اینجا ما مجبوریم چیزهای زیادی را تصور کنیم مثلا یک پنجره برای دیدن دریا از درونش ما دریا را جور دیگری از پشت پنجره میبینیم متفاوتتر از آنچه که از پشتِ سیم های خاردار میتوان دید صدای کودکی در عصر گاهان- اما کو کودک؟ زنی بر پلکان آستانِ خانهای- اما کو خانه؟ کمدی پر از لباسهای زمستانی سکوتی که دارد ...
ادامه مطلب »یانیس ریتسوس
انفجار سکوت
انفجار سکوت می خواست فریاد بزند. دیگر نمی توانست. کسی نبود که بشنودش؛ کسی نمیخواست بشنود. از این رو او از صدای خودش میترسید و آ ن را در خود فرو میخورد. سکوتش منفجر میشد تکه های بدنش به هوا پرتاب شده بود با دقت تمام آنها را جمع می کرد بی هیچ صدایی در جاهای خودشان میگذاشت و فاصلهها ...
ادامه مطلب »میان آغاز و پایان
میان آغاز و پایان کسی که به دورها نگاه میکند از رفتن باز میماند، بر جای خود میایستد و نگاه میکند؛ -نمیبیند. همیشه کلام در آغاز، نامطمئن است. و بعد این تویی که قادر نیستی از آن دست بکشی. شاید میان آغاز و پایان، هنوز جایی برای معجزه باشد در فراسوی معناهای سنگینبار، خانههای سر در هم فرو برده، ...
ادامه مطلب »ما در درون خود لبخند میزنیم
ما در درون خود لبخند میزنیم ولی اکنون پنهان میکنیم همین لبخند را. لبخندِ غیر قانونی بدان سان که آفتاب غیر قانونی شد و حقیقت نیز. ما لبخند را نهان میکنیم، چنانکه تصویر معشوقهمان را در جیب چنان که اندیشهی آزادی را در نهان جایِ قلبمان. همهی ما که اینجاییم، یک آسمان داریم و همین یک لبخند. شاید فردا ما ...
ادامه مطلب »از زندان برایت مینویسم
از زندان برایت مینویسم از زندان برایت مینویسم نزدیک به سه هزار نفر اینجا زندانی هستیم. مردمی هستیم ساده سختکوش و اندیشهورز با پتویی مندرس بر پشتمان. یک پیاز و پنج دانهی زیتون شاخهیی از نور در کوله پشتیِمان. مردمی به سادگی درختان در نور آفتاب با یک جرم در پروندهمان تنها یک تقصیر که ما همچو شما عاشق صلح ...
ادامه مطلب »و می گفت آزادی…
دهانی که می گوید دوست اَت می دارم چه شکلی دارد؟ دست هایی که طرحِ آغوش می سازند به چه رنگ است؟ آری هیچ چیز و هیچ کس یادمان نیست فقط صدایی روشن در شبی زلال را به خاطر می آوریم! صدایی که می نواخت صلح و می گفت آزادی… #یانیس ریتسوس #ترجمه امید آدینه
ادامه مطلب »هرگز از یاد نبردیم آزادی و صلح را
حال چند سالیست که آوارهایم از جزیرهای خشک و بی آب و علف به جزیرهی خشک و بیآب و علفی دیگر در حال حمل چادرها بر پشتمان بیآنکه فرصت برپاکردنشان را داشته باشیم بیآنکه فرصت کنیم دو سنگ را کنار هم بچینیم تا بر آنها دیگچهامان را بار بگذاریم بیآنکه فرصت کنیم صورتمان را بتراشیم نصفهسیگاری دود کنیم. از احضار ...
ادامه مطلب »