از کجا باید شروع کرد ؟

در اکثریت انسان های امروزی  یک دلهره، یک اندوه، یک دنیا ماتم نهفته است. زیستن در جهانی که از دیواره هایش انهدام و فاجعه های مداوم سرازیر است ، بیش از هر زمانی انسانها نحیف تر  و تنها و آزرده خاطر می شوند … 

در شریان های متصل به زندگانی مردمان زحمتکش امروزی سیلابی از اندوه و تباهی در جریان است ، فقدان و باز فقدان و زیستن در لحظه هایی که هیچ افق روشنی از آینده به دست نمی دهد و تنها تقلایی ست پایان ناپذیر و سیزیف وار از نیل به یک پژمردگی و جنگ بقاء برای زنده ماندن

 این تقلای مکرر در مکرر و تمام‌ ناشدنی، زندگی را تهی و جهان را پژمرده و بی‌جان کرده است

پژواکِ ناقوسی که هرروزه به وقتِ انهدام به صدا می آید و جدافتادگی جنون واری را مدام خاطرنشان می کند… 

همه چیز بر سر  انسان امروزی آوار شده است و تکه هایی از وجود  این پرومته را خدایان زر و زور و تزویر شبانگاهان جلادانه طبخ می کنند… 

هیچ تسلایی برای این انسان رنج دیده در کار نیست و زندگی خلاصه ای می شود از جرعه جرعه نوشیدن یک رنج و عذاب عظیم و همیشگی .

نشانه های یک بیماری هولناک در جوامع بشری هر روز  شدت بیشتری  می گیرد و احتمالآ همه ما  آثار و جوانب آنرا  مشاهده کرده ایمبیماری که می رود همه اقشار در اکثریت جوامع بشری را  آلوده کند.

 بیماری هولناکی  که چنگال‌های مسمومش را آرام و رام در اندامهای حسگر جامعه فرو برده و از درون پوکانده است و نمای ظاهری آن را چنان مترسکی پوشالی و پلاستیکی برای فریب،  آذین بسته است.

بیماری انفعال  و بی تفاوتی ، احساس نکردن و  حساسیت نشان ندادن

در اینجا ، بسیاری از ایرانیان  و (البته مردم  بسیاری از کشورهای دیگر ) از کنار انبوه اجساد به قتل رسیده توسط رژیم های هار و فاشیستهای اسلامی  بی‌تفاوت می‌گذرند‌ و همچنین در مقابل هزاران فاجعه دیگر !

جامعه منفعل در انتظار میماند. در انتظار همه چیز و هیچ چیز ، جامعه بی احساس و منفعل فقط نگاه می کند و در ظاهر می شنود ولی هیچ  واکنش و احساسی از خود نشان نمی دهد .

در ظاهر منتظر خبر است اما در باطن  هیچ خبر و بحث و اتفاق و فاجعه ای او را بر نمی انگیزد و نسبت به هیچ چیزی از خود حساسیت نشان نمی دهد ،جامعه منفعل را رسانه ها و جراید و فضای مجازی تغذیه میکنند تا همچنان در مرداب درماندگی و سکون و بی تحرکی غوطه ور شود ،  

شایعه ها را می بلعند اما در مقابل حقایق و واقعیت های ملموس حواس و‌ خیالشان جایی دیگر است، با خود درگیرند ، گنگ و منگ همانند ناشنوایان که فقط نگاه می کنند بدونه اینکه چیزی تکانش بدهد هر حرف و بحثی را می شنوند ولی انگار فقط لبها را می بینند که تکان می خورد و چیزی متوجه نمی شوند ، هر روز هزاران فاجعه   همانند موجی در مرداب پدید می آید و دوباره در سکوتی سهمگین فرو می رود و منتظر روز بعد و فجایع بعدی می ماند، استثنایی در کار نیست همه درگیر  آن شده اند .در این میان جبهه راست و ملی گرایان و فاشیستها منسجم تر و با شیوه خاص خود مشغول تبلیغات و یارگیری و سازماندهی کنترل دورهای بعدی در آینده هستند  و نیروهای ناراضی جامعه را به نفع و حول  برنامه های خود مصادره می کنند  تا تبدیل به نیروی فعال در تقابل با هر حرکت انسانگرایانه و رادیکال و عدالتخواهانه در آینده شوند.

دولت ها به این بیماری پی برده اند و مثل یک پدیده جدید و با خوش اقبالی و قهقهه  به استقبال آن رفته اند  ، تمام قدرت و ثروت جامعه را در اختیار دارند و در مقابل خود هیچ واکنش و اعتراض و تحرکی نمی بینند و این نعمت باد آورده بی تفاوتی  هم برایشان آرمغان جدید و بینظیری است،  در نتیجه به تعرض خود و همه دستآوردها تا کنونی ادامه می دهند تا جامعه  را همیشه در حال تدافعی و درمانده نگه دارند ، سعی می کنند بحرانهای اجتناب ناپذیر  نظام نابرابر و ستمکارانه را مهار کنند .

دولتها خود بخشی از این پیکره ی بیمار را تشکیل میدهد و فرصت پیدا کرده اند که با دروغ و دزدی و فساد هر چه بیشتر  و عریانتر مردم را مرغوب کنند و برده وار به انقیاد و ثروت اندوزی و استثمار و ستم خود ادامه دهند.

 یک درصدی های معترض و روشنفکران متعهد و نیروهای چپ هم  تنها واکنشی که انجام می دهند خبرها و رویدادهای فاجعه را بازناب می دهند و خود ضرورت باز تولید حادثه را در روزهای آینده فراهم می کنند و برای هر فاجعه ای نهایتآ اطلاعیه ای صادر می شود تا انسجام درون محفلی  و یا تشکیلات خود را همچنان  راضی نگه دارند و  از همان تئوری های سنتی و قدیمی و ناکارآمد و تکراری پیروی کنند ، اینان کماکان مبتلا به مکانیسم تکرار و اجبار هستند  و هیچ راه حل جدیدی ندارند، تکراری و اجباری در روانکاوی وضعیتی است که در آن سوژه به شکلی پایان‌ناپذیر یک الگوی عمل را مدام تکرار می‌کند

از آنطرف افراد جامعه نسبت به آینده مأیوس و ناامید هستند ، در جامعه ای که به دلیل بی ثباتی اقتصادی، کسی نمی تواند برای مسیر پیشاروی زندگی خود برنامه ریزی هر چند مختصر داشته باشد، در جامعه ای که اعضایش احساس شدید بی پناهی و رهاشدگی دارد ، در جامعه ای که افراد  آن چشم انداز زندگی خود را امروز  به فردا می بینند که زنده بماند و اعتمادی نیست که تا هفته آینده در این جهان پرطلاطم نفس بکشد ، در جامعه ای که به دلیل مشاهده ثروت های بادآورده اقلیتی دزد حرامزاده آخوند و گرگ زاده ها و مزدورانشان  تمام دارو ندار و هستی جامعه را مکیده و خواهد مکید ، و مردمش مدام در تلاش هستند تا به دنبال راه های میان بر و نه مستقیم برای بهبود وضع اقتصادی و معیشتی خود با جان کندن زنده بمانند ، و در نهایت در جامعه ای که به دلیل پیش بینی ناپذیری همه چیز، اعضایش در پی معجزه اند ، برخی به فالگیرها و کف بین ها و امامزاده ها متوسل می شوند و برخی نیز که کمی شیک ترند به روان شناسی زرد پناه می برند. و عده بیشماری به عرفان های دروغ و فریب که هر کدام  تنها چند کلمه قلمبه سلمبه علمیو چند نام پرآوازه به امانت گرفته اند تا ظاهری علمی و فریبنده به مباحث خود دهند  و مردم را سر کیسه کنند .

در چنین جامعه ای و در چنین شرایطی امید به تغییر های بنیادی و انقلاب از نوع رادیکال  آن تقریبآ نزدیک به صفر است

در چنین شرایطی صحبت و تئوری  های قشنگ و رومانتیک و نوشتن و تعریف کردن و وعده دادن خطایی بزرگ است و راه حل همانا چه باید کردهای کوتاه مدت و ترمیم روابط میان مردمان و گام نهادن در راه همبستگی و همیاری و کمک به انسجام و اتحاد مردم و مسئولیت پذیری است که بتوانند با دلگرمی  و در کنار هم بر مشکلات روزمره فارغ آیند و بدانند و درک کنند  که در این جنگ برای زنده ماندن و بقاء  تنها نیستند و امید را در آنها زنده نگه داشت بدانند پشت و پناه و همیار هم هستند

نیروهای چپ که متآسفانه  در سه دهه گذشته تنها  کارشان  بر سرو کله هم زدند ، حذف و رقابت و تخم و موجبات تفرقه و پراکندگی و کینه و دشمنی را در میان خود بنیاد نهاده اند بهتر است بجای شعار اتحاد کارگران و پرولتاریا و این نوع تبلیغات و شعارهای با هم متحد شوید  ، خود به روابط و پراکندگی و دشمنی ها پایان دهند و مهربانتر و دوستانه تر نسبت بهم عمل کنند.

م شکیب 

استکهلم نوامبر ۲۰۲۱

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate