مبارزات بر علیه فاشیسم در پایان جنگ جهانی دوم- بخش دوم

.

مبارزات بر علیه فاشیسم در پایان جنگ جهانی دوم- بخش دوم

اعتراضات برعلیه حزب نازی آمریکا

نامه جیمز پ کانن به تام کری ، ۲۳ ژوئن ۱۹۶۰

ترجمه: ژاله سهند

مقدمه ای براین بخش

با افول مک کارتیسم، هم اکنون گروه های فاشیست و فاشیست های اولیه در حاشیه سیاست دیوانه آمریکا قرار گرفنه اند، اگر چه  گاه و بیگاه با شرکت در مبارزات علیه ادغام مدارس در جنوب خبرساز می گشتند.

یکی از عجیب وغریب ترین گروههای فاشیستی که در این دوره شکل  گرفت، حزب نازی آمریکا بود که در سال ۱۹۵۶، توسط جورج لینکلن راک ول، افسر سابق ارتش تشکیل گردید. راک ول که آشکارا هویت خود  را با هیتلر و جنبش فاشیستی آلمان شناسایی نمود، حتی از حمایت ارتجاعی ترین بخش های توده های آمریکایی نیز ساقط گردید. راک ول تلاش نمود که با چند حضور  اجتماعی  در سال ۱۹۶۰ و ۱۹۶۱ توجه ای عمومی کسب نماید. نتیجه آن یک سری اعتراضات بود که SWP از آنها حمایت کرده و به ایجاد آنها کمک نمود.    

تجربه مک کارتیسم و ​​انزجار گسترده علیه سیاست های ضد دموکراتیک استالینیسم باعث شد تا SWP بر مخالفت خود بر محدودیت های رسمی حقوق قانونی نازی ها تاکید بیشتری نماید. چنین محدودیت هایی تنها می تواند به سلاح های سرکوب کننده زرادخانه دولت برعلیه مخالفان ضد فاشیست و طبقه کارگر بیافزاید. جبهه متحد، تاکتیک های اقدام جمعی، همچنان اصلی ترین عامل در سازماندهی اقدامات ضد فاشیستی بود.

مطالب زیر به دو حادثه می پردازد. نامه جیمز پ کانن و دو مطلب از Militant که تلاش راک ول برای برنامه ریزی تجمع در میدان اتحادیه شهر نیویورک در ۴ ژوئیه ۱۹۶۰ را دنبال نموده و به اقدامات دادگاه ناشی شده از آن می پردازد.

نامه جوزف هنسن Joseph Hansen به لری ترینور Larry Trainor {این مطلب در بخش سوم است و در این جا گنجانده نشده است} به تظاهرات ضد فاشیستی در بوستون در ۱۶ دسامبر ۱۹۶۰ می پردازد. ترینور تا زمان مرگش در سال ۱۹۷۵ به مدت چهل سال، یک رهبر و فعال در  SWP بود. 

راک ول در سال ۱۹۶۷ توسط رهبر جدا شده از گروه نازی خود کشته شد. 

نامه جیمز پ کانن به تام کری ، ۲۳ ژوئن ۱۹۶۰

تام عزیز،

دیشب از طریق رادیو و تلویزیون شنیدم که شهردار واگنر درخواست جواز گرد هم آیی گروه مهمل نازی آمریکایی در میدان اتحاد را  رد کرده است ; و گفته است که مردم “آنها را با سنگ از شهر به بیرون خواهند راند”. سپس گزارش تلویزیونی صحنه تلاش برای تجمع رهبر نازی آمریکایی در خارج از دادگاه را به نمایش گذاشت. من از این اتفاق کوچک غیر معمول  ناراحت هستم و با نگرانی می پرسم که تا چه حدی، در صورت امکان، ما در آن قاطی گشته ایم و چگونه روزنامه در گزارش خود میرود که به وقایع بپردازد.

بدون شک این “یک پیروزی برجسته ای ” بود. اما پیروزی برای چه چیزی و برای چه کسی؟ مطمئناً نه یک پیروزی برای حق آزادی بیان و تجمع، آنگونه که توسط منشور حقوق اساسی و مدنی انسانی { the Bill of Right} تضمین شده است، و ما به طور جدی، و من امیدوارم صادقانه، به آن پایبند بوده باشیم. از نظر ما، آنگونه که من درک میکنم تحت هر شرایط عاقلانه معمولی، آزادی بیان یک پرنسیپ است – نه تنها قبل از انقلاب بلکه پس از آن، هنگامی که دولت کارگری تثبیت می گردد. اما آزادی بیان برای ما همچنین یک ضرورت عملی است، از اهمیت ویژه ای برخوردار است وقتی که ما به عنوان اقلیتی کوچک برای حق شنیده شدن می جنگیم.

ما مطمئناً با تصمیم شهردار واگنر هیج چیزی برای حفظ این حق کسب نکردیم. این یک نمونه خطرناکی را ایجاد می نماید. دلایلی که وی برای نفی حقوق اساسی ابلهان “نازی” آمریکایی و تهییج وی به خشونت برعلیه آنان ارائه میدهد، می تواند به همان خوبی و منطقی در مورد ما یا هر اقلیت دیگری اعمال گردد. ما خطیرانه در مبارزه با چنین تبعیضاتی معلول و ناتوان خواهیم گشت اگر ما به طور مستقیم یا حتی غیر مستقیم این رفتار با دیگران را تصویب کنیم. مردمی که خواستار آزادی بیان و حقوق اساسی برای خود هستند اما می خواهند آن را برای دیگران نفی کنند، همدردی اجتماعی چندانی کسب نمی نمایند وقتیکه حقوق خودشان سلب گردد.

این امر بصورت کاملا متقاعدانه ای با بی تفاوتی عمومی و کارگری نسبت به آزار و شکنجه استالینیست ها در دوره ای که از جنگ سرد شروع شد، نشان داده شد. تاریخچه استالینیستی ادعای حقوق برای خود و انکار آنها، یا تلاش نمودن برای انکار آنها، برای مخالفان خود، به ضرر خودشان تمام گشت. این امر به دیگران دلیل یا بهانه ای داد تا خود را کنار بکشند یا بر اساس آنکه “آزادی بیان بسیار خوب است ، اما نه برای کمونیست ها” حتی به غریو و خروش بر علیه استالینیست های تحت تعقیب بپیوندند.

من فکر نمی کنم با این تصمیم نیویورک، دیوانگان “نازی” چیزی از دست داده باشند. آنها تبلیغات رایگان سراسری زیادی دریافت کردند و فرصتی که به مثابه اقلیتی تحت تعقیب قرار گرفته پدیدار گردند، و زمینه ای برای درخواست بودجه و جلب افراد یافتند. آنها اگرهدفی با هرگونه تظاهر به درخواست باهمدردی عمومی داشتند، باید از این انکار آشکار حقوق خود تحت منشور حقوق اساسی و مدنی انسانی سود ببرند.

تمامت این اتفاق کاملاً واضح است که طوفانی در قوری است و ارتباط بسیار کمی با واقعیت های اجتماعی و سیاسی در آمریکای کنونی دارد. اما آن حاکی از اهمیت است  و ما باید در مورد آن فکر کنیم. این مشکل، به نوعی یا به شکلی دیگر، بارها و بارها مطرح خواهد گشت; و ما نباید هر بار به یک سیاست بالبداهه دچار شویم. ما باید یک خط داشته باشیم. آنگونه که من درک میکنم، خط ما آزادی بیان است. ما باید برای آن بجنگیم و دیگران را متقاعد کنیم که ما جدی هستیم. با داشتن حقیقت در جانب خودمان، ما بیشترین سود را با آزادی بحث و بیشترین ضرر را با سرکوب آن کسب می نماییم. این درست است که با توسعه مبارزه طبقاتی، ما باید با فاشیست ها بجنگیم، و نه فقط با کلمات. اما این مبارزه ای برای سلب حق بیان و گردهم آیی فاشیست ها نخواهد بود، بلکه مبارزه ای دفاعی برای جلوگیری از دخالت آنها در حقوق کارگران خواهد بود.

برادرانه،

س/جیمز پ کانن

https://www.marxists.org/history/etol/document/swp-us/education/antifascism/cannon.htm 

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate