رِخوت فکری و درد ملال

رِخوت فکری و درد ملال

از شادی و الم، در بزم و رزم

خنده و شادی، فراز و نشیب*۱

    مدتی است که گرفتار رخوت فکری شده ام. آیا این رخوت ناشی از خستگی و ملالی که وجودم را در بر گرفته، نیست؟ خستگی و ملالی که گاه به سکوت عمیقی منتهی می‌شود و گاه با فریادی دردناک، نمایان.

مگر نه اینکه درد ملال همیشه با ما بوده است؟ دردی که با گشودن چشم به این جهان و دوری از زهدان گرم و آرامبخش مادر آغاز شده و همراه ما و گاه مشکل گشای ما در زندگی بوده است. درد ملالی که از گرسنکی و تشنگی داشته‌ایم، از نا هماهنگی هائی که در هنگام بیماری در وجودمان نمایان شده اند، یا از نشانه هائی که رشد جسمانی ما با خود داشته‌اند و ما درمانده در توضیح و تشریح آنها به گوشه‌ای کِز کرده‌ایم و ناهنجاری‌های رفتاری از خود نشان داده ایم.

درد ناشی از ارتکاب اشتباه و فراست به آن، از تلاش و کوششی ناموفق و مأیوس کننده.

درد ملال از سر‌خوردگی های عاشقانه، از دست دادن نورِ چشمی و روشنائی بخشی در زندگی، درد ناگزیر غربت فرساینده، بی همزبانی، بیکاری، تنهائی، نا کارآمدی زبان در بیان توانائی های فکری، درد دندان برجگر گذاشتن و به هر دلیلی دم نزدن، درد ناشی از تحمل بار سنگین واپسگرائی های دوران غریب و تیره.

درد بر خاسته از عدم موفقیت در واقعیت بخشیدن به بخشی از روُیاهایمان و نقشه هائی که برای تغییر جنبه‌های ناخوشآیند و نابکارانه زندگی داشته‌ایم و به دلایلی گوناگون در اجرای آنها امیدمان ناامید شده است.

آیا احساس این دردها نشانی از زنده بودن ما نیست؟ آیا  سکوت و  فریادی که بگونه های گوناگون خود را نشان داده اند، به ما در التیام آن تا حدی یاری نرسانده اند؟

***

براستی آیا این رخوت فکری مهلتی لازم برای درمان درد ملال و خستگیم نیست؟ اینکه درنگی کنم، پژوهشی نمایم و آگاهانه درمانی برای آن بیابم، با این امید که دردی بی درمان نباشد؟

زخم ها به دوران تیرگی

سخت جان فرسایند

اما من همیشه می گفتم: „تنها مرگ است

که مرا هیچ چیز نمی آموزد.“*۲

ظفردخت خواجه پور، ۲۰۲۰،۱۲.۰۶

 در حاشیه:

*۱ -احمد شاملو

*۲-برتولد برشت

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate