پیروزی طبقاتی، در گرو سازمان‌یابی طبقاتی

تلاش این نوشتار، مروری به ضرورت رویکرد شورایی است. در اینجا، هرآنجا که از سندیکالیسم و رفرمیسم نام می‌برد، تنها آنها را مد نظر دارد و نه مورد ادعایی که ‌با دهها مصاحبه و نوشتار و به ویژه روز۱۲مهر در برابر فرمانداری شوش، پاسخی هفت تپه‌ای گرفت. اعلام علنی ارگان جمعی کارگران (مجمع نمایندگان) در این روز بیش از همه، برای کسانی بود که بنا به جایگاه و منافع طبقاتی خود در این نبرد طبقاتی، هنوز پس از نزدیک به ۴  سال رویکرد شورایی هفت تپه را نادیده و انکار می کردند و می‌کنند.

کارگران پیشتاز در این روز، درهفتمین روز همایش و اعتصاب اخیر در هفت تپه – در برابر فرمانداری و سپس راهپیمایی در شوش، از اصول کارگری و دستاوردهای خود دفاع کردند. ابراهیم_عباسی_منجزی :سخنران و فعال ساختار نوین مجمع نمایندگان جنبش کارگری، در بخشی از سخنرانی خود اعلام  کرد:

«در هفت تپه ما یک #شورا داریم که پنج هزار نفری است و ما با خرد جمعی تصمیم می‌گیریم #تشکل ما #مجمع_نمایندگان است»!

دغدغه‌ی طبقه  حاکم و ابزارهای حکومتی در سراسر جهان سرمایه‌داری،‌ تضمین مناسبات و حاکمیت سرمایه است. به همین هدف و تضمین فرمانروایی خویش، پیش و بیش از همه باید از سازمان یابی طبقه کارگر باخونین ترین شیوه‌ی ممکنه جلوگیری کند.

                      در ایران،‌ زنان و مردان مولد ارزش اضافی ساختار دهنده‌ی طبقه کارگر، نخستین آماج‌های دلالان سرمایه،‌ انگل‌ها حوزوی و روحانیت و بازار بودند. مولدین  و تحقق دهندگان سرمایه، باید در شرایطی هولناکتر ازبرده‌گی کهنه، به برده‌گی «مدرن» کشانیده می‌شدند. از این روی، با کشتارهای دهه‌‌ی۱۳۶۰ و فاجعه کشتار اسیران در سال ۶۷و برقراری  حاکمیت هراس و خلع سلاح جامعه با کشتار پیشتازان و فعالین کارگری و اسارت و اخراج و بیکار سازی و به مرگ از گرسنگی کشانیدن تهی دستان و کارگران، از سازمانیابی طبقه کارگر جلوگیری کردند. به اینگونه، مرگ‌آفرینی و جلوگیری از گسترش آگاهی و اندیشه‌‌ی رهایی در جامعه، از جمله پیشبرد قتل‌‌های سیاسی زنجیره‌ای و تروریسم دولتی و اینک حاکمیت نظامی سپاه و اصولگرایان با استخدام دست راست خامنه‌‌ای یعنی جلادی به نام رئیسی در رأس قدرت سیاسی، از جمله اقداماتی بوده و هستند تا از فرارویی ساختارهای نوین طبقاتی کارگران، جلوگیری شود.

دهه‌ی ۱۳۸۰ رویکرد دوباره به سازمانیابی

سرانجام در نیمه نخست دهه ۱۳۸۰ بنا به دیالکتیک و شدت یابی مبارزه طبقاتی و مقاومت کارگران، ستادهای حاکمیت مضاعف استبداد طبقاتی و استبداد دینی ترک برداشتند. خاتمیسم (إصلاحات) ترفندی بود در برابر این روند. نیمه‌ی دوم سالهای ۱۳۸۰، دهه‌ی رویکرد بخش‌هایی از طبقه کارگر به سوی سازمانیابی صنفی گردید. سندیکای کارگران شرکت واحد تهران و حومه و کارگران مجتمع صنعتی نیشکر هفت تپه، نخستین درخشش‌‌های این رویکرد مستقل نهادهای کارگری بودند. نقش سازمانده و الهام بخش این روند، با تلاش‌های سازنده‌ی یک ارگان آگاهی بخش به نام «کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری» نیرو گرفت. در راستای این رویکرد،‌ رفرمیستها و سندیکالیسم راست آغاز به دخالتگری در امور کارگران کرد.

در دهه‌ی ۹۰ سطح خواست‌ها و مطالبات کارگری از سندیکا گذر کرده  بود. این فرارویی از سویی  با حضور نیرویی نوین و برخوردار از پشتوانه‌ها و دستاوردهای مبارزاتی و دانش‌‌ مبارزه طبقاتی و از سوی دیگر از تجربه‌های برآمده از پیوند تاریخی طبقه کارگر جهانی توانایی می‌گرفت. ضرورت و کشف این رویکرد در پیوند با کارگران با تجربه و فعالین سیاسی سوسیالیستی در ایران و در بنیاد، از آزمون‌های مبارزاتی طبقه کارگر از درون مبارزه‌ زنده‌ و جاری این طبقه بر می‌خاست. با چنین دینامیسم و پویایی‌ بود که نیروی نوین طبقاتی و طبقه کارگر کنونی، سبب شد تا کارگران با آزمون‌ها و خطاها، از سویی، به ضرورت‌ ساختاری معتبر و مناسب با وزن، رسالت و پاسخگو به نیازهای مبارزاتی و در سوی دیگر به کمبود‌ها و نیازهای مبارزاتی خود آشنا شوند. ضرورت‌های مبارزه‌ی طبقاتی و طرح مطالبات، و صف آرایی برای خواست‌ها، در سوی دیگر، ضرورتِ روند نوینی را پیش روی جنبش کارگری قرار می‌دادند. در چنین شرایطی، عبور از ابزارهای سنتی و صنفی گرایی به یک  ضرورت تبدیل شده بود.

در نیمه دوم دهه ۱۳۹۰ در مجتمع فولاد اهواز پیشاپیش همه با رویکرد جمعی و نیشکر هفت تپه، هپکو و آذرآب اراک ووو این سامانه‌ی نوینِ سازمانیابی مستقل، به پاسخ یابی می‌رسید. درهمین برهه بود که فعالین کارگری دریافتند که سندیکالیسم و صنفی گرایی نه تنها پاسخگوی نیازهای مبارزاتی آنان نیست، ‌بلکه نهادهایی‌ به شدت ناتوان، آسیب‌پذیر، فسادانگیز، بوروکراتیک، ریاستی، هرمی و هرآینه در خطر سازش با کارفرمایان و حکومت‌‌اشان هستند. با پشت سرگذاردنِ این  صنفی گرایی،‌ روند سامان یابی از ریشه‌های کار، به جای نخبه‌گانی از بالا، کارسازترین ارگان پیشبرنده‌ و کارساز جنبش کارگری تبدیل شد. مادیت چنین جلوه‌یابی، خود را به راستی به نهادهای سندیکالیستی و عقب مانده‌ی پیشین تحمیل کرد. ضرورت حیاتی- تجربه‌ها و ره‌یافت‌های تعیین کننده‌ای به سود چنین روی‌کردی از پیوند زنده و ارگانیک خرد جمعی،‌ مشارکت لایه‌های بیشتری از کارگران و روند شوراگرایی مادیت می‌گرفت.

عنوان‌های چنین سامانه‌های کارگری، تعیین کننده نبودند، آنچه حیاتی، سازمانگر، پیشرونده بود و پویایی داشت، درون‌مایه، سرشت،‌ ساختار، ‌راستا، افق و اهداف این ارگان‌ها بودند.

نقش  سندیکالیسم و رفرمیسم راست

آزمون هفت تپه و فولاد از سال ۹۵و به  ویژه اعتصاب‌های گسترده‌ی کارگران پروژه‌ای و پیمانکاری نفت و گاز و پتروشیمی‌ها  در سراسر ایران، در سه ماهه‌ی تابستان ۱۴۰۰ تا اکنون ادامه یاب،‌ بیانگر فرارویی طبقه کارگر به ساختارهای پویا و نوینی هستند که با خواست‌ها و مطالبات جاری و روزانه‌ و افق‌مند طبقاتی کارگران همخوانی و ضرورت دارند. این برآمد پیشرو، سندیکالیسم و اتحادیه گرایی دست و پاگیری که  طبقه کارگر را به سراب و سرگردانی‌ها و اصلاحات حکومتی اسیر می‌دارد، در برابر خود دارد. رویکرد خرد جمعی و مجمع نمایندگان (که نباید آنرا با مجمع عمومی یکسان گرفت)، از آنچنان سرشتی برخوردار است که حتا تشکل‌های سندیکایی مانند «سندیکای شرکت واحد…» و «کانون‌های صنفی معلمین» را به دخالت‌گری‌ها و مشارکت هرچه بیشتر کارگران در بیان مطالبات رویکرد داده است.

مجمع عمومی نه یک ساختار پایدار بلکه حضور جمعی و مشارکت هرچه بیشتر کارگران برای گزینش‌ نمایندگان سندیکایی یا شورایی است که همیشه و همه جا ضرورت برپایی می‌یابد. مجمع نمایندگان، ‌اما ساختاری است با رویکرد شورایی‌ که از مجمع عمومی کارگران و با نظارات و دخالتگری و خرد جمعی کارگران  پشتوانه و رای اعتماد می‌گیرد، ‌مورد نقد گرفته می‌شود و اعضا آن برخلاف مدیران سندیکا، هر لحطه قابل برگماری و برکناری هستند. در هفت تپه،‌برخلاف تبلیغات و برداشت‌هایی اشتباه آمیز،‌ این محمع نمایندگان است و نه مجمع عمومی که  شوراگرایانه، نزدیک به ۴ سال است سازمان‌یافته و در همایش‌ها، اعتصاب‌‌ها، گفتگو با نمایندگان سرمایه‌داری و حکومت‌اش، مطالبات کارگران را به پیش می‌برد.

 

سازمان یابی

سازمانیابی، با برخورداری از افق رهایی طبقاتی، بالنده از پایین و افقی و نه هرمی، با آگاهی طبقاتی و گرایش شورایی سازمان می‌یابد. نخستین سنگ بنا و ستون سازههای سازمانیابی، آگاهی طبقاتی است.

در پرتو این آگاهی است که پیشرو‌ان طبقه، می‌توانند نه تنها راه را از بیراهه بازیابند، بلکه راه‌گشا باشند.

در پرتوافشانی چنین سامانه و خرد جمعی است که طبقه کارگر می‌تواند، در دالان‌های اسارت‌بارِ ‌دام‌‌چاله‌‌های سرمایه و حکومت سیاسی‌اش، ‌از جمله تله‌های رفرمیسم و «سه جانبه گرایی‌ها»ی ‌سرمایه‌داران (سازمان جهانی کار، شورای عالی کار ووو که یک جانبه‌گرایند)، گم نشود و راه را از چاه بازشناسد.

در چنین راستایی‌است که رشد آگاهی طبقاتی پرولتاریا امکان پذیر می‌شود، و در پرتو این هشیاری طبقاتی است که در تند پیچ‌‌های تاریخی، واکنش‌هایِ ضروری و هشیارانه می‌گیرد و با کارساز طبقاتی، پشتوانه‌‌ی پیروزی می‌گردند. سازمانیابی همبسته‌گی طبقه کارگر از هیچ شکل از پیش تعیین شده و ثابتی الگو برداری نمی‌کند. مبارزات طبقه کارگر می‌‌تواند در خودجُنبی درونی ساختار ضروری و بایسته‌ی مبارزه را به همراه بیآورد. ضرورت مبارزه، ضرورت شیوه‌ها و سامانه‌های مبارزه را در اندیشه‌ی اجتماعی بازتولید می‌کند. مبارزه طبقه کارگر در فرآیند خودگستر مبارزاتی می‌‌تواند بی هیچ شکل گیری از پیش تعیین شده‌ای نه تنها از ارگان‌های‌ “چانه زنی” عبور کند، بلکه به سوی سامانه‌ی شوراگرایانه پرش کرده و فرارویی داشته باشد.

 

مفهوم طبقاتی طبقه کارگر

در این‌گونه روی‌کردها و سازمان‌یابی‌هاست که می‌توان به مفهوم راستینِ طبقه‌ نام برد، ‌و گرنه کارگران بدون نهادهای منسجم و آگاهمند خویش، از دینامیسم و پویایی طبقاتی دور بود و به‌سان حلقه‌های زنجیر از هم گسیخته و پراکنده‌ای می‌مانند که پریشان و منفرد و برده‌وار، همچنان در زیر یوغ سرمایه، سیه روزی‌ها و استثمار را بازتولید و تکرار می‌کنند.

در چنین شرایطی است که طبقه کارگر حتا هنوز و اکنون هم به‌سان طبقه، منسجم نبوده و به معنای طبقه نیست و همجنان سیال و پراکنده است. این طبقه رهایی بخش همه جامعه از خود بیگانگی، در مفهوم و معنای طبقه، هنوز،‌ طبقه‌ای است درخود که طبقه نیست. طبقه کارگر، در واکنش‌های جانفرسای روزمره و دفاعی برای زنده ماندن تا فردایی دیگر، تا به مفهوم واقعی خویش، یعنی به طبقه، ساختار نیابد، همچنان در چنگ بورژوازی حاکم و حکومت و  مذهبش، و نیز طعمه‌ای برای سندیکالیسم اسیر خواهد ماند. و حتا  برخی به خود جرأت می دهند تا به نام اعتبار او دستبرد بزنند.

در ایران و نیز سراسر جهان، بحران سامان یابی بر جنبش کارگری سایه افکنده است، اما افق جنبش رهایی بخش انقلاب کارگری، به روشنایی رویکرد دارد؛ بخش پیشرو پرولتاریای ایران، از اردوگاه‌های چین و روسیه الگو و پشتوانه‌های ایدئولوژیک و تئوریک نمی‌گیرد، بلکه با بهره‌گیری از تجربه های مبارزاتی رادیکال کارگران در جهان، اینک با مغز خود می‌اندیشد، و با پاهای خویش بر میدان مبارزه طبقاتی گام ‌‌نهاده است و برای نقد  وضعیت موجود، به سلاح معنوی یعنی به فلسفه‌ی خویش مجهز می‌شود.

حکومت‌ سرمایه، ‌در ایران‌در ره‌یافت برای تداوم طبقاتی خویش، با پروژه‌ی خاتمیسم، در دهه‌ی ۱۳۷۰، ضرورت تبلیغ «رفرم سیاسی» قابل کنترل ومدیریت به هدف حفظ حاکمیت، و پیشبرد برنامه‌های نئولیبرالیسم جهانی، اندک مجالی به دست داد تا تشکل‌یابی کارگری نیز به وسیله پیشروان طبقه، به واکنش بپردازد. این نتیجه‌ی تحمیل مبارزه طبقاتی به باندهای حاکم بود. روند روی‌‌آوری به ساختاریابی طبقه کارگر، در نیمه دوم ۱۳۷۰، با پرداخت بهایی سنگین و ایستادگی درخشان پیشروان طبقه، تا کنون تداومی گسترش یابنده داشته است. دولت جنایتکار «اصلاحات»، برای بقاء نظام، به پشتیبانی جهانی سرمایه نیاز داشت و همانگونه، بازار افتصاد آزاد نئولیبرالسم سرمایه جهانی به خاتمیسم و در تداوم همان سیاست و همان سودا وسود به احمدی نژاد و حسن روحانی و اینک به باند سپاه و خامنه‌ای سپرده شد تا اصولگرایان با حاکمیتی ورشکسته و ناتوان از اعمال قدرت به شیوه سابق، امروز را به فردا بگذراند. کارگران و زنان و تهی دستان اما، ‌در سال ۹۸ و ۹۹ در مارش‌های خیابانی، تکلیف جناح- باندها را روشن کردند: «اصلاح طلب- اصولگرا- دیگر تمومه ماجرا»! خیزش خوزستان در تابستان ۱۴۰۰ و اعتصاب‌های کارگری و حضور همه‌ روزه و بی پایان همایش های زنان و تهی دستان و بازنشستگان و زحمتکشان و آموزگاران در سراسر ایران،‌ بیانگر یک مبارزه طبقاتی و سیاسی در برابر حاکمیتی است که به بن بست رسیده است.

 

نیروهای  طبقاتی  طبقه کارگر

۱-نیروی سازمانی(۱) ۲- نیروی ساختاری(۲)۳- نیروی آگاهی طبقاتی(۳)،‌ سه نیروی رهایی بخش طبقه کارگر به شمار می آیند. در ایران ‌نیز به‌سان بخشی از قلمرو سرمایه‌‌ی جهانی، طبقه کارگر برای خود رهایی، باید با سلاح اتحاد سه نیروی ۱- سازمانی، ۲- ساختاری و۳-  دانش مبارزه طبقاتی، مسلح و مجهز شوند.

نیروهای نامبرده شده در بالا،  سه سازه‌ی بنیادین و انقلابی نیروی طبقاتی کارگران می‌باشند.

  با چنین سازمان‌‌یابی است که طبقه کارگر برای پیروزی، نیاز به آن دارد تا محورهای زیر را در منشور داشته باشد . آموزش یابد. ره‌یافت خودرهایی پرولتاریای ایران، در شرایط کنونی، همان مبانی و روی‌کرد طبقاتی طبقه‌کارگر بنا به اصول انترناسیونال نخست و به‌روز گردانی و کاربردِ ‌آزمون‌های تا کنونی در این دو سده است.

 

رئوس مبانی و آموزشهای مبارزاتی

۱- ‌از آنجا که به ویژه در ایران و شرایط کنونی، هر مبارزه طبقاتی یک مبارزه سیاسی است، طبقه کارگر در ایران با خودویژگی‌ها ساختاری مناسبات طبقاتی و حاکمیت سیاسی آن،‌ به سرعت به ‌این مبارزه کشانیده می‌شود.

 طبقه کارگر با رویکرد خودمدیریتی، آموزش می‌یابد که:

۱- هدف مبارزه طبقاتی، پایان دادن به مناسبات بهره‌کشی است.

۲- هر ارگان طبقاتی با رویکرد شورایی، یک  ستاد خودمدیریتی به شمار می‌آید.

۳- سازمان‌یابی شورایی، ‌اتحاد طبقاتی را تضمین می‌کند، آگاهی طبقاتی می‌بخشاید و سرشتی انقلابی به همراه دارد،

۴- اعتصاب‌ها را به گونه‌ای آموزش و سازمان می‌دهد و رهبری می‌کند که با اتحاد طبقاتی و خرد دخالتگر و جمعی همراه‌ بوده و ضربه پذیری فعالین را کاهش می‌دهد.

 

کارگران در می‌یابند که:

۱- ارگان‌های طبقاتی خویش، برای محافظت از منافع خود طبقه کارگر و تهی دستان ضرورتی حیاتی دارند،

۲- این ارگان‌ها، اراده و نمایندگی طبقه کارگر را به نمایش می‌‌گذارند،

۳- آنان در می یابند که هر ارگان و سازمان صنفی و سیاسی کارگری، یک وسیله است و نه هدف،

۴-  در می‌یابند که این ساختارها، از جمله ابزاری‌اند که  طبقه  کارگر برای هدف عالی خود، یعنی  لغو سیستم ‌مزدوَری  به‌طور کلی، در دست  دارند، و

۵-  لغو کارمزدوری، بدون خلع مالکیت از بورژازی بر ابزار تولید و قدرت سیاسی، توهمی بیش نیست.

برای رفع ستم سرمایه‌داری و برده‌داری مدرن و دستیابی به رهایی از اسارت سیاسی و اقتصادی و رفع و نفی استثمار انسان از انسان، هیچ گزینه‌ای جز سازمانیابی سوسیالیستی که از سه نیروی  ساختاری، ‌سازمانی و نیروی دانش مبارزه طبقاتی یا “کار تاریخاَ ضروری” مادیت گرفته‌اند، گزینه‌ی دیگری در میان نیست.

 

هسته‌‌های کارگری- سوسیالیستی

انهادهای شوراگرایانه در حالیکه خواستههای صنفی کارگران را مطالبه می‌کنند، سازمانگر کل طبقه هستند و لغو کار مزدوَری را در برنامه دارند، نهادهایی‌اند که سازمانیابی شوراگرایانه برآمده از هسته‌های کارگری ـ سوسیالیستی را

 

نمایندگی می‌کنند. این نهادها هستند که اتحاد و مبارزه کل طبقه کارگر (چه بخش بیکار طبقه و چه شاغل) را در فرارویی سازمانیابی شوراگرایانه پشتیبانی و تضمین می‌کنند و سبب می‌شوند تا تمامی بخش‌های طبقه از چرخه‌ی اسارت آور سازش کارـ سرمایه، دل بر کنند. وحدت درونی طبقه کارگر در سرشت خویش، دارای این پتانسیل می‌باشد که مبارزات پراکنده و منطقه‌ای را به سازمانیابی سرتاسری با درخواست‌های ریشه‌ا‌ی تر و رادیکالتری بگستراند.

مبانی سازمان‌یابی طبقه‌کارگر

نهادهایی که خواسته‌های صنفی کارگران را مطالبه کنند، سازمانگر کل طبقه باشند و لغو کار مزدوَری و بیکاری را در برنامه داشته باشند، ‌نهادهایی جز سازمانیابی مستقل و شوراگرایانه برآمده از هسته‌های کارگری ـ سوسیالیستی نمی‌باشند. باید اتحاد و مبارزه کل طبقه کارگر را در فرارویی سازمانیابی شوراگرایانه پشتیبان بود و از چرخه‌ی اسارت آور سازش کارـ سرمایه، دل برکند. وحدت درونی طبقه کارگر در سرشت خود، دارای این پتانسیل می‌باشد که مبارزات پراکنده و منطقه‌ای را به سازمانیابی سرتاسری و مطالبات رادیکالتر بگستراند.

رفقای کارگر!

وجود هر نهاد کارگری نخستین ضرورتی است برای طبقه کارگر که در خود- سازمان‌یابی به‌‌سان یک طبقه، سازمان بیابد. اما در عین حال این خطر نیز همواره در کمین است، که آن ضرورتی که ساختار سازمانی بر خود می‌گیرد، اما خود تبدیل به نهادهایی تثبیت گرا و درجازننده، و بازدارنده و در چرخه‌ی مناسبات تولیدی حاکم، ماندگار بشوند. سندیکای سندیکالیستی و اتحادیه گرایی رفرمیستی از جمله ابزارهای تثبیت‌گرای برده‌گی کار مزدوَری می‌باشند.

سازمانیابی همبسته‌ی طبقه کارگر هیچ شکل از پیش تعیین شده و ثابتی ندارد و مبارزات طبقه کارگر می‌تواند در خودجُنبی درونی و خودجوشی، ساختار مناسب و بایسته‌ی مبارزه را به همراه بیآورد. ضرورت مبارزه، ضرورت شکل های مبارزه را در اندیشه‌ی اجتماعی بازتولید و پرورده می‌کند. در ایران تجربه  مجمع نمایندگان کارگری در هفت تپه، دستاورد درخشان تاریخ جنبش کارگری است که جنبش کارگری در هفت تپه را از سال ۹۶ تا کنون به پیش برده و دستاوردهای درخشانی از جمله خواست خلع ید از مالک خصوصی، ‌طرح مدیریت کارگری، تجربه رویکرد شورایی و الگوواره‌ی شورایی با تلفیق کار علنی و مخفی ووو را دستاورد داشته است.

با این تجربه و دستاوردها،  مبارزه طبقه کارگر در فرآیند خودگستر مبارزاتی حتا در بخش‌هایی مانند شرکت واحد اتوبوسرانی شرکت واحد تهران و حومه، معلمین، علیرغم صنفی نمایی و تلاش سندیکالیست‌های رفرمیست درون و برون طبقاتی و “چانه زنی”‌های ضروری و روزمره،‌ گرایش و سرشت شوراگرایانه داشته است.

برای رهایی از اسارت سیاسی و اقتصادی و رفع و نفی استثمار انسان از انسان، هیچ گزینه‌ای جز سازمانیابی سوسیالیستی که فلسفه‌ی آن دانش مبارزه‌ی طبقاتی با “کار تاریخاَ ضروری” می‌باشد، آلترناتیو کارگری دیگری در میان نیست. و هرآنچه هست و می ماند، بوروژوایی و فریبنده و تقلبی‌اند و دیگر هیچ.

رفقای کارگر!

 سندیکالیست‌ها و آموزش‌دیدگان اتحادیه‌های صنفی در غرب با غلتیدن به رفرمیسم، از همان آغاز پیدایش طبقه کارگر، همچنان بر اسارت کارگران اصرار می‌ورزند و به صورت حرفه‌ای وارد کارزار اخلالگرانه شده‌اند. برند ایرانی آنها، بسیار دیرهنگام به این وادی پای نهادند…

در نوشتاری در آینده، سامانیابی‌ شورایی را پی‌می‌گیریم…. ادامه دارد.

عباس منصوران

۱۳ اکتبر ۲۰۲

زیر نویس‌ها

-۱Associational force

 -۲Structural force

-۳The Force of Class Consciousness

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate