بهروز فراهانی علیه بلاک‌بلوک …

بهروز فراهانی علیه بلاک‌بلوک خزعبل می‌بافد، تلویزیون دمکراسی شورائی پخش می‌کند!

کانال تلگرامی جنبش جلیقه زردها ویدئویی منتشر کرد که زیرش نوشته شده بود: گفتگویی با بهروز فراهانی در رابطه با «اعتراضات در فرانسه»، منبع: تلویزیون دمکراسی شورائی. سپس این جمله افزوده شده بود: کانال جنبش جلیقه زردها در فرانسه با نظر آقای فراهانی در ارتباط با جنبش بلاک‌بلوک‌ها هم نظر نیست. همین جمله پایانی بود که مرا به دیدن این ویدئوی ۳۷ دقیقه‌ای تشویق کرد. راستش مدت‌هاست که به رسانه‌های گروه‌های سیاسی رو به ایران و مقیم خارج کشور رجوع نمی‌کنم، زیرا این‌ها بدون حضور واقعی و با تکیه با دیگر رسانه‌های سانسورشده و زیر کنترل داخل کشور تحلیل و خبرهایی می‌دهند که نه فقط جذاب نیستند بلکه عمدتا ربطی به جنبش داخل ایران ندارند. ورشکستگی سیاسی این نیروها را نیز می‌توان از این جنبه دید. بر این باورم که یک کنشگر نمی‌تواند بدون حضور فیزیکی از زیر و بم آن چه در سطح و زیر پوست جامعه می‌گذرد، مطلع شود. علیرغم گسترش شگفت‌آور رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی جنبش‌ها در خیابان‌ها جاری هستند و به قول معروف «انقلاب توئیت نمی‌شود». از همین‌جاست که به عنوان یک فعال سیاسی حاضر در جامعه فرانسه در این نوشته تلاش می‌کنم چند نکته از این گفت‌وگوی تلویزیون سازمان اقلیت را با فراهانی مطرح کنم؛ چه اگر نکته به نکته‌ی آن در نظر گرفته شود، متن برای خواننده بیش از اندازه ملال‌آور می‌گردد که با توجه به وزن اندک سیاسی رسانه مذکور و مصاحبه‌شونده نیازی بدان نیست.

امانوئل ماکرون که نماینده جناحی از سرمایه‌داری موسوم به نئولیبرال است ریاست جمهوری فرانسه را با استفاده از ترفندهای انتخاباتی دمکراسی غیرمستقیم بر عهده گرفت. اگر حتا اساس را نتایج آخرین انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۷ قرار دهیم او در مرحله نخست فقط ۱۸٫۱۹٪ رأی آورد و در بهترین حالت نماینده همین تعداد دارندگان حق رأی و نه حتا یک‌چهارم افراد جامعه است، زیرا برای مثال میلیون‌ها مهاجر در فرانسه حق رأی ندارند، هر چند به قول سرمایه‌داران «ثروت» می‌آفرینند و عمدتا با مشاغل سخت و با کم‌ترین دستمزدها جزو فرودست‌ترین اقشار جامعه هستند. ماکرون با همین ترفندها در پارلمان فرانسه نیز اکثریت را به دست آورد. حزب نوظهور وی با کمک دو گروه راست و راست افراطی دیگر اخیرا قانونی را تصویب کردند که نام دهان‌پرکن قانون جامع امنیتی را دارد و بند ۲۴ آن قصد دارد شهروندان را برای فیلم‌برداری از وحشی‌گری‌های نیروهای پلیس به زندان و جریمه محکوم کند. روز ۲۸ نوامبر و سپس یک هفته بعد، ۵ دسامبر ۲۰۲۰ دو «راهپیمایی آزادی‌ها» در سراسر فرانسه برگزار شدند و صدها هزار نفر در اعتراض به این قانون با فریاد «آزادی، آزادی» به خیابان‌ها آمدند. حضور پانصد هزار نفری مردم در تظاهرات نخست، دولت و دستگاه‌های امنیتی را چنان سراسیمه کرد که کریستوف کاستانر، رئیس فراکسیون حزب ماکرون به نام جمهوری در حرکت، در تلویزیون ظاهر شد و گفت که به درخواست رئیس‌جمهور بند ۲۴ بازنویسی خواهد شد. این در حالی‌ست که روز ۵ دسامبر معترضان خواهان بازپس‌گیری کلیت این قانون آزادی‌ستیز شدند. ناگفته پیداست که رأی نمایندگان در معبد دمکراسی بورژوایی، پارلمان، همان‌قدر ارزش دارد که نیم کیلو کشک مرغوب! اما جالب اینجاست که هنوز گروه‌های سیاسی که خود را چپ می‌نامند خود را برای حضور در این معابد به آب و آتش می‌زنند، از جمله ۱۷ نماینده گروه فرانسه نافرمان آقای ژان لوک ملانشون و ۱۶ نماینده حزب کمونیست فرانسه که بیش از آن که تأثیری در همان پارلمان داشته باشند باید جزو دکوراسیونش در نظر گرفته شوند!

سال‌هاست که احزاب چپ و راست دارای آن چنان نفوذ و بار اجتماعی نیستند که بتوانند فراخوان‌دهندگان جنبشی باشند. با گسترش ابزارهای ارتباطی نیازی به آن‌ها و بوروکراسی نهادینه شده‌اشان نیست، همانطور که جنبش پرشکوه جلیقه زردها از طریق شبکه‌های اجتماعی فراخوانده و در مقیاس چند میلیون نفری به خیابان‌ها کشیده شد و حقیقتا ارکان نظام را به ویژه روزهای ۱ و ۸ دسامبر ۲۰۱۸ به لرزه درآورد. وقتی از اریک دروئه، یک راننده کامیون که جزو دو نفر نخستی بود که جنبش را فراخوان داد، پرسیدند برای چه می‌خواهید علیرغم ممنوعیت‌ها نزدیک و به سوی کاخ الیزه، کاخ ریاست‌جمهوری، تظاهرات کنید؟ او به سادگی پاسخ داد:«برای این که می‌خواهیم وارد آن شویم.» بله من مانند آقای فراهانی در خانه مشغول نگاه ماجرا از تلویزیون‌هایی مانند BFM، LCI یا Cnews و تفسیرشان برای تلویزیون‌های فارسی زبان نبودم و از نزدیک شاهد بودم که چگونه پنجمین قدرت اقتصادی جهان در آن دو روز بندانگشتی با سرنگونی فاصله داشت.

القصه این که جنبش‌ها و اعتراضات با فراخوان ده‌ها و گاهی صدها اتحادیه و انجمن و کلکتیو برپا می‌شوند و سپس برخی احزاب سیاسی از آن‌ها بر اساس سیاست‌هایشان حمایت می‌کنند یا نمی‌کنند. برای مثال حزب سوسیالیست فرانسه، که ورشکستگی سیاسی‌اش به آن جا رسیده که مجبور شد دفتر مرکزی و مجلل خود را در خیابان سولفرینو (Solférino) پاریس (درست مقابل پارلمان!) به فروش برساند، از راهپیمایی آزادی ۵ دسامبر گذشته حمایت کرد و حتا چند نماینده به آن فرستاد. بلاک‌بلوک‌ها نه پشتیبان بلکه از فراخوان‌دهندگان آن بودند و همانطور که فراهانی در مصاحبه می‌‌گوید پرشمار آمده بودند. بدیهی‌ست که این همه گروه از طیف‌های گوناگون سیاسی و تعلقات طبقاتی گاه متضاد دارای شیوه‌های مبارزاتی مشابه نیستند. حزب کمونیست فرانسه و فرانسه نافرمان که آقای فراهانی در مصاحبه مذکور گوشه چشمی به آن دارد و امیدوار است در انتخابات‌های آینده صعود کند بیش‌تر در پی بند و بست در چارچوب پارلمانتاریسم هستند و می‌خواهند سرمایه‌داری هار موجود را مهار کنند. خیالی که بس باطل است. زیرا نظم سرمایه‌داری دچار چنان تحولاتی شده است که نهادهای سیاسی‌اش زیر بار فشار نهادهای اقتصادی خرد شده‌اند و بی‌اختیار گشته‌اند. این نظم نخواهد گذاشت حتا فردی مانند ژان لوک ملانشون که به گفته خودش خواهان ایجاد یک «چپ پوپولیست» بر اساس نظریات شانتال موف (Chantal Mouffe) است، رئیس‌جمهور بشود.

