ضرورت تلفیق کار مخفی با کار علنی و توده ای کردن اعتراضات

«درسهایی که باید از کارگران هفت تپه فرا گرفت»

متن پیش رو در حاشیه ی جلسه ای در اتاق نقد و نظر در کلاب هاوس، که به تاریخ یکشنبه ۹ آبان ۱۴۰۰ تحت عنوان «اتحادیه، شورا، سندیکا، مجمع عمومی و ضرورت تشکل یابی کارگران» برگزار شد، تدوین شده است. ضمن تاکید بر اهمیت کار گردانندگان این اتاق لازم است اشاره کنم که تقابل و هم افزایی نظرات شرکت کنندگان در چنین جلساتی، خروجی های ارزنده ای به دنبال خواهد داشت. از این رو، دست این رفقا را به خاطر کار بزرگی که در پیش گرفته اند به گرمی می فشارم.

ابتدا مهمانان این برنامه: جعفر عظیم زاده، رضا شهابی، میثم آل مهدی، و علی نجاتی که همگی سالهای زیادی از عمر خود را صرف متحد کردن کارگران و مبارزات کارگری کرده اند و در این راه متحمل هزینه های زیادی شده اند، بحث ها و نظرات خود را مطرح کردند. سپس سایر شرکت کنندگان در برنامه به همین روال دقایقی را به بیان نظراتشان اختصاص دادند. در کل، در این جلسه به غیر از یکی از چهره های کاریزماتیک و اسبق جنبش کارگری −منصور اسانلو− که می کوشید فضا را متشنج کند، بازدهی جلسه را تحت تأثیر بگذارد و در کنار دفاع عریانی که از سندیکالیست می کرد سعی داشت دیگران را به خود بچسباند، بقیه ی شرکت کنندگان از موضعی مستقل از حاکمیت و بقیه جناح های سرمایه داری، و از موضعی انقلابی−کارگری و به اعتبار خودشان به دفاع از سندیکای انقلابی و مجمع نمایندگان انقلابی پرداختند. با این توضیح حساب کسانی که امروز سر بر بالین بخشی از حاکمیت و شوراهای اسلامی کار گذاشته اند، کسانی که در دامن یکی از ضد کارگرترین بخش اپوزسیون −یعنی سلطنت طلبان− و یکی از ضد کارگرترین سازمان های جهانی −یعنی سولادیریتی سنتر− جا خوش کرده اند، و کسانی که به هر نام و با هر شکلی سعی در حفظ و بازتولید نظم استثمارگرانه ی موجود دارند، علی رغم هر گذشته ای که داشته اند را باید از سایر شرکت کنندگان در این جلسه جدا کرد. در پایان جلسه نیز هر کدام از مهمانان جمع بندی نظرات خود را ارائه دادند. هر چند به دلیل محدودیت در حوصله و وقت شرکت کنندگان و با حضور چند دقیقه ای هیچکدام قادر به ادا کردن حق مطالب خودشان نبودند، با وجود این، به بحث هایی دامن زده شد که می توان از طرق مختلف و در دیگر فرصت ها آنها را پی گرفت. متن پیش رو یکی از این تلاش ها است.

برعکس عقیده ی بعضی از شرکت کنندگان بر این باورم که بحثهای صورت گرفته، جدلی بر سر تقابل اسم ها یا مباحث ذهنی و روشنفکرانه نیستند، بلکه مباحثی واقعی است که ریشه در مبارزه ی جاری و ارگانیک کارگران و بحث هایی دارد که چهره های شناخته شده ی حاضر در جنبش کارگری مطرح کرده اند. بحث هایی جدی و حقیقی است در جهت شکافتن روش های مختلف برای گسترش و پیشبرد مبارزات طبقه ی کارگر. در هر حال، مباحثی که اینجا می آیند بحث هایی سلبی−انتقادی نیستند. بلکه تلاش می شود مباحثی ایجابی−اثباتی ارائه گردد. هدف از نوشتن این متن نادیده گرفتن یا بایکوت کردن تلاش های دیروز و امروز هیچکدام از کارگران پیشرو و میهمانان جلسه نیست، بلکه صرفا تلاشی است در جهت بیان نظرات نگارنده. اگر چه اشکال سازمانیابی مستقل کارگران متنوع است و شکل های گوناگونی را در بر می گیرد، اما با توجه به فاکتورهای مختلف می توان در هر دور از مبارزات تاکید بیشتری روی شکل مشخصی از سازماندهی داشت. بنابراین متن موجود در عین حالیکه بر پاشنه ی موضعی بینابینی نمی چرخد، با محدود نگری و ایده آلیزه کردن نوع خاصی از تشکل زاویه دارد.

بحث را با دو پرسش آغاز می کنم؟

١. با توجه به سرکوب شدن سندیکاهای شرکت واحد و هفت تپه و از دست رفتن پایه توده ای این دو سندیکا، آیا وقت آن نرسیده فکری به حال بازسازی این سندیکاها یا به کاربردن روش ها و تشکل های مبارزاتی جدیدی برای پیشبرد مبارزات کارگری بود?

٢. آیا روش برگزاری مجامع عمومی هفت تپه و فولاد اهواز با توجه به پنج سال مبارزات پرشور و دستاوردهای درخشانی که برای کل جنبش داشته است، یکی از روش هایی نیست که کارایی خود را در عمل ثابت کرده است؟

ضمن اینکه پاسخ من به هر دو سوال مثبت است، لازم است بگویم، علاوه بر ایجاد تشکل مستقل چیزی که اهمیت دارد تضمین ادامه کاری و حفاظت از تشکل توده ای است. در شرایطی که همه می دانند حتی اگر بتوان یک سندیکای علنی و توده ای ایجاد کرد که قادر به سازمان دادن اعتراض و اعتصاب باشد، بدون تغییر توازن قوا به نفع طبقه ی کارگر و در سطح سراسری نمی توان تشکل بوجود آمده را در مقابل یورش پاسداران سرمایه حفظ کرد. بنابراین، علیرغم اهمیت و افتخاری که تلاش های گذشته داشته اند، بازبینی در این کوشش ها ضروری است. در ادامه تلاش می کنم دلایل خود را در مورد اهمیت رویکرد شورایی و تشکل مجمع نمایندگان به عنوان دستاورد زرین این دوره ی جنبش طبقه ی کارگر ایران فرموله کنم.

همه ی ما می دانیم نیروی سرکوب برای جلوگیری از تکرار اعتراضات توده ای و اعتصابات کارگری به سراغ سازماندهندگان اعتراضات و اعتصابات قبلی می رود، چرا که نمی تواند صدها و هزاران کارگر معترض را به زندان بیاندازد. یورش گسترده به شمار زیادی از کارگران، در نهایت به ضرر طبقه ی حاکم تمام می شود. چون با این کار هزاران و میلیونها کارگر هم سرنوشت و خانواده هایشان را خشمگین تر و ناراضی تر از قبل می کند. آنها می دانند اگر قلب جنبش را یعنی عناصر سازماندهنده را از کار بیاندازند، جنبش خفه می شود. ضرورت تلفیق کار مخفی و کار علنی از همین واقعیت ساده سرچشمه می گیرد. سرکوبگران می دانند که تشکل کارگری در خلاء ایجاد نمی شود (برای نمونه مجمع نمایندگان هفت تپه محصول پنج سال اعتراض مداوم بود) و تداوم اعتراضات راه را برای ایجاد تشکل های توده ای طبقه ی کارگر صاف می کند. آنها می دانند اگر از تکرار و تداوم اعتراضات جلوگیری نکنند به زودی با کارگران متشکل و تشکل های نیرومند توده ای روبرو می شوند. به همین دلیل به سراغ سازماندهندگان می روند، آنها را زیر فشار می گذارند، مرعوبشان می کنند، ارتباطات و فعالیت هایشان را رصد می کنند، و در یک کلام آنها را از کار می اندازند. به همین دلیل تضمین ادامه کاری اعتراضات و فراهم شدن زمینه برای ایجاد تشکل های توده ای، در گرو تلفیق کار مخفی و کار علنی است. با این توضیحات می توان گفت که فشار آوردن بر کارگران پیمانی نفت برای معرفی کردن همه ی عناصر پیشرو و سازمانده، حتی اگر از سوی رفقای صادق و مستقل مطرح شود، حتی اگر این فشارها با اهرم دفاع از سندیکا وارد گردد؛ به دلیل نادیده گرفتن واقعیات توازن قوای طبقاتی و قانونمندی مبارزه، به زیان تداوم اعتراضات کارگری و کوشش برای تشکل یابی مستقل کارگران خواهد بود. عناصر سازمانده باید از گزند سرکوب محافظت شوند. کارگران پیمانی نفت به درستی تاکید کرده اند، لازم است در کنار عناصر نماینده ای که مطالبات کارگران را به صورت علنی و از طرق مختلف پیگیری می کنند، عناصر سازمانده را مخفی نگه داشت. و این مهم نخست، با هر چه بیشتر توده ای کردن اعتراضات کارگری صورت می گیرد. به طور قطع تشخیص عناصر سازمانده در میان توده های وسیع معترضین دشوارتر است و حتی در صورت شناسایی این عناصر از سوی نیروی سرکوب، یورش به آنها برای طبقه ی حاکم هزینه بیشتری در پی دارد. بنابراین حمله به عناصر سازمانده در یک حرکت توده ای گسترده آسان نخواهد بود. در صورت یورش نیز، عناصر سازمانده با پشتوانه ی توده ای که دارند از امنیت بیشتری برخوردار می شوند.

اما توده ای بودن یک حرکت فقط از روی تعداد شرکت کنندگان مشخص نمی شود. ممکن است در یک حرکت توده ای جمعیتی چند ده نفری حضور داشته باشند. یا اینکه در یک حرکت که فقط فعالین در آن حضور دارند، جمعیتی صد نفری و چه بسا بیشتر گرد آمده باشند. آنچه که مرز بین اعتراض فعالین و یک اعتراض توده ای را مشخص می کند، ترکیب شرکت کنندگان در آن حرکت اعتراضی است. اعتراضی که در آن بدنه ی کارگران و زحمتکشان به صورت فعالانه شرکت نداشته باشند نمی تواند یک حرکت توده ای باشد، حتی اگر جمعیت چشمگیری از فعالین را نیز با خود همراه کرده باشد. با این حال لازمه ی به پیروزی رسیدن اعتراضات توده ای، وجود عنصر آگاهی و حضور پیشروان است. یکی از شاخص های مهم بررسی کردن میزان آگاهی موجود در میان بخش های مختلف طبقه ی کارگر، درجه ی تشکل یابی کارگران است. سطح آگاهی طبقاتی کارگران نسبت مستقیمی با سطح تشکل یابی کارگری دارد. آگاهی کارگرانی را که موفق شده اند شکلی از تشکل بوجود بیاورند، می توان به نسبت توده ای بودن تشکل، رزمندگی و پیشاهنگی آن، و کادر سازی ای که صورت می گیرد اندازه گرفت. پیشروانی که اهداف و شعارهای مبارزاتی متناسب با ضرورت ها و نیازهای کار، زندگی و مبارزه ی حی و حاضر توده های وسیع کارگران برمی گزینند، پیشروانی که تلاش نمی کنند بر فراز مبارزه ی طبقاتی جاری بایستند و اهداف و شعارهای ذهنی خودشان را به بدنه ی طبقه ی زحمتکش تحمیل کنند، پیشروانی که راه ماجراجویی را در پیش نمی گیرند و در مسیر مبارزه فرسنگ ها از کارگران پیشی نگرفته باشند، پیشروانی که منافع و مصالح طبقه ی کارگر را بر هر منفعت سازمانی، گروهی و فردی ای ارجحیت می بخشند، پیشروانی که با توده ها صادق هستند و آنها را در هیچ شرایطی به حال خود رها نمی کنند، و نهایتا پیشروانی که صبورانه اجازه می دهند کارگران به تدریج قدم در میدان مبارزه بگذارند، در این میدان پرورده شوند و خود را برای اقدامات بزرگتر آماده کنند؛ تنها چنین افرادی را می توان پیشرو نام گذاشت و این پیشروان هستند که کاردانی و زبدگی به راه انداختن جنبش های توده ای آگاهانه و ایجاد تشکل های مستقل توده ای−کارگری را دارا هستند.

برگزاری پی در پی مجامع عمومی و پیگیری مبارزات به وسیله ی مجمع نمایندگان انتخابی در هفت تپه، در خدمت هر چه توده ای تر کردن مبارزات کارگری قرار دارد. این سنت هیچ کدام از کارگران را در موقعیتی قرار نمی دهد که طبقه ی حاکم بتواند با اتکا به تحت فشار گذاشتن یا منحرف کردن فرد، کل جنبش را عقیم کند یا به بیراهه بکشاند. کارگران در این مجامع تقسیم وظایف می کنند و تصمیم گیری هایشان را بر پشتوانه ی جمعی استوار می سازند. سنت شورایی از یک طرف شرایط دخالت گری شمار بیشتری از کارگران را فراهم می کند و از طرف دیگر روی آوری به خرد جمعی را تقویت می کند. این سنت بنا به ضرورت توده ای کردن مبارزه و تلقیق کار مخفی و علنی تشکل هایی را که به تصمیم گیری های جمعی و شورایی متکی است به ساختار هرمی و بروکراتیک دیگر تشکل های کارگری ترجیح می دهد. این سنت عزل و انتخاب مستقیم و هر لحضه ای نمایندگان کارگری را به روشی که نمایندگان را برای چند سال به صورت مستقیم یا نیابتی انتخاب می کند و به آنها وکالت دراز مدت می دهد، ترجیح می دهد. در عین حال، چنینی سنتی معطوف به آلترناتیو سوسیالیستی است، و بدیلی را نوید می دهد که می تواند با به پیروزی رساندن انقلاب کارگری سلطه ی مناسبات سرمایه داری برای همیشه پایان بخشد. بدون شک با توجه به توازن قوای طبقاتی موجود و تسلط دیکتاتوری سرمایه، سنت انتخاب مجمع نمایندگان با اتکا به برگزاری مجامع عمومی کارآمدترین روش برای تضمین ادامه کاری و پایدارتر کردن اعتراضات و ایجاد تشکل های پایدار کارگری است.

علاوه بر توده ای کردن حرکت، دومین راه محافظت سازماندهندگان از ضربه ی سرکوب، تلفیق کار مخفی با کار علنی است. هر حرکت اعتراضی قبل از آنکه به سطحی از توازن قوا دست یافته باشد، نمی تواند نمایندگانش را به جامعه معرفی کند. در ثانی حتی پس از آنکه بنا به ضرورت مبارزه و با اتکا به توازن قوای مشخص نمایندگانی برای پیگیری مطالبات تعیین و معرفی شدند، باز لازم نیست تمام عناصر سازمانده را در صحنه ی عمومی نشان داد. لازم است همواره بخشی از عناصر سازمانده برای دوران رکود و عقب نشینی و ضرورت سازماندهی دوباره، مخفی بمانند. با رعایت این اصول، کارگران با هر حمله ی وسیعی که علیه اعتراضات گسترده و صفوف متحدشان صورت بگیرد، و بعد از حملاتی که مجمع عمومی یا تشکل بزرگ شان (مجمع نمایندگان، شورا، سندیکا و…) را زیر ضرب بگیرد و بخشی از عناصر پیشرو و نمایندگان را از زمین مبارزه خارج کند؛ کل دستاوردهای تاکنونی در زمینه ی تشکل یابی را از دست نمی دهند. آنها در هر دور عقب نشینی ای که بهشان تحمیل شود، بار دیگر در کمیته های مستقل و کوچک متشکل می شوند، صف متحد خود را بازسازی می کنند، کادرها و سخنرانان جدیدی پا پیش می گذارند و خود را برای دست زدن به اعتراضات همگانی و بازسازی تشکل های بزرگ آماده می کنند. در این شکل از سازماندهی با از دست دادن یک تپه و یک سنگر شکست قطعی و نهایی رقم نمی خورد، سنگرهایی برای عقب نشینی وجود دارد که از آنجا می توان با اتکا به امکانات موجود و تجارب گذشته، پیشروی های مجدد را سازمان داد. مبارزات پایدار و چند ساله ی کارگران هفت تپه و فولاد اهواز بدون چنین تاکتیک هایی ممکن نمی شد. کارگران این دو مرکز و کارگران پیمانی نفت که از پر اهمیت ترین بخش های معترض طبقه ی کارگر هستند، به درستی کل ظرفیت هایشان را بر سر ساختن یک جزیره ی کوچک در میان دریای طوفانی استبداد نگذاشته اند، کل ظرفیت ها را بر سر ایجاد یک سندیکای علنی در معرض سرکوب قرار نمی دهند، آن هم در شرایطی که برایشان محرز است نمی توانند آن را در دراز مدت حفظ کنند.

در تصاویر روزهای نخست اعتصاب می بینیم که کارگران هفت تپه در شروع حتی با چهره های پوشیده تجمع می کردند. کارگران از همان روز اول نتوانستند اعتراض و اعتصاب را به عنوان یک اقدام غیر قانونی به دیکتاتوری سرمایه تحمیل کنند. دیدیم که امثال اسماعیل بخشی همان روز اول روی سنگر نرفتند و سخنرانی نکردند. همان روز اول اعلام موضع نکردند. عناصر پیشرو با تقسیم کردن کارگران به آگاه و ناآگاه (مرتجع) آنها را از خود نرنجاندند. با اقدامات آرمانی و هیجانی این تصور را در کارگران ایجاد نکردند که آنها عناصری تندرو هستند و می توانند امنیت کارگران را به خطر بیاندازند. کارگران سازمانده عناصر مسئولی بودند که به خاطر اعلام موضع و با گفته های روشنفکرانه و آرمانی منزوی نشدند. آنها به کارگران فرصت دادند که قدم به قدم جلو بیایند، آگاه شوند و جرات مبارزه پیدا کنند. یکی از رموز موفقیت هفت تپه در پیشه کردن صبر انقلابی و پیشی نگرفتن از بدنه ی کارگران بود. و رمز دیگر موفقیت هفت تپه که هنوز ادامه دارد در رعایت اصول مبارزه و تلفیق کار علنی و کار مخفی است. برای همین است که آنها حالا دهها کادر را پرورانده اند که سخنرانی می کنند و از چنان توازن قوایی برخوردارند که علنا مجمع عمومی می گیرند. این موفقیت ها با کار پر حوصله و صبر به دست آمده است. وگرنه اگر صرفا به یک اعلام موضع رادیکال دل خوش کرده بودند، همان روز اول منزوی می شدند. رادیکالیسم هفت تپه نه در حرف، بلکه در پراتیکی بود که طی سالها توازن قوا را به نفعشان تغییر داد. رادیکالیسم آنها تنها در نصیحت کردن یا حرف زدن از ریشه ها خلاصه نمی شد. رادیکالیسم هفت در پراکسیس، در آستین بالا زدن و در تغییر دادن عملی و ریشه ای اوضاع معنا می شود. در نهایت این درس را از مبارزات کارگران هفت تپه می توان گرفت که بدون اعمال تغییرات واقعی و عملی رادیکالیسمی وجود ندارد.

کارگران در دوران رکود و در فواصلی که اوج گیری مبارزات و اعتصابات کارگری فروکش می کند، امر آموزش طبقاتی و کادر سازی را از طریق کمیته های مستقل، کوچک، نیمه مخفی یا مخفی پیش می برند. کمیته هایی که با سازماندهی طبقاتی در توازن قوای موجود متناسب هستند. بگذارید ببینیم چه نکاتی مؤید این واقعیت هستند. کارگران هفت با پرورش دادن دهها عنصر آگاه و سخنران پرشور بیش از تمام سندیکاهای موجود و ناموجود ایران پایبندی عملی خود را به امر کادرسازی ثابت کرده اند. کارگران هفت تپه وفاداری خود را به امر آموزش طبقاتی، در گرماگرم مبارزه ی عملی و در ابعاد سراسر ایران به نمایش گذاشته اند. به جرات می توان گفت که مبارزات این بخش از طبقه ی کارگر ایران، جنبش کارگری را چندین گام به جلو برده و بیشتر از یک نهاد آموزشی رسمی در چهارچوب کارخانه، آگاهی بخشی کرده است. کارگران پیشرو با سازمان دادن و دخالت دادن بدنه ی کارگری در کمیته های کوچک و مستقل کارگری و در مجامع عمومی منظم، و با ارتباطاتی که پیشروان با یکدیگر دارند، قادر خواهند بود تشکل و رهبران کارگری را در مقابل ضربات نهادهای سرکوب محافظت کنند. چنین دستاوردهایی نشان می دهد که کارگران پیشرو هفت تپه در فاصله ی افت و خیزهای مبارزات بیکار ننشسته اند و امور لازم را به نحو احسن انجام داده اند.

نوع تشکل یابی کارگران بنا به انتخاب افراد نیست، بلکه ضرورت هایی که جامعه ی طبقاتی و دیکتاتوری سرمایه دارن تحمیل می کند، تعیین کننده ی این است که چه شکلی از سازماندهی کارگری عملی است. کارگران هر محل بنا به تشخیص خودشان تصمیم می گیرند که در مسیر دفاع نظری از سندیکا گام بردارند یا اشکال سازماندهی عملی و نوینی را برگزینند که به عنوان نوک پیکان جنبش کارگری موانع پیش راه مبارزه ی طبقاتی را از میان بردارند. یکی از امنیتی ترین مراکز کارگری ایران −کارگران پتروشیمی و کارگران پیمانی نفت− با استفاده از تلفیق سازماندهی مخفی−علنی و توده ای کردن اعتراضات به وسیله ی برگزاری مجامع عمومی بعد از چهل سال رکود نه تنها راهی برای مبارزه گشوده اند، بلکه تشکل مستقل −شورای سازماندهی کارگران پیمانی نفت− خود را نیز ایجاد کرده اند. پراتیک تاکنونی کارگران هفت تپه، فولاد و نفت این شکل از سازمانیابی را به محک گذاشته است. آنها با اتکا به تجربه ی زیسته ی خودشان، شکلی از تشکل را عملی کرده اند که بتواند گرهی از مشکلات تشکل یابی کارگران تحت حاکمیت استبداد باز کند، نه تشکل هایی که ایده آل ذهنی ما هستند. آنها به درستی پاشنه ی آشیل تلاشهای گذشته در جهت ایجاد تشکل های مستقل کارگری −یعنی علنی کاری صرف− را تشخیص داده اند و در پراتیک راههای برطرف کردن این نقطه ضعف را به کل طبقه ی کارگر ایران نشان داده اند. آنها تاکتیک هایی را اتخاذ کرده اند که بتواند تاثیرات نیروی سرکوب را خنثی کرده یا کاهش دهد، و مهم ترین مانع سر راه مبارزه یعنی سرکوب زودرس و در نطفه خفه شدن را از میان بردارد.

چنین شکلی از سازماندهی راه مناسبی برای متشکل کردن و به میدان آوردن کارگران پراکنده و ناآماده ی دیگر بخش های کارگری است. بخش هایی که در شرایط امروزشان قدرت ایجاد سندیکا یا دیگر تشکل های علنی را ندارند. کارگران کارگاههای کوچک که وزن چندانی برای ایجاد و تحمیل تشکل کارگری علنی ندارند، با درست کردن کمیته های کوچک و دامن زدن و پیوستن به یک جنبش سراسری −حول شعارها و مطالبات مشترک و سرتاسری− به نیرویی فعال و کارساز برای تغییر توازن قوا به نفع طبقه ی کارگر تبدیل می شوند. این کمیته ها با ملحق شدن به یک جنبش سراسری، چه این جنبش بر اثر عروج اعتصابات در مراکز کلیدی و تعیین کننده ی کارگری به وجود بیاید و چه در نتیجه ی خیزش های توده ای عظیم از جنس دیماه ٩۶ و آبان ٩٨ به میدان آماده باشد، با پیوستن به چنین جنبشی سرتاسری می توانند از یکدیگر اعتماد به نفس و جرأت بگیرند و وزن مؤثری پیدا کنند. کمیته های توده ای و کمیته های کارگری مستقل در محل زیست یا کارگاههای کوچک، بهترین متحد برای کارگران اعتصابی در کارخانه جات و مراکز حیاتی کار به شمار می روند. برای ارتباط گرفتن پیشروان و کمیته ها و تشکل های کارگری، الزامی بر علنی کردن همه ی عناصر آگاه یا الزامی بر علنی بودن ارتباطات مابین شان وجود ندارد. شبکه ای غیر متمرکز از پیشروان و کمیته های کارگری، قدرت رهبری کردن چنین جنبشی را دارد. و تکنولوژی و شبکه های اجتماعی امکان تشکیل چنین شبکه هایی را به وجود آورده است.

این شکل از سازماندهی چندان هم جدید نیست. این سنت و تجربه در سابقه ی مبارزات کارگران خوزستان می درخشد. اعتصاب کارگران نفت در سال ١٣٠٨ به همین شیوه سازماندهی شد که یوسف افتخاری در خاطراتش به روشنی آن را شرح داده است (خلاصه ای از تجارب یوسف افتخاری را در ضمیمه ی مطلب دیگری آورده ام). اما کارگران هفت تپه با جان فشانی ها و جان سختی هایی که در این پنج سال نشان داده اند از چنان جایگاه درخشان تاریخی و طبقاتی ای برخوردار شده اند، که هر کارگر آگاهی به آنان غبطه می خورد. روش های مبارزه و سازماندهی کارگران هفت تپه و فولاد اهواز با اقبال دیگر هم طبقه ای هایشان در مراکز کارگری نفت و پتروشیمی نیز روبرو شده است. روش هایی که یقینا می تواند در متشکل کردن کارگران دیگر مراکز و حتی بخش های کوچک و پراکنده ی طبقه ی کارگر راه گشا باشد. هر کارگر آگاهی امروز به این دستاوردهای مادی و فکری با دیده ی غرور و افتخار می نگرد.

١٣ آبان ١۴٠٠

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate