نکاتی در موضوع آنارشیزم و نقد به آن

مقدمه:

به دو علت مهم ، من فکر می کنم که نقد آنارشیزم برای فعالین آرادیخواه و کمونیست امری مهم است. یکی تاثیر آنارشیستها بطور مستقیم در ایجاد انحراف در انقلابها و مخدوش کردن اذهان جامعه و فرستادنشان برای یافتن نخود سیاه، و دیگری تاثیر غیر مستقیم فکری آنارشیزم در پراتیک و نظریات گرایشات دیگر چپ.

چند مثال بزنم:

در جریان جنبشهای اشغال و حتی جنبشهای انقلابی خاورمیانه ما شاهد متدهای انارشیستی بودیم.مثلا متد اشغال میدانها تا حمله به پلیس و ساختمانها و آتش سوزیها. اینکه چرا این جنبشهای وسیع در اروپا و امریکا و حتی خاورمیانه عموما بطور موقت هم که شده شکست خوردند ، خودش یک پاسخ ندارد اما اینکه گرایشات آنارشیستی در شکست دادن این حرکتها نقش داشتند را من امری مسلم می دانم.گیجی و گنگی عجیبی که فعالین این جنبشها را از خیزش نهائی برای کسب قدرت باز می داشت در حالیکه مشخص بود جامعه به میدان آمده تا کارهای بزرگتری بکند. اینها از دید من علامتی است که نشان می دهد نیروئی جائی هرز می رود و هر وقت این پدیده هست باید شک داشت انارشیستها دارند خرابکاری می کنند!

مثال دیگر، همین مضحکه اعتراض عریان است و جریان فمن که با متدهای انارکوفمینیستی نه تنها جنبش واقعی آزادی زن را به عقب انداخت بلکه این روزها بخشی از کمونیستهای ایرانی را هم علاف خود کرده است!

مشاهده دیگر هم بحثهای فیسبوکی است که نشان می دهد برخی از جوانان ما بعد از دوره ای شکست در سنگر کمونیزم و چپ دچار سرگیجه های انارشیستی هستند و حتی کمونیستهای قدیمی هم هستند که فرق انارشیزم را با کمونیزم خوب درک نکرده اند و گاها تب ، می گیردتشان!

لذا فکر می کنم بد نباشد در ادامه بحثهای قبلیم در نقد انارشیزم در جنبشهای اشغال(۱)، اینبار بخثی دیگر در معرفی و نقد آنارشیزم داشته باشم:

(۱)آنارشیزم در نگاهی کوتاه:

آنارشیزم یک فلسفه سیاسی است که طرفدار  جامعه بدون حکومت متمرکز است و حامی جامعه خودگردان. این ایدئولوژی تبلیغ می کند که نفس حکومت ، نالازم و مشکلساز است. برخی وجه اصلی آنارشیزم را مخالفت با اتوریته و سازمانهای روابط انسانی متکی بر ارتباط هرمی می دانند. در این دیدگاه، آنارشیزم فقط در عرصه سیاسی توصیف نمی شود بلکه به عرصه روابط انسانی بطور اعم کشیده می شود. آنارشیزم عموما بعنوان بخشی از دیدگاههای سیاسی چپ طبقه بندی شده هر چند که این نقسیم بندی همیشه درست نیست.گرایشات فردگرای انارشیستی می توانند براحتی پرچم راست باشند (مثل آنارکوفمینیزم)

آنارشیزم مدعی یک نظریه جامع نیست. بلکه بسته به گرایشات مختلفش، نظریه های مشخص و قابل انعطاف را ارائه می دهد.بسیاری از برداشتهای آنارشیستی در تقابل هم قرار دارند.

تاریخچه مختصر آنارشیزم:

پایه های فکری آنارشیزم به قرن ۶ بعد از میلاد می رسد(بعنوان نمونه لائوزی فیلسوف تای). در تمدن یونان ، دیوژن ، نمونه برخی افکار آنارشیستی است، اسطوره عیسی مسیح هم درکی از مخالفت با اصل قدرت درش هست،ابوحنیفه در میان متفکرین دوران اسلامی،بحثهای مشابهی با تائویزم دارد که مخالفت است با دولت مرکزی.

در دوران رنسانس ، نمونه فیلسوف فرانسوی ، دلابوتی  و متفکر انگلیسی جرالد وینستنلی نمونه های متفکرینی هستند که درک آنارشیستی را تا حودی ارائه دادند. در قرن هفدهم بتدریج با برسمیت پیدا کردن دولت مرکزی و روابطش درک آنارشیستی ضد حکومتی هم رشد پیدا کرد.متعاقب انقلاب فرانسه،  ویلیام گودوین توانست اولین فرمولندی کامل شدهاز درک آنارشیستی را ارائه دهد که بعدها بنام آنارشیزم فلسفی مشهور گردید.

تقسیم بندی مختصر  انواع آنارشیزم:

 برای ساده کردن موضوع تقسیم بندی انواع آنارشیزم را به شرح زیر تقسیم می کنیم، در حالیکه فرض می گیریم که طیفهای گوناگونی از برداشتهای بینابینی آنارشیستی هم وجود دارند:

الف: آنارشیزم فرداگرا

تمرکز این برداشت، عبارتست از فرد و تلاش برای رها شدن فرد از محیطش، از سنتهایش و از ایدئولوژیهاست.ویلیام گولدوین، از پایه گذاران نظریه آنارشیزم ، بیشتر در این کتگوری قرار دارد چرا که اصلا با انقلاب اجتماعی مخالف بود و معتقد بود که دولت کوچکریال بعنوان “شیطان کوچک” لازمست برای گرداندن جامعه.

نمونه دیگر، اگوئیست آنارشیزم است که توسط ماکس استیمر معرفی شد.او معتقد بود که انسان با نادیده گرفتن خدا، حکومت و اخلاقیات باید از بندهای خودش “آزاد” شود.

آنارشیستهای انقلابی:

از انقلاب ۱۸۴۸  فرانسه به این سو، بخشی از آنارشیستها به جنبشهای انقلابی پیوستند بعنوان مثال دژاک، پرودون، بلگاریک و کودروی.در سازماندهی انترناسیونال اول، همه اینها به همراه بلانکیستها بسیار فعال شدندو به مخالفت با کارل مارکس پرداختند.در سال ۱۸۶۸، باکونین، آنارشیست روسی هم به انترناسیونال پیوست.بزودی انترناسیونال اول به دو قطب هوادار مارکس و قطب هوادار باکونین تقسیم شد که مارکس را به میانه روی متهم می کرد.

در کمون پاریس آنارشیستها نقش فعالی داشتند منجمله لوئیس مایکل و اوژن وارلین و بنا به نظر بسیاری ، کمون پاریس اساسا طبق نظریات پرودن سازماندهی شد.

در جریان انقلاب روسیه چه بر ضد تزار در فوریه و چه بر ضد لیبرالها در اکتبر، آنارشیستها فعال بودند و کنار لنین و بلشویکها قرار گرفتند.اما بتدریج با افزایش دیکتاتوری بلشویکها، آنارشیستها بر علیه او وارد عمل شدند و نقش مهمی در شورشهای کارگری سالهای ۲۰ و ۲۱ منجمله کرونشتاد داشتند.سرکوب سراسری آنارشیستها توسط یلشویکها ، آنها را به اوکرائین عقب نشاند.اما گولدمن از جمله آنارشیستهای امریکا بود که مخالفتهای وسیعی با سیاستهای دولت بلشویکی کرد.

در انقلاب آلمان در سالهای ۱۹۱۹-۱۹۱۸ هم آنارشیستها فعال بودند و موفق شدند به همراه سایر انقلابیون، جمهوری شورائی باواریا را تاسیس کنند.

در ایتالیا ، جنبش آنارکوسندیکالیستی بطور همزمان رشد کرده بود که توانست در دوره ای ۸۰۰۰۰۰هزار کارگر را سازمان دهد.آنارشستها همینطور در انقلابات مکزیک و انقلاب اسپانیا فعال بودند.

در سالهای ۱۹۲۰، بتدریج تلاشهای آنارشیستها برای سازماندهی نوعی انترناسیونال آنارشیستی توسط جناح هائی از انارشیستها تشدید شد و نهایتا فدراسیون بین المللی انارشیستی شکل گرفت.

تکنیک “اشغال میدانها و مراکز تولیدی و حکومتی از تکنیکهای معروف آنارشیستی است. آنارشیستها در جنبشهای اخیر در اروپا و امریکا تحت نام جنبش اشغال نفش مهمی داشته اند همینطور در جنبشهای خاورمیانه که “بهار عرب” نامیده شدند.

ب: آنارشیزم جمع گرا

 که طیفی از برداشت  را ارائه می دهد ، مثل آنارشیزم اقتصادی،آنارکوکمونیزم،آنارکو سندیکالیزم،  تا انواع تهاجمی آنارشیزم که معتقد به ترویج خشونت،حمله به تمامی سمبلهای قدرت است.گرایشات اجتماعی آنارشیستی، با تفوتهائی بر انحلال دولت و سازماندهی جامعه خودگردان توافق دارند.برخی مثل آنارگوکمونیستها در حد تقابل با اصل نظام سرمایه داری هم پیش می روند و بخشی از جنبش ضد سرمایه داری خود را تعریف می کنند.

ج- آنارشیزمهای پست کلاسیک:

نمونه های این برداشتها عبارتند از “آنارشیزم سبز” که محیط زیستی است، آنارکوفمینیزم،آنارکوپاسیفیزم، پلاتفرمیزم، آنارشیزم فرای چپ که به نقد چپ سنتی می نشیند، آنارشیزم مبتنی بر امتناع از قوانین اجتماعی و آنارکوکاپیتالیزم (که نفی حکومت را برای تحقق نظام سرمایه داری می خواهد).

(۲)چند نقد به آنارشیزم سیاسی:

بی شک در یک مقاله کوتاه نمی شود تمامی قرائتهای آنارشیزم را فرموله کرد و مورد بمورد نقد کرد.این کار و وطیفه ای است که به عهده همه متفکرین کمونیست ایرانست. در این مختصر من چند نکته محوری را باز می کنم:

اولا: عملا آنچه آنارشیستها در جریان انقلابها انجام داده اند، صرف نظر از انگیزهاشان چه بوده؟ بخشی از جامعه ناراضی را بسیج کرده اند شورشهائی را هدایت کرده اند اما چون تکلیف قدرت را درست حل نکرده اند در ذهنشان، جامعه را قبل از اینکه قدرت را به پائین بکشد به نشستن و تشکیل شوراهای الترناتیو فراخوانده اند و سر مار قدرت را در هم نشکسته، حداکثرش دوره ای به ایجاد قدرت دوگانه دلخوش کرده اند تا حکومت بخودش بجنبد و با یورش محکمتری مردم را بروبد.اینرا هم در کمون پاریس دیدیم و هم در جریان جنبشهای ۹۹ در صدیها و خاورمیانه.جنبشها را به میدانها کشانیدند و انجا میخکوب کردند و بالاخره نیروی حاکمه فضا یافت و به گونه دیگر حاکم شد. در عمل آنارشیزم ، مخالف رفتن برای پایان قدرت سیاسی ارتجاع است و هیچ جائی هم نتوانسته اینکار را تمام کند چون مرحله آخر پایان قدرت ارتجاعی عبارتست از سازماندهی درست قدرت الترناتیو.

دوما: آنارشیزم سیاسی فاقد درک درستی از پروسه محو دولت است.کمونیستها هم در برنامه سیاسیشان پایان دوران دولت را گذاشته اند آنها هم نهایتا به جایگزینی دولت با جامعه خودگردان می اندیشند.تضاد با آنارشیستها آنجاست که سوال اینکه این روند چگونه طی شود، پاسخهای متضاد می گیرد. کمونیستها با سازماندهی انقلاب ، به فاز انتقالی دولت انقلابی و استقرار اراده متمرکز مردم معتقدند در حالیکه آنارشیستهای سیاسی این فاز را برنمی تابند. در جریان انقلاب اکتبر روسیه این تضاد برداشت از دید من به شکل درگیری فهرامیز بین یلشویزم و انارشیستها کشید و متاسفانه حکومت لنین راه ساده یعنی سرکوب را انتخاب کرد

سوما: وجه ضد اتوریته آنارشیزم از دید من وجهی ضد علمیست.مخالف ماهیت انسانست.آنارشیزم مدعی است که مخالف هرگونه اتوریته است.انسان مغزش اساسا در روابط اجتماعی با پذیرش اتوریته کار می کند.لذا ادعای محو اتوریته ادعای مشابه دوشیدن گاو نر است.همانطور که ادعای سوسیالیست بودن ذاتی آدمها! سوال عملی اینست که چه اتوریته ای در چه وسعت مگانی زمانی و موضوعی باید باشد و چگونه فضا برای تغییرش اماده باشد؟ اینها سوالات عملی درست است و پاسخ طبعا در دست انارشیستها نیست.

چهارم: آنارشیزم از دید من لزوما چپ جامعه را هم نمایندگی نمی کند.همانطور که در بالا دیدیم خصوصا امروزه بخشی از طبقات میانی و حتی بالای جامعه، افکار لیبرالی را کافی نمی بینند و به آنارککاپیتالیزم روی آورده اند.”حزب چائی امریکا” از دید من بسیاری خصلتهای اینچنینی دارد. نفی دولت لزوما گرایش چپ را نمایندگی نمی کند.آنارشیزم در بسیاری مواقع و مقاطع با ناپیگیرهایش در دام ضد انقلاب می افتد که تاریخ پر است از این ها!

خلاصه:

هدف من در این مقاله گشایشی بود به معرفی و  نقد آنارشیزم.همانطور که خواننده مشاهده کرد بحثها مقدماتی و خلاصه ارائه شده. بحث اصلی من اینست که آنارشیزم را باید جدی گرفت و عوارض رشد آنرا در جنبشهای اعتراضی دقیقا بررسی کرد و جامعه را در مقابل آن واکسینه کرد.کمونیزم و سوسیالیزم خواهی انقلابی و علمی نمی تواند این بخش از نقد را دست کم بگیرد. امید من اینست که در آینده بطور مشخص تر این بحثها را دنبال کنم و خوشحال می شوم دوستان در این راه همراه باشند.

منابع دیگر:

(۱)آرشیو برخی نقدها به آنارشیزم در جریان جنبش اشغال (۹۹ در صدیها) از: سعید صالحی نیا

آغاز تقابل جنبش ۹۹ در صدیها با آنارشیستها تجربه اوکلند کالیفرنیا

http://monazere-siasi.com/مقالات-سیاسی/مقالات-سال-٢٠١١/۱۵۷-آغاز-تقابل-جنبش-۹۹-در-صدیها-با-آنارشیستها-تجربه-اوکلند-کالیفرنیا

حمایت از آنارشیزم یا نقد آنارشیزم؟! پاسخی به رفیق عباس گویا

http://monazere-siasi.com/مقالات-سیاسی/مقالات-سال-٢٠١١/۱۴۵-حمایت-از-آنارشیزم-یا-نقد-آنارشیزم؟-پاسخی-به-رفیق-عباس-گویا

آنارشیزم راه رهائی انسانیت نیست! در حاشیه تاثیر آنارشیستها بر منحرف کردن اعتراضات ضد سرمایه

http://monazere-siasi.com/مقالات-سیاسی/مقالات-سال-٢٠١١/۱۴۲-آنارشیزم-راه-رهائی-انسانیت-نیست-در-حاشیه-تاثیر-آنارشیستها-بر-منحرف-کردن-اعتراضات-ضد-سرمایه

(۲)منابعی در موضوع آنارشیزم:

خلاصه انارشیزم: ویکیپدیا

http://en.wikipedia.org/wiki/Anarchism

کتابخانه آنارشیزم

http://theanarchistlibrary.org/

سایت اموزشی اسپارتاکوس

http://www.spartacus.schoolnet.co.uk/USAanarchist.htm