بهروز فراهانی وقتی می‌گوید بلاک‌بلوک‌ها فقط آنارشیست‌ها هستند دروغ بزرگی می‌گوید. بلاک‌بلوک‌ها یک سازمان سیاسی متمرکز نیستند و نه فقط آنارشیست‌ها که مارکسیست‌های رادیکال که مانند امثال فراهانی امیدی به اصلاح نظم موجود ندارند در گروه‌های بسیار کوچک گاه سه یا چهار نفری متشکل می‌شوند و برای یک حرکت و فقط یک حرکت در یک روز به هم می‌پیوندند و سپس تا اکسیون بعدی متلاشی می‌شوند. فراهانی در جای دیگر گفت‌وگویش با تلویزیون اقلیت تلاش می‌کند این شبهه را در ذهن ببینده و شنونده ایجاد کند که گویا توافق ضمنی بین پلیس، این نهاد هار حامی دولت و سرمایه و بلاک‌بلوک‌ها وجود دارد. او در اینجا نیز مخاطب را به کژراه می‌برد، زیرا نهادهای امنیتی بارها تلاش کردند در بلاک‌بلوک‌ها رخنه کنند، اما با توجه به همان ساختار تشکیلاتی‌اشان موفق نشدند.

فراهانی همچنین تلاش می‌کند چنین القا کند که نیروی خروشان بلاک‌بلوک آن گونه که وزیر کشور فرانسه (رئیس‌کل پلیس) هم می‌گوید هر آن چه را بر سر راه خود می‌بیند می‌شکند و به آتش می‌کشد و قصدش نابودی جمهوری‌ست. این هم یاوه‌ای بیش نیست. می‌توان مانند من آنارشیست بود و شیوه‌های مبارزاتی بلاک‌بلوک را نپسندید، اما به خود اجازه نمی‌دهم که مانند بهروز فراهانی خزعبل ببافم. بلاک‌بلوک‌ها به اهداف مشخصی یورش می‌برند. آنان در اعتراض به قدرت مالی نظم سرمایه‌داری بانک‌ها را به آتش می‌کشند. آنان در اعتراض به وضعیت صدها هزار کارتن‌خواب، در حالی که در همین پاریس دست‌کم یک میلیون متر مربع دفتر کار و هزاران واحد مسکونی خالی‌ست، به بنگاه‌های معاملات ملکی ضربه می‌زنند. آنان به مغازه‌های زنجیره‌ای حمله می‌کنند. آنان دوربین‌های متعددی را که در گوشه و کنار شهر برای کنترل مردم نصب شده‌اند، نابود می‌کنند. شاهد بودم که نیروهای بلاک‌بلوک یک کافه Starbucks را تخریب کرده بودند و پیامی این چنین نوشته بودند: مالیاتت را بپرداز! در حالی که به دو قهوه‌خانه دیگر که در کم‌تر از پنجاه متر سمت راست و چپ آن وجود داشت هیچ آسیبی نزده بودند. در واقع نیروی بلاک‌بلوک به نمادهای جمهوری بورژوایی آقای وزیر و طرفداران ریز و درشتش حمله می‌کند تا یک جمهوری اجتماعی با دخالت مستقیم فرودستان استقرار یابد.

فراهانی در بخش دیگری از گفت‌وگویش به درستی می‌گوید که اکثر اتحادیه‌های پلیس فاشیست هستند و فوری یک استثناء قائل می‌شود. احتمالا منظور او سندیکای پلیس CGT باشد. نه فقط در بین نیروهای پلیس این سندیکا دارای اندک‌ترین نیروهاست بلکه در میان تمام سندیکاهایی که کنفدراسیون عمومی کار یا CGT را تشکیل می‌دهند جزو منفورترین‌هاست. آرزویم به عنوان عضو یکی از سندیکاهای بخش حمل و نقل CGT این است که این سندیکا روزی از کنفدراسیون خارج شود. امروز از آمریکا تا فرانسه مطالبات جدیدی در جنبش آزادیخواهی مطرح شده است که آقای فراهانی که هنوز دنبال سوا کردن پلیس خوب از پلیس بد است از درک آن عاجز است. این مطالبه چیست؟ این مطالبه در جنبش سترگ Black Lives Matter چنین مطرح شد: برچیده‌باد دستگاه پلیس.(Abolish the Police) اگر همین نیروی بلاک‌بلوک در جامعه فرانسه وجود نداشت شعار «همه از پلیس متنفرند» این چنین توده‌ای و فراگیر نمی‌شد و شرکت نظرسنجی IFOP مجبور نمی‌شد اعتراف کند که فقط ۴۵٪ مردم نظر مثبتی به پلیس دارند و آن را حافظ امنیت می‌دانند. بر اساس برآوردهایی که شده است نهاد پلیس ۸۰٪ نیرویش را صرف آزار و اذیت شهروندان می‌کند و فقط مابقی نیرویش به مقابله با بزه‌کاری اختصاص می‌یابد که تازه در بیش‌تر اوقات ریشه در نظم به شدت نابرابر موجود دارد به طوری که اکثریت زندانیان عادی از طبقات کارگر هستند که ناچار به سرقت و از این قبیل شده‌اند.

برای پایان دادن به این مطلب به نکته دیگری از گفت‌وگوی فراهانی اشاره می‌کنم. او در بخشی دیگر چنین ادعا می‌کند که گویا هنگامی که نیروهای پلیس از گاز اشک‌آور استفاده می‌کنند علتش حضور بلاک‌بلوک‌هاست! این هم دروغ شاخ‌داری است. صدها و صدها هزار نفری که مانند من بدون هیچگونه سلاحی در تظاهرات‌های جلیقه زردها شرکت کردند نه فقط گاز اشک‌آور خوردند، با باتوم زخمی شدند و چند نفری چشم و دستانشان را از دست دادند و حتا زینب  رضوان در مارسی با اصابت نارنجک اشک‌آور در حالی که در خانه‌اش بود کشته شد، بلکه به صرف مقابله کردن گاهی با مشت‌هایشان به زندان افتادند مانند کریستف دتنژه (Christophe Dettinger). فراهانی ادعا می‌کند که در یک تظاهرات به همراه همسرش مقداری گاز اشک‌آور استشمام کرده در حالی که میان بلاک‌بلوک‌ها گیر افتاده بودند! خوب بله او نیروهای هار و وحشی پلیس را چند صد متر آن سوتر ندیده و فقط بلاک‌بلوک‌های دورو برش را دیده است! اما آیا او نمی‌داند که نیروهای پلیس از فن ننگین تله یا nasse استفاده می‌کنند و بلاک‌بلوک‌ها تنها نیروی حاضر در تظاهرات هستند که قادرند با این تکنیک مقابله کنند؟ نیروهای پلیس بدون هیچ قانون موجودی دور تا دور تظاهرکنندگان را می‌گیرند و لحظه به لحظه آن را تنگ‌تر می‌کنند و با پرتاب ممتد گاز اشک‌آور معترضان را عاصی می‌کنند. فراهانی اگر گاه گاهی در اعتراضات شرکت می‌کند و توانایی برخورد با چنین تاکتیک‌های ننگین پلیس را ندارد، بهتر است همیشه در ته صفوف باشد که بتواند پیش از بسته شدن تله خود را نجات دهد و مانند بسیاری که تفریحی به تظاهرات می‌آیند ساندویچ مرگز (نوعی سوسیس) را میل کند و به خانه‌اش برگردد!

امیدوار بود آدمی به خیر کسان

مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان.

نادر تیف

یکشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۹ – ۶ دسامبر ۲۰۲۰

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate