مبارزه، مقاومت و دادخواهی
متن گفتگوی مینا هاشمی در برنامه یادمان جانفشانان دهه شصت نهادهای چپ و دموکراتیک (کلاب هاوس)
من مینا هاشمی هستم. از سال ۶۰ تا ۶۳سال در زندان اوین بودیم. در سال ۶۴ در حالی که دخترم ۱۰ روز بیشتر نداشت، همسرم حمید رضا زمانی دستگیر و در اردیبهشت سال ۶۶ تیرباران شد. در واقع من خود دورهای زندانی بوده و در دورهای دیگر از خانواده زندانیان و جانباختگان بودم. در اینجا من با این وقت کم سعی می کنم با چند تصویرکوچک ، شرایط سیاه ده خونین شصت را بازنمایی کرده و سپس نکاتی را در باره شرایط کنونی مطرح کنم.
ورود به زندان
دستگیری ها و پروسه ورود به زندان اغلب همسان بود. در سال شصت همه دستگیرشدگان اوین، اول به ساختمان مرکزی برده میشدند. در آنجا دو شعبه بازجویی وجود داشت: شعبه هفت برای مجاهدین و شعبه دو برای چپها. بازجوی جلاد شعبه دو فردی بود به نام حامد. در راهروهای بازجویی پر بود از زندانیان شکنجه شده که با پاهای ورم کرده و خونین، کنار دیوار افتاده بودند و بوی خون و تعفن همه جا را فرا گرفته بود. پاهای ورم کردهای که اغلب تاولهای سیاه پر از چرک و خون داشت و ناچار می شدند که نیشتر بزنند و بعد هم باند پیچی کنند. گاهی اوقات شکنجه بقدری وخیم بود که کف پاها گوشت اضافی میاورد که گاها ناچار به جراحی میشدند.
کشتار دسته جمعی
در اوائل دهه شصت کشتار دسته جمعی در زندانها رایج بود و گاها در رسانهها نیز منعکس میشد. از بدترین لحظه ها شمارش تعداد تیرهای خلاص بود که از این طریق تعداد جانباختگان را می شد حدس زد. یکروز شمارش تیر خلاص به بالای ۲۰۰ رسید که همه زندانیان شروع کردند به فریاد کشیدن. به تصور من هرگز کوه های اطراف اوین، این فریاد را فراموش نخواهند کرد.
لحظه های خداحافظی
از تکان دهنده ترین شرایط لحظههای خداحافظی با زندانیان بود که نام آنها برای اعدام خوانده می شدشهره شیرزادی زنی که در دوران بازجوی با سنجاق سر تلاش کرده بود که رگ دستش را بزند اما به بهداری منتقل و زنده ماند. شهره را با چشمان گریان مان در آغوش گرفتیم تا دم بند بدرقه کردیم. از دیگران مریم فاطمی و فرنگیس کیانی را نام می برم که لحظه خداحافظی با آنان همیشه با من است. فرنگیس کیانی مجاهدی بود که می گفت دردناک ترین مساله برای من این است که برای چیزی اعدام میشوم که به آن اعتقادی ندارم.
شرایط بیرون زندان
شرایط بیرون از زندان بویژه برای زنان و کسانی چون من که بجه هم داشتم بسیار دشوار بود. من کارمند اخراجی بانک بودم و ناچار شدم در کارگاه های کوچک تولید لباس کار کنم که محیطی بشدت مردسالار داشت و فاقد هر گونه بیمه و یا شرایط ایمنی برای کارکنان بود. بسیاری از زنان زندانی و کسانی که دستگیر نشده بودند اغلب در این گونه محیط ها کار می کردند.
همبستگی خانواده ها
با همه دشواریها زندگی با خانواده زندانیان و جانباختگان بویژه مادران بسیار ارزشمند بوده است. برای من خانه پدر و مادر گلی ابکناری خانه امید بود و هرگز این دوران را از یاد نمی برم. برگزاری مراسم برای جانباختگان یکی از علل اصلی ماندگاری سنت های مربوط به زندانیان سیاسی دهه خونین شصت است. این مراسم همچنان به همت خانواده هادر ایران و فعالین چپ و نهادهای دمکراتیک و مترقی در خارج از کشور برگزارشده و میشود.
با کنار گذاشتن این تصویرها می خواستم نماهایی هرچند کوچک از زندان های سیاه دهه خونین شصت و وضعیت بیرون از زندان را برای لحظاتی بازمایی کنم.اکنون می خواهم به چند نکته دررابطه با شرایط امروز اشاره کنم.
خوشبختانه در سال های اخیر، با تلاشهای بیشمار، شرایط زندان و کشتار دهه خونین شصت به عرصههای اجتماعی راه یافته است. در این لحلظات حساس ما باید زمینه استحکام سنت دادخواهی را انسجام ببخشیم. در این راستا توجه به چند نکته مهم است:
۱-یکی از موانع داد خواهی، اینجیویی شدن پروسه دادخواهی و رخدادهای خونین دهه شصت است. این نکته منجر به شکاف درون حرکت دادخواهی می شود و سوژه های فعال و جنبشی و نهادهای از پائین را کنار زده و کارکنان اینجیوها را به کارمند این نهادها بدل می کند و به محدودیت پروسه دادخواهی بدل می شود.
۲-درک از دادخواهی و اختلاف های ناشی از آن
موضع ما چپها در مورد ادعاهای دادخواهی جریانهای ارتجاعی همانند سلطنتطلبان، اصلاحطلبان و شورای مدیریت گذار روشن است. در رابطه با دادخواهی اما درک های مختلفی وجود دارد. اشتباه است اگر فکر کنیم که ما یک نوع دادخواهی داریم. هر گرایشی به شیوه خود می تواند دادخواهی را پیگیری کند. اما اشکال اینجاست که اختلافات به تنشهای بیهوده بدل شده و مانع دادخواهی شود. هرجریان و فردی متناسب با درکی که از دادخواهی دارد، باید در این راستا حرکت کنند اما باید هدف اصلی ما رژیم جمهوری اسلامی باشد. نه می بخشیم ونه فراموش می کنیم طنین صدای ما برای دادخواهی است که باید در فضای سیاسی جامعه حک شود. فراموش نکنیم که زندان، شکنجه و اعدام هم اکنون نیز ادامه دارد. به امید روزی که تمامی آمرین و عاملین این کشتارها در یک دادگاه مردمی به محاکمه کشیده شوند و جامعهای داشته باشیم که در آن زندان و اعدام و شکنجه دیگر وجود نداشته باشد.