کمونیزم کارگری یا آته ایزم قشری؟ بحثی در نگاههای متضاد درموضوع مذهب

مقدمه اول:

مسئله مذهب و چگونگی برخورد کمونیستها به آن ، فکر می کنم به قدمت خود کمونیزم باشد. از همان زمان که کمونیزم و جنبش کمونیستی وارد صحنه سیاسی شد، در اروپا و بعدا در کشورهای “پیرامونی” معضل مذهب و تاثیرش در حفظ نظام طبقاتی و تاثیرات متناقضش در زندگی مردم، مشعله کمونیستها بود. کمونیستها در زمانهای متفاوت برخوردهای متفاوتی داشتند. خود کمونیزم و طبقه ای که کمونیزم را پرچم خودش کرده بود و فضای فرهنگی تاریخی و جغرافیائی که اون کمونیزم خاص درش نفس می کشید هم در متد نقد مذهب نقش بازی کرده و خواهد کرد. کمونیزم مارکس درون فضای بعد رنسانس و درون فضائی که مسیحیت بعنوان مذهب شکست خورده در سیاست ، هنوز نیم نفسی داشت، طبعا نقدی و متدی خاص به مذهب داشت و طبیعتا اون متد در جاهای دیگر دنبال نشد. کمونیزم لنینی بخاطر اجتماعی شدن بیشترش و رسیدن به قدرت سیاسی با مذهب برخورد دیگری داشت. حکومت لنین  به “مذهب اسلام” و تاثیر سیاسیش در کشورهای مسلمان نشین روسیه با دید “ضد امپریالیستی” و عملگرا برخورد می کرد و از همین رو فرمان قانونی کردن قوانین شرع اسلامی در سال ۱۹۱۹ توسط حکومت روسیه، این قوانین را رسمیت بخشیدند. توصیه لنین هم به “کمونیستهای خاور” بیشتر حمایت از بعد ضد امپریالیستی جنبشهای خاور بود و لذا چشم پوشی از نقش ارتجاعی مذهب، همانطور که در اسناد کنگره سوم انترناسیونال شاهدیم، لنین به صراحت از جنبشهای “ضد امپریالیستی” غیر کارگری حمایت می کند و کمونیستها را فرا می خواند به حمایت از آنها.

بعد از لنین، استالین نقش فرصت طلبانه جالبی در موضوع مذهب داشت. قبل از جنگ جهانی دوم او بیشتر طرفدار “خط نابودی مذهب” بود و در دوران جنگ، بخاطر نیازش به مردم “خلقهای مسلمان” چرخش کرد و شد حامی مذهب و اسلام و کلیسا! اینها همه ثبت است در تاریخ.

بعدش رسیدیم به مائو و مائویزم که دنبال “نابودی مذهب” بود و البته مذهبی جدید ساخت و کشتارهای ملیونی که خودش تاریخ نویسی و مطالعه جدی لازم دارد و فرصتی تا از موضع کمونیزم کارگری بهش بپردازیم. همانطور هواداران “نابودی مذهب” در اروپا مانند انور خوجه و سایر دیکتاتورهای جنایتکار که بنام کمونیزم کثیف ترین جنایات را مرتکب شدند.

کمونیزم کارگری اینجا کجا ایستاده و سیر برخوردهای این متد معین در موضوع مذهب چه بوده؟ آیا نتیجه گیریهای اولیه منصور حکمت هنوز کافی است؟ آیا کمونیزم کارگری به جنبش “اته ایستی” و نابود باید گردد تعلق دارد؟ خوب اینها بحثهای بسیار مهمی است و مثل بسیاری بحثهای دیگر باید مجدد و مجدد در مقاطع مختلف مطرح شود و پاسخ داده شود چرا که زندگی پاسخهای تازه می خواهد و پاسخهای دیروز لزوما کافی نیستند.

مقدمه دوم:

عروج اسلام سیاسی در خاورمیانه و جنایتهایش، کمونیزم کارگری و عروجش را لازم ساخت. کمونیزم کارگری سنتز دو نیاز لسیر مهم و تاریخی است. یکی نیازی که جامعه برای پایان دادن به بساط استثمار و ساختن جامعه آزاد و برابر حس می کند و دیگری و خصوصا نیازی که جامعه به رنسانس فرهنگی و سیاسی لازم دارد و این نیاز برای پایان دادن به اسلام سیاسی و مذهب سیاسی است بعنوان پله اول مبارزه با تمامی اشکال ارتجاع فرهنگی و ساختن فرهنگی مدرن و رنگارنگ و آزاد که انسان محورش باشد.

سوال مهم مبارزه با مذهب و خصوصا اسلام، شروع مهم کمونیزم کارگریست. کمونیزمهای دیگر به این سوال پاسخهای نادرست دادند . چه کمونیزم توده ایستی و چه کمونیزم فدائی. هردوی این کمونیزمها متاثر از لنینیزم بودند و هردو بعد “ضد امپریالیستی و خلقی” در مذهب جستند و لذا رسما مماشات با مذهب و رهبران اسلامی را کم و بیش بخاطر “اصلی بودن تضاد با امپریالیزم توصیه کردند. اما کمونیزم کارگری ، مبارزه با اسلام سیاسی را بخش اصلی استراتژی سیاسی خود قرار داد و اسناد حزب ما هم بر این صراحت دارد.

شاید سه چهار سالی می شود که بحث مبارزه با مذهب در حزب ما به نقطه جدیدی کشیده شده از دید من که من اینجا از دید خودم ابتدا به آن می پردازم و بعد پله های بعدی نظراتم را می چینم به امید اینکه خواننده از این نوشته سود ببرد و خود این بحثها پایه بحثهای کاملتری باشد و مجدد تاکیید می کنم بحثهای زیر فقط نظرات منست و ادعا ندارم که از سمت گروهی یا حزبی حرف می زنم و اینرا اساسا صحیح هم نمی بینم که در مقاله ای چنین ادعای کاذبی بکنم:

(۱)اهمیت تدقیق موضع کمونیزم کارگری در جدا کردن اسلام و مذهب سیاسی از کلیت مذهب

من و زهره مهرجو بحثمان را در موضوع نقد مذهب مستقل نوشته ایم و خواننده را به منبع مقاله رجوع می دهم(۱). از دید من جدا سازی اسلام سیاسی از کلیت مذهب و متمرکز شدن روی بعد سیاسی مذهب و اسلام از سوی کمونیزم کارگری توسط شخص رفیق تقوائی از مهمترین دستاوردهای اخیر کمونیزم کارگریست. چرا؟ از این رو که فرق بین کمونیزم سیاسی را با کمونیزم ایدئولوژیک روشن می کند.

کمونیزم ایدئولوژیک، در “تئوری” ضد مذهب است و از مذهب “متنفر است” و خواهان نابودی مذهب است اما در عمل هرگز به شکست مذهب نمی اتجامد. تاریخ اتفاقا نشان داده که این نوع کمونیزم در ابتدا خون ریخته و بعدا در عمل به مماشات انجامیده.

کانسنسوس کنونی حزب کمونیست کارگری ایران که در برنامه اش و در اسنادش رسمیت یافته اینست که این حزب حزبی است سیاسی برای تغییر سیاسی جامعه و آزاد سازی پتانسیلهای فکری و فرهنگی آن برای نقد کامل مذهب و ارتجاع که مذهب بخشی از آنست. این حزب چون حزب ایدئولوژیک نیست، حزب ضد مذهبیون نیست، حزب ضد مذهبیون خودش حزبی است مذهبی. این حزب برای برچیدن بساط مذهب سیاسی تشکیل شده و برای سامان دادن جامعه آزاد و برابر و دادن امکانات به جامعه که مذهب را با ریشه هایش بخشکاند. این موضع رسمی حزب ماست با درکی که من دارم.طبعا عزیزان دیگر می توانند منرا تصحیح کنند اگر اشتباه می گویم

(۲) آته ایزم و کمونیزم کارگری

دیده ام برخی از فعالین کمونیزم کارگری، در فیسبوک دیوارهای “اته ایستی” زده اند. اینرا درک می کنم اما تصریح می کنم که کمونیزم کارگری آته ایزم نیست. همانطور که کمونیزم کارگری دموکراسی نیست و یا فمینیزم نیست.

در نقد دموکراسی، منصور حکمت بدرستی تصریح کرد که کلمه دموکراسی پرجم جنبشی دیگر است.صرف نظر از نیات آدمهائی که آنرا به معنی “حکومت مردم بر مردم بکار می برند. همینیزم هم معادل دفاع از حق زن یا زن گرائی نیست. بلکه پرجم جنبشی معین است که کمونیزم کارگری با آنهم مرز دارد و به مسئله زن آنگونه وارد نمی شود.

آته ایزم هم جنبشی حاشیه ای است بر “ضد مذهب”. جنبشی که در اروپا در قهوه خانه ها نشسته و مرتب ثابت می کند که مذهب ارتجاعی است و نابود باید گردد! من این را یک فرقه می دانم. فرقه ای حاشیه ای که در نقد مذهب نه به ریشه هاای واقعیش نزدیک می شود و نه با وارد شدن به کارزار طبقاتی روزمره جامعه اصلا تاثیر گذار است در پس زدن مذهب.

کمونیزم کارگری نقدی است سیاسی به اسلام سیاسی. از اینجا به بعدش نقد مذهب باید درون جایجائی قدرت سیاسی و زمینه سازی وسیع فرهنگی حل شود. من این تفوت مهم را با آته ایزم مدتهاست رویش تاکیید کرده ام و در فیسبوک هم نوشته ام.

(۳) آته ایزم قشری پله عقب تری از آته ایزم:

از دید من، حبیب بکتاش که به گواهی مقالاتش تازه واردیست به کمونیزم کارگری و از دید متدهایش بسیار متضاد با این جنبش و تفکر، نمونه بسیار جالبی از آته ایزم قشری را نمایندگی می کند که دقیقا بخاطر قشریگری که دارد هرگز تاثیر گذار بر جنبش ضد مذهب نیست.هر چند به ظاهر “تند روی می کند”!

اجازه می خواهم چند نمونه از بحثهای او را اینجا بیاورم و نقد کنم:

حبیب بکتاش می گوید:

” مذهب یک پدیده نفرت انگیز است و اگر کسی از مذهب نفرت نداشته باشد یا باید در عقلش شک کرد یا انسانیتش و یا هرد دو. مذهب در تئوری چیزی جز یک مشت دروغ و داستانهای بی سر و پا و جملات و پارگرافها و کتابهای بی معنی و خنده دار نیست. اما در بطن و متن این دروغها فرمانهای قتل و کشتار و سنگسار و تجاوز و حجاب و مرتد کشی و دزدی و چپاول وو استثمار مستطر است. مذهب امروز چیزی نیست جز آنچه که در جمهوری اسلامی می بینیم. جمهوری اسلامی همان مذهب در عمل است. معنی واقعی مذهب همان حرفهایی هست که جمهوری اسلامی میزند و همان کارهائیست که جمهوری اسلامی میکند. مذهب همانقدر نفرت انگیز است که جمهوری اسلامی هست. مذهب نفرت انگیز است”

اولا: حبیب بکتاش از نفرت و تنفر وارد می شود به ماجرای مذهب که دقیقا درک فرقه ای است در سیاست. کمونیزم کارگری بر مینای نفرت استوار نیست. بر مینای تحلیل و منطق و انسانیت و علمیت استوار است. هیجکدام اینها از تنفر شروع نمی شوند. مارکس و منصور حکمت هم از اینجا شروع نکرده اند. مارکس سرمایه داری را با منطق و علم نقد می کند. در علم جائی برای نفرت نیست. نفرت منطق آدم را می خشکاند و به شانتاژ و قشری گری دامن می زند.

دوما: حبیب بکتاش مدعی است که “هر کسی” که از مذهب نفرت نداشته باشد، در عقل و انسانیتش باید شک کرد”. آیا این حکم حزب کمونیست کارگری ایران است؟ آیا سندی در این مورد وجود دارد که این حزب اینجوری به انسانها نگاه می کند؟ من نه چنین سندی دیده ام و نه فکر می کنم جبیب بکتاش چنین سندی دارد! آدمها به هزاران دلیل می توانند مذهبی باشند و هرگز هم ما در این حزب حکم به رد عقل یا انسانیت آنها نداده ایم! این حکم بکتاش کاملا من در آوردیست و ربطی به این حزب ندارد.

سوما: حبیب بکتاش بین جنایات مذهب سیاسی و مذهب بطور کلی یکسانی می بیند و حکم صادر می کند. منصور حکمت اینجوری وارد قضیه نشد وگرنه این حزب را بجای حزبی بر علیه اسلام سیاسی ، حزبی بر علیه مذهب معرفی می کرد و من درش حتما نبودم! چرا؟ چون حزب ضد مذهب خودش یک فرقه مذهبی است و تاثیر گذار نیست! بی ربط است به تحول واقعی اجتماعی!

حبیب بکتاش می گوید:

“دو خط کاملا روشن در برابر هم صف کشیده اند. خطی که می گوید ما نباید علیه مذهب بجنگیم. میگوید که عقب ماندگی مذهب خود بخود از بین خواهد رفت. این یک دفاع آشکار از مذهب هست. هر کسی که بگوید نباید علیه مذهب جنگید مدافع مذهب است. این دیگر آشکار است. خط دوم حرفش این است که مذهب ضد انسان است و باید نابود شود. من پرچمدار این خط هستم و کسان دیگری هم که در این بحث شرکت کرده اند با کامنتهای خود موضع خود را بیان میکنند. کامنتهای بیربط و نامربوط و دوپهلو هم نوعی دفاع از مذهب است. جالب است که خط دفاع از مذهب به ایما و اشاره و تمسخر و مبهم گوئی رو آورده است. این یک امر طبیعی هست، بخاطر اینکه دفاع از مذهب با تمام اجزاء و کل هستی تئوریک و پراتیک حزب کمونیست کارگری در تضاد و تناقض است. این خط دفاع از مذهب یک خط ضد حزبی هست. خط دفاع از مذهب در حزب کمونیست کارگری یک خط ارتجاعی و عقب مانده و ضد انسانی هست.”

اولا: حبیب بکتاش مدعی است که “خطی در حزب کمونیست کارگری هست که می گوید نباید بر علیه مذهب جنگید”. این کاملا نادرست است! خطی که او نمایندگی می کند و قبلها توسط مهران محبوبی نمایندگی می شد که می گفت “قران را باید غیر قانونی کرد” و بعدها توسط مهرنوش موسوی و حالا در سطحی پائینتر توسط حبیب بکتاش ، از دید من قشری گری آته ایستی است. این خط از تنفر شروع می شود . نه علمی است و نه بجائی می رسد و نه فرمول درستی در عمل برای مبارزه با مذهب دارد. همینجوری تکرار می کند “«نابود باید گردد”!

شعار نایبود باید گردد فقط ظاهرا تند است در عمل یک بی برنامگی و گیجی درش هست. بر عکس، خط حاکم بر حزب ما شیوه درست مبارزه با مذهب یعنی مبارزه با مذهب سیاسی را نه از پایه تنفر بلکه از پایه متد علمی توصیه می کند. متد حاکم بر حزب ما متد کم عقل خواندن مذهبیون نیست یا غیر انسان اعلام کردنشان. این راه ما در این حزب نیست (البته از دید من).

دوما: حبیب بکتاش مثل سایر قشریون آته ایست مجبور است از قطبی کردن بیجا و ایجاد فضای احساسی استفاده کند تا مخالفش را بدر کند. این متد شناخته شده ای است که او قیبا در بحث آزادی بیان داشت و منرا “لیبرال” خواند! حالا او مدعی است که “اون عده در این حزب دارند از مذهب دفاع می کنند”. همیشه قشری گری نیاز داشته صحرای محشری بسازد تا یار بگیرد!

سوما: حبیب بکتاش مدعی است که درون حزب کمونیست کارگری یک “خط ضد حزبی هست” که ایشان کشف فرموده! همین امروز هم در فیسبوک این متن را منتشر کرده که طبعا نشان از سطح “فعالیتهای فیسبوکی ایشانست”! مرتب دارد به جلو فرار می کند و من بیشتر برایش نگران می شوم!

حبیب بکتاش می گوید:

سعید صالحی نیا و برخی از دوستان او جاسوس هستند

سعید صالحی نیا، مازیار شریفیان، و رضا امیر عزیزی ( و احتمالا برخی دیگر از این حلقه) جاسوس هستند.”

حبیب بکتاش امروز به سمت مشاور کمیته مرکزی این حزب مسئولیت دارد.  برای حرفهایش و رفقای این حزب و رهبریش هم در مقابل نوشته های او خصوصا باید حساستر باشند. اگر کسی از بیرون به این حزب و نوشته های کادرها و رهبریش نگاه کند باید فرهنگ منصور حکمت را جلوتر از خود او ببیند. این نوع برخوردهای بکتاش کاملا بی ربط است به سنتهای این حزب.

قبلا من از مخالفین این حزب القابی چنین را تجربه کرده بودم. زمانی بود که فرقه مجاهد اطلاعیه داد در مورد من و فرشاد حسینی و بعدش رسیدیم به فرقه جوادی و حالا جبیب بکتاش افتاده همان مسیر را تکرار می کند!

راستی جایگاه قشری گری در آته ایزم چیست؟ چرا آته ایزم و “ضد مذهب بودن سیخ سیخکی” آخرش به “ضدیت یا سعید صالحی نیا” می رسد؟! اینها سوالاتی است در تایید این نظر من که آته ایزم و ضد مذهبی که مذهبیون را یک کاسه می کند و عقل و انسانیت را در آنها کم می بیند نتیجه منطقیش پیدا کردن جاسوس است در این حزب! سوال اینجاست که آنها که این حزب را می دانند چرا سکوت می کنند؟!

(۴) معضل درک مذهب و افتادن در چاه آته ایزم:

درک ایدئولوژیک از مذهب، اینست که مذهب یک ذهنیت است که انسانها “اشتباها” بهش دچار شده اند. نوع مارکسیستی این متد نگاه کردن همان است که مذهب را یکسره “ضد انسان” معرفی می کند. زمان و مکان و شرایط پیدایش مذهب و ریشه های بسیار پیچیده ایجادش و تقویتش را نمی بیند و به شعار “نابود باید گردد ” ختم می شود بدون اینکه چیزی به تجربه واقعی مبارزه علمی و انسانی با مذهب اضافه کند.

آته ایزم قشری ورژن بسیار سطحی تری از آته ایزم غربی است. این آته ایزم از نظر من ما به ازادی همان درک اسلامیها و حزب الله است در شکل مقابلش. همان ریشه ها را دارد. روی “تنفر” استوار است و همه مخالفانش را هم جاسوس می داند و کافر و لیبرال! خوب اینها زنجیره لازم و ملزومند و حبیب بکتاش از دید من بخوبی دارد این مختصات را یکجا نشان می دهد.

به خلاف ادعای بکتاش، مذهب فقط ریشه طبقاتی ندارد و در جامعه طبقاتی از سوی طبقات فرودست و بالا دست کاملا به روایتهای متضادی بازتولید می شود. در پائین جامعه نیازهای دیگری را برآورده می کند و در بالای جامعه نیازهای دیگری را. مذهب را نمی شود با یک حکم “نابود باید گردد” فوت کرد و فرستاد آسمان! اگر استالینها و مائوها نتوانستند، طبعا بکتاش ها هم نخواهند توانست.

در جائی دیگر بکتاش اصرار داشت که آزادی بیان در جامعه طبقاتی امکان ندارد بدون قید و شرط باشد! او اینرا به “جهت سیاسی” پذیرفت اما به جهت فلسفی! رد کرد! امروز او مدعی است که مذهب “بطور اعم ” صرف نظر از ریشه های بسیار زیادش همینجوری “نابود باید گردد” و هر آدمی که عاقل است باید از مذهب متنفر باشد! او مدعی است که مذهب ضد انسانست! اینکه چرا این انسان به این سر سختی مذهب را چسبیده البته او پاسخی ندارد! چون قبلا اعلام کرده بود که آنکه متنفر از مذهب نیست عاقل نیست و از انسانیت کم دارد طلعا اینهمه انسان را که در دنیا متنفر از مذهب نیستند ، آنسان نخواهد دانست! سلسله مراتبی که براحتی به جنون کشتار انسانها ختم خواهد شد!

از دید من آته ایزم حبیب بکتاش آته ایزمی است که حتی در غرب هم مورد تمسخر قرار می گیرد. درون حزب ما متدهای او از دید من بشدت بیگانه هستند و این کمدی جاسوس گیری و “ضدیت با سعید صالحی نیا” دارد او را به جهت روانی آزار می دهد و به جهت سیاسی به حزب ما ضربه می زند.

منابع دیگر:

(۱)

” پاسخ کمونیزم اجتماعی به مذهب و جنبش اسلام سیاسی” / زهره مهرجو و سعید صالحی نیا

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=34010

(۲)مقالات حبیب بکتاش در موضوع نقد مذهب:

حبیب بکتاش: مذهب ضد انسان است و باید نابود شود

http://rowzane.com/index.php/articles-archiev/165-1391-01-05-19-49-03/10846-1391-06-01-15-12-47

حبیب بکتاش: مذهب یک پدیده نفرت انگیز است و کمونیستها از مذهب نفرت دارند

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=35274

حبیب بکتاش:در باره مذهب و نابودی آن , یک نمونه فیس بوکی

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=35207