تشکل سراسری کارگران، حزب در جامعه، ممکن ها و موانع

اسد گلچينى
February 13, 2019

اسد گلچینی : بحث و فعالیت در باره تشکل سراسری کارگران در ایران یک دغدغه قابل توجه در میان بخشی از دست اندرکاران و علاقمندان به جنبش کارگری است.

این موضوع در مبارزه طبقه کارگر البته که مهم و تعیین کننده است و در تغییر توازن قوا به نفع طبقه کارگر و کل جامعه نقش حیاتی دارد. بسیاری از دست اندرکاران و پیشکسوتان در جنبش کارگری عملا و بطور نظری پاسخ های داده اند و یا عملا برای آن فعالیت میکنند.

 در مقاطعی مانند این دوره که مبارزات توده ای و همچنین مبارزات کارگری در برخی رشته، کارخانه و کارگاه ها به درجه بالایی از رودررویی با دولت و کارفرما رسیده است نیاز به تشکل سراسری و ساختن جبهه ای مستحکم برای تضمین پیشروی کل مبارزه  طبقه کارگر و همچنین اتحاد و پیشروی در هر تک سنگری هم حیاتی شده است. نکته مهم دیگری که برای این دوره از مبارزه  باید اضافه کرد این است که  اینچنین تشکیلات سراسری در میان طبقه کارگر میتواند مبارزات کنونی مردم ایران که در بسیاری زمینه ها در جریان است را عملا سمت و سو بدهد و این مبارزات را به عنوان پشتوانه عظیمی جلب کند.

همزاد با این و در چنین دوره ای نیاز به رهبری و هدایت کل این مبارزات از زاویه کمونیستها و طبقه کارگر در راستای اهداف سوسیالیستی به امری حیاتی تبدیل شده است. در واقع امر آزاد کردن جامعه از دست کل طبقه حاکمه و حکومت اسلامی و کوتاه کردن دست اپوزیسیون رنگارنگ بورژوایی از قدرست سیاسی، بوسیله طبقه کارگر و کمونیستها ممکن میشود.

از سوی دیگر جدال سخت کل بورژوازی ایران برای حفظ موقعیت متفرق طبقه کارگر، استثمار شدید، فریبکاری و دروغ و.. یک امر دائمی است که همراه با سرکوب، زندان و حذف فیزیکی مخالفان در هر دوره، آنها را قادر میکند که روال مبارزه کارگران و متحد شدن آنها در ابعاد رسته ای، منطقه ای و سراسری مختل کنند. سرمایه داری و دولت اسلامی اش در ایران در سرکوب کمونیستها و رهبران و پیشروان طبقه کارگر آبدیده اند و دقیقا میدانند که شاهرگ حیاتی اشان زمانی تهدید به قطع شدن میشود که طبقه کارگر به چنین درجه ای از اتحاد برسد. جمهوری اسلامی و کل بورژوازی از گام های مهم طبقه کارگر در مبارزاتشان مطلع اند و در این دوره به دلیل تغییر تناسب قوا به نظر نمیرسد راه چاره ای برای سرکوب قطعی آن داشته باشند. از طرف دیگر انبوه محرومیت و نارضایتی تبدیل به اعتراض و مبارزه گسترده و رادیکال اما بشدت پراکنده شده است. مبارزات کارگران در خوزستان در این دوره یک ستاره درخشان و بسیار امیدوار کننده در این امر بوده است. تکثیر این چنین اتحاد و مبارزه ای است که جنبش کارگری و نقش رهبریش را در جامعه به امری عادی تبدیل میکند. همین اندازه از مبارزات این دوره نشان داد که شاه و شیخ و دیگر امیدواران به دخالت آمریکا و دیگر دولتهای فاشیست و جنایتکار به چه اندازه میتواند در برابر آزادیخواهی و برابری طلبی طبقه کارگر و مبارزینش عقب رانده شود. بدیهی است که این چنین موقعیتی از موجودیت اجتماعی، اقتصادی و نقش سیاسی طبقه کارگر در ایران مایه میگیرد و بهمین دلیل جدال اصلی و نهایی برای بزیر کشیدن طبقه سرمایه دار و دولتش در گرو وضعیت مبارزاتی طبقه کارگر، افق و استراتژی و تشکل های حزبی و توده ای اش است. 

 آیا جمهوری اسلامی قادر به از سرگذراندن این دوره هم خواهد شد؟ راه حل های مختلف و فعالیت های بسیار متنوع وپراکنده ای در میان همه دست اندرکاران مبارزه کارگری و مردمی وجود دارد. روشن است که مساله ایجاد تشکل سراسری کارگران یکی از این نیازها است و دست اندرکاران این مساله در تلاش برای پاسخ به آن هستند.این نوشته تلاش میکند به این نیاز و مسایل مهم مربوط به آن بپردازد.

 

موانع پیشارو در ایجاد تشکل سراسری کارگران

موافقین این طرح در موقعیت کنونی که جنبش کارگری در آن قرار دارد بر این باورند که میتوان و لازم است که تشکل سراسری ایجاد کنند. میگویند که بناسازی زیادی در این زمینه صورت گرفته است و از خوشبینی زیادی برخوردارند.

 تردیدی در این نیت خوب نیست، اما واقعیت سازمانیابی طبقه کارگر و سطح مبارزاتش هنوز نمیتواند فاکتورهای تعیین کننده برای به ثمر رسیدن این نیت خوب به جامعه نشان بدهد. سنت و سیاست هایی که تقریبا در دو دهه گذشته در میان بخش قابل توجهی از مبارزین طبقه کارگر مسلط بوده است، نشان میدهد که تلاش کنونی برای سازماندهی تشکل سراسری کارگران، کماکان و شاید باید گفت اساسا، بر سنت های مبارزاتی و گرایشات سیاسی تاکنونی تکیه دارد که قدرتمندیش را از وجود سازمان و تشکل های غیر اجتماعی کسب میکند، و بناسازی قابل توجهی که به آن اشاره دارند اساسا بر این مشاهدات استوار است. این بروزات غیر اجتماعی که میتواند باز هم و به اشکال دیگری و این بار برای ایجاد تشکل سراسری کارگران مورد استفاده قرار بگیرد بیش از پانزده سال است در میان کارگران کمونیست و دیگر فعالین جان سختی میکند. چنانچه روال تاکنونی فعالیت برای متشکل شدن کارگران و پیشروان کارگری را مبنی بگذاریم، این سنت های جان سخت مبارزات غیر اجتماعی میتواند برجسته تر دیده شود.

 اگر بسیار دور تر نرویم در پانزده سال گذشته بخشهایی از کارگران در ایران موفق به ایجاد تشکل های محل های کار شدند؛ در یک محور تشکیل سندیکا ها و بعضا انجمن های صنفی که قادر به قرار گرفتن در راس مبارزه کارگران در این محل ها شده اند تا مجامع عمومی و هیات های نمایندگی و یا شورا ها که در این اواخر بویژه در هپکو، هفت تپه و گروه ملی فولاد در خوزستان سر سبد مبارزات توده ای و قهرمانانه ای شده اند. اینها همه تلاش های کارگران در محل های کار و زیست برای ایجاد سازمان های کارگری بوده است که بر مبنای اعتراض اساسی بخش بزرگی از کارگران به شرایط برده وار در مناسبات بین کارگر و کارفرما و دولت حامیشان در پرداخت نکردن به موقع دستمزد ها بوده است. تحصن و اعتصاب، راهپیمایی و تظاهرات کارگران و تصمیم در تجمع های خود برای مطالبات مختلفی که داشته اند، زیر بنای این حرکت ها و تصمیمات بوده است.

 در محور دیگری و با سنتی دیگر در این دوران فعالیت با هدف متحد و متشکل کردن کارگران در سطح سراسری صورت گرفت که کمیته های فعالین کارگری خارج از محل های کار بود. نمونه های بارز این فعالیت، کمیته های هماهنگی و پیگیری و شورای همکاری این کمیته ها و اتحادیه آزاد کارگران و ... بوده است که به لحاظ دستیابی به این اهداف تعریف شده باید گفت که کماکان در همان دایره در حرکت است. هر کدام از این محور های کار به سنت های مبارزاتی معینی تعلق داشته اند. اولی تلاش کارگران برای متحد کردن خود در سازمانهای کارگری و در محیط کار کارگران است و دومی تلاش از طریق سازمان و گروه های فعالین که در اتکا به سازمان خود، اساسا غیر مستقیم، مدعی تشکل و رهبر و فعال کارگری بوده اند.

 بخش اول یعنی تشکل های محل کار، روال طبیعی برای متشکل کردن و متحد کردن کارگران و مبارزاتشان را دنبال میکند که همراه با موانع جدی سرکوب و محرومیت و محدودیت های فراوان راه خود را میرود و سنتی مربوط به خود طبقه کارگر است. بخش دوم یعنی تشکل های فعالین، تماما در پاسخ گویی به نیاز های مستقیم جنبش کارگری به بن بست رسیده است چرا که نه در پاسخگویی مستقیم و اجتماعی طبقه کارگر در محل کار و زیست بلکه در اتخاذ روش و سنت های غیر کارگری برای تاثیر گذاری بر مبارزات کارگری و طبقه کارگر متولد شدند. این بن بست قبل از هرچیز در بی ربطی افق و سیاست های این نوع تشکل ها به نیازمندیهای واقعی است که سازمان کارگران در مبارزه مستقیم و در محل کار و زندگی دارند. هر اندازه مبارزه مستقیم کارگران در محل کار و زندگی بیشتر نمایان میشود و یا اوج میگیرد، به همان اندازه این نوع تشکل ها از سنت مبارزه کارگران در محل کار و زیست دور میشوند و تفاوت ها با سازمان های کارگری و مکانیزم های طبیعی مبارزه کارگران برجسته تر میشود. اینکه بافت همه این تشکل ها تماما از کارگران باشد یا تماما غیر کارگری باشد که بعضا هم همین طور بوده است، نمیتواند تغییری در عدم تعلق اجتماعی، مبارزاتی و انسجام و استحکام سازمانی درون خود طبقه کارگر داشته باشد. به همین دلیل است که بعضا دیده میشود که این تشکل ها سیاست و مواضعی اتخاذ میکنند که با منافع عمومی کارگران مغایر است، تا جایی که اخیرا و در جریان جدل های سندیکای واحد و کارگران هفت تپه در مقابل تلاش های رژیم و شوراهای اسلامی برای در هم شکستن مبارزه کارگران، به برخی تصورات اشتباه دامن زده شد که این تشکل ها را بعضا در کنار تشکل های ضد کارگری و سیاست های ضد کارگری قرار دادند، در حالی که مساله نه در نیت بد و تلاش آگاهانه برای این هم سویی ها، بلکه ماهیت  غیر اجتماعی این نوع تشکل ها ست که قطب نمای آنها را تعیین میکند و ناچارا به این جهت ها هم کشانده میشوند. مساله این است که این نوع فعالیت و استراتژی غیر کارگری در متشکل کردن کارگران خواه نا خواه و بویژه در اوج مبارزات کارگری در هر گوشه و یا بطور سراسری، روزی به بن بست میرسید. مثلا فعالین اتحادیه ازاد کارگران مانند هر تشکل مشابه دیگر از جسور ترین و فداکارترین فعالین و کارگران و زحمتکشانی بوده اند که غالبا بهترین دوران زندگیشان را با رنج و زندان و صد ها محرومیت خود و خانواده هایشان بسر برده اند.

  روزی و زمانی و در سالهای نه چندان دور دهه هشتاد هدف دست اندرکاران این تشکل ها این بود که بخش های زیادی از کارگران در مراکز کار را در این نوع تشکل ها جمع کنند و عضو کنند و بالاخره به تشکل سراسری طبقه کارگر معنای عملی بدهند. اشاره شد که این ممکن نشد  اما آنچه ممکن شد سنت و سیاست هایی بجا مانده از این فعالیتها است که نمیتواند برای مبارزه طبقه کارگر قابل اتکا باشد چرا که طبقه کارگر  نیرویی اجتماعی است و نیازمند مقابله اجتماعی در اتکا به سازمان های کارگری خودش است. این تشکل ها نه تنها به تشکل سراسری کارگران و یا مبنای درستی برای این امر دست نیافتند و تبدیل نشدند، بلکه محور فعالیت و تلاشهایشان در طبقه کارگر تماما غیر مستقیم است و نقش حمایتی و آژانس های خبر رسانی را پیدا کرده اند، البته که طبقه کارگر بشدت به همه اینها هم نیازمند است. اما نشاندن این نوع تشکل ها و فعالینش بعنوان تشکل کارگری و فعال و رهبر کارگری، گرایشی سیاسی و و غیر اجتماعی در چپ است که به مبارزه و مکانیزمهای مبارزه طبقه کارگر نمیتواند مرتبط شود، نمیتواند آنها را بشناسد و برسمیت بشناسد. این تشکل ها قادر به  تاثیر گذاری اجتماعی بر سازمان و رهبران و سوخت و سازهای درونی کارگران نمیتوانند داشته باشند و مسئولین و فعالینش هم بهر اندازه که شناخته شده و معروف هم شوند  قادر به تاثیر گذاری اجتماعی نیستند چرا که این نوع فعالیتها اجتماعی نیست.  مشابهت زیادی بین این نوع فعالیت و شهرت ها، با شهرت یک ورزشکار و یا هنرمند مبارز و انقلابی وجود دارد که هیچکدام قادر به جنباندن اجتماع نیستند و در بهترین حالت فقط میتوانند حمایت کننده های خوبی باشند. اینها همه میتوانند نارضایتی ضد استبدادی را نمایندگی کنند و در همین سطح هم میماند و برای این کار الزاما همین اندازه به کارگر و اعتراضش نیاز دارد.

چنین تشکل ها و فعالینش را که بطور عجیبی در زندگی و فعالیت یکنواختی بسر میبرند با تشکل های محیط کار در ایران مقایسه کنیم. متوجه عمق سنت های مختلفی که سازمان های کارگری بطور طبیعی دارند خواهیم شد. تغییراتی که یک سازمان کارگری در طی زمان در درون جامعه و کشمکش هایش با سرمایه دار، کارفرما و دولتشان داشته اند، رادیکالیسم شان،  پیشروی و عقب نشینی هایشان، شعار و مطالباتشان،جلو آمدن جوانتر ها همه و همه نشان از کارکرد سازمانهای کارگریست. در حالی که تشکل های فعالین مذکور در مسیر و دایره یکنواختی محدود شده است.

بنابراین از موافقین ایجاد تشکل سراسری کارگران باید سوال کرد که کدامین راه را میخواهند بروند؟ تشکل سراسری کارگران که قرار است بنا گذاشته شود مدل دیگری از اتحادیه آزاد کارگران و کمیته هماهنگی است؟ تشکل های موجود سندیکایی و شورایی و انجمن های صنفی موجود است؟ ترکیب این دو تاست؟ یا متحد کردن کارگران در محل های کار و زیست و متکی کردن این مبارزات بر جنبش مجمع عمومی است؟ کدام یک میتواند مبنایی برای مبارزات سراسری و  تشکل سراسری کارگران باشد؟

 یک مساله خیلی روشن این است که حتی ملزومات سازمان دادن تشکل سراسری کارگران در ایران نیازمند زمینه سازی عظیم تری در  جامعه و در مبارزات کارگری است. واقعیت امروز مبارزات کارگران در یک سال گذشته به هر انسان علاقمندی هم باید نشان داده باشد که چند هزار اعتراض در یک سال ناشی از اوضاع بحرانی تر و در عین حال مهیا تری برای همبستگی است. خوزستان و تنها در این نقطه و تا هم اکنون، نشان داده است که سازمان و تشکل، رهبر، و ادامه مبارزه و زندگی، نیازمند حضور گسترده و رادیکال توده کارگران در مبارزه برای مطالبات صنفی و سیاسی است. کارگران فولاد و هفت تپه نشان دادند که معادلات برای تغییر قوای کارگر و مردم زحمتکش در برابر دولت و سرمایه داران را باید در اتکا به این نیرو و رهبرانی که نیرویشان را از نیروی زمین به خروش آمده گرفته و میگیرند بنا کرد. این مساله امروز به آگاهی و اطلاعات جامعه و مهمتر از همه به داده و آگاهی بخش وسیعتری از پیشروان طبقه کارگر و کمونیستها در جامعه تبدیل شده است. مبارزات این دوره در خوزستان که در بطن اوضاع نارضایتی شدید در سراسر ایران و  جنب و جوش و مبارزات کارگری و توده ای بوجود آمده است، سنت مبارزه کارگران برای ایجاد سازمان کارگران در اتکا به محل کار است.

 این بطور برجسته ای بروز کمونیسم درون طبقه کارگر بود. وقتی میگوییم کمونیسم طبقه کارگر، بحث از موجودات خارج از طبقه کارگر نیست، یک موجود خارجی بی شاخ و دم نیست، خود کارگران و اعتراض و مبارزه ای که میکنند کمونیستی است یعنی اینکه بر علیه سرمایه داری است، بر علیه نظم و قانونش است، بر علیه مالکیت خصوصی سازی و پارتی بازی ، تحقیر و توهین و جرم و جنایت هایش است. مساله این است که این اعتراضات بورژوایی و خرده بوژوازانه نیست، ملی و ناسیونالیستی و بر تفرقه های کذایی متکی نیست و بر علیه آنهاست، کارگری است و کل احاد جامعه را به آزادی و عدالت اجتماعی میبرد. در این دوره هم بورژوازی و دستگاه فریب و سرکوبش داد و فغان بر آوردند که این کارگران کمونیستند! با بیگانگان در آن سوی شهر و محله و منطقه کشور در ارتباط بوده اند! و ... و خوشبختانه در چنین بطنی از اوضاع، این کمونیسم و کمونیستها بودند که تقویت شدند. کل بورژوازی و دستگاه فریب آن، کمونیسم را مکرارا به همین اعتبار بکار میبرد. این در حالی است که این مبارزه عدالتخواهانه کارگران است که پایه های مالکیت خصوصی و استثمار و سرکوب کارگران را میلرزاند، این اعتراض طبیعی و آگاهانه کارگران است به وضعیت موجود. بهمین دلیل حیاتی است که این سنت و روش های مبارزاتی به وسعت طبقه کارگر دنبال شود و این فراخوان کارگران و رهبرانشان در این دوره قطعا راه و روش صحیح مبارزه اجتماعی طبقه کارگر را به همه کمونیستها و نیروهای مبارز طبقه کارگر نشان داد. این بار  کارگران در خوزستان نشان دادند که باید بر توده کارگران در محل کار اتکا کرد و خشت روی خشت گذاشت و تلاش جانانه و طبقاتی برای متحد کردن همه یا تقریبا همه کارگران محل کار کرد تا  گامهای پر افتخارتر و بزرگی در مبارزات سیاسی و صنفی در طبقه کارگرثبت کرد و پشتوانه کرد. امروز هر تلاشی برای تشکل سراسری کارگران بروشنی این تجارب و پیشروی کارگران در هفت تپه و گروه ملی فولاد را بر خود باید داشته باشد. مبارزات این دوره کارگران و تشکل هایشان در ایران باید خیلی از فعالین طرح ایجاد تشکل سراسری کارگران را هم راضی کرده باشد که راهی جز این وجود ندارد. تشکل سراسری کارگران قاعدتا بر انبوهی از تشکل های محل کار در بعد محلی باید متکی باشد و بدون این گام بنیادی، تشکلی که تحت عنوان تشکل سراسری کارگران ایجاد شود، نه میتواند  سنت مبارزه اجتماعی کارگران را منعکس کند و نه برازنده نامش باشد.

 

تشکل سراسری و ملزومات

نسل قدیمی تر از فعالین و رهبران کارگری در ایران که بویژه در دو دهه گذشته در نبرد سختی با حاکمیت سرمایه داری و رژیمش بودند، بخش مهمی از جبهه مقاومت و مبارزه بوده اند. اینها مشابهت بسیار زیادی با نسل فعالین سیاسی و چپ در تبعید دارند و بعضا هم بخشی از آن بخش داخل کشور هستند که خورد خورد ناچار به خارج شدن از کشور شده اند. بخش زیادی از هر طرف، در دوره خفقان و سرکوب بسیار شدید و وحشیانه جان سالم بدر برده اند و راه و روش های مختلف فعالیت و سنت و سیاست های متنوع و اساسا غیر اجتماعی را تجربه کرده اند. جامعه امروز اما بشدت فرق کرده است،  به نسبت ده سال گذشته و حتی به نسبت سال گذشته تغییر کرده است. امروزه نارضایتی و اعتراض یک داده میلیونی است و طبقه کارگر و بخشهای زیادی از مردم زحمتکش در میدان هستند، رادیکال هستند و فضای سرکوب و خفقان را گام به گام دارند به عقب و عقب تر میبرند. میدان برای سیاست در جامعه و نیاز به تغییر، بمراتب بیشتر شده است و کمتر با سابق مشابهت دارد. مبارزین مارکسیست و کمونیست هم به موضوعی برای انتخاب تبدیل شده اند. هر بحثی در مورد مالکیت خصوصی و اضافه دستمزد مستقیما به کمونیستها نسبت داده میشود. مساله از برابری زن و مرد و مساله اعتراض به اعدام و حجاب و امثالهم گذشته است. هر ده سال یک بار چنین فضایی ایجاد میشود اما این بار بطور جدیتری فضا برای یک کمونیسم اجتماعی در مقابل بورژوازی  همچنین دیگر قرائت های غیر اجتماعی از چپ و کمونیسم باز شده است. در چنین فضایی به نظر میرسد نسل ما قدیمی ترها (چه در داخل و چه در خارج از مرز ها) بدرجات نه چندان کمی از مبارزات امروز کارگران و نسل رهبران و فعالین جدید فاصله دارد. نسل قدیم  با شتاب و علاقمندی زیاد به ساختن تشکلی برای مقابله ای سخت و سراسری عجله دارد و در تلاش برای ادای دین خود بهر قیمتی است. از سویی در داخل بسیاری از فعالین عمدتا با سابقه بطور مثال در تلاش برای سراسری کردن اتحاد کارگران به اشکالی که گفته شد هستند و از طرف دیگر شاخه های مختلف چپ و کمونیست در خارج کشور با اتکا بر اشتراکات بسیار بیشتری که روز بروز آنرا بیشتر کشف میکنند در پی ائتلاف و اتحاد عمیق تری با هم هستند و حتی اگر منجر به اتحاد هم نشود از لحاظ جنبشی بهم دیگر نزدیک و نزدیک تر میشوند.

 اما آنطور که شواهد نشان میدهد  تلاشها برای ایجاد تشکل سراسری کارگران کمتر بر مکانیزم های واقعی و اجتماعی در مبارزات کارگری و برای جنبش کارگری و کمونیستی متکی است. اینکه باید کاری کرد و طبقه کارگر را در موقعیت بهتری در مقابل سرمایه داران و دولتش قرار داد نقطه عزیمت این نسل است اما متکی کردن این نقطه عزیمت بدون تشکل های پایه در محل کار و زیست نا ممکن است. پیشکسوتان جنبش کارگری چنانچه بخواهند نقطه عزیمت اساسی خود را با وضعیت امروز منطبق کنند لازم است که بر سنت اتحاد توده کارگران در مراکز کار و زندگی طبقه کارگر و در هر محل و جغرافیای معیین بیندیشند و متکی شوند، مهمترین مراکز کار که نقش تعیین کننده دارند جایگاه حیاتی در این روند دارند. ملزومات هر نوع تشکل سراسری کارگران از طریق اتکا بر تلاش برای ایجاد اتحاد و مبارزه متحدانه کارگران در محل کار و زندگی معیین قابل درک است و این رمز بجا نماندن این پیشکسوتان جنبش کارگری از نسل جوانتر اما متکی به مکانیزم داده شده امروز، در بکارگیری نوع قدرت مندی در وضعیت کنونی مبارزه است. مکانیزم طبیعی قدرتمند شدن کارگران متحد شدن و متحد کردن کارگران در هر تک مرکز کارگری است، در هر تک محل زندگی کارگران و مردم زحمتکش است، و چنانچه این قطب نما در هر جغرافیای معیین وجود داشته باشد و از فعالیت غیر اجتماعی دوری شود این فعالین و پیشکسوتان ، میتوانند بعنوان پشتوانه قدرتمندی برای نیروی جوان در محل کار و زندگی شان باشند و نقش مهمی ایفا کنند. بسیاری از پیشکسوتان کارگری و رهبران کارگری در مقاطع مختلف در گذشته ، اکنون بازنشسته اند و یا از محل کار دور میباشند. این گروه از کارگران لازم و حیاتی است که همه ظرفیت و سابقه و خوش نامی خود را بعنوان پشت جبهه قوی و متفکرین و مبشرین تشکل های محل کار قرار بدهند و خدمات ارزنده ای بدهند و کمک کنند که در ابعاد گسترده ای در همه جا کارگران در محل های کار و زندگی در هر تشکیلاتی که مناسب میدانند متشکل شوند. تشکیل کانون های انتقال تجربه به نسل امروز حیاتی است، عکس العمل جبونانه رژیم از مراجعه کارگران جوان به این سطح از پیشکسوتان را در هر دوره دیده ایم. از تجربه اتحادیه صنعتگر در سنندج تا انجمن(سندیکا) خبازان در بسیاری شهرها و حتی استان ها، در  نفت و پتروشیمی ها و راه آهن و هفت تپه و فولاد و شرکت واحد در تهران و معادن باق و ... همه و همه پیشکسوتانی دارد که گنجینه این انتقال تجربه هستند و کمکی بزرگی برای انتقال سنت های کارگران در اتحاد و ایجاد سازمانهای کارگری هستند.

 تجربه تشکل های خارج از محل کار مانند تشکل های کمیته هماهنگی و اتحادیه ازاد و ... بنا به سنت های پیشرو امروزی جنبش کارگری و رهبران جوان و مدعی، نه میتواند دوباره در اشکال دیگر و با اسامی دیگری درست شوند و نه میتواند ربطی به این موقعیت بدست آمده امروز داشته باشد. در مقایسه با تشکل هایی هم چون سندیکا و اتحادیه و انجمن های موجود ، تجربه امروز کارگران هفت تپه و فولاد در انتخاب تشکل های مورد نظر و مناسب در مبارزه و مطالبات کارگری که دارند پیشرو تر و راه گشا تر است. کارگران در این سنت دارند می آموزند که لازم و حیاتی است که بر توان و اراده کل کارگران متکی باشند، تعداد بسیار بیشتری نماینده و رهبر و فعال باید داشته باشند، بر کار شورایی متکی شوند ، با مهارت بسیار بالایی از تفرقه در میان کارگران جلوگیری کنند، اجازه ندهند کارگران را از توده مردم منزوی کنند، صرفا برای دستمزد های معوقه هم مبارزه نکنند و حتی بگویند کارگران میتوانند محیط زندگی و کار و جامعه بهتری ایجاد میکنند. پیشکسوتان جنبش کارگری با هر گرایش سیاسی که هستند چنانچه استراتژی خود را در خدمات دادن به اتحاد کارگری و ایجاد تشکل های کارگری در محل های کار بگذارند، میتوانند همیشه در ارتباط با این جنبش باشند و بعنوان توپخانه مهمی نقش ایفا کنند. راه حل این نیست که خود و تشکل و تجمع خود را جایگزین ظرف های طبیعی کارگران کرد.

 

حزب و تشکل سراسری کارگران

حزب کمونیستی کارگران دقیقا مانند سازمان های کارگری و بعنوان یکی دیگر از سازمانهای کارگری در میان طبقه کارگر ایجاد میشود. کمونیستهای خارج از طبقه کارگر در هر جای دیگری که در جامعه هستند نیز بخشی از این جنبش و اعضای حزب کمونیستی میباشند. کمونیسم های رنگارنگ بورژوایی به این مساله بنیادی سازماندهی اجتماعی طبقه کارگر و کمونیسم اجتماعی در جامعه بیگانه و کم ارتباطند. بنابراین برای کمونیستهای کارگری این مساله باید بدیهی باشد که کارگران در سازمان دهی مبارزه و اتحاد شان در محل کار و زیست، دقیقا در اتکا به موجودیتی اجتماعی و مکانیزم های درونی خود طبقه کارگر متکی است و امکان  رشد و نمو دارد.

مبارزه برای تشکل سراسری کارگران در ایران هم اولا نمیتواند جدا از مبارزه برای متحد کردن کارگران در هر تک محل کارگری و محل زندگی آنها باشد، ثانیا تا جایی که به کمونیستها مربوط است، تشکل سراسری کارگران بدون سازماندهی کارگران کمونیست در هر تک محل کار و زندگی نیز ناممکن است. در واقع تشکل سراسری کارگران در ایران بدون حزب کمونیستی کارگران نا ممکن است همانطور که حزب کمونیستی بدون تشکل و سازمانهای کارگری قادر به ادامه حیات نخواهد بود.

 در مورد اینکه تشکل سراسری کارگران کجا باید درست شود ابهامی نیست و روشن است که این تشکل باید در جامعه و بوسیله کارگران درست شود. اما در مورد اینکه حزب کمونیستی در کجا باید باشد معمولا سوالی نمیشود. تصور داده شده همین است که حزب و رهبری اش در خارج از مرز های ایران است و در ایران هم "تشکیلات داخل" فعالیت میکند. هر تشکیلات داخلی هم قرار است ستون هایی برای استقرار و پایگاه اجتماعی رهبران و سازمان در تبعید برای روز موعود فراهم کرده باشد. فرض نسبتا قوی بر این است که ایجاد حزب کمونیستی در درون جامعه به شکل کلاسیک، مثلا حزب کمونیست ایران دوره اول و یا روسیه اوایل قرن بیستم، ممکن نیست، چرا که ارتجاع حاکم در ایران پایه های قدرتش را اساسا بر زندانی، اعدام و فراری دادن بخش بسیار زیادی از کمونیستها ساخت و خفقان این اجازه را نمیدهد. در طول تمام سالهای گذشته البته که کمونیستهای کارگری تلاشهای ارزنده ای در سازماندهی حزب کمونیستی در جامعه کردند و بویژه در حزب حکمتیست دوران کورش مدرسی نمونه هایی از امکان یک رویکرد کمونیستی و اجتماعی در سازماندهی حزب در جامعه ممکن شد. امروز از بسیاری لحاظ اوضاع باز هم  تغییر کرده است و خفقان و سرکوب بیشتر و بیشتر در هم شکسته شده است و قاعدتا امکان برای ایجاد حزب کمونیستی در درون خود جامعه و متناسب با وضعیت خاص ایران و سرکوب کمونیستها، باید بیشتر مهیا شده باشد. بنابراین سوال میتواند باز هم طرح شود که آیا درست کردن سازمان حزبی و حزب در درون خود جامعه باز هم غیر ممکن است؟  آیا تصورات غیر اجتماعی و غیر کارگری در سازماندهی حزب در جامعه باز هم میتواند مانع از این بشود که در خود جامعه سازمان حزب ایجاد شود؟ آیا سازمانهای موجود کمونیستی و چپ در تبعید میتوانند در جای واقعی خود، نه کم و نه زیاد، قرار بگیرند و منبعی برای کمک رسانی و تقویت بشوند و سنگر مهمی در جنگ و جدال با جمهوری اسلامی در هر جا که هستند باشند؟

  طبقه کارگر و کمونیستها خواهان تغییرات بنیادی در جامعه سرمایه داری هستند و این را مدافعین این سیستم و مخالفین کمونیستها در هر سطح و جایی هستند  از خود کمونیستها بهتر میدانند! در این دوره از حیات جامعه در ایران، تغییرات بنیادی بدون وجود و حضور روشن و قدرتمند یک حزب کمونیستی کارگری با پایه توده ای و سازمانی در درون خود جامعه ایران، نا ممکن است.

چنانچه ماحصل جنبش کمونیستی و کارگری در هر محل کار و زیست کارگران و بویژه در میان پرولتاریای صنعتی در ایران تبدیل به عقب زدن تفرقه در میان خود بشود، در آنجا حرکت برای تنیدن و بافتن دیگر بخشها سهل تر میشود. اینکه چگونه سازمانهای حزبی بشکل زیر زمینی و علنی باید سازمان داده شوند امری است که در دستور رهبران و آژیتاتور ها و متفکرین و فعالین کمونیست در همان جنبش و در همان جامعه امروزی است و از جانب کمونیستهای با تجربه هم یک دنیا در این مورد میشود کمک و هم فکری ایجاد شود.

یک مانع برجسته برای برسمیت نشناختن این واقعیت و  وارد نشدن به این موضوع بویژه از سوی رهبران و فعالین کمونیست طبقه کارگر در خود جامعه همین ذهنیت فراهم شده تاکنونی است که تصور میکند  اساس و موجودیت احزاب کمونیستی و چپ همین است که  در خارج کشور هستند و در تبعید. روال تاکنونی هم اساسا این بوده است که این سازمانها در تلاش همیشگی برای ایجاد تشکیلات های مشابه خود در ایران هستند. نکته اصلی هم این است که حزب در تبعید روزی بالاخره به ایران میتواند برگردد. اگر اغراق نشده باشد این تصوری عمومی در میان کمونیستها و فعالین سیاسی در تبعید بوده  و کماکان تغییر زیادی نکرده است. سوال این است که تا چه زمانی این تصور و نقشه میتواند معتبرباشد و از هر طرف باز تولید شود؟ برای کمونیستهای غیر کارگری یعنی کمونیستهایی که جامعه مبنای تغییرات اجتماعی نیست و بر مکانیزم های خود طبقه کارگر و جامعه برای سازماندهی و تغییر متکی نیستند، طرح سوال البته که بی معنی است و ضد روحیه است. برای آنها مساله اصلا نمیتواند بدرستی مطرح هم باشد چرا که کل موجودیت آن، حال در خارج کشور باشد یا در داخل، در پشت مرز ایران باشد یا در اروپا و امریکا، فعالیت برای یک مبارزه ضد رژیمی است که به اشکال مختلف و از جمله دل بستن های آشکار و نهان به تغییرات از بالا بوسیله هر موجود و دولتی و یا هر جنبش بورژوایی، عجین شده است. انتظار محور اصلی در استراتژی آنهاست که معمولا چاشنی اصلی آن ائتلاف و اتحاد با سازمانهای مشابه، امید به تحولات داخلی و یا از غرب رسیده است.

 نقش حزب پیشتاز در تغییر زندگی در هر محل کار و زندگی  و شهر و منطقه ای چه میشود؟ همین امروز جامعه جواب می طلبد و اگر در دسترس نداشته باشد انتخاب دیگری میکند. نقش حزب پیشتاز در جامعه هم زمانی میتواند دیده شود که موجودیتش در اجتماع  چه به شکل علنی و چه زیر زمینی احساس شود. به این نکته قابل توجه هم باید دقت کرد که حتی اتفاقی نیست که موجودیت سازمانی امروز تشکیلات های داخل کشوری احزاب چپ و کمونیست در هر دو سوی مرز  در بهترین حالت از لحاظ فعالیت در جامعه و نقش هدایت و رهبری، باز هم اگر اغراق نشده باشد، قطره ای از یک دریا است.

 ظاهرا همه چیز قرار است تغییر کند اما استراتژی و حتی شکل و شمایل و ... سازمانها در خارج برای سازماندهی حزب در داخل تغییر نمیکند چون تابع عوامل و سوخت و ساز اجتماعی نیستند، نه بزرگ میشود و نه کوچک. تکلیف این جریانات و تشکیلات های داخل آنها چیست اگر نسل قدیمی تر بعد از چند سال دیگر به کمک عصا هم نتوانست باز گردد و  تماما بازنشسته شدند؟ در خوشبینانه ترین حالت آیا واقعا در صورت هر تحولی حتی یک درصد از این سازمانها قادر به برگشتن به ایران هستند؟ این ها در حالی است که  خیلی مسایل تغییر کرده اند، دنیا خیلی تغییر کرده، ارتباطات و رساندن دانش و در اختیار گرفتن آنها و دسترسی به معنای واقعی زیر و رو شده، جمهوری اسلامی عوض شده، مردم و نسل های مختلف آن تغییر کرده اند، بهمین میزان بافت طبقه کارگر و صنعتی شدن بیشتر ایران، مردم و اقشار مختلف و سطح توقع، فرهنگ و تلاش برای زندگی بهتر خیلی فرق کرده است و... آیا اینها را باید برسمیت شناخت؟ آیا استراتژی ساختن حزب کمونیستی در جامعه بویژه از سوی کمونیستها در ایران نباید زیر و رو شود؟

چه جریانی و با چه توان و سازمان و اندازه از نفوذ توده ای قرار است جمهوری اسلامی را به لبه پرتگاه ببرد؟ کدام حزب رهبر و سازمانده میتواند دست و پای جمهوری اسلامی را فلج و لاشه گندیده اش را به گور بسپارد؟ سازمانی که هنوز قطره ای از یک دریا است چگونه این را ممکن میکند؟ روال کار، ابزار، سیاست و استراتژی های تاکنونی جواب روشنی به این ندارند. در حالی که جامعه و جنبش هایش و حضور و وجود جمهوری اسلامی و نظمش روال خود را با افت و خیز دنبال میکنند. یک جواب روشن که هست آنهم دنباله روی محض از اوضاع است و نه تاثیر گذاشتن آگاهانه و طبق نقشه بر این وضعیت. ظاهرا همه در انتظار تغییر اوضاع در ایران هستند و نیروی ایجاد تغییر نه حزب قدرتمند سیاسی و متکی بر جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی، بلکه  اساسا عوامل داخلی در رژیم و بیشتر شدن شکاف ها بر اثر نارضایتی مردم وامید به اوضاع بین المللی و اتکا بر تغییرات خود بخودی است. بهمین دلیل میتوان تشخیص داد که چگونه نبض سیاست در میان تبعیدیان و سازمانهای در تبعید، بیشتر از آنکه بر روند تغییر در اتکا به نیروی سازمانیافته و با نقشه داخل، بزند و همخوانی داشته باشد، بر عواملی متکی است که موجب هر تغییری هم بشوند برای طبقه کارگر و کمونیستها آسمان همان رنگ است. یکی از دلایل این نوع زندگی و سیاست این است که خیلی اوقات شاهد این حالت هستیم که تیتر و محتوی مقالات در روزنامه های سازمانهای چپ در نوسان است. در اوج مبارزات در هر گوشه و منطقه و صنفی، موارد زیادی نوشته و تیتر مقالات میتوان دید که آدم را دچار تردید و نگرانی میکند و سوال میکنی که آیا واقعا فرصت جمع کردن اسباب و اثاثیه لازم و همه کارهای مربوطه دیگر برای برگشتن را داریم از دست میدهیم؟! آیا نویسندگان این مقالات خود در چنین فضایی هستند و همه امکانات برای بازگشتن را فراهم کرده اند و لیست های اعزام دیگر جایی برای ثبت ندارند؟ و یا فاکت و فیگور ها در مورد در بن بست بودن جمهوری اسلامی آنقدر اغراق شده است که آدم شک میکند پس نیروی این تغییر کجا ظهور کرده است که برای عموم محسوس نیست؟ بعد از مدتی باز هم میبینی که مخاطب شخص ثالث بود!

بنا به همه دلایل باید به خود جامعه رفت و در همان جا و در اتکا به مکانیزم های طبیعی خود جامعه استراتژی انداختن رژیم اسلامی و نظامش را سراغ گرفت. روال کنونی جواب نداده است و جمهوری اسلامی هم اگر در چنین شرایطی سرنگون شود به جرات میتوان گفت که سازمان ها و احزاب کمونیستی موجود جایی در تغییر سیاست و زندگی مردم، حداقل در کوتاه مدت و تا چهل ساله دیگری! نخواهند داشت. اگر درگیری مستقیم کارگران و کمونیستها در ابعاد توده ای در ایران است پس بدیهی است که سازمان و رهبری و هدایت مبارزه در همه وجوه در همان جاست. کارگران کمونیست و کمونیستهای جوان و پیر در ایران و در هر جایی که هستند در اتکا به خود، توان خود، دانش خود، سازمان و حزب محلی و سراسری خود،  حیاتی است که استراتژی روشنی برای این هدف داشته باشند.

این جنبش و سازمانهایش در جامعه در چه اشکالی و چگونه میتوانند از خارج کشور کمک شوند، راه های متعددی برای آن وجود دارد که هر حزب و گروه و سازمان و حتی تک نفری در خارج کشور و در تبعید مشغول به آن است. مساله اصلی این است که توان واقعی و  نقش و جایگاه واقعی هر کدام دیده شود و این جایگاه ها تغییر کنند. دیگر نیازی به اینکه به وسیله کمک خارج کشور و رهبری و آنهم در اشکال معمولا قدیمی تر و اپدیت نشده از هر لحاظ، بخواهیم تشکیلات و سازمان درست کنیم و ادامه ارتباط با آنها را هم با هزار مصیبت "مخفی" نگهداریم دورانش گذشته است. اکنون بدرجه زیادی مبارزه طبقه کارگر و کمونیسم و چپ در ایران تغییر کرده است و مدعیان مبارزه ای همه جانبه و سازماندهی های همه جانبه کم نیستند. اگر این واقعیت پذیرفتنی است باید پذیرفت که راه حل های تاکنونی در تبعید هم تغییر کند. سیستمی که بر اساس درست کردن تشکیلات داخل کشور، و یا تشکیلات های غیر اجتماعی در داخل کشور، کار میکند را باید زیر و رو کرد. مگرهمیشه چند ده نفر قهرمان پیدا میشوند که بعد از یک دوره تلاش بسیار سخت به جایی برسند و بعد متاسفانه بر اثر هر سیاست و یا عقب ماندن های نسل قدیمی تر از اوضاع به زندان بروند و یا به تبعید و یا به پشت مرز و اردوگاه های نظامی ... و باز هم بعد از یک دوره ترساندن و محروم از زندگی، یک نسل بگذرد و دوباره با تغییراتی جزیی داستان باز هم بعد از ده سال دوباره ادامه پیدا کند؟

  استراتژی جنبش کمونیست های کارگری برای ایجاد تشکیلات سراسری کارگران در ایران نمیتواند جدا از استراتژی و نقشه برای ساختن حزب کمونیستی خودشان باشد. در همه محیط های کار و زندگی طبقه کارگر. و باز هم باید تاکید کرد که هر اندازه پیشرفت و موفقیت  این افق و نقشه ها بدون خیره شدن  به مهمترین مراکز کارگری و صنعتی در ایران نا کارا است. تقابل سراسری برای گرفتن دستمزد، اضافه دستمزد تا آزادی و برابری  بدون حضور نفتی ها، پتروشیمی، راه آهن و ... ممکن نیست، نفتی ها باید از "قرنطینه" خارج شوند. تقابل سراسری برای انداختن رژیم اسلامی بدون به میدان آمدن نفت غیر ممکن است و هر جمع و کمیته و سازمان و حزبی این را در دستور نداشته باشد راه را برای هر نوع سرنگونی رژیم بدون دخالت و رهبری کارگران و حزبشان باز میگذراند.  این حقیقت را باید باید پذیرفت که چرا  احزاب کمونیستی که در خارج هستند و در داخل هم تشکیلات دارند و نیرو،  قادر به یک فراخوان در طول یکدهه از فعالیتهایشان نیستند؟ حزبی که رهبر باشد، سازمان داشته باشد و هدایت کننده باشد نمیتواند اینگونه زنده بماند و اگر زنده میماند دلایل روشن سیاسی دیگری دارد. بهمین دلیل در این دوره سرنوشت ساز برای جامعه و کمونیستها، گام حیاتی از طرف کمونیستها در درون طبقه کارگر و خارج از آن، داشتن افق و استراتژی برای تشکیل حزب کمونیستی است که در هر واحد و جمع کمونیستها، در هر محل کار و زندگی، لازم و حیاتی است که یک بار دیگر  تعریف شده و متولد شود.

نکته اصلی این بود که آنجا که قرار است تشکل سراسری ایجاد شود حزب هم ایجاد میشود. مکانیزم طبیعی که  پایه های تشکل سراسری در آن رشد کرده باشد دقیقا همان است که ارگان های زنده حزب کمونیستی را هم ایجاد میکند. این دو سنت جنبش کارگری و کمونیستی را لازم است به جنبش کارگری در ایران باز گرداند. جنبش کارگری به این نیازمند است که حزبش را در موجودیت خود داشته باشد و بطور طبیعی سازمان، رهبر، سخنگو، نماینده، اعتراض ، اعتصاب، تحصن، پیشروی و عقب نشینی اش را همان جا روی پای خود و به اعتبار خود تعیین کند. امروزه و به تدریج این دارد پا میگیرد ولی این داده هنوز سیستم ندارد، جاافتاده و گسترده نیست.

در واقع پیشکسوتان در هر دو سوی مرز دارای مشترکات زیادی هستند، نه پیشکسوتان داخل کشور خود بنا به موقعیتی که از هر لحاظ دارند، میتوانند مستقیما سازمانده تشکل کارگری و بویژه تشکل سراسری کارگران باشند، و نه پیشکسوتان جنبش کمونیستی و کارگری در تبعید میتوانند و قادر هستند که نقش حزب و رهبران و سازمان های داخل را به عهده بگیرند. دلایل پایه تر این ناتوانی نه در دوری و نزدیکی بلکه در سنتهای غیر اجتماعی قبول شده در چپ به نسبت کمونیسم و طبقه کارگر است. این نقش را همانطور که اشاره شد کمونیستهای جوان در ایران باید بعهده بگیرند و خود پیش قدم برسمیت شناخته شدن خود شوند تا همه جا برسمیت شناخته شوند. این موضوع میتواند به انقلابی در نحوه سازماندهی و ارتباط بین کمونیستها در خارج و داخل منجر شود. باید درست به جنگ رفت. مارکسیسم و منصور حکمت این راه را نشان داده اند. اینکه بخش اعظم کمونیسم کارگری و کمونیست های کارگری از سنت کمونیسم کارگری منصور حکمت بسیار دورند و تشابه شان هر روز به ناسیونالیست های ایرانی و کردی بیشتر میشود، نمیتواند و نباید یک ذره از اعتبار کمونیسم کارگری بکاهد و این را نباید به کسی بدهکار بود. نسل جوان کمونیستهای کارگری میتوانند و حیاتی است که آنچه منصور حکمت نتوانست به سرانجام برساند را بعهده بگیرند.

همانطور که اشاره شد امروز این معادلات قدیمی دچار تغییر شده است اما جنبش کمونیستی و جنبش کارگری ناچار از داشتن استراتژی روشن تر در مورد برخورد به مساله ایجاد سازمان سیاسی طبقه کارگر در داخل ایران است. جنبش و حزبی که قادر باشند برای سرنگونی بورژوازی و گرفتن قدرت سیاسی یک لحظه دریغ نکنند.

 این حزب چگونه باید ایجاد شود و چگونه میتواند ادامه بقا داشته باشد از مهمترین حلقه هایی است که کمونیستها نیازمند پاسخ به آن هستند. این میتواند موضوع یک دنیا کار و فعالیت باشد. سازمانهای در تبعید ارزش، اعتبار، جایگاه و اهمیت خود را در مبارزه و مقابله با جمهوری اسلامی و برای جنبش هایی که به آن متعلق هستند دارند و در این شکی نیست. اما متکی شدن به روال  تاکنونی انتظار به امید اینکه بطور تصادفی جمهوری اسلامی سرنگون شود و یا با نقشه آگاهانه آمریکا و غرب و همه دنباله روان مزدور و برده آن، قبل از هر چیز نشان از بی افقی و بی تصمیمی برای ساختن حزب کمونیستی است، حزبی که در جامعه باید زنده باشد و با سوخت و سازهای آن و در اتکا به مکانیزم جامعه و کار و زندگی طبقه کارگر باشد، حزبی که با هزاران رشته ارتباطی کمونیستها را در جامعه و در جنبش کارگری بهم مرتبط کرده باشد قادر به رهبری جنبش خود و گرفتن هر اندازه از قدرت سیاسی در جامعه در بزنگاه های حیاتی است. امروز این نیاز جامعه ایران و مبارزاتش بر علیه جمهوری اسلامی است و چنانچه پاسخ نگیرد، شرایط باز هم تغییر میکند. شاید سالهاست که پاسخ به چنین نیازی حیاتی شده است. کمونیستها ناچار از وارد شدن تمام قد به این میدان هستند و راه و روشهای آن را باید بیاموزند. مدل های قدرتمند شدن احزاب و سازمانها در خارج کشور مدتهاست به بن بست رسیده است. سرنوشت ها بطرز خیره کننده ای دارند از هم  جدا شده اند. حتی در زمینه رابطه ای بین المللی با طبقه کارگر در همه کشورها و حضور و نفوذ و اعتبار در میان ایرانیان مقیم خارج کشور بشدت عقب مانده ایم، میلیونها ایرانی مقیم خارج امروزه در رفت و آمد منظم با ایران هستند و ... این ها در حالی است که جایگاه حمایت این بخشها از نظر واقعی حیاتی است. کار اساسی در این زمینه ها نیز در گرو وجود سازمانهای قدرتمند کمونیستی و کارگری در داخل کشور و نیازهایشان است آنگاه جایگاه چند میلیون ایرانی مقیم خارج کشور و روابط رفیقانه و دوستی طبقاتی و بین المللی با طبقه کارگر، نوع فعالیت و توانایی و امکانات عظیمش آشکار میشود.

 احزاب و جریاناتی که سالهای طولانی است زندگی یکنواختی دارند و یکی از مهمترین کار هایی که دارند ارتباط و دیپلما سی با هم و برای هم است و هر از چند گاهی ناچار از نمایش اتحاد و ائتلافی هستند ... نمیتوانند نقشی مستقیم در تحولات عظیم در جامعه داشته باشند.  پیشکسوتان جنبش کمونیستی و کارگری در ایران و در تبعید، ناچار از قبول این واقعیت هستند که خود را با نیازمندیهای امروز این جنبش بهر اندازه که میتوانند منطبق کنند. نیروی خارج کشور  در واقع میتواند توپخانه های عظیمی بر علیه جمهوری اسلامی بشوند و یا اینکه هر بخشی به هر جنبشی که میخواهد حمایتش را برساند.

 مساله موجودیت سازما ن و احزاب کمونیستی درداخل کشور در تناقض با تشکیلات و احزاب کمونیستی و چپ در تبعید نیست، مساله بر سر این است که کدام یک قرار است رهبر و حزب و سازمان در جامعه و در استراتژی مبارزه بر علیه سرمایه داری و جمهوری اسلامی باشند؟

حزب کمونیستی در داخل کشور تنها ابزار و راه حل برای مقابله همه جانبه و سرنگونی جمهوری اسلامی است. بدیهی است که تا زمانی که این حزب از لحاظ سیاسی و افق روشن و سازماندهی، وسیعا در میان رهبران و تشکل های کارگری در ایران گسترش نیافته است نمیتوان به این استراتژی نزدیک شد. دوران کنونی در ایران نیازمند این پاسخ روشن است. پاسخ به این ضرورت هم در دست فعالین و پیشتازان کمونیست در طبقه کارگر و جامعه است  و چنانچه این نوع فعالیت جاری باشد میتواند به توده گیر شدنش هم امیدوار بود. چنین حزبی در داخل کشور با جایگاه قدرتمندی در جامعه، قادر است از همه دستاورد های تاکنونی چپ و کمونیسم استفاده کند. موجودیت کنونی احزاب در خارج کشور و در خارج از مرز ها، برای نگاه داشتن پرچم اپوزیسیون چپ بر علیه جمهوری اسلامی مهم است و باید تقویت و رادیکال شود اما مستقیما نتوانسته و نمیتواند در ایجاد حزب کمونیستی که بر سرنوشت محیط کار و زندگی طبقه کارگر و مردم جامعه تاثیر قطعی داشته باشد. این را باید هر چه بیشتر برجسته تر کرد تا عمق ضرورت متکی کردن مبارزات کارگری و کمونیستی در داخل کشور به خود و برای ایجاد سازمان خود، روشن تر شود.

مساله این است که اکنون  نقش رهبری جنبش کمونیستی را در اذهان به نفع نقش رهبری و سازمان در داخل ایران واژگون کرد؛ حزب رهبر و سازمان در برگیرنده فعالین و رهبران کمونیست، در جامعه و برای نیاز به مبارزات امروز باید برسمیت شناخته شود.حزبی که با سیاست های آزادیخواهانه و برابرطلبانه و برقراری جامعه ای سوسیالیستی افق روشنی به خود و جامعه میدهد و بهمین اعتبار قابل اتکا میشود. حزبی که در اتکا به ایجاد سنت های مبارزاتی قادر به زنده ماندن و گسترش توده ای خود است. حزبی که میتواند رهبر و سازمانده همه وجوه مبارزه باشد و حزبی که میتواند و قادر است به قیام و انقلاب خیره شود و با قدرت سازمانیافته خود در این نبرد های تعیین کننده شرکت کند. به همین دلیل است که هیچ تشکلی دیگر قادر به این جایگزینی و مقابله نیست. سنت های کمونیستی و لنینی در این مساله بسیار روشن هستند و چراغ راهنماست. بر خلاف تمامی ناسیونالیست های چپ و چپ های غیر اجتماعی که نقش حزب در کسب قدرت سیاسی را بهر دلیلی منتفی میدانند و در واقع سوسیالیسمی که از آن دفاع میکنند بهر وسیله دیگری غیر از جنبش کارگری سازمانیافته و حزب کمونیستی قدرتمند در جامعه ممکن میشود، سوسیالیسم و قدم اول آن یعنی سرنگونی جمهوری اسلامی بدون این قدرت منضبط و مصمم برای آزادی و عدالت و رها کردن جامعه نا ممکن است. این متفکرین و فعالین قربانی، حتی زندگی میلیارد ها نفر در جوامع مختلف را میبینند که بوسیله احزاب بورژوایی اداره میشود و قدرت سیاسی را برای منفعت رساندن به طبقه حاکمه بدست میگیرند. لنین توانست به همین ترتیب این "کودتای" عظیم آزادیخواهی و برابری طلبی در جامعه سرمایه داری در روسیه و جهان را برپا کند، منصور حکمت این فرصت را متاسفانه نیافت، بقیه کار بعهده کمونیستهای کارگری این نسل در جامعه مانده است.

 همه گرایشاتی که طبقه کارگر و رهبران و کمونیستها را از دست یافتن به  حزب در درون جامعه دچار تردید میکنند بیش از همه قربانیان فرهنگ جاری و مسلط در همه جوامع هستند، اینها در بهترین حالت از نقش خدمات دهنده های منزه نمیتوانند فراتر بروند در حالی که جامعه و طبقه کارگر به یک نبرد عظیم نیاز مند است که بدون حزب بلشویکی این امر ممکن نیست. بویژه در جوامعی مانند ایران و روسیه و امثالهم مطلقا راه دیگری غیر از این نیست!

 

چرا اتحادیه ازاد کارگران و کمیته هماهنگی و پیگیری و ...  کماکان جذابیت دارد؟

 سنت های غیر کارگری و غیر کمونیستی همانطور که اشاره شد ریشه در برداشت های چپ غیر اجتماعی از کمونیسم و طبقه کارگر دارد. به نظر من دلایل موثر در پا گیری این نوع تشکل ها و ادامه بقا آنها کماکان بر این پایه استوار است. از جمله دلایلی که به این بقا کمک کرده است اینها هستند:

  • تشکیلات در محل های کار و به درجاتی در محل زندگی، به سنتی قوی تبدیل نشده است. هر فعالی در این تشکل ها برای تشکل مربوطه فعال است و نه چهره ای سرشناس و رهبری طبیعی و واقعی برای تغییر زندگی در محیط های طبیعی خود.
  • جنبش کمونیستی با سنت های اجتماعی در درون جامعه به آنچنان از جذابیتی هنوز نرسیده است تا قادر به تاثیر گذاری قطعی تری بر سرنوشت این تشکل ها داشته باشد.
  • روش و سیاستهای موجود در چپ که صرفا ناراضی و رها شدن از دست این زندگی و صرفا و بهر قیمتی تغییر حکومت است، دنباله روی از هر جنبش و حرکتی است که اساسا قطب نمای این تشکل ها و فعالینش را تشکیل میدهد. بعضا نمیدانند که این نوع فعالیتها در بهترین حالت نه برای ایجاد صف مستقل کارگری و کمونیستی بلکه در بزنگاه های مهم سیاسی و اجتماعی صرفا بیش از ضمیمه ای برای جریانات اصلی نیستند. مهم نیست چه اندازه امروز فعالین این تشکل ها با کمونیسم غیر اجتماعی تنیده در سازمانهای موجود مرزبندی میکنند و با آنها احساس هم نظری و همدلی نمیکنند، مهم این است که در سطح اجتماعی و قطب بندی های سیاسی هر کدام به طیف خاصی تعلق دارند که در کل ربط مستقیمی به جنبش کمونیستی و کارگری ندارند.
  • "فعال کارگری" بودن را به فعال جنبش عتدالتخواهی و آزادیخواهی و برابری طلبی یا هر اسم دیگری ترجیح میدهند، در حالی که اکثریت نزدیک به تمام آنها در محیط های کارگری نیستند. فعالین جنبش کمونیستی و یا چپ نام واقعی و با مسماتری برای این کمونیستها در این نوع تشکل ها است و مستقیما باید صف تشکیلات کمونیستی را ایجاد و تقویت کنند. کمونیستها مستقل از اینکه چه شغلی و از چه صنفی هستند، بخشی از طبقه کارگر هستند. متاسفانه بر اثر برداشت غیر اجتماعی از کمونیسم، بسیاری کمونیستها با وجود اینکه کارگر نیستند و در این موقعیت نیستند بر خود نام فعال کارگری و تشکل کارگری و رهبر کارگری میگذارند و هم گرایشی هایشان هم این را منظما تبلیغ میکنند. امروزه برابری طلبی و آزادیخواهی بیش از بیش با نام کمونیسم و کارگر عجین شده است و تحت همین عنوان فرصت بسیار بزرگی برای تبدیل کردن این خوش نامی، به موجودیتی اجتماعی و سازمانی است که بوسیله انسانهای واقعی و خوش نام در هر محل کار و زیستی ممکن میشود.
  • فعالین کمونیست در این نوع تشکل ها از نظر پلیس قبل از اینکه "توطئه گرانی" برای تغییر زندگی و فرهنگ و محیط خود باشند و سهم مردم زحمتکش را از امکانات جامعه که در دست مشتی سرمایه دار و جیره خوارانشان است در بیاورند، بیشتر بعنوان توطئه گرانی سیاسی شناخته میشوند و بدام انداختن و گرو گرفتن زندگیشان از طرف پلیس بسیار آسانتر است.

 

تک تک کلماتی که در نام کمتیه هماهنگی و اتحادیه آزاد کارگران ایران هست را یک بار دیگر به دقت مرور کنیم. کسی که مدعی است امر تشکل و اتحاد کارگران را دنبال میکند بدیهی است که خود باید کارگر باشد و در محیط کار باشد، بدیهی است که باید مسایل و مشغله و زندگی کارگران را داشته باشد و ...  و سوال مهمتر اینکه چرا نباید اجازه داد که کارگران خود مسایل مربوط به خودشان را دنبال کنند؟ چرا مثلا اعضا کمیته هماهنگی فعال محیط هایی نمیشوند که خودشان در انجا ها کار و زندگی میکنند؟ و  تبدیل شدن به آژانس خبری و یا کمیته ای که به همه مبارزین و فعالین کارگر و زندانی و ... کمک میکند البته که بسیار مهم است اما تحت نام تشکل کارگری و رهبر کارگری و فعال کارگری، ادامه مخدوش کردن فعالیت کارگران در امر اتحاد و تشکل کارگری است. این مدل های کار ساخته و پرداخته ذهنیت های غیر اجتماعی از کمونیسم و طبقه کارگر بود و همانطور که در همین اعتراضات و مبارزات کارگران خوزستان دیدیم براحتی کنار زده شدند. در این دوران که همه اقشار در تلاشند که در تشکل های مربوط به خود سازمان یابند اتفاقا مهم این است که همه فعالین و پیشکسوتان جمع شده در این کمیته ها و اتحادیه ها و ... به این مساله توجه جدی بکنند و نیرو و توانشان را برای ایجاد، تقویت و حمایت کردن هایی بگذارند که در محیط های طبیعی و اجتماعی خود به آن نیاز دارند. در شرایط کنونی حیاتی است که صد ها و هزاران انجمن و کانون سیاسی و صنفی و مطالعاتی تحت هر نامی ایجاد شود و هر کانونی به آنچه علاقمند است و میتواند، کمک کند، کانون های قدرتمند کردن افراد و تبدیل کردن آنها به فعالین محیط کار و زندگیشان، نه تبدیل شدن به کانون هایی برای خود و درخود.

 

کمونیستها در کردستان یک ویژگی حیاتی

تاکید بر اینکه در کردستان یک حزب مجزای کمونیستی در اتکا به جنبش کارگری و آزادیخواهانه باید وجود داشته باشد امری بمراتب حیاتی تر است. بدون تردید طبقه کارگر و جامعه کردستان در هر بزنگاه سیاسی و اجتماعی، از طرف جنبش های ناسیونالیستی و ناسیونالیست های چپ یعنی حزب دمکرات و کومه له، تقسیم میشوند. دیگر جریانات چپ، ناسیونالیست و مذهبی که جریاناتی ابزاری هستند، در دست هر کدام از دو جریان فوق مبادله و بکار گرفته میشوند و اکنون هم بدرجه زیادی همین روال دارد طی میشود. این جنبش ها و سازمانهایشان در جامعه وجود دارند و در پشت مرز ها هم به شکل مسلحانه زندگی میکنند و در واقع یک پشت جبهه همیشگی برای جنبش خود در داخل دارند. از قبل این در "جبهه بودن" هم که در اتکا به دولت های عراق، حکومت کردستان عراق و نفوذ آمریکا و ساخت و پاخت با خود جمهوری اسلامی در جریان است، نمایندگی این جنبش ها در سطح داخلی و بین المللی را هم ظاهرا دارند. با وجود اینها اما جامعه متمدن کردستان و بخش پیشرو و کمونیست آن در میان کارگران، دانشجویان، معلمان و همه اقشار جامعه حضور دارند میتواند و نباید اسیر این جنبش ها بشوند. جامعه ایران و کردستان بعنوان بخشی از آن، سرمایه داری است، کارگر صنعتی و غیر صنعتی و میلیونها زحمتکش دارد و جنبش کمونیستی در سطح سراسری در ایران نقطه اتکا مهمی برای تحزب و فعالیت کمونیستی در کردستان است. همانطور که این جنبش در کردستان برای جنبش سراسری حیاتی است و نباید اجازه داد دستمایه دیگر جنبش ها با هر سابقه قدیمی که دارند بشود.

کارگران در سراسر ایران یک طبقه می باشند و یک سرنوشت مشترک در برابر سرمایه داری و سرمایه داران با هر نام و نشان،  منتسب به هر ملیت، با هر نوع لباسی و زبان و لهجه ای ، نیازمند جنبش خود و حزب خود هستند. کار حیاتی کمونیستها  دور کردن تفرقه در میان طبقه خودشان است و برای رفع ستم ملی بعنوان یک مانع جدی در همبستگی طبقاتی کارگران و مبارزه برای جامعه ای سوسیالیستی برنامه روشن دارند. جامعه تحزب یافته کردستان بیش از هر زمان دیگری نیازمند حزب کمونیستی اجتماعی و معطوف به جامعه است دقیقا بسان همان معضل در سراسر ایران. این چنین حزبی در جامعه اکنون وجود خارجی قدرتمندی ندارد. انچه هست بازمانده های کمونیسم کارگری است که بخش اعظم آنها در برابر کومه له مشغول به اغماضند و در فردای هر تحولی بعید است اصراری در "تفرقه" بیشتر داشته باشند. کومه له تغییر نکرده است، این بخش از کمونیستهای کارگری تغییر محسوسی کردند، حدود سه دهه است که جریانات باقی مانده از کومه له کمونیست آن زمان، وظیفه شناساندن ماهیت بورژوازی محلی و احزاب متعلق به آن را اساسا کنار گذاشته اند. زمانی کومه له کمونیست در ایران با همه وجود در برابر بورژوازی سراسری و محلی مقابله میکرد و طبقه کارگر را در مقابل هر دو آنها نمایندگی میکرد، از آن زمان دیگر آثار آنچنانی در وجود کومه له حزب کمونیست ایران نمانده است چرا که بیش از دو دهه است که حزب دمکرات بخشی از "جنبش انقلابی مردم کردستان" برسمیت شناخته شد و به این اعتبار انقلابی شد، کومه له در اذهان و در عمل هم بخشی جدایی ناپذیر از "جبهه کرد" شد و "دولت نوپای کرد" کردستان عراق برسمیت شناخته شد و مذهب توده ها محترم شمرده شد و ایجاد شوراها از اسناد رسمی کنار گذاشته شد و اتحادیه های کارگری جایگزین شدند و ... که پایه های وجودی کومه له  بعنوان یکی از جریانات اصلی این "جنبش انقلابی مردم در کردستان" نهاده شد و آنچه که تلاش یک دهه مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری برای استراتژی سوسیالیستی در همه وجوه فعالیت بود، به این افق و آرمان ها تغییر داده شد.  در چنین وضعیتی است که وجود حزب کمونیستی اجتماعی در کردستان و با این وضعیت حیاتی تر میشود و راهی جز ایجاد قدرتمند این نیروی الترناتیو که عملا در کنار دو نیروی دیگر مصمم به تاثیر گذاری بر سرنوشت جامعه باشد نیست. نیرویی سوم که از هر لحاظ تفاوت هایش را میتواند نشان بدهد. در واقع جامعه کردستان و جنبش کمونیستی در این منطقه باید خود سخن بگوید و به نیرویی اصلی در مقابل نیروهای اصلی دیگر در صحنه سیاسی و اجتماعی تبدیل شود. اگر کسی و جریانی جامعه و جنبش کمونیستی و سابقه اش در کردستان را مبنی قرار بدهد و در دایره خود مشغولی دیپلماسی و "کار سیاسی" سنتی گرفتار نشده باشد، همواره شانس عروج مجدد  کمونیستهای کارگری در درون جامعه را باز میبیند. در شرایطی که بخش عمده احزاب کمونیست کارگری مدعی فعالیت در کردستان به شاه رود جنبش های چپ و ناسیونالیستی در کردستان بیش از بیش دارند سرازیر میشوند، راه عروج جریان اصلی و قدرتمند کمونیستی هموارتر میشود.

  و همچنین کسانی که فکر میکنند در جامعه کردستان هم  نیازی به حزب نیست و از طریق صرفا شورا های کارگری، قادر به ایستادگی در برابر بورژوازی سراسری و محلی میتوان بود بشدت دچار توهم هستند. حزب کمونیستی چه در ایران و بویژه در کردستان، چنانچه قادر به جذب رهبران و فعالین کمونیست و تشکل و سازمانهایش نشود نمیتواند هیچ بخشی از جامعه را به نفع توده مردم آزاد کند.حزب کمونیستی قاعدتا قادر به جذب کمونیستهایی که در راس جنبش کارگری و مبارزات مردم هستند میباشد، از محبوبیت برخوردار است و میتواند موقعیت و تمایز خود را با دیگر نیروهای سنتی نشان بدهد. جنبش و حزب کمونیستی در درون جامعه کردستان بنا به موقعیت آگاهگری، رهبری، سازماندهی و هدایت کننده این مبارزات میتواند و حیاتی است که عرض اندام کند و افشای ماهیت نیروهای بورژوایی و غیر کارگری در کردستان را در همه زمینه ها نشان بدهد.

 و بالاخره حزب کمونیستی و جنبشش، اگر با اتکا به نیروی خود نتواند در زمان لازم و حیاتی مسلح شود و از خود و جامعه دفاع کند قربانی میشود. جریانات و باند های ناسیونالیست و ضد کمونیست و ضد آزادیخواهی و برابری طلبی تحت عنوان کردایتی کم نیستند، این سناریو ها اگر برای نسل جوان و کمونیست روشن نباشد جامعه کردستان بمراتب تیره و تار تر خواهد شد و آنچه میشود که در کردستان عراق بر سر مردم و آزادیخواهان آمد. در کردستان عراق هم کارگران و کمونیستها در ابعاد اجتماعی شوراها، اتحادیه های بیکاران و بسیاری از تشکل های مراکز کار را در اختیار داشتند، ده ها هزار عضو در این تشکل ها متحد شده بودند اما در مدت کمی و از آنجا که قدرت دفاع از آنها بوسیله حزب و نیروی مسلحش غایب بود، ناسیونالیستها قدم به قدم  کمونیستها و کارگران و تشکیلات هایشان را عقب راندند و رهبران کارگری را ترور کردند.

 

مبارزه با پلیس سیاسی

تشکیلات با سبک کاری کمونیستی و کارگری که در گیر جنگی تمام عیار با نظام سرمایه داری و ماشین کشتار و جنایت جمهوری اسلامی است باید با ابزارهای منطبق با اهداف سیاسی و اجتماعی اش هم مسلح باشد. هر تشکیلاتی ابزار پیشبرد اهدافی است که دارد و کمونیستها و تشکیلات و حزب کمونیستی ابزار سازماندهی اجتماعی طبقه کارگر و رهبری جامعه برای انقلاب سوسیالیستی است و هر نوع فعالیتی هم این خصوصیات را باید در خود منعکس کند.  به این معنی هر فعالیت سازمانیافته کمونیستها در طبقه کارگر و یا در سازمان و گروه و کمیته های کمونیستی باید بتواند این اهداف و خصوصیات را بدون کم و کسر داشته باشد و در عین حال به همه نیازهای مبارزه ای که پیش رو دارد جواب روشن هم داشته باشد. این تضمینی برای هر واحد و شبکه های مبارزاتی و اجتماعی هر واحد کمونیستهاست که بتواند در شرایط خفقان و سرکوب سر پا بایستد و بنا بخ ضرورت مبارزه در چنین شرایطی بی نیاز از رهبری واحد و سراسری برای همه واحد های مشابه باشد. چهار دهه گذشته در فعالیت کمونیستی در شرایط خفقان تجارب بسیار گرانبها و البته خونینی  در بر دارد که حیاتی است در فرصت های دیگری و از سوی فعالین این مبارزات در ایران در اختیار گذاشته شود. دوره کنونی طبعا بهراندازه که از این تجارب و دانش مبارزه و تشکیلات کمونیستی استفاده کرده است توانسته که پیشروی کند و هر جا این خلا ها را در خود دارد دچار مشکل است. طبقه کارگر بعنوان موجودیتی اجتماعی است که اعتراض و مبارزه اش را در همین بعد اجتماعی میتواند پیش ببرد. گروه و سازمانهای کمونیستی درون طبقه کارگر و یا متعلق به طبقه کارگر که در میان روشنفکران مارکسیست ایجاد میشود نیز دقیقا بر همین مکانیزم استوارند و این در راستای استراتژی آنها برای زندگی و کار بهتر و رسیدن به جامعه ای سوسیالیستی است. این مبارزات در ابعاد علنی و مخفی در جریان است. تشکیلات  و ارتباطات سازمانی کمونیستها  اساسا موجودیتی مخفی است و آنچه علنی است فعالیت اجتماعی است. یک تشکیلات و گروه کمونیستی بشدت تابع دیسیپلین سخت مبارزه ای دشوار است که در اتکا بر نفوذ توده ای و اجتماعی ممکن و ساده میشود. این برای هر سازمان و تشکیلاتی که بر پایه موجودیت اجتماعی طبقه کارگر و مکانیزم طبیعی مبارزه این طبقه بیگانه باشد ممکن نمیشود هر چند و بهر اندازه که خود را نیروی کمونیستی و کارگری بنامد قادر به تثبیت سنت های اجتماعی در مبارزه کمونیستی نخواهد شد و دیر و زود در مقابله با پلیس دوام نخواهد آورد. در وضعیت کنونی و در فعالیت کمونیستی در داخل ایران یکبار دیگر وارد شدن به این مبارزه تماما باز شده است و صحنه ها و مبارزات بسیاری در این زمینه قابل مشاهده است اما همچنان از نارسایی های عمیقی در دست بردن به ابزارهای مناسب مبارزه با پلیس سیاسی رنج میبرد.

 یک خلا جدی در مبارزه کمونیستها در ایران نا متعادل بودن مبارزه علنی و مخفی است. بدیهی است که شرایط تعیین میکند که چه اندازه از فعالیت های یک تشکیلات غیر قانونی، علنی و یا مخفی باشد. اما این هم روشن است که تا زمانی که  پلیس امکان دارد که به جمع آوری اطلاعات و اسناد از روابط تشکیلاتی افراد و جمع ها بپردازد، ارتباطات تشکیلاتی باید از چشم پلیس دور بماند و منظما خطراتی که موجب از کار انداختن این فعالیت ها میشود را شناخت و برای آن راه حل یافت. تشکیلاتی که در بطن مبارزات کارگری و توده ای و در ارتباط طبیعی با آن قرار گرفته باشد پایدار ترین تشکیلات هاست و در اثر رشد و یا محدود شدن این مبارزات بیشتر قابلیت ترمیم کردن خود را هم دارد. چنانچه رهبران و فعالین این مبارزات دقیقا همان فعالین، مبلغین و سازمانده های حزبی هم باشند، تکثیر سنت و روش های جاری آنها برای دیگران  هم ساده تر و همه گیر تر میشود و استعداد های زیادی میتوانند در این موقعیت قرار بگیرند. ضربه پلیس به هر کدام از این افراد و جمع هایشان مستقیما ضربه به فعالیت متشکل در هر دو بخش مبارزات کارگری و سازماندهی آن و فعالیت متشکل کمونیستی است و چنانچه پلیس امکان پیدا کردن "توطئه گران" را پیدا نکند، کشمکش ها و زندانی شدن ها مسیر طبیعی تری را دنبال میکند. اما عواملی که همیشه موجب بهم خوردن تعادل کار مخفی و علنی میشود و پلیس امکان یافتن سرنخ و یا دلیلی به اصطلاح موجه برای دستگیری پیدا میکند، کار علنی نا متعادل است که به پلیس امکان میدهد به این فعالین و مبارزاتشان ضربه بزند و محیط و جامعه را نیز مرعوب کند. کار علنی نا متعادل از بیش از پانزده سال قبل به این طرف و تا هم اکنون توانسته است امکاناتی برای پلیس در ایجاد خطر برای فعالین و تشکیلات های کمونیستی شان ایجاد کند. اینکه دلایل سبک کاری و سیاسی مسایل اساسی در تعیین فعالیت علنی و مخفی میباشد حرف اول را میزند وبر اثر محدود شدن در فضای یک منطقه و شهر و محیط و دانشگاه و محل کار و ... ای که مثلا درجه اعتراض و مبارزه و سازمانیافتگی برای مدتی و در مقاطع مختلفی بالا است این محدودیت ها موجب نا متعادل کردن مبارزه مخفی و علنی میشود و تمایل به کار علنی بیشتر شده و در حالی که در توان و امکان پلیس چه در سطح سراسری و چه محلی مشکل جدی ایجاد نشده است و این موجب دادن اطلاعات و سرنخ های زیاد به دشمن میشود.  چنانچه موقعیت های تشکیلاتی، روابط تشکیلاتی و ارتباطات منظم هر کدام از این فعالین لو برود و آشکار شود سرنخ های مهمی برای ضربه زدن به مبارزه و فعالیت تشکیلاتی ممکن میشود. در این دوره که اشاره شد متاسفانه این نا متعادل بودن مبارزه مخفی و علنی از طرق های مختلفی موجب ضربه شده اند. برخی از آنها که به بحث های فوق بی ارتباط نیست اینها هستند:

  • انترنت و استفاده از آن در فعالیت سازمانیافته برای کمونیستها: اینکه رهبران و فعالین و سازماندهندگان کمونیست در میان کارگران و در خارج از محیط های کارگری چگونه و تا چه اندازه میتوانند در پیشبرد فعالیتهایشان از این شبکه ها و کلا انترنت استفاده کنند همیشه قابل تردید است چرا که باید فرض را بر این گذاشت که در این دنیا همه چیز میتواند علنی باشد و علنی بشود. پس برای یک فعال کمونیست تردیدی نباید وجود داشته باشد که این کانال اساسا کانالی برای دسترسی به اطلاعات و مباحثات و ... است و نه برقراری ارتباط تشکیلاتی چه در داخل با هم و چه با افراد و یا تشکیلات های به اصطلاح غیر قانونی در خارج که پلیس تحت این عناوین میتواند به دستگیری بپردازد. هر نوع ارتباط تشکیلاتی از این طرق قطعا موجب آشکار شدن این روابط بوسیله پلیس خواهد شد بویژه که روال کار پلیس سنتز کردن اطلاعات و سرنخ هاست. اینکه در مقابله با محدودیت های پلیس سیاسی در انترنت چه اقداماتی میتوان کرد تا راه این ضربه ها را محدود و یا متوقف کرد البته که حیاتی و مهم است آنهم برای اینکه پلیس قادر به داشتن هیچ سرنخی از کسی و فعالیتهایش بعنوان یک سازمانده بدست نیاورد. اتکا به این راه حل ها اتفاقا برای فعالیت سازمانی کمونیستها به هیچ عنوان نمیتواند قابل اتکا باشد. انترنت و تلفن همراه و زمینی و ... برای هر چیزی مناسب باشد و لازم باشد که استفاده کرد، مطلقا برای دو ارتش و دو سازمان و تشکیلات متخاصم کارگران و کمونیستهایش از یک سو و پلیس سیاسی رژیم از سوی دیگر با همه امکاناتش مطلقا نا کارا و بشدت موقتی است. در این مورد هم برای یک فعال کمونیست و سازمان کمونیستی در هر محل کار و زندگی و در جامعه اساسا روابط طبیعی و مناسبات طبیعی آدم ها در این محیط های طبیعی است که میتواند تمام جزئیات یک فعالیت و کار را مخفی نگهدارد تا زمانی که مرتبا خطرات جدید شناخته شده و محدود و یا متوقف شوند. نقطه قدرت ما کمونیستها در همین کار اجتماعی نهفته است و با همه توان باید به آن رجوع کرد. این مساله هم باید خیلی روشن باشد که همه این امکانات بویژه در ایران و حاکمیت جمهوری اسلامی  میتواند تماما در مالکیت دولت و پلیسش باشد و در هر دوره بحرانی و خطر میتواند آنرا از مردم و هر شهر و منطقه ای بگیرد و چنانچه سازمان و شبکه های مبارزاتی گسترده در اطراف تشکیلات و رهبران و فعالین وجود نداشته باشد و تضمین نشده باشد، هر جنبش و حرکتی میتواند دچار اخلال جدی شود. برای کمونیستها این ها دیگر باید به داده تبدیل شود.
  • نشریات: نشریاتی که در محیط های کار و یا دانشگاه و یا بطور عمومی منتشر میشوند ظرفیت و وزن خود را باید داشته باشند. چنانچه جایگاه کار نشریه ای که نویسندگانش با اسم و رسم خود برای محیطی و یا منطقه و یا در بعد سراسری فعالیت میکنند دقیقا روشن نباشد و با نشریه ای که مبلغ، مروج و سازماندهاندگان کمونیست آن باید اساسا مخفی باشند، مخلوط و اشتباهی گرفته شود، این نشریات و فعالینش دیر و یا زود بر چیده میشوند و همزمان با آن سازمان و ارتباطات این فعالین و یا تشکیلات و گروه هایشان هم ضربه میخورد. گروه و کمیته ای که امکان تبلیغات از طریق نشریاتش به محیط کار و زندگی و جامعه اش را دارد و تشخیص میدهد که بدون این نمیتواند دامنه فعالیتش در آن محل را بگستراند، بدیهی است که نویسندگانش تماما باید از هوئیت جعلی استفاده کنند. این نشریه دیگر نمیتواند از سوی نویسندگانی باشد که خود را علنی میکنند. یک جنبه از فعالیت کمتر پایدار در این است که این نویسندگان و فعالین تمایل کمی به استفاده از اسامی مستعار دارند و این دقیقا همان کم تمایلی به کار اجتماعی و در بطن جامعه است. در حالی که و تا زمانی که توازن قوا در سطح سراسری در ایران و یا یک منطقه تغییر نکرده است برای یک فعال در چنین سطحی که مایل به تاثیرات اجتماعی و عمیق بر محیط مبارزاتی و جامعه اش باشد استفاده از اسامی مستعار و چندین و چندین اسم مستعار لازم میاید.

افراد و تشکیلات های با اصطلاح غیر قانونی از نظر رژیم: ارتباطات های سازمانی چه در ایران با هم باشد و یا چه با خارج از مرزهای ایران باشد بدیهی است که موجب بزرگترین خطرات میباشد. تفاوتی که بین ارتباطات فعالین کمونیست در داخل کشور با هم است این است که آنها در بطن یک روابط اجتماعی و در این پوشش حیاتی زندگی سیاسی شان را دارند و چنانچه روابط سازمانی شان را در بطن مناسبات طبیعی و دور از چشم پلیس در انترنت و تلفن و ... انجام بدهند بسیار محفوظند، در حالی که هر نوع ارتباط تشکیلاتی با خارج کشور و بویژه اگر از طرق انترنت و تلفن و امثالهم باشد تماما بی توجیه است و مستقیما به پلیس مدرک میدهد. برای یک فعال کمونیست و سازمان کمونیستی در ایران امروزه  این اندازه از اتکا کمتر شده است اما بنا به بحثهایی که فوقا اشاره شد هنوز بنیاد این نوع فعالیت ها تا زمانی که سنت تکیه بر ایجاد حزب در داخل کشور و اتکا تمام و کمال به آن در پیشبرد مبارزه، قیام و انقلاب، ایجاد نشده باشد، میتواند موجب خطر جدی باشد.

24 بهمن 1397

13 فوریه 2019

asadgolchini@gmail.com

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com