|
||
سوسیالیسمی دیگر به روایت سوسیالیستهای «ایرانیان ترقیخواه»عباس منصورانJuly 08, 2018 عباس منصوران : «اتحاد سوسیالیست های خاور میانه» نام تازهای است و چند روز گذشته با سخنرانی خانم فریدا آفاری در نشست این اتحاد زیر نام «چه نوع همبستگی بینالمللی لازم است؟» آشنا شدیم. مرور و ملاحظهای کوتاه بر بینش حاکم بر این گرایش از زبان خانم آفاری هدف این نوشتار است. پیش از پرداختن به موضوع این نوشتار، در آغاز اشاره به چند نکته را لازم می دانم:
آفاری در سال 2016 معرف گرایشی است که با فعالینی از سوریه «اتحاد سوسیالیستهای ایرانی و سوری» را اعلام می کند. این اعلام به زودی و در ادامه خود « اتحاد سوسیالیستهای خاورمیانه» را خبر میدهد. از زبان خانم آفاری، هدف این اتحاد: مبارزه با اقتدارگرایی، قدرت های امپریالیستی، مبارزات عدالتخواهانه در خاور میانه، مخالفت با بنیادگرایی و مخالفت با اسلام هراسی! می باشد. او مبارزه با «اسلام هراسی» را که نیرو، جامعه و یا گروهبندی سیاسی، قدرت و طبقه از اسلام هراس آن در پرده می ماند، هدف «اتحاد سوسیالستها خاورمیانه» اعلام کرده است. مبارزه با اسلام هراسی آنان جای با جای، هموزن مبارزه برای دیگر اهداف سوسیالیسم خویش قرار می دهد! این موضع به ویژه در شرایطی از سوی «اتحاد سوسیالیست ها..» (۱) ابراز می شود که با 40 سال حاکمیت اسلامی سیاسی در ایران، حزب الدعوه و حکومتهای اسلامی در ترکیه و افغانستان وعراق و حشد الشعبی در عراق، القاعده و طالبان در افغانستان، داعش و النصر و دهها گروه اسلامی دیگر در عراق و سوریه، ووو را در برابر داریم. حزب الله در لبنان و جهاد اسلامی، حماس و انواع شاخه های اسلامی در فلسطین، اخوان المسلمین در مصر و اکنون در ترکیهی نو عثمانیسم، و الشباب و بوکوحرام در سومالی و نیجریه ووو که همگی به وسیله سرمایه و دولتهای سرمایه داری تشکل یافته و پشتوانه می گیرند برای جامعه انسانی، طبقه کارگر، یا هر انسانی که به آزادی و رهایی از بردگی میاندیشد، یک واقعیت ویرانگر و خونبار عینی هستند. این عینیتهای ایدئولوژیک، «توهم» و پندار یا هراس (فوبیا) و مالیخولیایی نیستند. اسلام سیاسی به سان ایدئولوژی سرمایه در بحران فراگیر جهانی اش، چه در قدرت و چه در پیرامون قدرت، جهان را به جنگ و نابودی و تروریسم دولتی کشانیده است و وظیفه دار شده است. این پدیده برآمده از نیازها و ضرورت های بقاء زیربنایی است که با نئولیبرالیسم و نظم نوین جهانی سرمایه، نشان خورده است. این تاریکی و تباهی، واقعیت مادی هراس انگیزی است و نه ذهنیت موهوم. این طاعون، جامعه انسانی را به خطر نابودی و افکنده است. حکومت اسلامی ایران واقعیت عینی، همان اسلامی است که برای اتحاد سوسیالیست ها، به وارونه نه هدف مبارزه که فرودستان و طبقه کارگر مورد هدف این اسلام را هدف مبارزه قرار می دهد! درست است که کمونیستها و طبقه کارگر، با اسلام نمی جنگند، بلکه مبارزه با اسلام و هر دینی را با مبارزه طبقاتی همراه میسازند، زیرا که به دیالکتیک زیربنا وروبنا فسلفه دارند. این نگرش، همانند هر سوسیال دمکرات راست و میانه ای «سوسیالیسم را چشم اندازی ایجابی» وعده میدهد که روزی در سده یا هزاره ای فرا می رسد! کدام سوسیال دمکرات از زمان انشعاب از کمونیسم در سالهای 1910 تئوری یافته از برنشیتن ها تا سوسیالیستهای حاکم در اروپا با هزاران حزب و سازمان و محفلی که خود را سوسیالست می نامند نیست که از «سوسیالسم» سخن نگوید! و در حرف به آن باور نداشته باشد که روزی از راه خواهد رسید! امروزه سوسیالست های قرن بیست و یکمی، سوسیالیسم نوع چاوزی و چپ نو و همانند آنها همانند قارچ در برابر کمونسم روییده کم نیستند. مارکس و انگلس در سال 1847 البته که تکلیف خویش و طبقه کارگر را با سوسیالستهای رنگارنگ ارتجاعی، مذهبی، فئودالی، بورژوایی، خرده بورژوایی و «حقیقی» نوع آلمانی آن روشن ساختند. آنان برای مرزبندی با هرنوع توهم و سوء برداشتی، آگاهانه مانیفست طبقه کارگر را مانیفست کمونیست نامیدند و نه مانیفست سوسیالیست! به باورها و ادعاهای ا س خ از زبان خانم آفاری بنگریم: ازسوی ایشان، اعلام می شود که شرکت کنندگان دراتحاد سوسیالیستهای خاور میانه، با حق تعیین سرنوشت موافقند اما نه همگی، اما همگی آنرا به اینگونه مردود می شمارند و با آن مخالت می ورزند. برای این سوسیالیست ها، حق تعیین سرنوشت اما نه یک خواست به رسمیت شناخته شده، تا حق جدایی، بلکه در چارچوب خودمختاری و فدرالیسم و چیزهایی شبیه آنها، «حق تعیین سرنوشت» شمرده می شود که حتاهمین مثله شدهی آن را به توافق نمیرسند و تصمیم را به آینده واگذار میکنند. شرکت کنندگان «ا س خ» با سرمایه داری هم مخالفند، البته در همان میزان با پدر سالاری، دفاع از دگرباشان و همجنس گرایان ووو.آنان این خواستها را همپیوند با مبارزه کارگران می شمارند. تلاش برای درهم ریختن همه این چالشهای اجتماعی در مبارزات کارگری، پیوند «جنبش کارگری و خواست های صنفی و غیرطبقاتی دانشجویی ، زنان و فمینسیم و دگرباشان، ووو» به هم آمیخته میشود تا پوپولیسمی در هم تنیده شود که خواه و ناخواه طبقه کارگر، انقلاب کارگری، مبارزه طبقاتی، تضاد اصلی و آشتی ناپذیر حاکم در مناسبات تولیدی و ضرورت سرنگونی انقلابی حاکمیت و مناسبات سرمایه داری در ایران یا در کشورهای مورد ادعای سوسیالیستهای خاورمیانه، فراموش شود. میگوییم فراموش شود، زیرا که در این برهه بعید است که نمایندگان سیاسی طبقات اجتماعی، نسبت به خواست ها و بیان مطابات سیاسی و طبقاتی گروهبندیهای طبقاتی و خاستگاه خود بی خبر باشند. آفاری، توضیح نمی دهد که پروژه یا ضرورت اتحاد سوسیالیست های همگرا با دیدگاه مورد دفاع ایشان در ایران از چه روی از داخل عبور کرده و به یکباره در «خاور میانه» سر برون آورده و اتحاد مییابند؟! و به یکباره به اتحاد سوسیالیستهای خاورمیانه روی آورده و اولویت مییابند که سوسیالیست هایی از برزیل و هلند ووو نیز در آن نیرو می شوند! ؟ با برکناری «اغلب» ها به نظر می رسد که یک گرایش و خوانش دیگری از «سوسیالیسم» ایرانی خود را نماینده و تنها آلترناتیو سوسیالیسمی می شمارد که برای نخستین بار، هدف خود را مبارزه علیه اسلام هراسی قرار داده است و تریبون «ایرانیان ترقیخواه» می باشد و به یکباره با سوسیالیسم سوری متحد و خاورمیانه را در می نوردد و ات س خ به وجود می آورد. گمان می رود که تلاش این دوستان برای اتحاد سوسیالیسم در ایران بیهوده یا بی آینده و دشوار و غیر ضرور ارزیابی شده است و یا آزمون شده و به اتحاد کلان و از بالا و بیرون برای اتحاد درون رسیده اند؟ و یا با نقد «اغلب سوسیالیستها»، خویش را تنها سوسیالیست ناب و واقعی ایران ارزیابی کرده و به نیابت و با خود - برگماری، به اتحاد بین المللی وارد شده است؟ و چگونه از کنار این همه سوسیالیستهای شبیه خود که در محافل و تشکلهای رنگارنگ خویش را سوسیالیست و کمونیست مینامند گذشته در خاورمیانه به جستجوی سوسیالیسم روانه شده است؟ ناگفته پیداست که سوسیالیسم همانند طبقه کارگر، یک مفهوم انترناسیونالیستی است. طبقه کارگر در ایران و نیز کمونیستها و سوسیالیستها و جنبش کارگری باید در پیوند با طبقه کارگر جهانی، و با جنبش کارگری و جنبش سوسیالیستی بینالملل پیوند و همبستگی طبقاتی و انترناسیونالیستی برقرار کند. به همانگونه که و همراستا، تلاش برای سازماندهی جبهه و یا بلوک چپ و کمونیست در ایران به یک ضرورت انکار ناپذیر تبدیل شده و تلاش برای این اتحاد بین دستکم ۶ نیروی این چالش، با شرکت و تلاش حزب کمونیست ایران در جریان است. در حالیکه نهاد بین الملل حزب کمونیست ایران در همین دسامبر گذشته به نمایندگی از حزب کمونیست ایران، در نشست الجزیره که با شرکت بیش از ۴۰۰ نماینده از اتحادیه ها و نهادهای کارگری و سوسیالیستی از ۵۰ کشور جهان برگزار شد و در پیوند است نمونه ای از ضرورت پیوند و مبارزه مشترک بینامللی پرولتاریا به شما میآید. به سخنرانی آفاری در نشست اتحاد س خ بازمی گردیم، شاید که خواننده خود به نتیجه ای دست یابد: آفاری در نشست اتحاد سوسیالیستهای خاورمیانه، سوسیالیستهای ایرانی را اینگونه میشناساند: «اغلب سوسیالیستهای ایرانی از موضعگیری علیه مداخلات نظامی ایران در منطقه خودداری کرده اند. بهویژه در مورد سوریه، آنها یا از رژیم اسد حمایت کرده اند یا آن را در مقابل داعش "گزینه ی بهتر از میان بد و و بدتر" دانسته اند.» - اغلب سوسیالیستهای ایرانی سرمایهداری را به مالکیت خصوصی وسائل تولید محدود کرده اند و اقتصادی دولتی را آلترناتیوی مترقی در مقابل آن ارزیابی می کنند. آنها کاهش قابل ملاحظه در شاخصهای زندگی تودهها را ناشی از "خصوصیسازی" می دانند.» این کلی گویی و بدون استناد حکم دادن ها، روش غیرحرفه ای و آماتوری است و از جهان اندیشه سیاسی و روشمند آکادمیک به دور می باشد. او میافزاید: « اغلب اقتصاددانان سوسیالیست به جای آن که اقتصاد ایران را سرمایه داری دولتی تلقی کنند، آن را سرمایه داری خصوصی می پندارند. آنها از جمهوری اسلامی حمایت نمی کنند اما افزایش مالکیت و دخالت دولتی در اقتصاد را چاره می دانند. » این حکم نیز پایه و استنادی ندارد. صاحب این نگرش کیست و چه نام دارد؟ باز کلی گویی و بسیار نازل. اینک که این سه «اغلب » را روی هم بگذاریم، به اغلبی به ضریب 3 دست می یابیم و با رقمی نزدیک به 100 یا کمی کمتر روبرو می شویم. البته خود ایشان خود را از اغلب +اغلب+اغلب، جدا می سازد و در سخنرانی، اشاره ای به سهم بری و نقش دولت در اقتصاد می کند. او بدون ارائه ی هیچ آمار و سندی، نقش سپاه و دیگر نیروهای نظامی و سرکوبگر و ولی فقیه (از بنیاد خاتم الانبیاء گرفته تا صدها بنیاد مالی و تولیدی و اقتصادی از نفت، پتروشیمی ها، مخابرات و ترانسپورت ووو تا آستان قدس ووو) را که افزون بر 65 درصد اقتصاد ایران را در برمی گیرند (نمونه اوقاف و آستان قدس که بیش از 35 در صد از کل مساخت ایران درمالکیت دارند) را کم جلوه می دهد و برآن است که: «بخش عمده ی اقتصاد ایران به صورت مستقیم یا غیر مستقیم کماکان توسط دولت اداره می شود.» تا اغلب سوسیالسیت» هایی را که «اقتصاد ایران را سرمایه داری دولتی تلقی کنند، آن را سرمایه داری خصوصی می پندارند»!! (شاید اشتباه در ترجمه فارسی سخنرانی باشد؟) به همراه آن اغلب دیگری که « کاهش قابل ملاحظه در شاخصهای زندگی تودهها را ناشی از "خصوصیسازی" می دانند.» مردود دانسته و بدون اینکه سرانجام تکلیف را برای خود روشن سازد که بنابراین این «سوسیالیستها و مارکسیستها» چه نوع سوسیالیستی هستند و نام و گروهبندی سازمانی و حزبی اشان چیست؟ خانم آفاری با این کلی گویی، سرانجام نمی گوید که مناسبات حاکم در ایران، جدا از اینکه سهم هر جناح- باند رانتیر و استثمارگر چه میزان است، چیست؟ او نمی گوید که سرمایه داری حاکم در ایران و حکومتاش سرمایهداری و درهم آمیخته با سرمایه جهانی و حکومتهای جهانی با امپراتوری سرمایه جهانی تعریف می شود و سخنی از«ملی» و «استقلال» و «ضد امپریالیستی» به معنای راستین در آن نیست. او مانند هر سوسیال دمکراتی نمیگوید که طبقه کارگر، تنها طبقهای است که نفی در نفی این حاکمیت و مناسبات را به عهده دارد و هم اکنون باید در سازماندهی سرنگونی انقلابی این مناسبات و حاکمیت آن برخیزد و انقلاب کارگری ضرورتی برای امروز است. او با این نگرش بیگانگی نشان میدهد. این نگرش، یک ایجاب راستین و انقلابی است که هم اکنون تبلیغ می شود و باید طبقه کارگر به تحقق آن برخیزد. هر بینش و گرایشی که انقلاب کارگری را به «چشم اندازی» نامعلوم واگذارد و همه اعتراضهای فراطبقاتی در هم آمیزد، در عمل وظیفه سوسیال دمکراتیک خود را برای تداوم حاکمیت مناسبات سرمایه داری به پیش برده است. انقلاب کارگری، ضرورتی است برای امروز. این ضرورت، نه چشم اندازی است ایجابی پسا «ترقی خواهی» بورژوایی که نام سوسیالیسم برآن میگذارند. خیزش دانشجویی و خواستها و تمامی اعتراض های اجتماعی از مبارزات و خواست های بی چون و چرا و به حق زنان، دانشجویان، بی آبی، فریاد و اشک دهقانان بی آب برای کشتزارهای خشک و چالش های لایه های میانی برای بقا در همین بازار و چارچوب سرمایه با رعایت «حقوق بشری» و «جامعه مدنی» و «تراجنسیتی» و دگرباشان جنسیتی، مبارزات زیست بومی وووکه در چارچوب بورژوایی دست یافتنی است و نه ایران در حاکمیت جمهوری اسلامی، مبانی سوسیالیسم آفاری است، به علاوه مبارزه علیه اسلام هراسی. با در هم ریختگی و «همه با همی تنها» و تنها با تزئین ترقی خواهی بورژوایی، اما هیچ پیوندی و همراستایی و همگرایی با خواستها و وظیفه طبقاتی کارگران ندارند. آفاری سرانجام خود را به گرایش تنی چند در ایران که شمار آنان به یک محفل کمتر از انگشتان دست فراتر نمیرود، همراه می شمارد. این محفل، که در بین فعالین کارگری جایگاهی ندارد و تنها با استفاده از نام «شورا» و «کانون...» نقشی جز تخریب کمیته هماهنگیها و تلاش های کارگران پیشرو، برای سازمانیابی طبقه کارگر نداشته است، در سخنرانی خانم آفاری در نشست «اتحاد سوسیالیستهای خاورمیانه» محوریت و مرجعیت مییابد. ایشان در سخنرانی خویش در برابر نمایندگانی از دیگر کشورها بی آنکه به روشنی مشخص سازد که کدام گرایش و برداشت سوسیالیستی را باور دارند، نامی از رضا شهابی و یا سندیکای کارگران شرکت واحد و هفت تپه می آورد. جدا از استفادهی تزئین و مصرفی از این نهادها و شهابی واقعیتهایی اند که نمی توان آنها را نادیده انگاشت و از نامشان استفاده نبرد، اما در برابر آنها، آگراندیسمان و بزرگ نمایی یک محفل خانوادگی در ایران، به وسیله خانم آفاری، جای پرسش دارد. این جمع مورد نظر، از «سالیدارتی سنتر» رسوا پشتوانه و پشتیبانیها گرفته است. سالیداریتی سنتر، این دام چاله ی ضدکارگری سرمایهی جهانی که معرف همگان است و با میانجی گری عنصر و کارگزار و حلقه ایرانی آن در کانادا که خانم آفاری در نوشتارها و منابع خود از او و آنها استناد میجوید و منبع می گیرد، با پافشاری ها و سیگنالهای آشکار در سخنرانی ها، گفتگوها، ارتباط ها و نوشتارهای خانم آفاری و اتحاد سوسیالیستهای خاور میانه ایشان، هم گرایی نشان میدهند. برای نمونه به این فراز خانم آفاری نگاه شود: «برخی از مارکسیستها به محدودیتهای تعاونیهای کارگری واقفند و تاکید میکنند که حتی شوراهای کارگری تنها زمانی میتوانند موفق باشند که بر کار بیگانه شده سرمایه داری، تقسیم کار ذهنی/یدی، و همچنین تبعیضات قومی/ نژادی، مردسالاری، جنسیت گرایی و همجنس گرا ستیزی فائق شوند. آنها متوجهند که غلبه بر سرمایه داری چیزی بسی فراتر از به دست گرفتن اداره کارخانجات توسط کارگران و نیازمند پایان دادن به شیوه تولید سرمایهداری در سطح جهانی از طریق همبستگی انقلابی و هماهنگی جهانی است.» بخش نخست و بنیادین این فراز که رویکردی شوراگرایانه و رادیکال دارد، تنها برای مشروعیت بخشیدن و تلقین نیمه غیرطبقاتی و پوپولیستی و همه با همی است که دغدغه ی بخشی از «طبقه متوسط» بوده است. نماینده سیاسی آن لایههای میانی، امروزه به نام سوسیالیسم در جنبش کارگری تلاشی برای نفوذ و رخنه آغازیده است. نیم فراز نخست، درست برای مبادله ی بخش دوم آن است که پیش شرط این غلبه را «تنها زمانی میتوانند موفق باشند که بر کار بیگانه شده سرمایهداری، تقسیم کار ذهنی/یدی» غلبه یابد که بر « تبعیضات قومی/ نژادی، مردسالاری، جنسیت گرایی و همجنس گرا ستیزی فائق شوند.» اینگونه است که تضاد اصلی کار -سرمایه باید در پیشگاه پیآمدها و ناهنجاری های همزاد و پیوند یافته با مناسبات سرمایه داری قربانی شود. آن هم در مناسبات و حاکمیت غلبه در ایران! آفاری می افزاید: «این نوع بحث ها در میان سوسیالیست های داخل ایران امیدوار کننده است.» (سخنرانی فریدا آفاری در نشست اتحاد سوسیالیستهای خاور میانه). خانم آفاری با تعلق به محفلی که با سوء استفاده از نام شورا، انقلاب کارگری در ایران را « نیازمند پایان دادن به شیوه تولید سرمایهداری در سطح جهانی از طریق همبستگی انقلابی و هماهنگی جهانی» پرتاب میکند، در عمل و نگرش انقلاب کارگری در ایران را تا عصر «پایان دادن به شیوه تولید سرمایهداری در سطح جهانی» واگذار میکند و این سخن و تلاش را برنشتین و هلفردینگ و کائوتسکی در سالهای 1900 آغاز کردند و اولاند رئیس جمهور سوسیالیست پیشین فرانسه و حزب کار انگلستان و تمامی سوسیال دمکراتهای حاکم در شوروی سابق و اروپا، تداوم دهندگان آن بوده و هستند. با این دیر هنگامان امروزین، آدمی به یاد گرایش های «ضد امپریالیستی» گرایشهای با هم مخالف تروتسکسیتها و احزاب برادری می اندازد که در دفاع از «بورژوازی» محلی، نام تروتسکی و لنین و مارکس را آلوده ساخته اند. بزرگنمایی خطر جنگ فراموش نشود که خانم آفاری جنگ با «ایران» را محتمل می شمارد و امپریالیسم را در انتزاع، به آنسوی مرزها محدود می شمارد. گویی امپریالیسم شیطان بزرگی است در کاخ سفیذ! ایشان در سخنرانی خود در نشست ا س خ موانع اعتراضات توده ای و سراسری را اینگونه ارزیابی میکنند: «اعتراضات با موانع مختلف درونی و همچنین معضلات بیرونی روبرویند: یک رژیم سرمایهداری سرکوبگر، خطر جنگ امپریالیستی از سوی ایالات متحده، اسرائیل و عربستان سعودی و وجود مردسالاری و تبعیض علیه اقلیتهای ستم دیده.» به اینگونه «خطر جنگ امپریالیستی از سوی ایالات متحده، اسرائیل و عربستان سعودی » می نامد، نامی از حکومت اسلامی، روسیه و چین و اروآسیا و جناح باند سپاه- خامنه ای