تبعید میان کاخها با سنگ های خسته، کوچههای پراگ با زیباییهایش، میان خندهها و جلادان سیبری، میان کاپری و آتش روی دریا، میان عطر تلخ اکلیل کوهی، عشق، عشق نهایی و اصلی در آرامشی سخاوتمند به زندگیام بسته شد در حالی که بین دو دست دوست و در سنگِ روحم سوراخ سیاهی کنده میشد و آنجا در دوردست، میهنم میسوخت ...
ادامه مطلب »پابلو نرودا
من مجازات میخواهم!
آنها تفنگهای پر از باروت را آوردند آنان دستور این کشتار وحشیانه را صادر کردند آنها اینجا با خلقی مواجه شدند گردآمده به حکم عشق و وظیفه که سرودی میخواندند. دخترک با پرچمش فرو افتاد و پسر، خندان، زخمی، در کنارش مردم وحشتزده، با درد و خشم دیدند آنان را که بر خاک میافتادند و همانجا که کشتگان افتاده بودند ...
ادامه مطلب »اگر !
تقدیم به دو جانْ فدا ( رفیق خشایار سَنجری … رفیق کیومرث سَنجری ) اگر ! به سَنگْ فَرشِ هر پیاده رو گوش بِسپارید پِچْ پِچِ مُبارزانی را حکایت می کند که ، دَقایقی کوتاه یا طولانی عابران اَش بوده اَند بی تَردید آنان : به کوچه ای حَوالیِ چراغ و درخت دلْ باخته بودند شاید آنان : از ...
ادامه مطلب »سه شعر
ترجمه: ژاله سهند پابلو نرودا گفتم با من بیا، و هیچ کس نمی دانست گفتم با من بیا، و هیچ کس نمی دانست کجا، یا چگونه درد برمن تپید، برای من نه میخکی است و نه بارکارول ۱، زخمی بود که فقط عشق باز کرده بود دوباره گفتم با من بیا، ، انگار دارم می میرم. و هیچ کس ...
ادامه مطلب »بگو آیا گل سرخ، عریان است؟
بگو آیا گل سرخ، عریان است؟ یا همین یک لباس را دارد؟ راست است که امیدها را باید با شبنم آبیاری کرد؟ چرا درختان شوکت ریشههایشان را پنهان میکنند؟ چه چیزی در جهان از قطارِ ایستاده در باران غمانگیزتر است؟ چرا برگها وقتی احساس زردی میکنند خودکشی میکنند؟
ادامه مطلب »به آرامی آغاز به مردن میكنی
به آرامی آغاز به مردن میكنی اگر سفر نكنی اگر كتابی نخوانی اگر به اصوات زندگی گوش ندهی اگر از خودت قدردانی نكنی به آرامی آغاز به مردن میكنی زماني كه خودباوري را در خودت بكشی وقتي نگذاري ديگران به تو كمك كنند به آرامي آغاز به مردن میكنی اگر بردهی عادات خود شوی اگرهميشه از يك راه تكراری بروی ...
ادامه مطلب »