نگاهی به بخش دوم مباحث بهروز سورن در خصوص فرقه گرائی چپ

مقدمه:

قبل از هر چیز از بهروز سورن تشکر می کنم که تلاش می کند با متانت نظرات خود را در موضوع بسیار مهمی بنام فرقه گرائی چپ سازمانی و حزبی ارائه دهد.

منهم مثل ایشان بعنوان یک منفرد آزادیخواه و خوهان پایان سرمایه داری ، اولا این معضل فرقه گرائی و عقب ماندگی در همکاریهای فراحزبی در چپ را دیده ام و در حد خودم سالهاست در بررسی علل آن و راه یابی کوشیده ام. لذا اینها وجه مشترک ماست که مثل بسیاری از فعالین حزبی و سازمانی که بخش کوچکی از آزادیخواهان چپ هستند، وجود این معضل را انکار نمی کنم و در مباحث ورد نمی خوانم که “به حزب ما بپیوندید دنیا شکوفان می شود”!

تا اینجا که بهروز سورن نوشته، ایشان خودش را سوسیالیست می داند و نمی گوید که مارکسیست است یا لنینیست. امیدوارم در مباحث آینده اگر اشتباه فهمیدم تذکر دهد.

ضمن اینکه اعلام می کنم ناراحت شدم که سایت آزادی بیان پاسخ من را به بابک یزدی و “سخنان رفیقانه اش” به حسن حسام را سانسور کرد (۳) و این را در شان این سایت نمی دانم و برای خواننده ارزش قائل می شوم که خودش قضاوت کند و آزادی بیان را اینجور تعریف می کنم ، در این مقاله چند نکته را برای پیشبرد بحث با بهروز سورن ارائه می دهم.

(۱)”مسئله چند تا شد” !

قدیمها می گفتند گاهی آدمها می خواهند مسئله ای را حل کنند بعدش مسئله می شود چند تا! من فکر می کنم این طبیعی روند پزوهش و سنجش علمیست.در بررسیهای علمی هم بسیاری مواقع بررسی یک سوال سوالات دیگر می آورد و انسانی که قرار بود به سوالی پاسخ دهد خودش را در مقابل سوالات بیشتری می یابد.

اینست که یک بحث علمی طبیعتا در حد توان بسیاری نیست.تحقیق علمی نه تنها دانش و بسیاری نیازهای دیگر می طلبد بلکه صبر و بردباری هم نیاز دارد.

لذا من متوجه هستم که مثلا ایشان از “راه کارگر” دفاع می کند در عین اینکه ظاهرا عضوش نیست که بد نیست بگوید چرا؟ چرا همین حسن حسام را از دور دنبال می کند؟چرا با اینکه بقول خود ایشان راه کارگر “از همان اولها مخالف خمینیزم بوده” و گفته زنده باد انقلاب” بازم در کنار این جریان که مثل بقیه فرقه ها دستخوش انشعابات و درگیریهای درونی بوده و هست نایستاده؟

الف: تاریخ واقعی راه کارگر و مماشاتش با اسلامیزم سیاسی:

ایشان می گوید من در مورد راه کارگر اشتباه می کنم.خوب منهم تحربه شخصی دارم! همان سالهای ۵۸ در دانشگاه تهران داشنشجویان می گفتند راه کارگریها همان توده ایهای جوان هستند!

نوشته ها و اثار راه کارگر سراپا متناقض بوده و در مقابل مذهب و نقد مذهب و مبارزه با وجوه مختلف رژیم اسلامی قیقاجهای بسیاری داشته.

راه کارگر نه تنها در ابتدای انقلاب از “الاهیات انقلابی و خلقی” نام می برد و نقد مذهب را مجاز نمی دانست بلکه تا زمان خاتمی هم فراخوان می داد در انتخابات مجلس اسلامی شرکت کنند و به کاندیدهای اصلاح طلبان رای دهند! 

و بله! راه کارگر تئوری “پتناپارتیزم” را برای خمینیزم بکار برد.بله اینها را می دانم! اما همانطور که گفتم نقد راه کارگر و تاریخش از سر حسن حستام که بخشی از این تاریخ است در این بحث امری ثانویست. من بعنوان کمونیستی که می خواهم به معضل فرقه ایزم در تاریخ چپ ایرانی پاسخ دهم ، اصراری ندارم که به نقد ۳ نسل کمونیزم ایرانی در این مبحث خاص بپردازم.

آنچه در مورد راه کارگر گفتم بخاطر نقش حسن حسام در این سازمان بوده و بدون ورود به این بحث هم می شود بحث معضل فرقه ایزم را پیش برد.

ب: بهروز سورن سوسیالیست است، مارکسیست و لنینیست نیست و معضل فرقه گرائی را با کمونیزم ستیزی را با حزب ستیزی برابر نمی گیرد:

خوب! خوبست که بدانیم بهروز سورن چه فکر می کند و چه اعتقادی دارد.این خوبست اما؟ بررسی واقعی معضل فرقه ایزم در چپ ایرانی ربطی به این ندارد که من یا ایشان “چه عقیده ای دارد”.

بطور واقعی چپ ایرانی در ۳ نسلش(ـوده ایزم، فدائیزم و گرایشات موسوم به”. کمونیزم کارگری” همه در “کمونیست بودن خود و مارکسیست و لنینیست بودن خود” توافق داشتند.

در مورد حسن حسام هم من جائی ندیدم ایشان نقدی مشخص از مارکسیزم و لنینیزم داشته باشد!

لذا اجازه می خواهم بحث معضل فرقه ایزم در چپ ایرانی را اولا به ایدئولوژی این چپ متصل بدانم و دوما تاکیید کنم که در بررسی این معضل فرقه ایزم نمی شود کمونیست بودن و مارکسیست لنینیست بودن چپ فرقه ای را حذف کرد بخاطر اینکه ما اون نیستیم! و در ضمن من نمی دانم داستان “کمونیزم ستیزی” چیست دیگر؟! 

همانطور که در مقالاتم اشاره داشتم کمونیزم را در دوره ای چسباندند به مارکسیزم و لنینیزم و رسما استالین این ورد را تکرار کرد و در ایران توسط حزب توده جا افتاد!منتهی منطقی نیست که کمونیزم را معادل این دین بنامیم!

(۲)رابطه “خطای تئوریک” و ناتوانی چپ ایرانی در سازماندهی اتحادهای فراسیاسی:

خوب در مقاله اخیر بهروز سورن (۱)بخش مهمی به این سوال پرداخته شده منتهی مقداری سازمان فکری  درونی در این بحث نیست.امیدوارم اشتباه کنم!

بله من در مقاله قبلی تاکیید داشتم که چپ ایرانی تا زمانی که دچار مذهب مارکسیزم لنینیزم هست امکان ندارد به سطح یک چپ سازمانده و موثر در انقلاب اتی ایران تبدیل شود.

چرا؟ چون فرمولنبدی مارکسیست لنینیستی نه تنها الان بلکه در زمان ساخته شدنش هم ناکارا و زیان اور بود و بجز ساختن یک کاست که مدعی رهبری طبقه کارگر بود و خون ویژه در خود می دید و نهایتا حکومت دیکتاتوری تک حزبی بعنوان نسخه جهانی از خورجینش بیرون کشید، چیزی نبود.

همانطور که گفتم این مذهب مارکسیزم لنینیزم توسط حزب لنین و بعد استالین و حزب توده وارد ایران شد و نسلهای بعدی کمونیست ایرانی هم مرتب انرا به هم تحویل دادند و حول اون شعبات مذهب خود را ساختند و هر کدام دیگری را رویزیونیست نامید و خودش را “اصل”!

البته من زیر ساخت روانشناسی ؛ جامعه شناسی چسبیدن به مارکسیزم لنینیزم را چیزهای دیگری می بینم.

نمی شود در این متوقف شد که عده ای “اشتباه” کردند و چسبیدند به مارکسیزم لنینیزم! این خیلی سطحی نگریست! خود این معضل را باید ریشه یابی کرد.

تا نظریات سیاسی را بعنوان مذهب بپذیریم طبیعی است که بقیه را غیر خودی و کافر خواهیم نامید همانطور که لنین اینکار را می کرد! اما چرا؟ چرا چنین روانسناسی چپ ایرانی را در ۳ نسل در خورد فروبلعیده و لذا عامل فرقه ایزم شده؟

(۳)ریشه یابی فرقه ایزم چپ ایرانی از سر ریشه یابی چسبیدن به “مارکسیزم لنینیزم”

در مقاله قبلی و بسیاری مقالات قبلیم توضیح دادم که نظامهای دیکتاتوری ، سانسور اندیشه ، درجا زدن فرهنگی اجتماعی ساخته .

جامعه یا می رود دنبال مذاهب یا می رود دنبال کلیشه های ساخته شده چرا؟ چون هردوی اینها تفکر کردن زیاد لازم ندارد! فرمولها و وردهائی را خواندن و بدور خود فوت کردن راه خوبیست برای گریز از پاسخ به نیازهای هر روزه واقعیاتی که باید کاویده شوند.

رشد گرایشات مذهبی و “مذاهب زمینی” ساختن پیامبران و امامان و کتابهای مقدس از مارکس و لنین و کتابهایشان ، بواقع علامت ناتوانی در اندیشیدن مستقل است.

مارکسیزم و لنینیزم مذهبی زمینی است که صاحبش را از فکر کردن خلاص می کند.درکی جبری مثل درک مذهبی که “تاریخ لکوموتیو است و می رود جلو” و کار ما فقط تشریح مارکس و لنین! کار ما در نبردهای فکری “اثبات اینست که ما خوبیم چون مارکس زمانه هستیم” بقیه کافر!

مارکسیزم لنینیزم مذهبی ضد علمیست.با همه ادعایش کوچکترین بهره از متد علمی ندارد.متد علمی سنجش و بازسنجش و تغییر در نظریات است و هرگز از تئوریسازان امام زاده نساختن و بخاطر کشف واقعیت و بنام آن مبازه با باورهای دیروزی.

خوب از دید من زیر ساخت و ریشه چسبندگی به مارکسیزم لنینیزم ، این عقب ماندگی دردناک و ملال آور این تنبلی فکری نسلها در فضائی است که اندیشیدن هم بخاطر کمبود دسترسیها و هم بخاطر زیر ساخت فرهنگ مذهبی، به تکرارهای ملال آور فرمولهای جاودان وا داشته.

(۴)راه حلها کدامند؟

احتمالا بهروز سورن با من موافق باشد که چپ چه اکثریتی که در سازمانها و احزاب موجود نیست و چه تعدادی اقلیتی که در این فرقه ها هستند، می تواند تلاشش را برای سازماندهی یک نهاد فراسازمانی جلو ببرد.

نیاز زمانه ما این را ایجاب می کند و همینست که بحث “معضل فرقه ایزم در چپ” هر چند بر تازه می شود.مثل زخمی مزمن که درمان می خواهد وگرنه مرتب سرباز می زند.

ناتوانی در سازماندهی نهاد فراسیاسی در چپ ایرانی معادل ناتوانی جامعه در سازماندهی یک آلترناتیو چپ سیاسی است.جامعه درونا می جوشد و اعتراض می کند اما بدون یک نهاد فراسیاسی چپ متاسفانه طعمه راست خواهد شد و تاریخ بسیار بیاد دارد.

من سالهاست حامی اتحاد فراسیاسی چپ بوده ام که توسط چند سازمان منجمله راه کارگر و حزب کمونیست ایران  جلو برده شده و متاسفانه هنوز در عرصه عملی موثر نیست.

مباحث کنونی ادمهائی مثل حسن حسام را هم دنبال کرده ام.همانطور که گفتم ایشان و سازندگان معضل چپ ایرانی متاسفانه درون ظرفهای ذهنی خود اسیرند.

(یکی دو سال پیش حسن حسام به من پیام داد و مخالفت خود را به نقدهای من به بهائیت اعلام کرد! خوب این یعنی ایشان هوز اول راهست!)

همانطور که در بحث قبلی گفتم من پتانسیلی در نسلهای کنونی سازمانیافته چپ ایرونی در تغییر ماهوی نمی بینم.نمونه اش همین حامیان فرقه تقوائی مثل بابک یزدی یا “سخنان رفیقانه اش!”

 لذا راه حل عملی برون رفت از این بحران ، متاسفانه ساده نیست هر قدر روی کاغذ ساده به نظر برسد.مثل راه حل گرمایش کره زمین یا حتی پاندمی کورونا! مثل راه حل پایان سرمایه داری در عین اینکه بدیل سوسیالیستی لازمه تعریف نشده!

شاید یکی از راه حلها نوشتن و مرتب نوشتن باشد و توسعه روشنفکری چپی که بکاود و راه نشان دهد.از این امامزاده ها  کاری ساخته نیست!

این مباحث را باید ادامه داد.نباید روزمرگی مبارزات ما را از این وظیفه دور سازد. . کمونیزم کارگری”

منابع بیشتر:

(۱)حزب ستیزی و حزب سالاری. نگاهی به دیالوگ آرش کمانگر و حسن حسام. بخش دوم

www.azadi-b.com/?p=14567

(2)نگاهی به نوشته بهروز سورن و نگرانیش در مورد فرقه گرائی و اینجور چیزها

(سعید صالحی نیا)www.azadi-b.com/?p=14382

(3)نگاهی به “سخنهای رفیقانه” بابک یزدی با حسن حسام(سعید صالحی نیا)

http://www.facebook.com/groups/1343966425953/?multi.permalinks=44139859533882&notif-t=fe

(4)بررسی عکس العمل بابک یزدی به آغاز مناظره بر سر برنامه حزب کمونیست کارگری(سعید صالحی نیا)

www.azadi-b.com/arshiw/?p=52191

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate