در پست فیس بوکی اش آمده است :«عثمان اسماعیلی؛بازداشت شد» به همین سادگی .
کاک عثمان را با قامتی استواردرکنارچند قلم سطل و ماله و تراز و نبردبان و فرچه رنگ زن،با قلبی به استواری زندگی کارگری اش و دیگر هیچ! درتصاویر بالا می بینیم.خوب نگاه کنیم،راستکی و خودش است!
انگار همه جا گله ای میریزند . دریورش شبانه و دزدانه به منزل سپیده قلیان دختر نام آشنای کشورمان چنین کردند .
اینباربه روایت کاک عثمان اسماعیلی،روزچهارشنبه مورخ۲۸مهر۱۴۰۰ساعت شش و چهل و پنج دقیقه غروب در مقابل مسکن مسکونی خود توسط ده ها نفر از نیروهای لباس شخصی بازداشت شد . قابل ذکر است که نیروهای امنیتی از صبح زود تا غروب محل کار و محل زیست این فعال کارگری را تحت کنترل داشتند.
این چندمین باراست کاک عثمان اسماعیلی رادستگیر کرده اندوهربارهم با اتهام ناچسب ونخ نمای ” تبلیغ علیه نظام” برپیشانی اش می چسبانند .
کارگربا شرفی که ازهمه بضاعت این دنیای رنگارنگ،جزوسایل کارگری، سیمای براق وآتش زنه خودرا دربرابرنیروهای امنیتی و بازجوییانش را به نمایش می گذارد.
وقتی به چهره ماندگار و مطمئن کارگر ساختمانی کاک عثمان دقیق می شوی، می بینی هرروزبا “ماله دستی”،”فرچه رنگریزی دیواری”،”نردبان”و”تراز ساختمان” که بمثابه شاقلی خط نگهدار، درزندگی کارگری اوظاهرمی گردد و ازمحیط کاری به محیط کاری دیگری برای ارائه کارساختمانی درگذراست.
لباس وقواره اورا که نگاه می کنی؛ رنگ خالص معنی بخش شرافت و زحمت و تلاش را عیان می سازد وجلوه سرخ گونه صورتش را دربرابر بازوان توانای او- که نان به سفره می برد-، شکوه رفتاری این کارگرشریف را به نمایش می گذارد،معنی دیگری ازبُود اورابه نمایش می نهد وتو بُرش”جان شیفته” اورا درمحک زندگی کارگر ساختمانی درمی یابی که فخرمی فروشدومی خرامد تا خود را سرفرازبنمایاند! .
دستگاه امنیت استان کردستان باید شرمنده ،همسر، فرزندان و نوه های و بیشمار هم طبقه ای اودربخش نقاشی ساختمان باشند که همکارشان را اینگونه زبونانه به بازداشتگاه می برند تا “سین” و”جین” نمایند.
کارگری که درهرجمع ومحفلی حضورمی یابد، تجلی استواری طبقه اش را به نمایش می گذارد.کاک عثمان روزدوشنبه۲۴ مهر۱۴۰۰درمراسم خاکسپاری دفن “دایه آسه”درسنندج شرکت کند وبرای گل افشانی مادری جانباخته دربرابر حضورصدها نفردرگورستان شهر، به حکم وظیفه سخن بگوید وبرای دستگاه اطلاعات زپرتی کشور،”رد”امنیتی بجا بگذارد؟!
تک دانه های تصویراودرتابلوی بالا، دربرابرابزارکارش،نمای واقعی کارگر ساختمانی ما را بسان پُرنمودارترین صورت ها به ما به رُخ می نمایاند. اورا نه امروزبلکه به دفعات وبه تنهایی ودرکنارکاک “محمود صالحی” به بهانه عکس گذاشتن درفیس بوک به اعتبارتجمع اول ماه مه،روزجهانی کارگر،درشهرسقز بازداشت کرده اند.اوپیروزوسربلند با وجدانی راحت وآسوده،به درون شمع وجودی خانواده وهم طبقه ای های خود بازگشته وبا گردنی سرفراز،سرازپای نشناخته وخود پیروزمیدان شده است وروسیاهی برای زغال ماند!
باید درکله پُوک خود فروکنید ونیک دریابید،جای کارگرزندان نیست،همچنان که جای هیچ معلم- زن آزادیخواه ومطالبه گر-بازنشسته- وکیل ونویسنده وکنشگرمدنی واجتماعی ودادخواهی زندان نیست.
بیشرف های ریزودرشت امنیتی ازجان کارگرساختمانی کاک عثمان اسماعیلی چه می خواهید؟!
اوبه ستیزمسلحانه علیه شما مشغول است که راحتش نمی گذارید؟!
اوعملیاتی محقیرالعقولی را فرماندهی می کندکه به وحشت افتاده اید؟!
اوسازمانگربلامنازع مردم شریف کردستان است که دربرابرشما رُخ گشوده که اینگونه وحشیانه،با ابزاروالات نظامی درلباس شخصی، نه یک نفرودونفروسه نفروبلکه درجنگی نابرابر برسر وی میریزید تا ابزار رعب و وحشت درجامعه ایجاد کنید و نفس کش بطلبید؟ کورخوانده اید!
بدانیدودریابیدکه اینگونه در سنگ فرش های کردستان،باد می کارید،کسی که باد میکارد طوفان دروخواهد کرد … گفته باشیم!
او” عثمان اسماعیلی ” است/ عثمان را بار دیگر دستگیر کرده اند…دهها مامور امنیتی به خانه اش ریخته اند واو را با خود برده اند…
جند سال پیش در باره ی او ، رفیق محمد غزنویان نوشته بود… او که برای ستاندن چندرغاز دسترنجاش حبس کشیده و به تبلیغ علیه نظام متهم شده بود. وجندین بار زندانی، باردیگر به زندان افتاده است…کارگری که از دار دنیا همین چند قلم سطل و ماله و تراز را دارد و گاهی نیمی از سال بیکار است. با این وجود هنوز نشده دم دکان هیچ پفیوزی سیگارش را آتش و یا چس نالههای جماعت مشنگ دم سفارت نشین و صورت قشنگهای پروفایل رنگی شده را سر کند. نگاه کنید که صورت و لباساش هیچ رنگی به جز رنگ خالص زحمت و شرافت ندارد .صورتاش را با صورتهای جماعتی که برای غافل نماندن از قافله ی هم رنگ شدن با داغترین اخبار ، هر روز در سطلی از رنگهای سفارشی شیرجه می زنند قیاس کنید. جماعتی که با کمک اپلیکیشنهای رایگان ، به رایگانترین شکل از مبارزات رنگارنگشان ادامه می دهند و تفاوتی هم ندارد جلویشان پرچم فرانسه بگذاری یا درفش کاویانی. جماعتی که نیاز دارد همیشه یک چیزی دستش باشد که دست خیلی هاست. جماعت کندی کراش . جماعت بازیهای همه گیر و روزآمد و رایگان . جماعت بر من مگوزی که اول شمعشان را روشن می کنند و دم درب سفارت می گذارند و بعد هم سیگارشان را. جماعتی که در حال فاصله گرفتن از شمع ، چنان به نور و گلهای پرپر زیر آن خیره می شوند که خود گویی به سوسوی نوری رهایی بخش حاصل از یک اقدام قاطع جمعی زل زده است. جماعتی که رسانههای پر بازدید به خبر یک تبدیلشان می کنند و خیالشان راحت میشود که با اتحادهای اپلیکیشینی نمی گذارند خبر شاهرخ زمانی و کوروش بخشنده به خبر یک تبدیل شود. جماعتی که نیاز دارد عضو تحریک شونده ی حقارت مصرفیاش با جملات قصار امثال آن استاد علوم سیاسی -که بابت پستهای فیس بوکیاش از رفسنجانی شیتیل می گیرد – تائید شود و بگویند اینها مبارزان و شجاعان اند! زکی! جماعت دروغهای باور شده. جماعتی که حتا اگر قطره اشکی در مقابل سفارت فرانسه بریزد نشانگانِ ترس از سلب مالکیت شدن و یا کندی در روند واردات جنس ارجینال است. جماعتی که وقتی دارد دم سفارت سلفی می گیرد یا مصاحبه میکند توی صورتاش تمام ریاکاریهای خرده بورژوازی تهران متمرکز شده است. در عوض به عکس اسماعیلی نگاه کنید. هر چقدر آن تصویر از اتحاد تمام آشغالهای جهان که پس از ماجرای شارلی ابدو دستان خونی همدیگر را فشرده بودند مضحک و مشمئز کننده بود ، این تک دانه تصویر از او ، در یک خانه ی در حال ساخت و در گوشهای از مهاباد باشکوه است و ماندگار. به این صورت نگاه کنید تا هرچه تفسیر و عکس و اشک و همدردی تصنعی در این چند روزه خوانده و دیده اید ، برای دقایقی با یکی از واقعیترین صورتها و بدنها جایگزین شود.
به صورتی استوار که وقتی قاضی بازخواستاش می کند پاسخ میدهد : ” شما امروز می توانید من را به هر چند ماه و یا چند سال حبس محکوم کنید. اما من وجدانم راحت است ” . وجداناش راحت است. معلوم است که راحت است. به او نگاه کنید که چطور همچون اسپارتاکوس به ابزار کار و مبارزهاش تکیه زده و استوار ایستاده است. /