انتخابات آمریكا، معضل بورژوازی جهانی / گفتگوی پرسش با علی جوادی

مصاحبه
September 09, 2020

انتخابات آمریكا، معضل بورژوازی جهانی

پرسش: با یک نگاه گذرا به دنیای مطبوعات، مدیای اجتماعی و رادیو تلویزیون میتوان دید که در هیچ دوره ای از تاریخ، انتخبات ریاست جمهوری در آمریکا اینگونه مورد توجه بورژوازی جهانی قرار نگرفته است. ارزیابی شما در اینمورد چیست، مسائل مورد مناقشه كدامند؟

علی جوادی: این جدال امروز فقط در رسانه ها و فضای مطبوعاتی نیست، شما همین پدیده را در خیابان و در بسیاری از تجمعات و محافل هم مشاهده میكنید. انتخابات اخیردر آمریكا به یك مساله حساس و گرهی، به یك معضل در صفوف بورژوازی جهانی و هم چنین در جامعه آمریكا تبدیل شده است.

این جدالی میان دو گرایش در صفوف طبقه حاكمه در آمریكا و همچنین در سطح جهانی است. مساله محوری این جدال این است كه آیا گرایش "گلوبالیست" در آمریكا قادر خواهد شد، نقطه پایانی بر سهم خواهی گرایش "پروتكشنیست" و ناسیونالیسم افراطی در صفوف طبقه خود بگذارد؟ آیا قادر خواهند شد "نظم جهانی" تاكنونی خود را كه پس از جنگ دوم جهانی شكل دادند، سرپا نگهدارند؟ آیا قادر خواهند شد كه صفبندیهای موجود در جهان پس از سقوط بلوك شرق و قدر قدرتی سرمایه را در عرصه جهانی دست نخورده، سرپا نگهدارند؟ عروج و بعضا قدرت گیری نیروهای ناسیونالیست افراطی در جوامع كلیدی غربی مانند انگلیس، علاوه بر آمریكا، زنگ خطری برای این گرایش در غرب است.اما این صورت مساله و معضل یك طرف این كشمكش است.

در طرف دیگر، گرایش ناسیونالیسم افراطی و "پروتكشنیست" این جوامع قرار دارد كه خواهان سهم بیشتری از قدرت سیاسی بورژوازی در جوامع خودی است. به این نتیجه رسیده اند كه دوران ابر قدرتی آمریكا به پایان رسیده است.از این رو برای رسیدن به سهم بیشتری از قدرت سیاسی در كشور خودی تمركز كرده اند. بر این باورند كه نمیتوانند ائتلافهای گذشته و سیاستهای جهانی ناشی از آن را حفظ كنند. به دنبال تغییر اند.اما تغییری تماما ارتجاعی و فوق دست راستی."پروتكشنیسم" و ناسیونالیسم افراطی را راه حلی برای برون رفت از موقعیت كنونی بورژوازیجهانی در این برهه میدانند. پیروزی مجدد جناح راست افراطی و "پروتكشنیست" در این انتخابات موقعیت این گرایش را در سطح جهانی به میزان زیادی تقویت خواهد كرد، توازن قوا را به نفع این نیروی از گور برخاسته تغییر خواهد داد.

توافقات گذشته میان گرایشات متفاوت طبقه حاكمه بر هم خورده است.ناتو كه مهمترین سازمان نظامی جهان غرب بود، كاملا بهم ریخته و چشم اندازی ندارد. تجارت آزاد جهانی كه محور توافقات سرمایه جهانی بود خود اكنون به معضلی جهانی و موضوع مورد كشمكش تبدیل شده است. صفبندیهای جهانی و بلوك بندیها به شدت تغییر كرده است.روسیه و هیات حاكمه آمریكا به فصل مشتركهایی در تقابل با اروپای غربی دست پیدا كرداند. كشمكشهای نظامی و جدال های سیاسی مورد توافق بخشهای اصلی بورژوازی جهانی نیست.

در گذشته توافقات جهانی فرض مشترك گرایشات مختلف طبقه حاكمه بود. اختلافات بعضا تاكتیكی و اساسا بر سر میزان محافظه كاری و یا میزان دخالت دولت در اقتصاد بود.مساله محوری در دوران پس از فروپاشی بلوك شرق تعرض به سیاست "دولت رفاه" و رفع هر درجه محدودیت از فعال مایشایی سرمایه در عرصه اقتصاد و سیاست بود. در این دوران ابر قدرتی آمریكا در راس بلوك غرب بطور كلی و بعضا با پیچاندن دست برخی دولتها عموما مورد توافق بخشهای مختلف بورژوازی غرب بود. اما مدتی است كه كشمكشهای خاص این دوران به پایان رسیده است.این معادلات با سقوط بلوك شرق و همچنین افول بلوك غرب و عروج غول اقتصادی چین و نزدیكی چین و روسیه در سطح جهانی تغییر قابل ملاحظه ای كرده است.كشمكشهای بورژوازی جهانی وارد دور جدیدی در سطح جهانی شده است. كشمكش این نیروها در سازمان ملل در قبال تحریم تسلیحاتی رژیم آدمكشان اسلامی خصلت نمای بحران این دوران بورژوازی جهانی است. زوال اقتصادی و سیاسی آنچه كه "غرب" نامیده میشد یك ركن تحولات جهانی حاضر است.

این جدال واقعی است. سیاسی است. جهانی است.گرایشات بوروژازی حاكم در بالا به جان یكدیگر افتاده اند. صفوف بورژوازی جهانی در هم ریخته و خط روشنی بر آن حاكم نیست. برخلاف تصور گرایش "گلوبالیست" وضع موجود قابل حفظ نیست. فاقد انسجام سیاسی لازم برای تداوم بخشیدن به اوضاع پیشا عروج ترامپ هستند. سرمایه و بورژوازی غرب از موقعیت اقتصادی و سیاسی گذشته در سطح جهان برخوردار نیستند. تلاش "نظم نوین جهانی" بوش پدر و پسر عملا شكست خورده است. انگلیس در یك سردرگمی سیاسی از اروپای واحد خارج شده است. شیفت اقتصادی عظیمی در جهان صورت گرفته است.در طرف دیگر ناسیونالیسم افراطی در این جوامع كودنانه در عصر جهانی شدن سرمایه به دنبال راه حلی كشوری برای تجدید سازماندهی اقتصاد و سیاست است. این كشمكش ها ادامه خواهد یافت. بورژوازی راه حل ویژه ای در حال حاضر ندارد. در حال حاضر هیچكدام از جناحهای رقیب پاسخی به معضلات ویژه و همه جانبه بورژوازی غرب در این دوره ندارند.

سئوال این است كه آیا گرایش سومی، سنتزی، از كشمكش این نیروها برای متحد كردن صفوف بورژوازی غرب سر بلند خواهد كرد یا اینكه ما شاهد یك تعرض عظیم علیه بورژوازی خواهیم بود

پرسش:دردوره های پیش یکی دو مسله بزرگ مثل اقتصاد(میزان بیکاری، بحران یا شکوفایی اقتصادی) و یا سیاست خارجی به سمبلی برای جدالهای انتخاباتی تبدیل میشد، اما در این دوره شاهدیم که لیست بلندی از مسایل و معظلات جامعه مانند تبعیض نژادی، کرونا، نقش پلیس در جامعه، امنیت، عدالت و....به کمپینهای تبلیغاتی هر دو حزب راه یافته است. به نظر شما چه عواملی موجب تغییر "شکل کلاسیک" انتخابات در امریکا شده است؟

علی جوادی: اشاره دقیقی به ویژگی "انتخابات" این دوره در آمریكا كرده اید. تفاوتها چشمگیر و غیر قابل انكارند. و آنچه به این تفاوتها شكل داده است ناشی از فشار جنبشهای اجتماعی ضد تبعیض نژادی، ضد نابرابری زن و مرد، ضد دستگاه سركوب طبقه حاكمه و اعتراض علیه نابرابریهای عمیق اقتصادی و اجتماعی در جامعه آمریكا است. این اعترضات در عین حال تقابلی با هیات حاكمه كنونی آمریكا و در راس آن ترامپ است كه تماما نژادپرست، ضد زن، ضد "مهاجر" و ضد چپ و كمونیست است.

در این دوران ما شاهد جنبش ضد تعرض به زن در جامعه با پرچم "منهم همینطور" بودیم كه عمیقا علیه ستم و تعرض به زنان در عرصه های مختلف بود. پیام این جنبش این بود كه زن كالا نیست. مایملك كسی نیست. قرار نیست برای تامین معاش و زندگی و استقلال اقتصادی به هر خفت و خواری و تعرض جنسی تن دهد. این جنبش وسیعا در مقابل تعرض سیاست راست افراطی و ترامپ در جامعه به زنان ایستاد و مهر خود را بر تحولات سیاسی جامعه و به اعتباری به كمپین های انتخاباتی جناحهای رقیب در هیات حاكمه آمریكا زده است.

در این دوران ما شاهد شكل گیری وسیعترین جنبشهای برابری طلبانه و ضد نژاد پرستیبودیم. نژاد پرستی و ضدیت كور و ضد انسانی با هر كه همراه و دستیار نژادپرستی راست افراطی نیست، یك ركن سیاست هیات حاكمه كنونی در آمریكا است. علاوه بر این نژاد پرستی نقش مهم و نهادینه شده ای در دستگاه سركوب و قوه قضاییه طبقه حاكمه آمریكا دارد. حتی عدالت علاوه بر خصلت طبقاتی آن امروزه در آمریكا به شدت رنگ و بوی نژادپرستانه دارد. عدالت در جوامع سرمایه داری عموما كالایی است كه بعضا میتوان آنرا را در بازار خریداری كرد. اگر پول دارید، میتوانید عدالت را نیز به درجات زیادی خریداری كنید. این قانون جهانشمول سرمایه است. اما در آمریكا رنگ پوست شما در عین حال در سرنوشت شما در چنگال دستگاه قضایی و یا پلیس و بخشهای دیگر دستگاه سركوب تعیین كننده است. این كراهت نژاد پرستانه و ضد انسانی امروز زیر ضرب است. در این دوران ما شاهد گسترده ترین اعتراضات در جامعه آمریكا بودیم. این اعتراضات توده ای و همه جانبه بود. اعلام جنگی علیه نژادپرستی و سیستم اقتصادی و سیاسی ای بود (هست) كه این نابرابری را حفظ كرده و تداوم می بخشد. یك ویژگی این اعتراضات مطالبات روشن و صریحی بود كه بر علیه پلیس آمریكا شكل گرفت. این تصور پوچ كه پلیس حافظ امنیت و زندگی مردم است در اذهان بسیاری در جامعه در هم شكسته شد. مطالبه عدم اختصاص بودجه و امكانات به این نیروی سركوبگر امروز به یك شعار توده ای تبدیل شده است. در كنار این خواستها ما شاهد این هستیم كه شعار بدون عدالت خبری از صلح و آرامش اجتماعی نخواهد بود، نیز در اعتراضات جامعه نهادینه شده است.

جنبشهای اجتماعی ضد نژادپرستانه و برابری طلبانه مهر خود را این انتخابات زده اند. تفاوت را باید در اینجا جستجو كرد.

اما آنچه در بالا قید شد تاثیراتی است كه جنبشهای اجتماعی موجود بر جدال میان گرایشات طبقه حاكمه در فضای سیاسی جامعه و به تبع آن در انتخابات ریاست جمهوری آمریكا داشته است. مساله اما این است كه انتخابات در این جوامع مجرای پیشبرد و تحقق سیاستهای مورد نظر نیست. انتخابات در آمریكا اساسا عرصه رقابت و كشمكش دو جناح طبقه حاكمه است. دو جناحی كه از ابتدای شكل گیری این كشور قدرت سیاسی را در كنترل انحصاری خود داشته اند. تاكیدم بر كنترل انحصاری قدرت سیاسی است. در این جامعه اگر شما حداقل حمایت مالی و چند میلیارد دلاری بخشهایی از طبقه حاكمه را نداشته باشید، امكان شركت در این عرصه را نخواهید داشت. یك فاكتور تعیین كننده میزان حمایت مالی و تبلیغاتی است كه شما باید از آن برخوردار شوید تا اصلا بازیكن جدی تلقی شوید.

و این مساله ما را به تفاوت عمیق و طبقاتی حق و امكان برخورداری و استفاده از حق میرساند. در جامعه آمریكا هر كسی میتواند علی القاعده میتواند خود را كاندید چنین پست و مقامی كند، اما برای بهره برداری و تحقق بخشیدن به این حق باید دارای امكانات مالی گسترده و ویژه ای باشید كه در كنترل انحصاری طبقه حاكمه است. بهره برداری از حق به امكانات مالی و جایگاه طبقاتی و قدرت خرید امكانات تبلیغاتی گره خورده است. به این اعتبار انتخابات در آمریكا و جوامع مشابه اساسا انعكاس اراده آزاد و برابر توده های مردم نیست. نتیجتا بمنظور تحقق این مطالبات و ایجاد تغییرات لازم باید از مجرایی متفاوت و فرای عرصه انتخاباتی عمل كرد. فشار برای هر درجه از تغییر را باید بر بالای سر هر دو جریان نگهداشت. باید زمین زیر پایشان را داغ كرد. اما مهتمر، برای تغییرات پایدار و همیشگی باید به فكر سازماندهی حزب و جنبشی بود كه هدفش تصرف قدرت سیاسی از سرمایه و پایان دادن به این دور تسلسل انتخاب میان بد و بدتر است. واقعیت این است كه در غیاب شكل گیری و ابراز وجود  یك آلترناتیو كمونیستی – كارگری وضع موجود در اشكال مشابهه ادامه خواهد یافت.

 

پرسش: در چهار دهه اخیر جریان راست اپوزیسیون ایرانی، از سلطنت طلب و مشروطه خواه گرفته تا جریانات قومی، هیچگاه بمانند امروز استراتژی سیاسی خود را به سرنوشت انتخابات امریکا گره نزده بود. این جریانات تمامی تخم مرغهای خود را در سبد ترامپ چیده است و هرگونه تغییر در جامعه ایران را منوط به انتخاب ترامپ کرده است. میگویند انتخاب بایدن سازش با رژیم اسلامی را به همراه خواهد داشت که پیامد ان ماندگاری رژیم اسلامی است. علی جوادی آشما حقیقتی در این ادعاها میبنید؟ آیا اگر بایدن انتخاب شود راه تغییر در ایران بسته میشود؟

علی جوادی: آنچه میگویند بخشی از تبلیغات سیاسی این جریانات برای توجیه سیاست تماما راست و ارتجاعی شان است. نشان نزدیكی سیاسی شان و تعلق به جنبش اجتماعی یكسان است. حقیقتی را بیان نمیكنند.

واقعیت این است كه حتی اگر مساله تغییر و تحول سیاسی ایران در جریان نبود، معضلی نبود، این جریاناتكماكان متحد سیاسی و مدافع سیاستهای جریانات دست راستی هیات حاكمه آمریكا میبودند. اینكه جریانات مختلف جنبش ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی خود را در كنار ناسیونالیسم افراطی هیات حاكمه می بیند، نه تصادفی است و نه از "نیازمندیهای" مقابله با رژیم اسلامی ناشی شده است. حتما بیاد دارید، زمانی كه بوش پسر به عراق حمله كرده بود و جامعه عراق را به مخروبه ای تبدیل كرد، این جریانات فریاد "تنكیو بوش" شان گوش را به شدت آزار میداد. به دنبال تكرار فاجعه خونین عراق در ایران برای نزدیكی به قدرت سیاسی بودند. این جریانات زمانیكه تحریمهای اقتصادی برقرار نشده بود، به دنبال تحریمهای اقتصادی بودند كه عواقب مخرب آن بر زندگی مردم، مستقل از تاثیراتش بر حكومت اسلامی، غیر قابل انكار است. متحد سیاسی این جریانات در دنیای امروز نه توده مردم آزادیخواه و برابری طلب، نه بشریت متمدن و كارگران بلكه نیروهای ارتجاعی و فوق دست راستی هیات حاكمه این جوامع است.

اتفاقا در این عرصه ما شاهد حضور لخت و عریان سیاسی و جوهر واقعی این جریانات هستیم. در اینجا بحثی از برابری طلبی و "حقوق بشر" حال با هر تعبیری را ندارند. صحبتی از "حقوق بشر" انسانها رنگین پوست و زنان در میان نیست.اگر به دنبال پایبندی این جریانات به "حقوق بشر" هستید، به سیاستهایشان در رابطه با سیاستهای هیات حاكمه آمریكا نگاه كنید. كاسه داغ تر از آش هستند. تماما بر علیه این جنبشهای برابری طلبند. صحبتی از خشونت عنان گسیخته پلیس و نژادپرستی نهادینه شده در دستگاه سركوب و دستگاه قضایی این كشور نیست. گویی این مردم بخشی از "بشر"یت نیستند كه همان حقوق بورژوایی مستتر در این بیانیه حال این بخش از مردم شود. در اینجا معنای واقعی "حقوق بشر" این نیروها را میتوان مشاهده كرد. "حقوق بشر" زرورقی است كه برای رنگ و لعاب زدن به سیاستهای خود اتخاذ كرده اند، وگرنه ما بارها تاكید كرده ایم كه در ایران كسی كه مدافع سرمایه و ویژگی های كاركرد اقتصاد "كار ارزان و كارگر خاموش" باشد، نمیتواند مدافع آزادی و یا "دمكراسی" حتی به تعبیر ژورنالیستی و رایج آن باشد.

تا آنجا كه به مساله مقابله با جمهوری اسلامی و امثالهم بر میگردد، مساله اصلی و محوری این است كه شیشه عمر رژیم اسلامی در دست توده مردم بپاخاسته و سرنگونی طلب است. این موضع جنبش و حزب ماست. ما برای تغییر و سرنگونی رژیم اسلامی از پایین و توسط مردم سرنگونی طلب تلاش میكنیم. سازماندهی این جنبش، تامین رهبری برای این جنبش و تبدیل "نه"قاطع و رادیكال جنبش كمونیسم كارگری به "نه" توده مردم ابزارها و از ملزومات جنبش ما برای پایان بخشیدن همزمان به كثافت حكومت اسلامی و سرمایه داری در ایران است.

در طرف مقابل، جنبش راست و محافظه آمریكا ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی، اساسا متكی به سیاست دول غرب و مشخصا آمریكا و متحدین منطقه ای اش برای قدرت گیری حساب میكنند. جنگ و تحریم اقتصادی از اركان سیاسی این جریانات است. حمایت تبلیغاتی و مالی گسترده رسانه های اجتماعی این نیروها ركن دیگر پیشروی و قدرتگیری شان است. این جریانات در عین حال نیم نگاهی هم به جنبش سرنگونی طلبانه توده های مردم دارند، اما برای كنترل و مهار و سوار شدن و عقیم كردن این جنبش. برای ایجاد موانع و ایستگاههایی برای توقف و عدم تعرض به بنیادهای طبقاتی و سیاسی طبقه حاكمه در ایران. این جریانات میخواهند بر مبنای خانه خرابی زندگی و شیرازه جامعه به قدرت نزدیك شوند.

اما در عین حال دچار یك اشتباه محاسبه اساسی میشوند. نه ترامپ و نه بایدن در حال حاضر سیاست ارتجاعی "رژیم چنج" را در دستور ندارند. به دنبال تغییر رژیم آدمكشان اسلامی نیستند بلكه همانطور كه بارها اعلام كرده اند به دنبال "تغییر رفتار" حكومت اسلامی هستند. مساله شان توازن قوای سیاسی در منطقه است. به دنبال تحكیم و تقویت موقعیت هژمونیك آمریكا و متحدین اش، اسرائیل و عربستان، در منطقه هستند.ابن الوقتی مانند ترامپ در عین حال بارها وعده داده است كه چنانچه رژیم اسلامی قبول كند كه با رژیم اسلامی مذاكره كند و به به بند و بست و توافقی دست یابند، همین "رهبران" آدمكش را تو بوق خواهد كرد.

واقعیت این است كه سرنوشت رژیم اسلامی به انتخابات آمریكا گره نخورده است. به توان و قدرت سازماندهی و اتحاد و همبستگی توده مردم و جنبش ما گره خورده است. ما هیچگونه همسویی با هیچكدام از جناحهای هیات حاكمه آمریكا نداریم. همسویی ما با امر آزادی و انقلاب كارگری است.

جالب اینجاست كه هم رژیم اسلامی و هم اپوزیسیون راست بر این تصور پوچ اند كه با انتخاب جو بایدن رژیم اسلامی نفسی خواهد كشید. من فكر میكنم كه با افول تاثیرات مخرب كرونا بر زندگی و مبارزات مردم ما شاهد عروج گسترده جنبش سرنگونی طلبی و آزادیخواهی در ایران خواهیم بود. انتخابات آمریكا رویدادی حاشیه ای در سیر تحولات ایران است. سرنوشت جامعه را نیروهای اصلی و جنبشهای اجتماعی تعیین خواهند كرد.

اما با انتخاب جو بایدن ما بار دیگر شاهد دیپرسیون سیاسی جریانات راست اپوزیسیون خواهیم شد.

 

 

                        


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com