شش روز است که خشم و عصیان مردم به جان آمده خوزستان که سال ها تبعیض نژادی و طبقاتی، فقر اقتصادی، تخریب محیط زیست و غارت و فروش منابع سرشار نفتی و دریایی خود را، چه در حکومت شاه و چه در دولت سرمایهداری جمهوری اسلامی تجربه کرده اند در خیابان ها تجسم عینی یافته است. شش روز خونین، که بنا به آخرین آمار رسیده تا کنون چهار کشته برجای گذاشته و شمار انبوهتری مجروح و مصدوم به دنبال خود داشته است. هنوز داغ کشتارهای بیرحمانه نیزارهای ماهشهر از یاد نرفته بود که تفنگهای قصابان جمهوری سرمایه غریدن آغاز کردهاند تا مادران دیگری را داغدار کنند. آنان به سوی کسانی شلیک میکنند که خواستار احقاق ابتداییترین حق حیات یعنی حق استفاده از آب هستند. آنان تشنه هستند، مزارعشان، احشامشان در عطش تشنگی می سوزند و خشک میشوند و میمیرند و جلادان جمهوری سرمایه با گلوله پاسخ میدهند.
سیاست های تخریب محیط زیستی جمهوری سرمایه نه تنها خوزستان را به نابودی کشانده بلکه استانهایی مانند اصفهان و حتی گیلان را با خطر خشکسالی روبرو کرده است. استان خوزستان که در زمانی نه چندان دور یکی از پرآب ترین و بارآورترین مراکز تولید کشاورزی ایران بود اینک تبدیل به بیغوله ای بی آب و علف می شود. رود کارون که روزی یکیاز پرآب ترین رودخانه های ایران به شمار میآمد، اینک در پاره ای از نقاط به خشک راهه بازی کودکان تبدیل شده، تالاب های هورالعظیم و هویزه خشکیده است. اروند و کرخه و مارون به دلیل سدسازی های بی رویه رو به نابودیست. ریزگرد ها نفس کشیدن را غیرقابل تحمل کرده اند و گوسپندان و گاوان، که زندگی روستائیان وکشاورزان با حیات آنان گره خورده است در عطش بی آبی می میرند و تلف می شوند. فقروبیکاری، بویژه در میان جوانان و خانوادههای زحمتکش عرب بیداد میکند، ما از مردمان سرزمینی سخن میگوئیم که بر دریایی از طلای سیاه نشستهاند.
در پاسخ، جنایتکاران ددمنش رژیم جمهوری اسلامی همصدا با هلهله گویان رنگارنگ اپوزیسیون سلطنت طلب و لیبرال که علیرغم مخالفتهای به ظاهر آتشین در سرکوب مردم اتفاق نظر دارند، با انگهایی نظیر تجزیهطلب و غیره لوله مسلسل خود را نشانه قلب زحمتکشان و کارگرانی کردهاند که در اعتراض به کمبود آب به خیابانها آمدهاند. شکی نیست که در این میان هممیهنان عرب آسیب بیشتری دیدهاند. سیاستهای شووینیستی حکومت جمهوری اسلامی طی چهلواندی ساله گذشته هویت ملت عرب را نفی کرده و فقری خانمانسوز بر آنان تحمیل کرده است. این سیاستها رفتار مشابهی در قبال خلق کرد، بلوچ، ترک و لر اتخاذ کرده و ستمی همانند را بر آنان نیز روا داشته، و به هنگامیکه هریک ازآنان در اعتراض به فقرو ستم و تبعیض سر به عصیان برداشتند با همین شگرد به مقابله با آنان رفته است.
اما این سیاست ها تنها در چهارچوب تبعیضات قومی و نژادی خلاصه نمیشود و در شکلی طبقاتی گریبان همه کارگران و اقشار فقیر و زحمتکش، جدای از تعلقات قومی آنان را میگیرد. امروز نه تنها کارگر و زحمتکش عرب بلکه همسایه دیواربهدیوار فارس او، یا آن کارگر پیمانی شرکت نفت در عسلویه که شاید لر، کرد و یا تهرانی باشد همه از این سیاست های طبقاتی رنج می برند. آنان نه تنها تشنه هستند بلکه گرسنهاند، کار ندارند، سرپناه می خواهند، از استثمار خسته شدهاند، سر به طغیان برداشتهاند و میخواهند خود تصمیم گیرندگان و سیاستگذاران زندگی خود باشند.
اینک بالغ بر هزاران هزار کارگر پیمانی و قراردادی شرکت نفت در بیش از ۱۰۰ها پروژه و میدانهای عملیاتی دست به اعتصاب زدهاند، کارگران دلاور هفت تپه دور جدیدی از اعتصاب را آغاز کرده اند، زنان صدها بارجسور تر از مردان در میادین، خیابانها و ایستگاه های مترو بر علیه حکومت شعارسر میدهند، کشاورزان اصفهان احشام خود را در اعتراض به معضل بی آبی مقابل استانداری سر میبرند، بازنشستگان به خیابانها میریزند، دانشجویان تظاهرات می کنند و مال باختگان که به امید فردایی بهتر اندک پسانداز عمرخود را به بانک ها سپرده بودند، فریاد اعتراض سردادهاند. امروز اعتراض همگانی شده است.
سیاست های سودجویانه و منحط سرمایه داری ارتجاعی جمهوری اسلامی چنان تخریب عظیمی در همه عرصههای زندگی اقتصادی، اجتماعی، زیست محیطی و حتی اخلاقی جامعه ایجاد کرده که تنها با سرنگونی نظم موجود و برقراری نظامی مبتنی بر کنترل شوراهای های کارگران و زحمتکشان میتوان بر آن فائق آمد.
گرایش مارکسیستهای انقلابی ایران ضمن حمایت همه جانبه از تظاهرات زحمتکشان خوزستان، عرب یا فارس، و اعلام حمایت از همه جنبشها و حرکات اعتراضی کارگران و اقشار فرودست جامعه، باری دیگر تاکید می کند که سرکوب وستم سازماندهی شده توسط دولت سرمایهداری را تنها میتوان با اتکا به مقاومت تشکیلاتی و منسجم به مبارزه طلبید و پیروز شد. اعتراضات و اعتصابات منفرد و جدای از یکدیگر، بدون وجود تشکیلات و بدون رهبری طبقه کارگر به عنوان پرچمدار این مبارزه، که تمامی این حرکات اعتراضی را به یکدیگر پیوند داده و متحد میکند، راه به جایی نخواهد برد. این پتانسیل عظیم انقلابی، در صورت عدم وجود حزب پیشتاز کارگری میتواند همانگونه که در جریان تجربه انقلاب ۱۳۵۷ مشاهده کردیم مورد بهرهبرداری هر نیروی ارتجاعی دیگری قرار گیرد. فراموش نکردهایم که چگونه اعتصاب قدرتمند اعتصاب کارگران شرکت نفت در انقلاب ۱۳۵۷ که ستون فقرات نظام شاهنشاهی را شکست و طومار حکومت وی را برچید، در خدمت تثبیت قدرت و حاکمیت ارتجاعی جمهوری اسلامی قرار گرفت و چگونه از فردای پس از انقلاب همان کارگران مبارز نفت و دیگر روشنفکران انقلابی به جوخههای اعدام سپرده شدند. پیوند اعتراضات خیابانی و اعتصابات کارگری تنها می تواند توسط سازماندهی مخفی توسط یک نهادی متشکل از کارگران پیشتاز تحقق یابد. این نهاد به مثابه یک حزب پیشتاز کارگری باید الزاماً در ایران باشد. الزاماً مخفی باشد. و الزاماً متشکل از کارگران پیشتاز ضد سرمایه داری و سوسیالیست متشکل گردد.
پیش به سوی تشکیل حزب پیشتاز کارگری
پیش به سوی پیوند اعتصابات عمومی در پیوند با اعتراضات خیابانی
پیش به سوی حاکمیت طبقه کارگر
۳۰ تیر ۱۴۰۰