گل محمد در گذارمسالمت آمیز !

برای گل‌محمد دشواری‌ها تازه شروع شده‌ بود …

فشارهای روانی گل‌محمد را غرق در تردید، سراسیمگی، سردرگمی، و تشویش درونی میکرد . گل‌محمد ولی مصمم سوار بر اسب چابکش شده و به سمت بیشه بزرگ حرکت کرد . مقداری مانده بود به بیشه برسد که عده ایی راه بند و کراوات زده بودند و جلوی اسب گل محمد را گرفتند .

گل محمد با لهجه شیرین سبزواری پرسید شما کی بیدید ؟ چرا جلوی من را گرفته بیدید ؟ راه بند را بزنید بالا که بروم ، وقت تنگ است …

هیئت مزبور با احترام گل محمد را از اسب پائین کشید و گفت گل محمد زمان عوض شده است و قرن ۲۱ است . ما معتدیقم حالا باید گذار مسالمت آمیز کرد ! این اسب تو حالا فقط به درد مسابقه میخورد ما طویله های مجهزی در همه جا داریم که آنجا اسب برای مسابقه میتواند تمرین کند و مسابقه بدهد و جایزه نوبل بگیرد …

این تفنگ برنو قدیمی است و به درد موزه میخورد…اون کارد هم به درد نمیخورد خیار با پوست خوردن مُد است …

گل محمد تو باید از وسط بیشه بدون اسب و تفنگ و چوب و هر گونه وسیله دفاعی بروی ، یادت باشد برای مدنی شدن باید فقط تحمل کنی ، هر دفاعی با هر وسیله ایی یعنی تروریست هستی ، تو هیچی نگو و برو جلو تا مدنی بشی . سمبلی از گاندی و اینا…

گل محمد هاج وواج گیج بود و نمیدانست چی شده بید ؟ ولی هنوز عزم جزمش را برای رفتن حس میکرد . خم شد چوبی خشک بردارد تا در عبور از بیشه مانع حمله حیوانات درنده شود … که هیئت گذارمسالمت آمیز مانع شد و گفت مسالمت آمیز تحمل کن . فقط علف بخور و تحمل کن . کمی دردآور است و کمی طولانی به اندازه یک قرن … ولی بالاخره به نتیجه میرسد !

بیچاره گل محمد بدون اسب و بدون وسیله دفاعی داخل بیشه شد . هر جانوری از راه رسید تکه ایی از بدنش را کند و مشغول خوردن شد ، هر حشره ایی یک نیشی زد…

از آنطرف و بعد از عبور از بیشه گل محمد قابل شناختن نبود . یک انسانی زخمی و داغون بیرون آمد و رفت زیر تخته سنگی مشغول لیسیدن زخمهایش در تنهایی شد …

حاکمان بیشه بزرگ مشغول تدارک ادامه مذاکرات برجام بودند !

اسماعیل هوشیار

۰۳.۱۰.۲۰۲۱

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate