تحریفات فاشیستی و جوابیه از جانب کمونیسم نوین / باب آواکیان

مطالب ترجمه شده
August 11, 2020

 

ترجمه مقاله :

 

"Fascist distortion and the response of the new communism"

Bob avakian

 

 

 

 

 

 

تحریفات فاشیستی و جوابیه از جانب کمونیسم نوین

 باب آواکیان

6 فوریه 2020 – www.revcom.us

 

مترجم: سهراب

کریستینا اسکرک Krystina Skurk مقاله ای نوشته تحت عنوان «معترضانی که خواهان  استیضاح ترامپ - پنس هستند، فراخوان انقلاب مسالمت آمیز برای پایان دادن به فاشیسم در آمریکا را می دهند». این مقاله در نشریه فدرالیست نوشته شده است. هرچند این نشریه رسما متعلق به «جامعه فدرالیست» که قدرت زیادی دارد نیست. اما  به روشنی، دیدگاه جناح دست راستی و اهداف آن ها را منعکس میکند. او در این مقاله به گروه های موجود درون جنبش  «همین الان باید رژیم ترامپ – پنس را از قدرت برانیم» (#outnow) حمله میکند زیرا فراخوان بسیج توده ای با خواست براندازی رژیم فاشیستی ترامپ – پنس  را داده اند. حملات او به ویژه متوجه طرفداران کمونیسم نوین باب آواکیان است.

 از بُعدی دیگر، به وضوح آشکار است که اسکرک دست کم نگاهی به قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی که نوشته باب آواکیان است، انداخته است. حداقل بخش هایی از آن را خوانده و ضمن حمله کلی اش به تظاهرات #outnow  به اصطلاح "انتقادی" را هم به آن قانون اساسی بافته است. در این زمینه، بایستی گفته شود وضع سیاسی آنقدر رقت انگیز است که کسی مانند اسکرک که دیدگاه راست گرا دارد و هوادار فاشیسم و مشخصا فاشیسم متمرکز در رژیم ترامپ – پنس است به خودش زحمت می دهد که به حد وسع خودش با این قانون اساسی کلنجار برود، در حالیکه آنها که خود را «چپ» و یا «مترقی» یا «بیدار» می دانند و این شامل آکادمیسین ها و نخبگان دانشگاهی است اصلا به خودشان زحمت نداده اند که چنین کاری کنند و به طور کلی خیلی راحت آن را نادیده گرفته اند و دور ریخته اند یا عده ای با تحریفات وقیحانه و با فحاشی به آثار باب آواکیان از جمله به این قانون اساسی، برخورد کرده اند.

در هر حال نباید به اسکرک اعتباری داد که استحقاقش را ندارد. او بر پایه دیدگاه ارتجاعی، غیرعلمی و متدی که دارد، کاری که کرده حاوی برخوردی جدی و صادقانه نیست - چه در رابطه با این قانون اساسی (و کمونیسم نوین که این قانون بیانی متمرکز ازآن است) و یا در برخورد به تظاهرات جنبش #outnow  که شامل پیروان باب آواکیان و دیگران با دیدگاه های گوناگون می باشد. به هر حال  حمله اسکرک ترکیبی است از نادانی پر زرق و برق و تحریف گستاخانه.

با حرکت از نقطه نظر کمونیسم نوین، این جوابیه بر خطوط اصلی  که در حملات علیه باب آواکیان و کمونیسم نوین برجسته است و در همان حال جواب تحریفات فاحش و نافهمی وی در ارتباط با خصلت اعتراضات #outnow  را نیز می دهد.

 

قانون اساسی برای جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی

 

اسکرک مینویسد:

 

بسیاری از تظاهر کنندگان در مورد قانون اساسی کمونیستی صحبت می کردند که توسط باب آواکیان، رهبر حزب کمونیست انقلابی آمریکا نوشته شده است. این قانون اساسی دولت جدیدی را در آمریکای شمالی تشکیل خواهد داد که جمهوری سوسیالیستی نوین درآمریکای شمالی نام دارد. قانون گذارانش بر پایه رای عمومی انتخاب خواهند شد، و با اکثریت آرای هیئت مقننه قوانین می تواند تصویب شود. اعضای این مجلس قانون گذار به مثابه شورای اجرایی خدمت خواهند کرد. دقت کنید که هیچ تفکیکی میان قوا وجود ندارد، امری که بسیاری از همین معترضین در مورد تلاش ترامپ برای از میان بردن تفکیک قوا اعتراض می کنند.

اما، بر عکس گفتۀ اسکرک، این قانون اساسی بطور قطع امر تفکیک قوا را دارد و آن را نهادینه کرده است. در حالی که قانون گذار، هیئت اجرایی را انتخاب می کند، اما پس از آن هیئت اجرایی کاملا جدا و مستقل از قانون گذار است، و قانون گذار نقش مشخص  «نظارتی» در رابطه با هیئت اجرایی را دارد.

 بعلاوه، یک قوه قضاییه کامل مشتمل بر دادگاه عالی وجود دارد که از قانون گذار و هیئت اجرایی منفک و مستقل است و قدرت «نظارتی» در ارتباط با هر دو قوا را دارد، قدرتش شامل یافتن خلاف و تخظی از قانون اساسی توسط هر دو قوۀ فوق، قانون گذار و هیئت اجرایی است. همه این ها به وضوح در بند 1 این قانون اساسی برای جمهوری سوسیالیستی در آمریکای شمالی آمده، و هیچ کس  که به شکل جدی و صادقانه درگیر این قانون اساسی باشد نمی تواند آن را نبیند.

 

آموزش و پرورش، خلاقیت، تفکر انتقادی و ابراز نارضایتی

اسکرک همچنین می گوید:

در این بهشت نوین کمونیستی همه آموزش و پرورش، به شکل مرکزی توسط دولت نظارت شده و اجباری است. سیستم آموزشی مختص به "درک ماتریالیست دیالکتیکی به این معنی که همه واقعیت از ماده در حال حرکت تشکیل شده ...و نه چیزی دیگر" و اثرات فرهنگی و تاریخی مذهب ممکن است درباره اش  بحث شود، اما فقط همین.

در این جا ما نمونه دیگر برخورد مفتضح حیرت آور از روش های نادرست مرتجعینی مانند اسکرک را می بینیم که نمی توانند آن چه که واقعا در قانون اساسی توسط باب آواکیان معمار کمونیسم نوین به پیش گذاشته شده را رد کنند، به جای آن، هر آنچه که از جانب اسکرک دیده می شود چیزی جز تحریف عمدی و آگاهانه نیست.

در ابتدا، طریقی که اسکرک از قانون اساسی (سوء) نقل می کند، باعث می شود کسی که با آن آشنایی ندارد باور کند که تنها «درک ماتریالیسم دیالکتیکی» مجاز است که در سیستم آموزشی جمهوری سوسیالیستی نوین بپیش گذاشته شود.

آنچه که قانون اساسی در قسمت آموزش (بند 1، بخش 2) جایی که اسکرک، خیلی به دلخواه "انتخاب" و نقل کرده  کرده در واقع می گوید:

 درک ماتریالیستی دیالکتیکی از اینکه همه واقعیت های گوناگون از ماده در حال حرکت تشکیل شده است و نه هیچ چیز دیگر و کاربرد این امر و برخورد به همه عرصه های علوم طبیعی و اجتماعی، اساس و "هسته سخت" آموزش خواهد بود. در همان زمان به عنوان کاربست "کشسانی  بر پایه هسته سخت" جایگاهی برای پیش گذاشتن  دیدگاه های مخالف، مشتمل بر مدافعین آتشین آن دیگاه ها به مثابه بخشی از کل برنامه تحصیلی و آموزش عمومی در نظر گرفته خواهد شد. (تاکید اضافه شده)

واقعا غیر قابل باور است و ساده لوحی بی حدی می خواهد که باور کنیم اسکرک بخش تاکید شده (بولد شده -م) را در این جا ندیده، چرا که درست بعد از قسمتی که او برای نقل کردن (به شکل قسمی) انتخاب کرده آمده است.

آنچه آشکارا در جریان است دیدگاه و روش او نشانگر طرز بر خورد آدم معمولی  است. اسکرک بر اساس یک پیش داوری و پیش قضاوتی که کمونیسم مساوی است با کابوسِ تمامیت خواهی، که تمام خلاقیت و تفکر انتقادی و نارضایتی را نابود می کند. او این پیش قضاوتی را در یک کار واقعی ( و در این مورد، قانون اساسی) که وی ادعای بررسی اش را دارد، اعمال می کند.

  فی الواقع، بخش خاصی که در قانون اساسی (در مورد آموزش) که اسکرک به شکل زشتی از آن نقل می کند بر این اصل تاکید دارد:

نظام آموزشی در جمهوری سوسیالیستی نوین باید مردم را قادر سازد که حقیقت را به هر جایی که منجر شود بپذیرند، و روحیه تفکر انتقادی و کنجکاوی علمی پیشه کنند و در این راه بطور پیوسته در مورد جهان بیاموزند تا بتوانند به تغییر جهان در راستای منافع بشریت خدمت کنند. و همین اصل و رویکرد اساسی برای همه کوششهای علمی و فکری کاربرد دارد.  

مضافا، در ارتباط با هنر و فرهنگ و رسانه و در کل این قانون اساسی، تدابیری در نظر گرفته شده که نه تنها فضا را برای بیان دیدگاه ها و عقاید  گوناگون مشتمل بر سیاست ها و اعمال دولت فراهم می کند بلکه و همچنین «هواداری از خواست خاتمه دادن به این جمهوری و جایگزین نمودن آن با نوع دیگری از جامعه و حکومت مجاز است.» (رجوع کنید به بند سه بخش 2).

این جهت گیری و برخورد پایه ای از همان ابتدای قانون اساسی و مقدمه آن مفصل بندی شده  و در کل آن به مثابه اصل و روش پایه ای آمده که به توسط فرمولبندی "هسته سخت با کشسانی بسیار“ ادامه پیدا می کند.

 

نتایج واقعی سرمایه داری، خصلت واقعی سوسیالیسم و هدف نهایی کمونیسم

 

در راستای همان خطوط، ترکیب نادانی و تحریف عمدی منعکس شده در اظهاریه او مبنی بر این که در میان تظاهرکنندگانی که خواهان بودند رژیم ترامپ – پنس بایستی همین الان بیرون برود، آنانی که پیرو باب آواکیان بودند به هنگ کنگ به مثابه یک نمونه قیام سیاسی که آنها دوست دارند سرمشقشان باشد اشاره می کردند، اما گوشزد نمی کردند که مردم هنگ کنگ دارند بر علیه حکومت کمونیستی می جنگند، همان نوع حکومتی که دولت متمرکز کنترل شده دارد و هواداران آواکیان می خواهند نوع آن  را اجرا نمایند.

 اول از همه، همان گونه که هواداران باب آواکیان درک می کنند – و همان طور که هر تحلیل علمی آشکار می سازد – در همان حال که حزب در قدرت در چین برچسب «کمونیست» را فریبکارانه استفاده می کند، آن حزب و جامعه ای که بر آن حکومت می کند، خیلی وقت پیش از «کمونیست» بودن (و یا دقیق تر از راه سوسیالیستی به سمت کمونیسم ) دست کشید و به جای آن بیش از چهار دهه است که بعد از مرگ مائو تسه دون، راه سرمایه داری را با برخی خصوصیات معین از موسسات و پروسه های مشخصی  که با سرمایه داری در آمریکا و کشورهای مشابه تفاوت دارد، پیش گرفته است - چین خودش یک کشور قدرتمند سرمایه داری  امپریالیستی است.

 اسکرک ادامه می دهد و به هواداران باب آواکیان می گوید: "آنان که سرمایه داری را تقبیح می کنند چون به  فقیران ستم می کند، اما ملاحظه نمی کنند که سرمایه داری میلیون ها نفر را از فقر بیرون آورده است." طنز قضیه این جاست که به عنوان جنبه درجه دوم اما نه کاملا بی ارتباط یا غیر مهم - با توجه به طرز برخورد و تصریح اسکرک – واقعیت این است که بخش های زیادی که «به توسط سرمایه داری بالا کشیده شده اند» در چین (بله سرمایه داری) هستند که اسکرک سیستم (سرمایه داری) حاکم بر آن را بعنوان «کمونیست» محکوم می کند.

همانگونه که حاکمان چین ادعا دارند، این  حقیقتی است که طبقه متوسط قابل توجهی (و فراتر از آن گروه کوچکی از میلیونرها و میلیاردرها) در نتیجه اعمال و کارکرد سرمایه داری در آن کشور رشد کرده اند، اما این بخشی از تصویر کلی و حقیقت بزرگتری است که در این سیستم سرمایه داری توده های مردم در چین به شدت استثمار می شوند؛ و صدها میلیون نفر در باتلاق فقر بسر می برند و در چین که زمانی سیستم درمانی اش یکی از برابرترین ها در جهان بود (مادامی که چین حقیقتا در مسیر سوسیالیستی قرار داشت) به نابرابرترین مبدل شده است؛ و آسیب های اجتماعی مانند تن فروشی و اعتیاد به مواد مخدر که در دوره سوسیالیسم در مقیاس بزرگی از میان برده شده بود، الان دوباره سربرآورده و پدیده اجتماعی بزرگی شده و آن توسعه اقتصادی در چین جداناپذیر از استثمار مردم فقیر توسط سرمایه چینی در آفریقا و سایر نقاط دنیا است. واین حقیقتی است که زمانی که چین در مسیر سوسیالیسم  تحت رهبری مائو بود، استاندارد زندگی توده های مردم به مقدار زیادی بالا رفت (برای مثال امید به زندگی از حدود 32 سال به 65 سال افزایش یافت، هم زمان جمعیت کشور زیاد شد، بیماری های مهلک از میان برداشته شد و تاثیراتش به شکل مهمی تقلیل پیدا کرد، مرگ و میر کودکان به شکل قابل توجه ای کاهش پیدا کرد و در شهری مانند شانگهای از بخشهایی از آمریکا و غیره پایین تر بود)، و این کارها از طریق توسعه اقتصاد و جامعه بالعموم بر پایه حرکت در مسیر از میان بردن و ریشه کن کردن ستم و استثمار و حمایت از مبارزات انقلابی در بخش های دیگر جهان صورت گرفت.

در مورد  همه این ها اسکرک چیزی برای گفتن ندارد – او یا نسبت به این واقعیت نادان است و یا آگاهانه انتخاب کرده که آن را نادیده بگیرد، یا ترکیبی از هر دو.

 

اعتباری که اسکرک به سرمایه داری برای بیرون کشیده شدن میلیون ها نفر از فقر را می دهد خیلی شبیه به حرف کسانی است که ادعا دارند مردم سیاه پوست در آمریکا بایستی قدردان باشند چرا که پس از قرن ها ستم حیوانی و جنایت آمیز و تحقیر غیرقابل وصف در آمریکای برده داری، بالاخره برده داری در این کشور پایان یافت. (در حالیکه در واقع ستم دهشتناک مردم سیاه پس از آن در اشکال نوین و همچنین اشکال کهنه، برای دوره ای حتی بعد از جنگ داخلی، مشتمل بر جاودانه نمودن شکل های مشخصی از بردگی، بخصوص درون سیستم زندان ها ادامه پیدا کرده است.)

همان طور در رابطه با فقر و نتایجش، واقعیت آن است که در حالیکه تعداد فقرا طی چندین دهه قبل کاهش یافته است، کماکان فقر وجود دارد، برای مثال حدود شش میلیون کودک درجهان هر ساله از گرسنگی و بیماری های قابل پیش گیری می میرند.

 و در جهانی که نیروهای مولدۀ در دسترس (زمین، منابع، فناوری، و مردم دارای توانایی و دانش) مدت طولانی است که پایه را برای از میان بردن چنان زشتی هایی و در واقع فقر و تحقیر بطور کلی در همه جای جهان فراهم کرده، ولی  دلیل اساسی که این امر متحقق نشده به این خاطر است که مالکیت بر ابزار تولید در دست سرمایه دارها است که در حال رقابت می باشند، و نتایج آن برای توده های بشریت  مشتمل بر انهدام  فزاینده محیط زیست است. هنگامی که مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و به همراه آن استثمار توده های مردم محو شود و نهادهای مالکیت اشتراکی این وسایل تولید در جامعه سوسیالیستی در مسیر جهان کمونیستی متحقق شود، رنج مزخرف و غیر لازمی که توده ها متحمل می شوند می تواند از میان برده شود و فراتر از آن طی مسیر شود.

 اسکرک ادعا دارد که کسانی که مبلغ کمونیسم نوین پیروی معمار آن باب آواکیان هستند «ساده لوحانه چشمانشان را بر دهشت هایی که کمونیسم در چین و روسیه و کامبوج بوجود آورده بسته اند و اقناع شده اند که می توانند آن را بهتر انجام دهند.». واقعیت این است که در همان حال که  بیشتر این «دهشت ها» و جعلیات و بد جلوه دادن ها توسط اشخاصی مانند اسکرک (و در این رابطه،  «لیبرال ها» و توجیه گران سرمایه داری – امپریالیسم) صورت می گیرد، در حالیکه تجارب سرتاسری جوامع سوسیالیستی در مسیر کمونیسم بطور قطعی مثبت و الهام بخش بوده، به شکل ثانویه در این تجربه تاریخی، مسائل واقعی و اشتباهات، برخی خیلی جدی وجود داشته که در آثار  باب آواکیان طی چهار دهه بررسی علمی، تاریخ واقعی جنبش کمونیستی، دستاوردهای عظیم آن و همچنین به شکل ثانویه ولی پراهمیت، اشتباهات جدی و عقب نشینی های شدید – مشتمل بر تجارب در اتحاد جماهیر شوروی و چین (که در مسیر سوسیالیسم برای چند دهه قبل از این که سرمایه داری در آن دو کشور احیا شود، در اواسط دهه 1950  در اتحاد شوروی و در اواسط 1970 در چین) صورت گرفته است. و در مورد کامبوج، این کشور در واقع هیچ زمان در راه سوسیالیسم نبوده و نمایانگر برون رفتی از آن و تحریف کمونیسم بود. این مطالعه علمی، به همراه درگیر شدن و بیرون کشیدن درس ها از دیگر عرصه های مهم تلاش های بشر، دقیقا به سنتز نوینی که در کمونیسم نوین تجسم یافته منجر شده است. و بله، این کمونیسم نوین کسانی که آن را به دست گرفته و آن را به مثابه یک روش علمی بکار می بندند، قادر می سازد که بهتر عمل کنند.

در رابطه با رد سفیهانه تجربه جامعه سوسیالیستی تجسم یافته در کمونیسم نوین و تعبیه شده در قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین آمریکای شمالی، توسط اسکرک به عنوان «این بهشت نوین کمونیستی»، این امر بار دیگر ترکیب نادانی و تحریف عمدی نوع کسانی که دارای دیگاهی مثل اسکرک هستند را نشان می دهد. کمونیست ها، و بخصوص مبلغین کمونیسم نوین، با یک متد و رویکرد پیوسته علمی، در چهارچوب مقولاتی مثل «بهشت» – که قلمرو و تصورات مذهب، و بخصوص بنیادگرایی مذهبی است و مانند آنها فکر نمی کنند. در همان آغاز قانون اساسی، و در سرتاسر آن، به وضوح گفته شده، آن قانون اساسی نمایانگر جهش بزرگ به سمت رهایی بشریت می باشد، جامعه سوسیالیستی نوعی اوتوپیا نیست و نمی تواند باشد. بلکه دوران گذار - از سرمایه داری سرنگون شده با هدف جهان کمونیستی است - و همانطور که در این قانون اساسی به وضوع تشریح شده است:

 

همانطوری که که تجربه تاریخی نشان داده است، جامعه سوسیالیستی برای دوره زمانی قابل توجهی، دارای عناصری از استثمار و نابرابری اجتماعی و ستم می باشد که از جامعه کهنه به شکل اجتناب ناپزیری به ارث رسیده  و  در واقع  نمی تواند یک باره و یا با سرعت، بعد از استقرار حکومت سوسیالیستی از میان برداشته شود.

 مضافا، محتمل است که سوسیالیسم دوره ای طول بکشد و دولت سوسیالیستی در موقعیتی باشد که به درجاتی به توسط دولت های امپریالیستی و ارتجاعی محاصره شود و آنان قدرت و نفوذ قابل توجهی را اعمال کنند و یا حتی ممکن است موقعیت غالب را در جهان برای مدتی  در دست داشته باشند.

 این خصوصیات برای مدت طولانی، مداوما باعث سر برآوردن نیروهایی در خود جامعه سوسیالیستی و همچنین در بخش هایی از جهان که کماکان تحت سلطه امپریالیسم و ارتجاع هستند خواهد شد که کوشش خواهند کرد دولت سوسیالیستی موجود را سرنگون کرده، سرمایه داری را در آنجا احیا نمایند. همچنین تجربه تاریخی نشان داده که بخاطر این تضادها، نیروهایی در درون خود حزب پیشرو در سطوح بالایی از آن سر بر می آورند و برای خطوط و سیاست هایی می جنگند که در واقع منجر به تضعیف سوسیالیسم و احیا سرمایه داری خواهد شد.

همه این ها بر اهمیت ادامه انقلاب درون جامعه سوسیالیستی، و انجام این کار در چارچوبه مبارزات انقلابی در سراسر جهان و با جهت گیری انترناسیونالیستیِ الویت دادن به پیشبرد این مبارزه جهانی به سمت دستیابی کمونیسم - که فقط در مقیاس جهانی امکان پذیر است – و همچنین درون خود حزب، و هم چنین جامعه بمثابه یک کلیت، برای حفظ و تقویت خصلت انقلابی حزب، در پاسداشت مسئولیت هایش برای عمل نمودن به مسئولیت های  رهبری ادامه انقلاب به سوی هدف کمونیسم، و شکست دادن تلاش ها برای تبدیل حزب به ضدش و به مثابه محملی برای احیا جامعه استثماری و ستمگرانه کهنه عمل می کند. (به نقل از مقدمه قانون اساسی)

 

به علاوه، یکی از جنبه های متفاوت کمونیسم نوین به رسمیت شناختن این امر است که حتی با دستیابی به کمونیسم، در سراسر جهان، نوعی اتوپیا (بهشت موعود- م) وجود نخواهد داشت بلکه موقعیتی بوجود می آید که در آن استثمار و ستم و آنتاگونیسم اجتماعیِ مرتبط با آن از میان رفته، اما تضادهایی موجود است که مردم نیاز دارند که مداوما با آن درگیر شده و تغییرش دهند. مردم همچنان به اشکال مختلف با ضرورت روبرو خواهند شد و باید چالش مداوم را برای تکامل راهها - از جمله از طریق مبارزه غیرخصمانه میان خودشان - برای تبدیل ضرورت به آزادی ... که به نوبه خود بخشی از ضرورت جدید خواهد بود، جستجو کنند که دوباره لازم است به آزادی تبدیل شود ... و تا ضرورت بعدی. تفاوت دیگر این است که استثمار و ستم و خصومت های اجتماعی مربوطه - و چشم انداز مربوط به آن وضعیت اجتماعی - برطرف شده و فراتر خواهد رفت و دیگر مانعی برای انجام روند تحول جهان نخواهد بود. و بر خلاف جوامع قبلی مبتنی بر استثمار و ستم، ابعاد کاملاً جدید آزادی برای بشریت وجود خواهد داشت - حتی بار دیگر، نیاز مستمر برای تبدیل ضرورت به آزادی جدید وجود خواهد داشت.

 

بنیادگرایی مسیحی – ستون فقرات و نیروی هسته سخت برای فاشیسم

 

در تقابل (کنتراست) با یکی از تیترهای نوشته اسکرک، هیچ کس و البته  مبلغین کمونیسم نوین – تصریح نمی کنند و یا بر این باورنیستند که «مسیحیت فاشیستی است». کاری که اسکرک در اینجا انجام می دهد یک حقه «تردستانه» نوعا مخصوص کسانی است که در واقع فاشیست های مسیحی هستند: تلاش برای بازی "نقش قربانی" و اینکه مخالفت با تلاش های آنها برای تحمیل بنیادگرایی تئوکراتیک  بر جامعه به عنوان سرکوب و آزار و اذیت مسیحیان و مسیحیت نمایش داده می شود. نه این مسیحیت نیست بلکه بنیادگرایی مسیحی است – بخصوص آنگونه که به شکل سیاسی و ایدئولوژیکی در آمریکا در خلال چندین دهه گذشته بیان شده و تلاش کرده تا در حقیقت یک استبداد تئوکراتیک ( دینی –م)  در این جامعه بوجود بیاورد و در واقع این فاشیسم است. باب آواکیان تحلیل های علمی گسترده ای در مورد این پدیده در یک سری از آثارش انجام داده (این آثار در سایتrevcom.us  و همچنین انستیتوی باب آواکیان موجود است). در یک فرمولبندی که جوهر این امر را به تصویر می کشد، باب اواکیان به هنگام صحبت در مورد فاشیست ها در آمریکا، که در میان آنان بنیادگرایان مسیحی نیرویی مهم و هسته سخت آن هستند، این مشاهدات خیلی مهم را انجام می دهد:

 

خط مستقیمی  کنفدراسیون  قدیم را (منظور سیزده ایالت اولیه که با هم متحد شدند و با تدوین یک قانون اساسی حکومت آمریکا را رسمیت بخشیدند است - م) به فاشیستهای امروز به هم وصل کرده، و ارتباط مستقیمی میان برتری طلبی سفیدان و تنفر و انزجار از ال جی بی تی ها و همچنین زنان، و نفی علم و روش علمی، و میهن پرستی خامِ  " اول آمریکا" و فریاد گوشخراش "برتری تمدن غربی" و قدرت نظامی خشن را ساختند، مشتمل بر تمایلات و تهدیدات آشکار در مورد استفاده از سلاح اتمی، برای نابود کردن کشورها وجود دارد.

 

 و در این رابطه ارزش دارد تا به شکلی طولانی، از تئولوژیست (متخصص الهیات – م) هوبرت لاک  نقل قول بیاوریم، به خاطر نابودی عظیمی که رژیم فاشیستی آلمان برای جهان به ارمغان آورد. توجه ما به درستی متمرکز شده بر روی 12 سالی که در قدرت بود. در خلال آن دوره، جیمز لوتر آدامز یکی از تئولوژیست های نسل من که در شیکاگو و هاروارد، همان طور که در آن زمان در میان همه دکتر های نوپا سنت بوده به آلمان رفت و در آنجا مطالعات بعد از دکترایش را به پیش برد.

 آدامز درگیری کلیسا با فاشیسم آلمانی را به شکل دست اول دید. یک ربع قرن پیش در همان حال که او سربرآوردن راست مذهبی را در این کشور به عنوان نیروی سیاسی متعهد به " پس گرفتن ملت برای خدا" را مشاهده می کرد، آدامز به دانش جویانش گفت که بایستی خودشان را برای مبارزه با "فاشیستهای مسیحی" در این ملت آماده کنند. او هشدار داد که فاشیست های آمریکایی  با پیراهن های قهوه ای و صلیب شکسته ظاهر نخواهند شد، او گفت آن ها در امریکا با صلیب و با شعار قسم وفاداری (منظور قسم خوردن برای میهن است –م) و بیعت خواهند آمد.

 

ما نبایستی در این نبرد با راست مذهبی در باره آنچه در خطر است دچار اشتباه شویم. این رویدادی اتفاقی نیست، جنبشی است که قدرتش و حامیانش را اساسا در آنچه در قلب سرزمین ملت نامیده می شود و بخصوص در مناطق جنوبی می یابد.

این بخشی از آمریکا است که هیچگاه با آمریکای پس از جنگ جهانی دوم راحت نبوده است. دوره کوتاه پس از به وجود آمدن وضع عادی بعد از جنگ  با یک برآمد احساسات فروخفته و انقلاب طولانی نژادی که  قرن ها فرهنگ و سنت را سرنگون کرد، به خصوص در جنوب ادامه یافت. توهم فروریخته دو دهه بعد، با جنگ نامحبوب در آسیای جنوب شرقی پایه های وطن پرستی سنتی/ قراردادی در زندگی  مردم آمریکا را تکان داد؛ این امر در دهه بعدی با انقلاب جنسی که باعث آشفته شدن دیگاه های عمیقا تنیده در میان این بخش از مردم آمریکا در مورد جایگاه زنان در جامعه و دربدری  لزبین و همجنس گرا ها در زندگی آمریکایی ادامه یافت. این شکست های اجتماعی و فرهنگی حالا به نبردی با آرایش جنگی برای عقب گرداندن عقربه های ساعت به نیم قرن گذشته و برگرداندن آمریکا به خلوص قبل از جنگ فوران کرده است. بی اهمیت نیست که تدریس خلقت گرایی در مدارس، بطور مثال نقش برجسته ای در برنامه راست مذهبی در مدارس داشته است. این نبردی بود که راست در اواسط دهه  20 آن را باخت اما این به معنای آن نبود که راست ها آن شکست را قبول کردند همانگونه که برخی راست گرایان سرسخت هیچ زمان نپذیرفتند که در جنگ داخلی شکست خوردند. نتیجتا احیایی که راست مذهبی به دنبال آن است راهی است که دنبال تجدید نوعی از زندگی است که نیم قرن پیش در این ملت از میان رفته است.

اگر  همه این ها به خاطر قلوب و افکار مردم آمریکا بود، ما در این درگیری ها با  ملاحظات کمتری پا می نهادیم و اطمینان داشتیم که صداقت بشری نهایتا بر نادانی و برتری طلبی فائق خواهد آمد.

اما این نبردی است برای کسب قدرت – در مورد کسب ارکان دولت ، و کنترل رسانه ها و به کارگیری دادگاه ها و تصمیم های قضایی و دخالت در هر گوشه زندگی شخصی و رواط ما، بنابراین آن چه که راست مذهبی  به عنوان نگرش اراده خدا می داند بر آمریکا سلطه خواهد راند.  ("تاملی در جوابیه مدرسه پاسیفیک به حق دینی"، نوشته هوبرت لاک- قابل دسترسی همچنین در www.revcom.us  تاکیدات اضافه شده است.)

 

 

اسکرک تاکتیک مسخره کردن جنبش #outnow را به کار می گیرد و ادعا می کند هیچ شواهدی مبنی بر این که این فاشیسم و به خصوص  ستون فقرات و نوک پیکان بنیادگرایی مسیحی، حرکت واقعی در راه فاشیسم، در رابطه با دولت و قانون و بطور کلی جامعه انجام داده وجود ندارد. این امر امکان دارد به خاطر  واقعا  نادانی  باشد، اما احتمالا خیلی بیشتر به خاطر نادانی  و تحریف عمدی قادر نمی شود (و یا امتناع می کند) که این فاکت های بارز را در میان دیگر چیزها تائید کند؛

با بر سریر قدرت نشستن  رژیم ترامپ/ پنس، خود فاشیستهای مسیحی  مباهات می کنند که هیچگاه هیئت اجرائیه ای این قدر دلخواه و حامی اهدافشان نداشته اند. خود پنس بنیادگرای مسیحی محکمی است، فاشیست های مسیحی خشن تری درون این رژیم قرار گرفته اند مشتمل بر آنانی که مقام های مهمی را در دولت اشغال کرده اند، مانند وزیر خارجه مایک پمپئو و وکیل دعاوی عمومی ویلیام بار که بر علیه سکولاریسم اعلام جنگ کرده است، و آن ها را به عنوان دشمن شیطانی که مسئول همه بیماری های اجتماعی کشور اند مردود شمرده است.

با به قدرت رسیدن این رژیم، حملات راست به حق سقط جنین، و کنترل موالید، به مقدار زیادی افزایش یافته، حق سقط جنین حالا به مویی بند است و سقط جنین به خصوص در بسیاری از بخش های کشور وجود ندارد.

در همان حال این رژیم در منصوب نمودن قاضیان دست راستی، در سطوح بسیاری موفق بوده است، مشتمل بر سطوح خیلی بالا که به وضوح با حق سقط جنین مخالفت می کنند (همانگونه که در "رو" علیه "وید" تقدیس شده)، و برخی نیز تصریح می کنند در آموزش که در "بروان" علیه "هیئت" تصریح شده، آموزش  در مورد جدا سازی در آموزش غلط بوده و بایستی به طور کامل پس گرفته شود.

 وکیل دعاوی عمومی "بار" تهدیدهای شومی علیه جامعه سیاهان که جرئت کرده و علیه خشونت و قتل پلیسی اعتراض کرده اند انجام داده است در حالی که پلیس سالیانه هزار نفر را می کشد، در میان آنان بسیاری رنگین پوست، و خیلی ها بدون اسلحه، و ترامپ بی رحمانه  زهر برتری طلبی را استفراغ کرده و چماقداری خشونت بار برتری طلبی سفیدان به توسط پلیس و دیگران را تشویق می نماید.

حق پناهندگی  زیر پا گذاشته می شود و در واقع به توسط این رژیم از محتوا خالی می شود. تعداد زیادی از مهاجرین سریعا (بسیاری از آن ها به سمت مرگ) اخراج شدند، هزاران نفر به اردوگاه های متمرکز فرستاده شدند، در حالی که بسیاری از آنان خیلی جوان بودند و بچه ها را به زور از والدینشان جدا نمودند. علم مکررا زیر حملات رژیم و دنباله روان فاشیستش، به خصوص در رابطه با بحران آب وهوا و همچنین درک پایه ای در مورد فرگشت گونه های انسان، که یک واقعیت علمی اثبات شده، و یکی از اثبات شده ترین تئوری ها در تمام علوم است که بدون آن نمی توان علم را واقعاً اجرا کرد و پیش برد قرار دارد.

ترامپ بیش از یک بار تهدید کرده که سلاح اتمی را برای از میان بردن کشورها به کار خواهد برد.

همه این ها دارد انجام می شود و شتاب می گیرد، و به همراهش حرکات دیگری انجام می شود تا حاکمیت فاشیستی نهادینه بشود، همانگونه که او حاضر نبود که به انتخاباتی که در آن پیروزیش اعلام نشود گردن بگذارد، به همراه ادعای او مبنی بر اینکه قانون اساسی به او حق داده که هر کاری که خواست می تواند انجام بدهد، و خوار شمردن و لگدمال کردن اصول و مواد قانون اساسی همان طور که در جریان استیضاح وی آشکار شد، شامل آشکارا سد کردن کنگره.

این حقیقت که رژیم هنوز حاکمیت فاشیستی اش را کاملا تحکیم نکرده و برنامه فاشیستی اش را کاملا اجرا نکرده، نبایستی سبب آرامش خاطر و انفعال سیاسی شود (کسانی که خواستار برکنار کردن رژیم هستند، قبل از اینکه بتواند خود را کاملا تحکیم و برنامه فاشیستی اش را عملی و اجرا کند، مورد ریشخند نبوغ آمیز اسکرک هستند.)

اما بالعکس بایستی فراخوان واضحی خطاب به ده ها میلیون انسانی داده شود که عمیقا از این رژیم و هر آن چه که هدفش است متنفر هستند، برای پیوستن توده های مردم در ابعادی هزاران و بعد میلیون ها نفر به تظاهرات های (#outnow) و برای پیشبرد اعتراضی مستمر اما بدون خشونت، که هدفش آن گونه که اسکرک ادعا می کند «سرنگونی سیستم دولتی ما نیست»، بلکه برکناری این  رژیم فاشیستی است قبل از اینکه خیلی دیر شود.

 

حقیقتا خاتمه دادن به ستم نژادی

 

دست آخر، برای پاسخ دادن به دیگر تحریف های مهم و آشکار اسکرک، ارزش دارد که آنچه که در زیر میاید را بررسی کنیم. او می نویسد:

راه حل آواکیان در مورد راسیسم در آمریکا دو بخش دارد. تمام تبعیض ها غیر قانونی اعلام می شود (فقط اگر اینگونه ساده بود). دوم  به آفریقایی/ آمریکایی ها این فرصت داده خواهد شد که مناطق خود مختار خودشان را تشکیل بدهند، امری که شامل  سر زمین های تعیین  شده  برای بومیان است. و همین طور برای لاتین ها و اسپانیش ها. به همین ترتیب، دولت جدید ممکن است برنامه پس دادن زمینی که توسط "ایالت متحده امپریالیست" در جنگ آمریکا و مکزیک گرفته شده بود را مورد ملاحظه قرار دهد.

 

این نوع برخورد، بار دیگر زیادی ساده کردن و تحریف آن چه که در این قانون اساسی در رابطه با بر طرف کردن راسیسم و ستم آمده می باشد. در مقدمه این قانون اساسی،  و همچنین مقالات بعدی آن، جهت گیری اساسی و سیاست کنکرت در ارتباط با ابعاد خیلی گوناگون جامعه بحث شده است و تاکیدی است بر «جنایات شنیع، ستم و بی عدالتی توسط طبقه حاکمه قبلی و حکومت ایالت متحده آمریکا بر علیه ملیت های مختلف اقلیت». ( بند 2، بخش 3)

یعنی صرفاً بیان نشده است که «تبعیض علیه ملیت های اقلیت، در هر حوزه ای از جامعه، از جمله جداسازی مسکن، آموزش و دیگر عرصه ها، غیرقانونی و ممنوع اعلام می شود»، بلکه این است که «اقدامات و مراحل مشخص باید توسط دولت در مرکز و سطوح دیگر، برای غلبه بر اثرات تبعیض و تفکیک، و کل میراث ستمگری که این مردم تحمل کرده اند، اتخاذ و انجام شود.»

 

تمام این بخش بند 2، که 10 صفحه از قانون اساسی را به خود اختصاص داده، بطور مشخص از این صحبت می کند که این امر چگونه از لحاظ نهادهای دولتی، سیاست گذاری و عملکرد، بکاربسته می شود. و این در بخش 4 بند 3  شرح داده شده است.

در مورد تحریف بزرگ دیگر در "انتقاد" اسکرک، این قانون اساسی در مورد مناطق خود مختار، در ارتباط با  ملل اقلیت  (که سابقا تحت ستم بودند) می گوید اصلا، مشمول  "مناطق تعیین شده بومیان" نیست.

آن مناطق تعیین  شده که در حال حاضر در چارچوب کلی تحت سلطه سرمایه داری – امپریالیست طبقه حاکمه در این کشور وجود دارد، تاریخا نه بر اساس اراده خلق های مورد نظر، آنگونه که قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین در نظر دارد - بلکه از میان سیاست و اعمال  نسل کشی دولت آمریکا و سیستمی که به آن خدمت می کند ایجاد شد، سیاستی که مردم بومی را از سرزمین هایشان بیرون راند و مجبورشان کردند  که روی مناطق تعیین شده رفته و طریق زندگی که انتخاب خودشان نبود و به مثابه نگاهداشت مردم آن جا در شرایط محرومیت و ستم عمل می کرد را به پیش گیرند.

 در تقابل مستقیم و اساسی با این راه، همانگونه که قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین طرح کرده، مسئله به وجود آوردن خودمختاری در مناطقی که «دارای جمعیت قابل توجه ملت های  اقلیت که سابقا در چارچوب مرزهای آمریکای امپریالیست سابق قرار داشتند» از طریق انتخابات که فقط شامل اعضای آن ملیت مشخص می شوند تصمیم گیری خواهد شد. و به خصوص در ارتباط با آمریکایی های بومی، این قانون اساسی (در بند 2، بخش 3 ) تاکید می کند که: 

هر جا که مناطق خود مختار بومی  آمریکایی، در نزدیکی سرزمین تاریخی خلق های مختلف، امکان بوجود آمدن داشته باشد، حکومت مرکزی نیز وارد عمل می شود تا اطمینان پیدا کند که این مناطق خودمختار نه تنها مناطق لازمه را داشته باشند بلکه منابعی  که باعث شکوفایی واقعی زندگی این خلق ها می شود را، در چارچوبه جمهوری نوین سوسیالیستی در آمریکای شمالی نیز داشته باشند.

حکومت مرکزی جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی مساعدت مخصوص  و حمایت از هر منطقه خود مختار بومی های آمریکایی را بر اساس اصول و اهدافی که در این قانون اساسی تعیین شده ارائه  می نماید. و در بند 3، بخش 4 بازهم این امر تاکید شده:

همانگونه که در تجربه تاریخی ملل تحت ستم در آمریکای امپریالیستی مشهود بود (و در تجربه سراسر جهان) از میان بردن نابرابری میان مناطق به شکل نزدیکی با ریشه کن ساختن ستم ملی عجین شده است.

مخصوصا به این علت، حکومت جمهوری سوسیالیست نوین در آمریکای شمالی، توجه، تلاش و منابع  مخصوصی ر به توسعه مناطقی ا که به خاطر حاکمیت طبقات استثمارگر و دینامیزم  امپریالیسم، و عوامل دیگر، تحت سیستم کهنه در شرایط عقب مانده تر حفظ شده اند، و برای برطرف ساختن نابرابری میان مناطق، همچنین از میان بردن شکاف میان مناطق شهری و روستایی  اختصاص می دهد. ( در این رابطه بند 4 را ملاحظه کنید)

 

نکته نهایی در رابطه با این مسئله مهم، با توجه به ستم دهشتناک مردم سیاه پوست در طی تاریخ آمریکا، و وضعیت فعلی آن ها به عنوان ملت ستمدیده درون آمریکا، قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی، همچنین حق مردم سیاه را برای خود مختاری تا حد و شامل حق جدایی از جمهوری سوسیالیستی نوین آمریکای شمالی و تشکیل یک کشور مستقل را به رسمیت می شناسد – و وسیله و تسهیلات برای پروسه رای گیری، برای تعیین کردن آن حق، فراهم می نماید تا یک کشور جداگانه تشکیل دهند -  همه این ها بیان اصل اساسی شرح داده شده در مقدمه این قانون اساسی است:

جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی، دولتی چند ملیتی و چند زبانه و متکی بر اصل برابری میان ملیت ها و فرهنگ های مختلف است. یکی از اهداف اساسی این دولت غلبه کامل بر ستمگری و نابرابری ملی است که از خصائل اساسی امپریالیسم آمریکا در طی تاریخش بوده است. فقط بر این پایه و این اصول و اهداف است که سرانجام می توان بر تقسیمات میان  بشریت بر اساس کشور و ملت غلبه یافت و فراتر، جامعه جهانی مبتنی بر روابط  آزاد میان بشریت به منصه ظهور برسد. این جهت گیری همچنین در نهادهای دولتی و در عملکرد حکومتی در جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی تعبیه شده است.

 

مبارزه علیه فاشیسم و امید واقعی برای بشریت

در پاسخ به حمله اسکرک خیلی بیشتر می تواند نوشته شود، اما  با توجه آن چه نشان داده شد واضح است که این انتقادی منطقی  بر پایه اصول (یا اصولی – م)، و متکی بر حقایق در مورد چه جنبش  ( #outnow!)  و چه کمونیسم نوین نیست. بلکه، همان گونه که در آغاز این مقاله آمده، بیانگر نوعی  مخلوطی از نادانی عظیم و تحریف عمدی در خدمت فاشیسم رژیم ترامپ/ پنس  است،  که اسکرک یک توجیه گر آن است و به مثابه یک حمله جدی و فوری و بله تهدید وحشتناک به موجودیت و آینده تام  و تمام بشریت متمرکز شده است. بر خلاف همه این ها، آن چه توسط تظاهرات کنندگان جنبش  #outnow!) ) و آن چه که آن ها فراخوانش را داده بودند، و از نظر اساسی ترین دیدگاه، آن چه که در کمونیسم نوین تجسم یافته و بیان شده تجسم امیدی روحیه بخش برای بشریت و آینده آن است.

 

ترجمه مقالات و کتاب های دیگر باب آواکیان را در سایت www.cpimlm.org  بیابید.

 

اصل متن انگلیسی این مقاله و مقالات و کتاب های دیگر باب اواکیان را در سایت حزب کمونیست انقلابی آمریکا www.revcom.us  مشاهده کنید.

 

نظرات خود را به ای میل   atash1917@gmail.com   بفرستید.


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com