در میان نیست و ناپذیرفتنی است که از روی فراموشی باشد! او همراه با مانع جنگ امپریالیستی ووو در برابر جنبش توده ای، «وجود مردسالاری» و « تبعیض علیه اقلیتهای ستم دیده.» هم ردیف و شریک جرم می شوند تا در کنار سرکوبگری مانع جنبش سراسری شوند! از دیماه تا کنون در هیچ اعتراض، همایش و خیزش توده ای کارگری، جز تبلیغات و پروپاگاندهای حکومت اسلامی، برای هراساندن تودههای به پاخاسته، نشانی از «خطر جنگ امپریالیستی از سوی ایالات متحده، اسرائیل و عربستان سعودی» در میان نیست. این تنها تبلیغ و تلقین رژیم اسلامی در ایران است که خیزش توده ای و کارگری را از «سوریه ای و لیبی شدن» ایران و خطر جنگ هراسناک سازد. بر خلاف هدف اتحاد سوسیالیستها و خانم آفاری، باید با این هراس افکنی و نه راه انحرافی اسلام هراسی مبارزه کرد. عمده کردن خطر جنگ، یک تبلیغ ارتجاعی و حکومتی است. امید است که خانم آفاری و دوستان ترقیخواه شان به این دام چاله نلغزند. کمونیستها و طبقه کارگر، در برابر خطر حتمی جنگ، آنگاه که مادیت یابد همان راه کار کموناردهای پاریس سال 1871 و کارگران و کمونیستهای انقلاب اکتبر 1917 را در پیش خواهند گرفت . و تجربه جنگ 8 ساله بین حکومتهای ایران و عراق که کمونیستها و و سوسیالیستهای انقلابی، جنگ را ارتجاعی اعلام کردند و سرنگونی بورژوازی و حکومت داخلی را موضعی انقلابی شمردند. البته بودند طیفی از سوسیالیستها مانند منشویکهای روسی و سوسیال دمکراتهای برنشتاینی در جنگ جهانی نخست، به «جنگ میهنی» و دفاع از «مام میهن» رای دادند و پیوستند تا ارتجاع سرمایه داری را دوام بخشند. بدون شک اگر جنگی به آن گونه که خانم آفاری آنرا متاسفانه عیر کارشناسانه و غیر مسئولانه، برجسته و حتمی و محتمل می شمارد، به فرض بسیار بسیار اندک یکی از فرضیه ها بشماریم، پرولتاریای ایران، کمونیستها و سوسیالست های انقلابی و هر انسان آزاده ای همان سیاست و شیوه ای را به پیش می گیرد که کموناردها در سال 1871 در پاریس و در برابر سپاهیان آلمان و پروس و حکومت «خودی» به امپراتوری ناپلئون سوم (لویی بناپارت) و در اکتبر 1917 کارگران روسیه به رهبری حزب بلشویک و لنین در برابر آلمان و تزاریسم در پیش گرفتند و سرافراز ماندند. آیا تجربه تاریخی و هولنک تاریخ بشریت در جنگ ارتجاع 8 ساله حکومت های ایران و عراق، با یک میلیون کشته و زخمی و ویرانی هردو سرزمین، و اینک در سوریه و کردستانهای خونین، تجربههای بسنده ای نیستند! آیا همین تجربه هنوز جاری در فریاد آب و گلوله در خوزستان برای هر انسانی که مغزی برای اندیشیدن دارد تا به ریشه های جنگ بپردازد و بشناسد و به چاره ای برای پایان یابی جنگ بیاندیشد بسنده نیست!؟ امپریالیسم مدتهاست که مفهوم و کارکرد امپریالیسم به سان یک پدیده ی منطقه ای و ویژه و منحصر به سررسیده است. نظام امپریالیستی، پس از چیرگی امپریالیسم سرمایه، بر اقتصاد آزاد سده 19م، تمامی جهان را در نوردیده، و جهان و بازاز متروپل و پیرامون را آفریده و در پیرامون نیز جاری شده است. سال ۱۸۴۸ مانیفست کمونیسم این روند را اعلام کرد و بازیافته بود. جدا سازی مفهوم امپریالیسم، در عمل همان پی آمدی را به بار خواهد آورد که طیف توده ای در دفاع از پوپولیسم خمینی و شعار «ضدامپریالیسیتی» او و پیروانش به بار آورد. حکومت ها در سراسر جهان، بنگاههای مالی و اقتصادی و سرمایه های چند جانبه (فراملیتی)، بازارهای شبانه روز در دوسوی اطلس جاری وال استریت تا توکیو و فرانکفورت ووو عناصر اصلی و مسلط نظام فراگیر جهانی هستند. وظیفه دولت ها، حتا در تناقض و گاهی ستیز (مانند حکومت اسلامی ایران و داعش ووو) با قدرت متروپل و نیز رقابت بلوک های اروآسیا و چین و اروپا و آمریکا همه در راستای غلبه و تداوم نظام امپریالیستی سرمایه است. با پایان یابی جنگ سرد و فروپاشی سرمایه دولتی در روسیه و اقمار، تشدید بحران ساختاری و نظم نوین جهانی، بالکانیزه کردن منطقه و پیشبرد جنگهای نیابتی و نقش خاور میانه جدید ووو ضرورت یافت و اقتصاد نئولیبرالیستی به یک نظام هژمونیک و جهانی شدن تولید و جهانی شدن دولت رویکرد یافت و جاری شد. حکومت اسلامی در ایران و داعش و جنگ علیه تروریسم و جنک نیابتی را باید در ساختار تاریخی گلوبالیزاسیون یا جهانیشدن سرمایه، سلطه سرمایه مالی بر سرمایه تولیدی و بحران ساختاری و فراگیری سرمایه جهانی و اشغال جهان به صورت بازارهای بی نظم و فلاکت بار ارزیابی کرد. نئولیبرالیسم با سرمایهگذاریهای مستقیم در بازار آزاد جهانی، بورسبازی و نقش سرمایه مالی در جهان «امپراتوری سرمایه» را آفریده است.
در سوسیالیسم خانم آفاری و اتحاد ایشان طبقه کارگری نه تنها نقش جانبی که کم رنگ و نقش سیاهی لشکر آکتورهای دیگر را دارد تا به «تبعیضات قومی/ نژادی، مردسالاری، جنسیت گرایی و همجنس گرا ستیزی ... فائق آید» در تحلیل ایشان طبقه مفهومیت و وظیفه و مادیتی و رسالتی ندارد. او ترجمه کرده و بسیار نیز مشاهده کرده و خوانده است که : طبقه، خود فرآورده بورژوازی است (مارکس، ایدئولوژی آلمانی). طبقه کارگر به خودی خود طبقهای است درخود و هنوز طبقهای برای خود نیست. طبقهای برای دیگران است. برای سرمایه. در جریان مبارزه، این توده یگانه میشود، سازمان مییابد و به آگاهی طبقاتی مسلح میشود و خود را در طبقهای برای خود سازمان میبخشد تا به قدرت سیاسی و سازماندهی سوسیالیسم بپردازد. «منافعی که این طبقه از آن دفاع میکند به صورت منافع طبقاتی در میآید» (مارکس- فقر فلسفه) طبقه کارگر، بنا به بیان مارکس، طبقهای در جامعه مدنیاست که طبقهای از جامعه مدنی نیست... این طبقه از جامعه بورژوایی است که از جامعه بورژوایی نیست. طبقه عام است، استحاله همه لایهها ست که به پرولتاریا دگرگون شده است. چرا میگوییم، پرولتاریا طبقه عام است. تاکنون همه طبقات در مناسبات طبقاتی، طبقه خاص بودهاند، طبقهای برای خود، نه برای همهی جامعه. طبقهی اقلیت، با به قدرت رسیدن یا پیروزی بر طبقات دیگر، به فرمانروایی میرسد و آشکار شده و میشود که بر خلاف ادعاهای خویش، نمایندگی همه طبقات را نداشته است. همه طبقههای نوین در انقلاب علیه طبقه پیشین و فرمانروا، خواستها و مطالبات دیگر طبقات را انکار کردند و به جای نیاوردند. طبقه کارگر تنها طبقه ای است که با رسیدن به خواستهای خود، آزادی و رهایی انسان را تضمین میکند. این طبقه نه بهسبب زیر ستم بودگی و یا ستمکشی، بلکه به سبب سرشت طبقاتی، نداشتن مالکیت بر ابزار تولید و نداشتن ماهیت استثمارگرانه، و با برخورداری از فلسفه و دانش مبارزه طبقاتی و علم شرایط رهایی خود و همه انسانها، یعنی کمونیسم، طبقه عام خوانده میشود. به بیان مانیفست پرولتاریا یا همان طبقه کارگر، در گیر مبارزه با بورژوازی، نیرویی سیاسی است که انهدام سرمایه داری وگذار به سوسیالیسم و کمونیسم را به انجام میرساند. طبقهای که آینده به او تعلق دارد مارکس و انگلس، این را در مانیفست به گونهای روشن و دقیق آوردهاند. از همین روی فائق آمدن به ستم ملی و قومی، رهایی زنان در تمام شئون و رهایی به تمام معنا از هر گونه ستم و خواری و بردگی، در گرو رهایی طبقه کارگر و انقلاب کارگری است و نه به وارونه آنگونه که اتحاد سوسیالیست های خاور میانه و آفاری تبلیغ می کنند! خانم آفاری به نمایندگی از سوسیالسم متمایز از «اغلبها»، در سخنرانی خود در نشست اتحاد....س خ به مقوله «امپریالیسم » و «جنگ» متمرکز می شود: «لازم است که هم با رژیم سرکوبگر ایران و هم با تهدیدات جنگ طلبانه امپریالیستی علیه ایران مخالفت کنیم. از اعتراضات و اعتصاباتی که به آن ها اشاره شده حمایت کنیم و به بحث پیرامون یک بدیل انسان باور در مقابل سرمایه دامن زنیم.» اما این تکرار کهنه و ملال آور برآن است که «چیزی گفته باشیم تا چیزی نگفته باشیم!» او نمی گوید اگر جنگ واقع شد، در شرایط کمون پاریس و یا سالهای 1914 و یا سال 1359 در ایران، سوسیالستهای متحد در اتحاد سوسیالیست های خاورمیانه در عراق و لبنان و عربستان وووو کجا می ایستند و اقدام عملی اشان چیست؟ خانم آفاری پاسخ می دهد: «چند راه برای ابراز همبستگی با این اعتراضات در ذیل پیشنهاد شده: با تهدیدات جنگ طلبانه ترامپ، نتانیاهو و بنسلمان و تحریمهای اقتصادی علیه ایران مخالفت کنید. دروغها و جوسازی آنها را به چالش بکشید. جنگ امپریالیستی آنها علیه ایران تبعاتی جز مرگ و ویرانی برای منطقه خاورمیانه و فقر و تبعیض برای سایر نقاط جهان نخواهد داشت.» درست همان پیام اصولگرایان و اصلاح طلبان حکومتی که خیزش دیماه و رند جاری آن، پرونده انان را بست. و ماجرایاشان را تمام شده اعلام کرد. آدرس می دهند که همراه با این اقدامات «ضد امپریالیستی» بروید «با اتحادیه آزاد کارگران یا سندیکای کارگران شرکت واحد تهران تماس بگیرید. مخالفت خود را با تهدیدات جنگ طلبانه امپریالیستی بیان ... کنید ... اگر در یک اتحادیه کارگری فعالید، جلسهای برگزار کنید تا ببینید چگونه میتوانید از مبارزات کارگری در ایران حمایت کرده و به آنها یاری رسانید... » اینگونه است که به جای سازمانیابی برای انقلاب و شوراها، به جای فراخوانی کارگران به سیاست و خودآگاهی برای خودرهایی و خودمدیریتی جامعه وسوسیالیسم، فراخوان داده می شود تا «با اتحادیه آزاد کارگران یا سندیکای کارگران شرکت واحد تهران تماس بگیرید. مخالفت خود را با تهدیدات جنگ طلبانه امپریالیستی بیان ... کنید»! این گونه است که رفرمیسم «ایرانیان ترقیخواه» به نمایندگی از لایه های میانی جامعه برخاسته فراخوان می دهد تا با «اتحادیه آزاد» که معلوم نیست چرا در میان دیگر نهادهای چالشگر کارگری مانند سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه، کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری ووو محفلی چند نفره خانوادگی و جنجالی برجستگی می یابد تا زیر نام سوسیالیسم و اتحاد سوسیالیست های خاورمیانه، تولدی دوباره یابد تا بر پرچم علیه جنگ برافرازد تا جنگ ابدی بماند. سوسیالسم به روایت خانم آفاری، بوی دفاع طلبی میدهد، رفرمیسم از آن جاری است ، پروتکتویسم حکومت روحانی در برابر غرب و امپریالیسم آمریکا از آن هویداست و ملغمهای از سوسیال دمکراتیسم راست سالهای ۱۹۰۰ میلادی با ۱۲۰ سال دیر کرد و داشتن تجربه اسلام سیاسی و حاکمیت سرمایه اسلامی در ایران. عباس منصوران ۸ ژولای ۲۰۱۸ منبع ــــــــــــــــــــــــــــ اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
|
||
مطالب مرتبط |
||
Copyright © 2006 azadi-b.com |