الحق آقای امیر پیام، آخرین تک سوار قافله چپ ضد رژیمی است که بیشتر از همه مقاومت کرد و چند صباحی را در کمین ماند تا بلاخره اختلافات در حزب حکمتیست به فرجامی رسید. تا اینجا باید به ایشان مدال داد. بحث کشآف اخیر وی تحت نام “دولت وکارگران در ایران” در “نقد” مبانی و سیاست های رسمی حزب حکمتیست و شخص کورش مدرسی با ملاتی پوچ، راست، احکامی کهنه، بهانه هایی جهت بریدن از تلاش سوسیالیستی و دهن کجی آشکار به تحزب کمونیستی کارگران به بازار عرضه شده است.تلاش بی حاصلی که پیشکسوتان قبل از ایشان در کمپ موسوم به چپ ضد رژیمی از تقوایی و جوادی و ماجدی تا کریمی و فرزاد و منشعبین دیروزی کمر به همت آن بستند و ماندند. غافل از اینکه کسی که بجای پرداختن به صورت مسله، آستین ها را برایپوشاندن آن بالا زده است قبل از همه چیز نشان می دهد که توان وارد شدن به موضوع مورد بحث را ندارد. درد همان درد قدیمی است: درد ام القرای چپ سبز قازوراتی – غیر اجتماعی! که به قول دوستی “هر جنبش ارتجاعی که بالا گیرد یکدفعه مارکسیستمی شود و بحث های فلسفی اش حول تفکرات آلتوسر و گرامشی و ژیژک دور می زند، نقل قولهایش را از کامو و کافکا و مارکوزه و نیچه به عاریه می گیرد و یکدفعه نوار مناظره تقی شهرام با سران مجاهدین را کشف و در بین رفقایش پخش می کند، الگویمبارزاتی زنانش می شود سیمون دوبوار و پینک فلوید را زمزمه می کند، شاملو می خواند و کوبریک نگاه می کند. هر وقت هم جنبش خوابید یک دفعه سرش به سنگ می خورد و از نظر خودش به این نتیجه می رسد که وای خدای من این چند مدت چه کلاهیسرم رفته بود. در نتیجه از مارکس صرفا به عنوان فیلسوف و اقتصاد دان اسم می برد و به لنین حمله می کند و سوسیال دموکرات طرفدار محیط زیست می شود، فلسفه اش حول هایدیگر و ویتکنشتاین و پوپر و هابرماس می چرخد، نامه چاپلین به دخترش راچاپ می کند و نقل قولهایش هم می شود سخنانی از ادیسون و کریشنا مورتی و چرچیل و بیل گیتس و مارک زوکربرگ، قهرمانش به ندا آقا سلطان تبدیل می شود و خواننده محبوبش هم جاستین بربر. رسول یونان را هم بهتر از مایاکوفسکی می پندارد و اصغرفرهادی را هم بهترین کارگردان تاریخ می شمارد. اگر هم خواستی نقدشان بکنی بهت می گویند: کارگر کارگری”!
آقای پیام نمونه ای تیپیک در ته منحنی تانژانت نود درجه این قافله است. ایشان که در تشخیص گره گاه های مبارزه طبقاتی سابقه چندان درخشانی ندارد همراه با جریانات راست و چپ بورژوایی در آستانه تحولات خرداد ٨٨ سعی کرد که تخته گاز گرفته وبدون “کشتی گرفتن با موسوی” به طبقه کارگر بقبولاند که این انقلاب شماست و دنیا نه صحنه جدال طبقاتی بلکه جنگ گلادیاتورها است. روز روشن، منفعت سر راست سرمایه داری را به عنوان انقلاب، آزادی و عدالت اقتصادی جار زدند. “از یک طرفصفی تشکیل شد که از موسوی، کروبی و رفسنجانی تا اوباما، براون و سارکوزی، از داریوش همایون، سلطنت طلبان پیوسته به دو خرداد تا کهنه چپی های تازه لیبرال شده، از گنجی و حجاریان تا حزب بی بی سی و سی ان ان، و از شاخه های مختلف حزبتوده تا بورژوا ناسیونالیستهای حزب کمونیست کارگری در آن حضور به هم رساندند. صفی که سر انجام سر از نماز جمعه رفسنجانی و روز قدس جمهوری اسلامی در آوردند. این نماز جمعه و این جنبش سبز میعادگاه و نقطه ملاقات همه این جریانات بود. آنهامردم را پای صندوق های رای کشاندند و بعد هم به خیابان آوردند و قهرمانی های این مردم چشم بسته به خیابان آمده را بعنوان سند حقانیت به همان مردم تحویل دادند.” رجوع کنید به “آنچه باید آموخت” بیانیه پلنوم ١۵ کمیته مرکزی حزب حکمتیست.
نه آقای پیام و نه هیچ “چپیی” از این صف جرات بخود نداد که حتی در خلوت خود فکر کند که چرا نتیجه شرکتش در این ماجرا، سر در آوردن از صف نماز جمعه، روز قدس و عاشورا و تاسوعا بود! چرا دل به بزرگترین سرمایه دار ایران و منفورترینشخصیت سیاسی، به رفسنجانی و نماز جمعه اش خوش کرد؟ چرا سر دختران روسری کرد و به نماز جمعه شان برد؟ چرا ارتجاع را به قیمت انقلاب و جنبش سرنگونی به کارگر و زحمتکش فروخت؟ امروز که سر جنبش شان به سنگ خورده، بجای توضیح بهجامعه و به صفوف خود، نوک پیکان حمله، فحاشی و بد دهنی شان به حکمتیست ها است.
آقای پیام بعد از پیچ و تاب های محیر العقول و دست اندازهای صعب العبور، کمین کرده بود که در یک حساب سر انگشتی ثابت کند که حکمتیست ها در این پروسه “منشویک” بوده اند! مرحبا به این ذکاوت! عقل سلیم حکم میکند که قبل از اثبات این امر ازخود پرسید این چه منشویسمی است که از پلیس “رادیکال” اینترپل و کیهان جمهوری اسلامی تا تمام اپوزیسیون راست و چپ در کمین شکار آن نشسته است؟! این چه شیطانی است که بورژوازی کمر به رجم آن به هر قیمتی بسته است؟! این چه شبحی است کهآرمان طبقه کارگر را در دانشگاه های سراسر ایران به همت شریفترین کمونیست های معاصر در داخل و بعد از سه دهه سرکوب آزادیخواهی و برابری طلبی دوباره به صحن جامعه آورد؟ این چه منشویسمی است که از یک سو در تحولات خرداد ٨٨ با موضعمنحصر به فرد و در پی منفعت پرولتاریا، ارتجاع سبز این تاچریسم لجام گسیخته را به سیخ می کشد و از طرف دیگر در خارج کشور مهر “راست”، “حجاریانی”، “حسن نصر الله” و “ضد انقلاب” از جانب امثال شما نثارش می کنند؟! این شانتاژها برایچیست؟! نیروهای کهن برای تعقیب مقدس کدام شبح گرد آمده اند!؟
نه عزیز من، نه آقای پیام! ماجرا را وارونه فهمیده اید. آدم روی اسب بازنده شرطبندی نمیکند. زیاد حرص و جوش غلط های کرده و نکرده تان را نخورید، آب از سر گذشته یک وجب و دو وجب نمیشناسد. کمپ سیاسی شما با شعار ناب “انقلاب انسانی” به جایانقلاب کارگری، تاریخا نشان داده که این پتانسیل را دارد که در هر برآمد اجتماعی سرباز جنبش های بورژوایی و احزاب سیاسی آن شود و همه چیز را معامله کند. تا دیروز این کمپ همراه با ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی دل مردم را به سرنگونی تمام و کمالجمهوری اسلامی توسط پروپاگاند دولت آمریکا خوش کرد، با فرو ریختن کعبه امپریالیسم آمال و اهداف این کمپ، دیدیم که چگونه چارچنگولی همراه با بی بی سی و سلطنت طلبان و اپورتیونیست های حزب توده به زیر پرچم سبز جمهوری اسلامی رفت.
کمونیسم بورژوایی در کنار طبقات دارا ثابت کرد که توان فروختن، حق زن، حق کارگر، حق جوان و آزادی را به بهترین وجه دارد! در این بازار کثیف که همه چیز قابل فروختن بود جز سود، ناگهان جنبش سبز و نماز جمعه آن پیش درآمد آزادی سیاسی وانقلاب سوسیالیستی اعلام گردید!
کارگران کمونیست آگاهند که جز متحد شدن و سازمانیابی طبقه کارگر و مردم انقلابی راهی نیست. میدانند که با انقلاب سبز و نارنجی و دل خوش کردن به حمله نظامی آمریکا و از بالا جمهوری اسلامی را به سازش کشاندن تاکتیک کسی است که میخواهد مردمرا برای معامله با جمهوری اسلامی و برای گرفتن سهم از آن به میدان بکشد. میدانند که سرنگونی جمهوری اسلامی در گرو قدرتمندترین نیروی جامعه ایران یعنی طبقه کارگر است و اگر کسی این حقیقت را مخفی کند شارلاتان است.
کمونیسم بورژوایی با تمام جوارح آن امروز در بحران قرار دارد و طبقه کارگر ایران می رود که با آن بعنوان یکی از موانع جدی تحریف کمونیسم کارگری تصفیه حساب کند. کسی که امروز این مبارزه را تخطئه کند بیش از هر چیز تعلق خود را به زوالکمونیسم بورژوایی نشان داده است. حزب حکمتیست در این میدان آنقدر معرف جامعه و طبقه کارگر ایران هست که احتیاجی به درافشانی های خارق العاده شما نداشته باشد