خاطرات ايرج فرزاد

زندگی، و زندگانی من – بخش ۶

به مقاطعی رسیده بودم که ما، به عنوان "تشکیلات" و یا آنطور که در جلسات کنگره اول کومه له معرفی شد، "روشنفکران"، در پائیز سال ۴۸ وارد نظم و نسق دادن به روابط خود شدیم. من و صدیق کمانگر و مصلح شیخ در یک "سلول" و یا واحد قرار گرفتیم و کار و فعالیت ما بازنویسی و رونویسی از هر …

Read More »

زندگی، و زندگانی من ( قسمت چهارم )

به خوانندگانطی این مدت که سه بخش از زندگی نامه ام را نوشته ام، یادداشتهای محبت آمیز دیگری دریافت کردم همراه با ذکر خاطراتی از عزیزان دیگری توسط این دوستان گرامیاز جمله از دوست عزیزم، محیه برادر رفیق گرانقدر و جان باخته ام، حبیب لطف الهی، که یادآوری کرده بود که شاهرخ فخاری همراه با چند مبارز دیگر  از جمله …

Read More »

زندگی، و زندگانی من ( قسمت سوم )

توضیح: طی این مدت که من بخشهائی از زندگیم را نوشته ام، یاداشتهای محبت آمیزی دریافت کرده ام. و از جمله یادداشت دوست گرامی ام "ستار اویهنگ"، که از طریق ای میل برخی اشتباهات در نقل فاکتها را به من یادآوری کرده بود از جمله اینکه عبداله شعبانی معروف به حسن، نه در درگیری با حزب دمکرات که در دوم …

Read More »

زندگی، و زندگانی من ( قسمت دوم )

ایرج فرزادبه شاگردی در مسگری رسیده بودم. صاحب مغازه در واقع از رده بنیانگاران پیشه و صنف مسگری در سنندج بود. اسم او حاج محمد امین مسگر باشی بود و مغازه او درست روبروی مغازه آهنگری آقای احمد امانتی، پدر شمس الدین امانتی که در دوره دبیرستان همکلاس من بود، و محی الدین امانتی که همکلاسی برادرم تهمورث و به …

Read More »

زندگی، و زندگانی من ( قسمت اول )

ایرج فرزادمدتها بود که به این فکر بودم که بیوگرافی و به عبارتی داستان زندگی ام را بنویسم. اما همیشه با این مشکل روبرو بوده ام که با گذشت زمان و تغییراتی که هر انسانی در برخورد به حال و گذشته خود به آن دچار میشود، ممکن است زندگی نامه ای که من در هر زمانی مینویسم، در روزهای پس …

Read More »