آلترناتيوسازىهاى ارتجاعى براى آيندة ايران! انقلابِ کمونيستى , تنها آلترناتيو واقعى و رهايىبخش!
رویا توانا
October 26, 2019رویا توانا : در روزهاي ششم و هفتم مهر، يک تشکل سياسي به نامِ «شوراي مديريت گذار» در «امپريال کالج لندن» اعلام موجوديت کرد. حسن شريعتمداري دبير کل اين تشکل گفت:
+++
آلترناتيوسازىهاى ارتجاعى براى آيندة ايران!
انقلابِ کمونيستي
تنها آلترناتيو واقعي و رهاييبخش!
رویا توانا
در روزهاي ششم و هفتم مهر، يک تشکل سياسي به نامِ «شوراي مديريت گذار» در «امپريال کالج لندن» اعلام موجوديت کرد. حسن شريعتمداري دبير کل اين تشکل گفت: «ما ميخواهيم جمهوري اسلامي برود و کسي هم اين دغدغه را نداشته باشد که پس از رفتن جمهوري اسلامي چه بر سر مردم و کشور ميآيد.»1 مشاور حقوقي اين شورا (کاوه موسوي) به اوباش و آدم کشهاي سرکوبگر رژيم پيام داد که «به آغوشِ ملت برگردند و مطمئن باشند که از امنيت برخوردار خواهند بود.»2 اين جريان در مطلبي باعنوانِ «گشايش جاده استقرار دمکراسي در ايران» در سايت رسمي خود نوشت: «با 12 شرط تحميلي دولت کنوني آمريکا و اجراي اين شروط به منظور پايان مجازات و تحميل فشارهاي سياسي و اقتصادي عليه ايران» موافقت دارد.3
اين جريان حمايت نيروهاي سياسي مختلف را جلب کرده است. از برخي «چپي»هاي سابق تا رضا پهلوي، شيرين عبادي، مهرانگيز کار، حشمتالله طبرزدي، اسماعيل نوري و منصور اسانلو و... همزمان موضع اين شورا به رغم تاکيدات بر روي «حفظ يکپارچگي ملي و تماميت ارضي ايران» اما به دليل اعطاي «حق آموزش به زبان مادري» در کنار زبان فارسي براي "قوميتها" (به اصطلاحِ اين جريان) با واکنش و مخالفت نيروهاي سياسي ناسيوناليست/شوينيست فارس روبهرو شده و آن را «اتنيک بازي» ميخوانند. «اتنيک بازي» لفظِ محترمانة بورژوازي فارس براي تحقير و انکارِ واقعيتِ ستمگري ملي است4.
اين جريان نوظهور چند کليد واژه دارد که به برخي از آنها ميپردازيم. منظور از «نوظهور» ظهور سازماني است. چون سالهاست که به موازات اوجگيري مبارزات مردم، بحرانهايي که دوره به دوره جمهوري اسلامي را به لرزه در ميآورد، اوضاع خاورميانه و تشديد تضادهاي ميان رژيم اسلامي با امپرياليسم آمريکا، شاهد ظهور جرياناتي با مواضع مشابه بودهايم.
ادعاي اول: «شوراي مديريت گذار از راهکار «براندازي» دوري ميجويد و طرفدار «گذارِ مسالمتآميز» است.
واقعيت: تنها راه براي اينکه جامعه و اکثريت مردم از اين موقعيت فلاکتبار رها شده و تغييري ريشهاي در وضعيت صورت گيرد اين است که جمهوري اسلامي و کليتِ دولتِ طبقة سرمايهدار که سرچشمة فجايع کنوني است «برانداخته» يعني سرنگون شود. اين کار فقط از طريق يک انقلابِ واقعي (نه مانند آنچه در سال 57 صورت گرفت و همان نظام و دولت طبقة استثمارگر به شکلي ديگر تداوم پيدا کرد) امکان پذير است. يک انقلاب رهبري شده توسط حزبِ کمونيستِ متکي بر تکامليافتهترين درک و روش از علم انقلاب و رهايي (يعني سنتز نوين کمونيسم) و توسط ميليونها مردم آگاه شده که ميدانند چه ميخواهند و برعکس گفتة آقاي شريعتمداري عميقا دغدغة اين را خواهند داشت که يک دولت سوسياليستي نوين را جايگزين دولت کهنه و ارتجاعي جمهوري اسلامي کنند. دولتي نوين که تمام روابط اقتصادي و سياسي ستمگرانه را تغيير داده و نظامِ اجتماعي بنيادا متفاوتي را براساس از ميان بردن تمايزات طبقاتي، نابود کردن روابط توليدي متکي بر استثمار، محو روابط اجتماعي ستمگرانه و از ميان برداشتن فرهنگ و تفکرات کهنه، پايهگذاري خواهد کرد. چون تنها با داشتن چنين دولتي که بر پايه عملِ آگاهانه و سازمانيافتة ميليونها انسان متولد ميشود است که جامعه و مردم ما از شر فقر و آوارگي و زنستيزي و ستمگري ملي و... رها شده و صاحب سرنوشت خود خواهند شد.5
در تاريخِ سياسي اين کشور ادعاي مردمفريبانة «دغدغة بعد را نداشتن» به نحوي تلخ و شکستخورده و به قيمتِ چهل سال حاکميتِ طبقة سرمايهدار اسلامگراي حاکم تجربه شده است. اين ادعا يادآورِ مجادلة فريبکارانهاي است که نيروهاي طرفدار خميني در جريان انقلاب سال 57 با «بحث پس از مرگ شاه» مردم و بسياري از نيروهاي سياسي را عملا خلع سلاح کردند. اين در حالي بود که خميني و اسلامگراهاي حلقه زده بر گِرد او پيشاپيش برنامه و آلترناتيو براي آيندة ايران و ايجاد يک رژيمِ تئوکراتيک سرمايهدارانه را فرموله کرده و در سر داشتند و ميدانستند «بعد» قرار است چه بشود. آنها بر خشم و اعتراضِ مردم سوار شدند و در شرايطي که جامعه و رژيم سلطنتي دچار بحراني عميق شده بود، مُهرِ ارتجاعي و تاريکانديشي را بر جنبش مردم کوبيدند. و چنين شد که ميبينيم.
امروز در شرايط بحراني کشور و اوجگيري مبارزات مردم، نيروهاي بورژوايي و پرو امپرياليستي يک بار ديگر به مردم ما پيام ميدهند که نبايد «دغدغة بعد» را داشته باشند و کافي است از جمهوري اسلامي «گذر» کنيم. در حالي که خود از هم اکنون به منزلة «دولت در تبعيد» عمل ميکنند و فرستاده به دولتهاي مختلف براي رايزني و مذاکره (يعني شراکت و سهم گرفتن در ساختار قدرت پس از جمهوري اسلامي با حمايت دولتهاي امپرياليستي) روانه ميکنند. نيروهاي بورژوايي بنا به ماهيت و موقعيت طبقاتيشان خواستار از ميان بردن ساختارهاي بنياديني نيستند که اين نظمِ استثمار و ستم بر آن متکي است. قصد و هدفشان حفظ اين ساختارها و شراکت در قدرت سياسي است. بند به بند اسنادِ اين جريان «نوظهور» و جريانات مشابه به روشني اين را نشان ميدهد.
ادعاي دوم: «شوراي مديريت گذار» خواهان «برگزاري انتخابات آزاد براي گذار از جمهوري اسلامي است».
واقعيت: در نظامهايي ارتجاعي ميانِ انتخابات «آزاد» و «غير آزاد» تفاوتي ماهوي وجود ندارد. دمکراسي يا «مردم سالاري» موردِ ادعاي امپرياليستها و جمهوري اسلامي فقط يک فريب و حقه است و بدتر از آن اين توهم را توليد ميکند که گويا «اراده مردم » توسط فرآيند انتخاباتي بيان ميشود. طبقة استثمارگر با انتخاباتش (همراه با نظارت استصوابي در جمهوري اسلامي يا آزاد از آن در جوامع امپرياليستي) مردم را درگير در مشروعيت بخشيدن و «توجيهپذير» کردن حاکميتِ يک طبقة درنده و جنايتکار ميکند. درحاليکه به هر صورت، اين طبقة سرمايهدارِ حاکم است که بر کلِ فرآيند انتخاباتي و تصميمگيريهاي سياسي سلطه دارد و حاکميتش که در واقع يک ديکتاتوري خشن و ضد مردمي است را اساسا با تکيه بر نيروهاي سرکوبگر بهپيش ميبرد.
ايدهآليزه کردن و تقدسِ انتخابات در جوامع ارتجاعي، بخشِ مهمي از ايدئولوژي و «راهکار» نيروهاي بورژوايي براي حفاظت و مشروعيت بخشيدن به ساختارهاي نظمِ استثمار و ستم است. امروز در چارچوبِ تشديدِ تضادهاي ميانِ هيئتِ حاکمة جمهوري اسلامي از حسن روحاني فريبکار تا کساني مثلِ هادي غفاري که به قولِ خودِ اين جنايتکار «نعلينِ به پا» شخصا دست به قتلِ کمونيستها زده است، طرفدارِ «انتخابات آزاد و بدون نظارتِ استصوابي» شدهاند. آيا اين تغييري در روندِ فريبِ انتخاباتي در اين کشور خواهد داشت؟ خير! کماکان مردم بايد «انتخاب» کنند که از ميانِ طبقة سرمايهدار چه کسي قرارست آنها را استثمار کند و در صورت اعتراض و مبارزه، سرکوبشان کند.
ادعاي سوم: «شوراي مديريت گذار» «خشونت پرهيز» است و ميخواهد اين امر را ميسر کند که مبارزات مردم عليه جمهوري اسلامي «ساختارمند و خشونت پرهيز تا تسليم نظام حاکم به خواست مردم» جلو برود.6
واقعيت: اين ادعا خرافه است و گول زدنِ مردم. «براي اينکه تفنگي نباشد بايد تفنگ در دست گرفت». اين حرف عميق و علمي را سالها قبل مائو تسه دون گفت. قواي مسلح و همة دم و دستگاه نظامي و سرکوبگر، قلبِ دولت هستند. نقش آنها در اين جامعه نهتنها حفاظت از «تماميتِ ارضي» و قهرا نگه داشتن ملل ستمديده در چارچوب مرزهاي کشور است که براي حفاظتِ از نظام ارتجاعي، مبارزه و مقاومتهاي مردم عليه شرايط بردگيشان را با شديدترين اشکالِ خشونتِ سازمانيافته سرکوب ميکنند. آخرين نمونهاش در روزهاي اخير حملة وحشيانة نيروهاي سرکوب جمهوري اسلامي عليه تجمعِ کارگرانِ آذرآب در اراک است که در برابر ابتداييترين خواستهها، اوباشِ جمهوري اسلامي با گلوله و گاز اشکآور جوابِ کارگران را دادند. به قولِ رفيق امير حسنپور ببينيم «خشونت به وسيلة چه کسي، چگونه، چرا وعليه چه کسي صورت ميگيرد؟»7. اين امکان ندارد که بدونِ رويارويي قهرآميزِ انقلابي با قهرِ سازمانيافتة ارتجاعي، بتوان يک نظامِ اجتماعي نوين را به نفعِ اکثريت مردم متولد کرد. در جوامعِ ارتجاعي «خشونت و دمکراسي لازم و ملزومند»8. در برابر اعمال قهر و خشونت از سوي قواي سرکوبگر دعوت مردم به «خشونت پرهيزي» نهتنها خرافه که جنايت است.
واقعيت بزرگ ديگر اين که جمهوري اسلامي در يکي از بحرانيترين دورههاي حياتِ نکبتبارش به سر ميبرد و امکان فروپاشي آن را همه ميبينند. بر بستر چنين اوضاعي است که نيروهاي طبقاتي مختلف تلاش ميکنند تا مختصات صحنة سياسي را تعيين کرده و اوضاع را به سمت و سويي هدايت کنند که منطبق بر منافع طبقاتيشان است. اما سوال اساسي اين است: کدام سياست و موضع و جهتگيري واقعا ميتواند نياز عاجل و حياتي جامعه و مردم ما را براي رهايي از شر روابط ارتجاعي و ستم و استثمار روزافزون، برآورده کند؟ سرنگوني جمهوري اسلامي، نهتنها ضرورتي عيني بلکه ضرورتي حياتي براي تعيين مسير آينده است. اما ميدانِ مخالفت با جمهوري اسلامي (اعم از سرنگونيطلب يا «غير برانداز») بازيگران مختلفي دارد که داراي منافع طبقاتي متخاصم با هم هستند. در اين ميدان هم کمونيستهاي انقلابي حضور دارند، هم نيروهايي که از قدرت حاکم گريخته يا بيرون پرتاب شدهاند و هم نيروهاي ارتجاعي رنگارنگ بورژوايي و وابسته به امپرياليسم. در چنين وضعيتي منافع اکثريت مردم ميتواند بهسادگي قرباني اهداف و منافع سياسي طبقات ارتجاعي شود. از همين رو بردنِ آگاهي کمونيستي به ميان قشرهاي مختلف مردم، روشن کردن اذهان بر سر اينکه معضل چيست و راه حل چيست و پيوند زدن اين آگاهي با عرصههاي مختلف مبارزاتي و آن چه ما «هفت توقف» ميناميم و سازماندهي براي انجام يک انقلاب واقعي، ضرورتي حياتيتر از هر زمان دارد. اينجا است که ميتوانيم اهميتِ استراتژيک اسنادي مانند «قانون اساسي جمهوري سوسياليستي نوينِ ايران (طرح پيشنهادي)» را درک کنيم که به روشنترين وجهي و بهمثابة تنها آلترناتيو واقعي اصول و چگونگي کارکرد دولت نوين را مشخص کرده است. اينجا است که ميتوانيم اهميت سند «برنامه و مانيفست انقلاب کمونيستي در ايران» و سند «استراتژي، راه انقلاب در ايران»9 که بهطور علمي هم معضل را مشخص کرده و هم چگونگي راه تغيير را درک کنيم. اين اسناد را بايد بهطور وسيع تبليغ کرده و به دست تودههاي مردم و همة انسانهاي مترقي که خواهانِ رهايي هستند برسانيم، حول آنها جلسات بحث و مناظره و جدل فکري در هر جايي که امکانش هست به راه بيندازيم و علمي و مستدل ثابت کنيم که چرا آلترناتيو انقلاب کمونيستي در همة جهان و در ايران که گامِ اولش سرنگوني قهرآميز جمهوري اسلامي است، تنها آلترناتيو براي رها شدن از همة فجايع هولناکي است که نظامِ منسوخِ سرمايهداري امپرياليستي بر کل بشريت تحميل کرده.
«آتش»
پانوشت:
رجوع کنيد به سايت رسمي «شوراي مديريت گذار»
همانجا
همانجا
براي شناخت از موضع علمي کمونيستي در مورد ستم ملي و محو آن رجوع کنيد به ستون واقعيت کمونيسم در همين شماره نشريه آتش
براي شناخت از ساختار و اصول چنين دولتي و کارکردِ حکومت آن رجوع کنيد به طرح پيشنهادي «قانون اساسي جمهوري سوسياليستي نوين ايران» انتشارات حزب کمونيست ايران ملم در سايت www.cpimlm.org
سايت رسمي شوراي مديريت گذار
بر فراز موجِ نوين کمونيسم. امير حسن پور. مطلب «دمکراسي و خشونت». اين کتاب در سايت org.cpimlm.www موجود است.
همانجا
براي دريافت اين اسناد رجوع کنيد به سايت org.cpimlm.www
به نقل از نشريه آتش96 – آبان 98
n-atash.blogspot.com
atash1917@gmail.com