری امروزی از او وجود ندارد.
همسایگان غربی بزودی سنگینی این مرد مصمم را احساس کردند. پس از تصرف کردن مردم همسایه در عیلام، در ٥٥٠ قبل از میلاد با گالسکه های جنگی سریع و سربازان پوشیده در زره برنزی لشکریانش به امپراتوری مادی حمله کرد.
بعد از آن پادشاه نوخاسته آسیای صغیر یا ترکیه امروز که صد ها هزار یونانی در مجتمع ها در آن زندگی میکردند را اشغال کرد. شهروندان مرفه پرینە Priene به بردگی کشیده شدند.
‘یکی از شکوهمندترین اسناد نوشته شده’
این فرمانده نظامی تاثیرات جنگ را در اقامتگاه خود در پاسارگاد رفع میکرد. یک باغ آبیاری شده به نام بهشت آن را احاطه کرده بود و منزل یک حرم مجلل بود.
اما کورش در اقامتگاهش طاقت نیاورد و به جبهه و این بار به طرف شرق به سوی افغانستان برگشت. زندگیش در ٧١ سالگی به پایان رسید، جائی در ازبکستان، پس از آن که رانش با نیزه سوراخ شد. سه روز پس از آن مرد.
آرامگاه کورش در پاسارگاد
شجاع در نبرد و منعطف در سیاست در اداره امپراتوری خود، کورش “پراگماتیست”ی بود که با “چماق و شیرینی” به اهدافش میرسید. اما اُمانیست نبود. ویسهوفر میگوید.
بعضی از یونانی ها آن فاتح را ارجگذاری کردند. هِرودُت و آسیلوس Herodotus and Aeschylus (که بعد از مرگ کورش زندگی میکردند) او را بخشاینده نامیدهاند. تورات او را با عنوان “غسل داده شده” توصیف میکند، چون گمان میرود که به کلیمیان ربوده شده اجازه داد که به اسرائیل برگردند.
اما تاریخدانان جدید از خیلی وقت پیش چنین گزارش هائی را سطحی و اغراق آمیز دانستهاند. “در عهد باستان تصویر درخشانی از کورش درست شدە بود” ویسهوفر میگوید. در حقیقت او هم مانند بسیاری دیگر حکمران خشنی بود. لشکریانش ساکنین همجوار و مکان های مقدس را غارت میکردند، و سرشناس های محلی تبعید میشدند.
فقط شاه، که در سال های ١٩٦٠ مشکلات خودش را داشت، قادر بود ایدە بازسازی این آدم را بعنوان سرچشمه حقوق بشر طرح کند. علیرغم اعمال شکنجه توسط پلیس مخفی بدنامش ساواک، در تمام کشور مقاومت وجود داشت. گروە های مارکسیستی بمبگذاری میکردند در حالیکە ملا ها از هواخواهانشان میخواستند در مقابل حکومت مقاومت کنند.
در پاسخ شاه کوشید اجداد باستانیش را احضار کند. درست همانطور که زمانی کورش پدر ملت بود، او هم اصرار داشت؛ “امروز من همان هستم.”
شاه مدعی شد “تاریخ امپراتوری ما با اعلامیه مشهور کورش شروع میشود، که یکی از با شکوهترین اسناد نوشته شده بر اساس روح آزادی و عدالت در تاریخ بشر است.”
یک چیز راست است، آن هم این است که استوانه گِلی داستان یک خیانت سیاسی پیش پا افتادە را مستند میکند. وقتی در سال ٥٣٩ پیش از میلاد متن نوشته شد، کورش در میان ناراحت کننده ترین (most dramatic) بخش زندگیش بود. او به خود جرات داده بود که به امپراتوری جدید بابل، قویترین رقیب او در تسلط بر شرق، قلمروی که تا فلسطین گسترده بود. پایتخت آن شهر بابل با شکوه، با بُرجی ٩١ متری مزین شده بود و مرکز فرهنگ و دانش هم بود. خود امپراتوری مملو از سلاح بود.
در هر حال حاکم پارسی تصمیم گرفت که خطر حملە به بابلی ها را تقبل کند. نفراتش به سوی پائین دجله حرکت کردند. بعد از حمله به شهر مستحکم شده اُپیس Opis و کشتن تمام اسرا، به طرف بابل پیشروی کردند.
خیانت بابل
آن جا پشت یک سنگر ١٨ کیلومتری، دشمن محاصره شده کورش، شاه نابونید Nabonid پیرمردی ٨٠ ساله نشسته بود.
در همان زمان آخوند های خدای مردوک مشغول خیانت کردن به کشورشان بودند. عصبانی از رنجی که از از دست دادن قدرت از شاه کشیدەبودند، مخفیانه دروازه ها را گشودند و گذاشتند مذاکره کنندگان پارسی داخل شهر شوند. نابونید تبعید شد و پسرش کشته شد.
سپس شرائط تسلیم کامل ارائه داده شد. کورش آزادی پارسی هائی را که قبلا در جنگ های پیشین آوردەبودند مطالبه کرد. او بر بازگرداندن مجسمه های خدایان نیز اصرار ورزید.
این قسمتی است که شاه بعدا به عنوان رد بردگی آن را بازگوئی میکند. در حقیقت کورش فقط تابعین خود را آزاد کرد.
برای جبران خدمات آموزنده خود، به ملا ها پول و مقام داده شد. متقابلا آن ها هم به کورش مرتبه “کبیر” و “عادل” دادند و کسی که “تمام دنیا را از سختی و پریشانی نجات داد.”
تنها بعد از آنکه همه ترتیبات انجام شده بودند شاه وارد بابل شد، سواره از دروازه لعابی آبی عشتار گذشت. در قدمش ساقه گیاهان روی زمین گسترده بودند. سپس همانطور که در سطر ١٩ اعلامیه کورش نوشته شده است، مردم اجازه یافتند که “پاهایش را ببوسند.”
در سند خط میخی شواهدی در مورد اصلاحات اخلاقی یا فرمان های انسانی وجود ندارد. آشور شناس شاودیگ به آن میگوید “یک قطعه درخشان از هیاهو.”
اما به لطف ملا های حیله گر بابل، افسانه شاهزاده صلح متولد شده بود. و از آن جا که به وسیله سازمان ملل روی یک ستون گذاشته شده بود، گنده تر هم میشود.
دیوار های بابل، اکنون در موزه پرگامونPergamon در برلین است.
ملا های ایران از دست فرهنگ کورش در نرفتەاند. در اواسط ژوئن [٢٠٢٠] موزه بریتانیا در لندن اعلام کرد که برنامه دارد که اصل استوانه ارزشمند را به تهران امانت بدهد. استوانه به یک شیئ مربوط به افتخار ملی ایران تبدیل شده است.
“مجلس آلمان اخیرا درخواستی را دریافت کرده است که اعلامیه را در یک جعبه شیشەای در ساختمان مجلس به نمایش بگذارد،” کالاس میگوید.
این درخواست رد شد، و تحریفات تاریخی هنوز ادامه دارد. با این فاجعه ادای احترام [به استوانه گِلی] ، سازمان ملل آشکارا شایعەای پایان نیافتنی را راه انداخت.
همانطور که یک ضرب المثل شرقی میگوید: “یک احمق سنگی را در چاه میاندازد که صد عاقل نمیتواند آن را دربیاورد.”
امپراتوری پارسی کورش
ترجمە شده از: