” پاسخ کمونیزم اجتماعی به مذهب و جنبش اسلام سیاسی” / زهره مهرجو و سعید صالحی نیا

مقدمه اول:

کمونیزم کارگری در محور  نظری خود نقد کمونیزم ایدئولوژیک است. آلترناتیو ارائه شده توسط کمونیزم کارگری، کمونیزم اجتماعی می باشد، و درک تضاد بین این دو برای گشودن تئوریک و پراتیک مبارزه برای آزادی، برابری و سوسیالیزم امری است حیاتی.

منصور حکمت پایه گذار حزب کمونیست کارگری ایران، با مرزبندی بین این دو نوع کمونیزم، صفحه و تاریخ کمونیزم ایران را تغییر داد، و پایه گذار تحزبی شد که تاثیر آن با پیروزی انقلاب ایران، بی تردید جهانی خواهد گشت.

کمونیزم اجتماعی، جنبش درگیر شدن با مسائل روزمره انسان معاصر، مداخله گری در هر دعوائی که بنوعی زندگی انسان را تحت تاثیر قرار می دهد، دغدغه تغییر جهان در عرصه نبردهای هر روزه جنبشهای مطالباتی، و تلاش در جهت بیرون کشیدن آن از معضلات و مشکلهای امروزی است. این کمونیزم از درون کتابها و “کد کشی های ” مرسوم کمونیزم حاشیه ای بیرون نمی آید، بلکه مبنای حرکتش خود واقعیتهاست. اگر کمونیزم کارگری به تئوریها، متدها و تاکتیکهای گذشتگان انقلابی برمی گردد، تنها برای استفاده کردن از تجارب آنهاست. این کمونیزم نقد دائم، منطق، بررسی علمی و بکار بردن متد علمی را در مقابل برخوردهای قالبی و اسکولاستیک به پدیده ها قرار می دهد.

زنده بودن و شاداب بودن این کمونیزم از این جهت است که با مسائل انسان مستقیما درگیر می شود. بطور زمینی و قابل لمس به سراغ مشکلات می رود، ماکیزمالیست است و همه دستاوردهای انسان معاصر را همین حالا برای همه انسانها می خواهد.

این حقایق را منصور حکمت به صراحت مطرح کرد، اما حالا شاید یکی دو نسل از آن دوران پایه گذاری کمونیزم منصور حکمت می گذرد و نسلی جدید بخاطر عروج انقلاب ایران در حال سیاسی شدنست، و در نتیجه مجددا می باست به پایه های کمونیزم اجتماعی برگشت، مصداقهای کنونی و مسائل نوئی را که در مقابل جامعه قرار می گیرند جست، و دیالوگ با فعالین جوان در کارخانه ها و محلات و دانشگاهها را در همه جا دامن زد.

نسل قدیمی تر کمونیستهای کارگری گاها عنوان می کنند که: “این بحثها شده اند”.. دو ایراد در اینگونه برخورد وجود دارد: یکی اینکه بحثهای قدیم مسائل دیگر در سطح دیگری را نشانه گرفته بودند، و دوم اینکه آن بحثها در محفلهای کوچک و در میان افراد نسل قدیم انجام شده بودند، و حالا مخاطبین دیگر با سطح و عمق دیگری از تجربه و دانش جلوی ما ایستاده اند. لذا پروسه مداوم معرفی کمونیزم کارگری باید ادامه یابد!..

مقدمه دوم:

“جایگاه کمونیزم اجتماعی در پروسه نقد مذهب و پس زدن مذهب و عقاید خرافی و ایدئولوژیک چیست؟”، “چه فرقهائی بین نقد کمونیزم کارگری به مذهب و مثلا نقد فرود فولادوند ها و ضد اسلامیهای راست فرصت طلب که با روشهایی نظیر فحاشی کردن به اسلام، سعی در خریدن آبروی نداشته خود می کنند، وجود دارد”؟

چگونه می شود با مذهب تصویه حساب کرد بطوری که دو روز دیگر به شیوه ای دیگر و شکلی دیگر “بازتولید” نشود؟ اساسا مذهب چیست که قرار است نفی شود؟ ریشه هایش کدامند؟ چگونه برخورد رادیکال ضد مذهب با برخوردهای ایدئولوژیک ضد مذهبی از هم جدا می شوند، و کار آئی نقد رادیکال مذهب چگونه تضمین می شود؟ مسیر پایان دادن به دوران تفکر اسطوره ای و مذهبی چگونه طی می شود؟ آیا نقد مذهب در سطح و بطور روبنائی کافی است؟ آیا می شود “ثابت کرد” خدا نیست و اسلام ضد انسانی است و انتظار داشت جامعه ناگهانی “منطق” را بپذیرد و فردا مذهب را کنار بگذارد؟ نقش روانشناسی اسطوره و درک اسطوره ای در تشکیل و بازتولید مذهب چیست؟ زیر بناهای مادی و طبقاتی مذهب کجا هستند؟..

اینها بخشی از سوالهائیست که کمونیزم کارگری در مراحل مختلف رشد خود به آنها پرداخته، و مدام ناچار می شود تا در دیالوگها و مناظره های اجتماعی به آنها بازگردد، و مخاطبان جوان را با دستاوردهایش آشنا سازد.

هدف این مقاله کوتاه، بررسی مختصریست درباره این موضوعات، و نیز به این امید که خوانندگان بیشتری درگیر این موضوعات مهم شوند و با دقت به آنها بپردازند:

 (۱) نگاهی به نظرات بنیانگذاران و رهبران حزب کمونیست کارگری

منصور حکمت نظریه پرداز و یکی از بنیانگذاران حزب کمونیست کارگری ایران، در نوشته ها و سخنان خود همواره اشاره بر مبارزه و سعی در زدودن “اسلام سیاسی” می کرد. او توجه ما را به این امر مهم جلب می کرد که تاثیر مذهب و عوامل بازدارنده انسان از تکامل، تنها از طریق کوتاه کردن دستانش از حیطه سیاست می تواند مفید باشد.                                                                  از آنجا که خود پیام آور و پیشرو راه آزادی انسان از تمام موانع موجود در مسیر تحقق نیازها و خواسته های واقعی او بود، افکار و اعمالش ماهیتا با یکجانبه نگری، جبر و زورگویی در تناقض بود. او خواستار این نبود که افراد صرفا بدلیل مسلمان یا مذهبی بودنشان مورد تردید و سوءذن قرار بگیرند، همانطوریکه که یکجانبه نگریها و کوتاه بینی ها در سایر زمینه های سیاسی و اجتماعی از جانب وی مردود شمرده می شد، در این زمینه نیز او با ذهنی باز به مسئله می نگریست و بصراحت مطرح می کرد که مسیر مبارزات ما می بایست در جهت مسدود کردن راههای عبور باورهای اشتباه و خرافه ها به شعبات مهم و تایین کننده زندگی اجتماعی باشد.                                                                                                                                                                                      در ادامه چنین نگرشهایی، رهبر کنونی حزب کمونست کارگری – حمید تقوایی – نیز زمانی در سخنان خود صریحا بر این امر مهم اشاره کرد که تنها از طریق مبارزات طبقاتی و بکنار کشاندن اسلام سیاسی از قدرت، و فراهم ساختن زمینه های واقعی برای پیشرفت انسانها می توان با ریشه خرافات مبارزه کرد؛ زیرا بدلیل تناقض درونی موجود بین “پیشرفت” و “باورهای عقب مانده” این دو در بستر پیشرونده زمان فرصت نخواهند یافت که بموازات همدیگر وجود داشته باشند. به بیانی دیگر، علم و پیشرفت جامعه انسانی خود زمینه ساز از بین رفتن و محو گشتن مطمئن و با دوام این باورهای کاذب خواهد گشت.

(۲) جداسازی دو مفهوم مذهب سیاسی و مذهب بعنوان اعتقاد فردی انسانها

از نکات مهمی که کمونیزم کارگری از همان زمان منصور حکمت بر رویش تاکید داشت این بود که پدیده اسلام سیاسی یک پدیده سیاسی است، و یک جنبش سیاسی معین که منافع معین طبقاتی را نمایندگی می کند. این جنبش محصول دوران معین و شرایط معین جهانی در منطقه مشخصی بنام خاورمیانه می باشد که در میانه دعوای “بلوک شرق و غرب” از درون فرهنگ ارتجاعی جهان سومی، توسط نظام سرمایه جهانی تقویت شد تا حاکمیت سرمایه را تثبیت نماید.

به رغم ارتباط تنگاتنگ این جنبش سیاسی با اعتقادات مذهبی، این جنبشی سیاسی است و از همین روی نیز برخورد سیاسی می طلبد، با این هدف معین که آنرا از حوزه قدرت سیاسیش خارج کرد. نقد رادیکال کمونیزم کارگری به این جنبش، از همان ابتدا مرز مهمی شد بین کمونیزم اجتماعی و کمونیزمی که یا مذهب را “ایدئولوژی توده ها” می دانست و جنبه ضد امپریالیستیش را می ستود، و یا مدعی بود که اگر ارتجاع مذهبی نقد شود، مردم از ما “رم می کنند”!..

کمونیزم کارگری بواقع با هدف قرار دادن مذهب سیاسی، نوک پیکان جنبش بزرگتری می باشد؛ جنبش رنسانس عمیق و رادیکال فرهنگی که در پی آمد شکست دادن مذهب سیاسی، فضا را برای به نقد کشیدن فرهنگی مذهب و همه ایدئولوژیها فراهم خواهد آورد.

از زاویه ای دیگر، این جداسازی مذهب سیاسی با مذهب بعنوان اعتقاد، مسیر عملی مبارزه با مذهب را روشن می سازد و اولویت بندی عملی را نشان می دهد. اولویت عملی که تمرکز آن در مرحله سیاسی و بعنوان یک حزب؛ شکست دادن مذهب سیاسی و فراهم آوردن زمینه رنسانس فرهنگی انگیزه اش می باشد.

کمونیزم کارگری روشن می کند که تحزب کمونیزم کارگری تحزب ضد مذهب نیست، بلکه تحزب “ضد مذهب سیاسی” است. نبرد حزب کمونیست کارگری، نبرد با اسلام در قدرت سیاسی آن است، و از این زاویه فراهم ساختن زمینه برای پیشبرد “آزادی بدون قید و شرط بیان” و پایان دادن به نابرابری اجتماعی و نظام استثماری که فقر را چه مادی و چه معنوی بعنوان زمینه ساز بازتولید مذهب، و ناگزیر می سازد.

اینکه فعالین کمونیست کارگری همراه رادیکالترین فعالین ضد مذهب در جامعه ظاهر می شوند امری حزبی نیست؛ بلکه عرصه ای است شخصی که ضمن اینکه مورد تشویق هم قرار می گیرد، ولی بعنوان یک وظیفه سیاسی، تاکید و تمرکزش بسمت “جنگ سیاسی” با مذهب و بر روی بروز عملی و اجتماعی آن در سیه روزی انسانها می باشد. چیزی که مدتهاست توسط جامعه ما لمس می شود، و باید از ادامه دادن باز ایستد.

(۲) چرا فراهم ساختن زمینه پیشرفت اجتماعی می تواند زمینه ساز محو کامل خرافه ها شود؟

سئوالی که ممکنست در اینجا مطرح شود اینست که چرا علم و پیشرفت انسان در یافتن و بخدمت گرفتن قوانین طبیعی و اجتماعی؛ با خرافات از جمله باورهای مذهبی در تناقض قرار می گیرند؟   شاید پاسخ به این پرسش در سئوالات مشخص دیگری نهفته باشد؛ بعنوان مثال اینکه مثلا “چرا نمی توان یک پزشک بود و درمان بیمار رجوع کننده به خود را موکول به پدیده های ماوراء طبیعی کرد؟”، یا اینکه “چرا نمی توان دانشمند شیمی بود و دلیل تعادل یا عدم تعادل مواد را بجای جستجو کردن در فعل و انفعالات شیمیایی درونی آنها، به خدا و عالم غیرمادی نسبت داد؟” همچنین “چرا نمی توان خود را پیشرو و انقلابی قلمداد کرد، اما تغییرات اجتماعی و رسیدن به اهداف مشخص انقلابی را موکول به آینده ای ناپیدا کرد، و بجای تلاش و مبارزه برای دستیابی به آن اهداف، تنها به گله کردن از محیط و آرزو کردن بسنده کرد؟”..

تلاش در جهت پاسخگویی به سئوالات بالا و سئوالهایی از این قبیل، ناگزیر ما را به مسیر خاصی خواهد کشانید. مسیری که در آن موجودیتها و خواسته ها، متکی به واقعیتهای سخت مادی و تغییرات در این دامنه هستند؛ و نه به اعتقادات و باورهای کاذب.                                                                                                                                                                                        اعتقادات اشتباه و باورهای مذهبی ریشه در ضعف و حهل انسانها دارند، از همین روی اینگونه تفکرات فاقد پایه و اساس پایداری می باشند. واقعیتها مدام در حال تغییرند، واقعیتهایی که لاجرم بازتاب خود را در دنیای اندیشه انسانی بوجود خواهند آورد؛ و یافته ها و آگاهیهای بیشتر و متناسبتر با واقعیتها خود متقابلا نقش موثری در تغییر دادن همان واقعیتها خواهند داشت. انسان بتدریج با هر قدم که بسوی پیروز شدن بر موانع طبیعی و اجتماعی برمی دارد، قدمی نیز از باورهای دروغین و واهی خود بدور خواهد گشت؛ و بدین ترتیب زمانی فرا خواهد رسید که در زندگی انسان نه نیازی و نه جایی برای درکهای نادرست و باورهای کاذب باقی خواهد ماند.

(۳) ابزار منطق، همه جانبه نگریستن و آمادگی برای تغییر است

توضیح بالا اشاره بر این نکته بدیهیست که در علم و آگاهی جایی برای اجبار و انجماد موجود نیست. علم خود بر اساس قانون تغییر استوار است؛ و از آنجائیکه تغییر پایه موجودیت و تکاملش بعنوان بازتاب واقعیتهاست، برای آگاه بودن از هر پدیده ای، می بایست همیشه برای تغییر آماده بود، و باور کرد که همانطوریکه پدیده ها در حال تغییر و تحولند، آگاهی ما نیز برای زنده ماندن و مؤثر واقع شدن، می بایست همواره بازتاب همان واقعیتها و پذیرای تغییر باشد.

بنابراین تمرکز بیش از اندازه بر روی حذف کردن اعتقادات اشتباه در میان توده ها، در واقع می تواند تبدیل به نیروی بازدارنده ای در مسیر موجودیت همه جانبه ما باشد. نمی توان عزم به زدودن کامل باورهای کاذب و مذهبی مردمی کرد که قرنهاست به آنها خو کرده اند و از آنها ابزاری برای محافظت و دوام خویش در حضور شرایط نامطلوب ساخته اند؛ همانگونه که نمی توان صرفا متکی به تغییرات مادی و اجتماعی بود و اهمیت شرایط ذهنی مناسب و درک توده ها را نادیده انگاشت، زیرا در آنصورت نیز زمینه برای منزوی شدن افکار مترقی و شعور انقلابی فراهم خواهد شد؛ و به اجرا درآوردن هر گونه تغییر و تحولی با دشواری افزونی مواجه خواهد گشت.

 بنابراین آنچه که در عرصه بوجود آوردن تغییرات لازم اجتماعی – اقتصادی می تواند مفید باشد؛ در واقع حفظ تعادلی میان فعالیتهای سیاسی و فرهنگی ماست. تلاش در جهت برقراری چنین تعادلی بین مبارزات سیاسی – تشکیلاتی و کارهای فرهنگی ما می تواند با بوجود آوردن یک سیستم دوسویه و تاثیرات متقابل پیشرونده آن، فراهم ساز زمینه مناسبتری برای پیشبرد اهداف انسانی و انقلابی ما باشد.

حساسیت و تمرکز بیش از حد در جهت مبارزه با باورهای مذهبی و خرافه ها، عملا منجر به ارتقاء فرهنگ جامعه نخواهد گشت، بلکه ضمن آنکه می تواند تبدیل به پدیده عکس خود شود، ما را از مسائل مادی و اساسی دیگر نیز بدور خواهد کرد. چنین رفتاری در حقیقت مانند تلاش کردن در جهت بوجود آوردن تغییرات سطحی و تزئین پدیده هاست؛ بدون آنکه اهمیت تغییرات زیربنایی عمیقا درک و به مرحله اجرا گذاشته شوند.

همانگونه که علم و آگاهی را ثبات و تغییرناپذیری می خشکاند و تبدیل به پدیده های متضاد خود می گرداند، جهل و خرافه و تمام باورهای کاذب هم در جریان تغییر و تحولات و پیشرفت جوامغ انسانی تبدیل به پدیده هایی غیرلازم و اضافه خواهند گشت، و بدین ترتیب با گذر زمان جایگاه واقعی خود را از دست خواهند داد.

(۴) کمونیزم اجتماعی بمثابه ابزاری در جهت رفع نابرابریهای اجتماعی

از بدو پیدایش خود “کمونیزم” همواره جریانی بوده است که ریشه اش در واقعیتهای نامطلوب اجتماعی، اما هدف آن تغییر دادن و مطلوب ساختن همان واقعیتهاست. اگرچه برای ساختن شرایط مطلوب و مساعد اجتماعی، لازم است که اغلب واقعیتهای موجود از اساس دگرگون شوند و از حالت وارونگی بدرآیند؛ اما مثل هر تغییر دیگری، لازمه دگرگونی اجتماعی نیز استفاده کردن از واقعیتهای حاضر بمثابه ابزاری برای رسیدن به هدف نهائیست. حتی کمونیستها نیز نمی توانند از واقعیتهای تلخ و نامطلوب اجتماعی – از جمله محاصره شدن بوسیله افکار و باورهای عقب مانده متداول در اجتماع بگریزند. آنها در عرصه های عمل نه تنها با اینگونه باورها مواجه و ناچار به مقابله با آنها می شوند، بلکه در موارد متعددی نیز شاهد رسوخ اینگونه افکار و باورهای واهی در درون حزب یا سازمانی که در آن فعالیت می کنند، از سوی رفیقان و همراهان خود، و یا حتی در افکار خویش خواهند بود.

در واکنش به اینگونه موانع ناخواسته، مهم اینست که دلائل را بشکافیم، سعی در شناختن بهتر خود و اجتماع کنیم و از این طریق بر دامنه تجارب ارزشمند خویش بیافزائیم. هر گونه عکس العمل تند و صرفا احساسی به مسائل مهم اجتماع، تاثیر خود را نه در بهبود و ارتقاء ما؛ بلکه بمثابه عامل بازدارنده دیگری در مسیر رسیدن به اهداف انسانیمان عمل خواهد کرد. هرگونه تعصبی در افکار ما؛ عملا در جهتی متضاد با مسیر واقعی انقلاب اثر خواهد گذاشت و ما را از رسیدن به آن گامی دورتر خواهد کرد. بهمان نسبت نیز هر تجربه ای هرقدر مشکل، اگر به مسیر صحیحی کانالیزه شود؛ می تواند برای ما آموزنده باشد و در درازمدت بمثابه ابزاری قوی و سازنده ای در مسیری هم طراز راهمان بکار گرفته شود.

(۵) “انعطاف” در برخورد به مذهبیون –  بهترین سلاح در برخورد با باورهای عقب مانده

یکی از ضروریات مبارزه موثر با اعتقادات مذهبی، شناخت روانشناسی آنهاست. اکثریت افراد مذهبی، متعلق به جنبش اسلام سیاسی نمی باشند، بلکه خود توسط این جنبش و قدرت ناشی از آن مورد ظلم قرار گرفته اند. این مسئله را می بایست بخوبی در نظر گرفت. اعتقادات مذهبی عموما از جنس منطق نمی باشند، بلکه اصولا پیش از پیدایش منطق و در دنیائی از ضعفها و ناتوانیها و نادانیها، طی قرون در ذهن انسانها قرار داده شدند. این اعتقادات در حقیقت بخشی از ناخودآگاه جمعی و هویت انسانها هستند که باید با دانائی و هوشیاری بنقد کشیده شده، و با در نظر گرفتن شرایط. و معادله قدرت سیاسی و رابطه آن با مردم از میان بروند. حکومتهای مذهبی عموما روی همین “نقطه ضعفهای مردم” و جدا کردن اعتقادات مذهبی آنها از پروپاگاندای سیاسی حکومتها به سلطه خود  ادامه داده اند، در نتیجه از میان برداشتن این موانع گاها کاریست بسیار پیچیده که با کمپینهای ناسنجیده نمی توان بر آنها فائق گشت.

لازم است که شیوه انعطاف را در عین برخوردهای اصولی بکاربرد، آنرا سرمشق قرار داد و پراتیکش کرد. باید هنر ی را آموخت که ما کمونیستها تاریخا کمتر داشته ایم؛ از آنجا که متاسفانه در گذشته یا به سمت اعتقادات مردم خم شده ایم، و یا با بی تجربگی در مقابل آنها “سینه سپر کرده ایم” و منزوی شده ایم!..

یافتنن آن نقطه تعادل، لازمه اش تجربه می باشد؛ تجربه ای جمعی که حاصل دیالوگها و مناظره های اجتماعی هستند. درنتیجه زبان مردم را باید آموخت، از تجارب خود آنها استفاده کرد و آنها را بکار گرفت. اینست مسیری که کمونیزم اجتماعی را از تئوریهای درست روی کاغذ، تبدیل به نظریه ای اجتماعی شده، ساده و قابل فهم مبدل می کند.

یکی از واکنشهای صحیح ما در برخورد با باورهای عقب مانده و مذهبی؛ استفاده کردن از سلاحیست که خود در نفس و ماهیت وجودیش با اینگونه باورها در تناقض باشد، و آن چیزی نیست بجز  کاربرد “انعطاف”.                                                                  اگر ما در برخورد با هر فردی در هر سطح اجتماعی بیش از حد به خویش مطمئن باشیم و سریعا و بخشکی در برابر هرگونه اظهار عقیده ای جبهه بگیریم، در حقیقت کاری نکرده ایم بجز مذهبی بودن در عمل.

مذهبی بودن چیزی نیست بجز پایبند شدن به یکسری اعتقادات که پایه ای در علم و منطق ندارند. پذیرفتن بی چون و چرای وجودی مطلق مانند “خدا”، و سکوت دائم در برابرش. مذهبی بودن یک “روش” زندگیست؛ نه اینکه لزوما انسان اعتراف به پذیرفتن یکی از مذاهب اصلی یا فرئی را بکند؛ بلکه هرگونه تعصبی و تفکر و رفتار ناشی از باورهای تغییرناپذیر، از جمله باور داشتن و ایمان مطلق به هر عقیده، ایدئولوژی یا فردی، عملا خود مذهب است.

(۶) با “شرایط نامطلوب” مبارزه کنیم، و خواستار تغییر دادن “واقعی و باثبات” باورها باشیم

بنابراین می توان نتیجه گرفت که مبارزه واقعی، تلاش در جهت تغییر پدیده های نامطلوب از اساس آنهاست، و این تنها از طریق نگرشها و رفتارهای انعطاف پذیر، چندجانبه و پویا امکانپذیراست. تا بخواهیم مسئله ای را بیش از اندازه بزرگ کنیم، به آن بیش از حد تمرکز کنیم و حساسیت بی مورد نشان دهیم، مسائل دیگری که بهمان اندازه و یا شاید بیشتر هم مهم هستند مورد کم توجهی یا بی توجهی ما قرار خواهند گرفت، و در نتیجه زمینه های بیشتری برای اشتباهات دیگر و بزرگتر در آینده بوجود خواهد آمد.

تجارب پی در پی تاریخی در اقساء نقاط دنیا به ما نشان داده اند که ایدئولوژیها و مذاهب در جوامع طبقاطی گوناگون، روبناهای ساختارهای اقتصادی – سیاسی جوامعند و طبقات حاکمه همواره از آنها بعنوان ابزار بقای خود استفاده کرده و همچنان خواهند کرد. آنها قدرتهای متمرکز را در اختیار دارند، و بوسیله انواع و اقسام وسایل ارتباطی به تبلیغات فرهنگی خود ادامه خواهند داد؛ مذهب و خرافات را تا عمق باورهای فردی انسانها بپیش می برند و بدین ترتیب رشد جوامع را محدود خواهند کرد.

البته این تلاش و پیروزی آنها در استمرار باورهای غلط اجتماعی، بمفهوم تسلیم و سازش پذیری فرهنگی ما نیست؛ کمونیستها همواره مبارزات فرهنگی را بخش مهمی از مبارزات گسترده تر طبقاتی و سیاسی خویش دانسته اند، و بر اساس تجارب واقعی خود نیز پی به ارزش نقد کردنها و افشاگریهای فرهنگی برده اند.                                                                                         بهرحال آنچه که دراین فعالیتها و آگاه سازیها می بایست مدنظر قرار بگیرد، آزاد نگریستن ها و بررسی های پیگیر و ریشه ای این واقعیتهای اجتماعی؛ و دوری جستن هرچه بیشتر از ابزارها و متدهای عقب مانده ویژه مذاهب است.

هرچه بیشتر از تعصبات و روشهای رایج مذهبی دوری کنیم، و پایبند به اصول و اهداف مبارزاتی خویش باشیم، راه را بیشتر و بهتر برای بوجود آوردن دنیای ایده آل و انسانی فردا هموار خواهیم کرد. همانطوریکه برخورد برعکس ما به این معضل اجتماعی، و یکجانبه نگریستنها و سطحی از مسائل عبور کردنها را ابزاری ساختن برای آسایش و محافظت از خود در برابر واقعیتها؛ عملا بیشتر و بیشتر ما را از اهدافمان دور خواهد کرد، و مسیر راه را بر ما مشکلتر و طولانی تر نیز خواهد ساخت.

کمونیزم یک جنبش ایدئولوژیکی و اعتقادی نیست، برای بوجود آوردن یک حکومت ایدئولوژیکی مبارزه نمی کند و هیچ اعتقاد و باوری را در حیطه زندگی شخصی افراد و خارج از تاثیرات منفی اجتماعی؛ خطر و تهدیدی در مقابل اهداف انسانی خویش نمی داند. بلکه برعکس، برای تشکیل جامعه ای مبارزه می کند که در آن محدودیتهای فردی و اجتماعی موجود در جهان امروز برداشته شوند و انسانها آنقدر آزادی داشته باشند که بتوانند برای نوع زندگی و اعتقادات خود تصمیم گیرنده باشند. هدف از کمونیزم همینست؛ استقرار جامعه ای آزاد در همه جوانب انسانی. این آزادی بدون قید و شرط نیز خود زمینه ساز رشد همه جانبه انسانها و بکنار زدن آگاهانه و اختیاری مذاهب و موهومات توسط آنها خواهد گشت.

منابع دیگر:

سخنرانی حمید تقوایی در در پلنوم ۳۱ حزب، درباره شیوه برخورد به مذهب:

Hamid-seminare-ple31mazhab-itv

ویدئو: چند سوال از حمید تقوائی: ناسیونالیسم، رفراندوم، برخورد با مذهب، پرچم و نوع حکومت و آزادی بیان

http://rowzane.com/index.php/articles-archiev/40-hamid-t/1739-ht-gbg-soalat

مصاحبه با حمید تقوایی “آیا حکومت مورد نظر شما ایدئولوژیک است؟” – از جوانان کمونیست:

https://www.facebook.com/groups/398713580148306/permalink/455750947777902/

درباره مبارزه با مذهب – مصاحبه با رادیو انترناسیونال – منضور حکمت آرشیو مقالات ۲۰۰۱:

http://hekmat.public-archive.net/

میزگرد: عروج و افول اسلام سیاسی – منصور حکمت آرشیو مقالات ۲۰۰۱:

http://hekmat.public-archive.net/

نظریه کارل مارکس درباره جامعه شناسی دین:

http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D9%86%D8%B8%D8%B1%DB%8C%D9%87+%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D9%84+%D9%85%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D8%B3+%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87+%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%87+%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C+%D8%AF%DB%8C%D9%86&SSOReturnPage=Check&Rand=0