اسماعیل کرامتی

بازجویی

خسته و کوفته از سرکار بنایی راه افتادم تا به آدرسی که گفته بودند بروم ، به آنجا رسیدم ، وقتی به در و دیوار و نمای ساختمان نگاه کردم وحشت زده شدم و ترس سراپای وجودم را گرفت، با ترس ولرز در زدم و منتظر ماندم تا در را باز کنند، بعد از چند ثانیه از دریچه در یکی ...

ادامه مطلب »

Google Translate