اخبار و گزارشات کارگری ٤ اردیبهشت ماه ١٣٩٩
اخبار کارگرى
April 24, 2020اخبار و گزارشات کارگری ٤ اردیبهشت ماه ١٣٩٩
زنده باداول ماه مه روزهمبستگی جهانی کارگران علیه نظام سرمایه داری
- اعتراض کارگران شهرداری جزیره هرمز نسبت به عدم پرداخت 2 ماه حقوق
- اطلاعیه ها در محکومیت حکم بازخرید و اخراج محمد حبیبی معلم زندانی ازآموزش وپرورش
- نامه سرگشاده دانشجویان مهندسی برق دانشگاه دراعتراض به روند کلاسهای مجازی و تهدید به تحریم
- درد کارگران بدون بیمه و قرارداد کاری جایگاه های سوخت خصوصی و دولتی را ازهرطرف که بخوانی درد است
- جنگ کارگران خدماتی وساختمانی برای زنده ماندن!
*اعتراض کارگران شهرداری جزیره هرمز نسبت به عدم پرداخت 2 ماه حقوق
کارگران فضای سبز و خدمات شهری شهرداری جزیره هرمزدر استان هرمزگان نسبت به عدم پرداخت 2 ماه حقوقشان اعتراض کردند.
روز پنج شنبه 4 اردیبهشت، یکی از کارگران معترض این شهرداری به خبرنگاریک خبرگزاری گفت: بسیاری از ما درآمدی برای تامین مخارج زندگی خود نداریم.
قائم مقام شهرداری جزیره هرمزدر رابطه باعدم پرداخت بیش از کارگر گفت: به زودی حقوق و معوقات کارگران به حسابشان واریز می شود.
*اطلاعیه ها در محکومیت حکم بازخرید و اخراج محمد حبیبی معلم زندانی ازآموزش وپرورش:
طی روزهای چهارشنبه وپنج شنبه سوم وچهارم اردیبهشت،کانون وانجمن صنفی استان های بوشهر،کردستان وگیلان و کنشگران فارس وبوشهر و ائتلاف کنشگران صنفی آموزش فارس و بوشهر اطلاعیه هایی در محکومیت حکم بازخرید و اخراج محمد حبیبی منتشر کردند.
بخشی هایی از این اطلاعیه های بقرارزیراست:
+کانون صنفی فرهنگیان استان بوشهر:
درتازه ترین سوغاتی فرادستان حاکم به معلمان کشور، محمد حبیبی، فعال صنفی صادق و متعهد و معلم با دانش، مزین به حکم اخراج از کار با مضمون بازخرید، شده است، تا این پیامرا به دیگر فعالین برساند که دفاع از حقوق آموزشی کودکان سرزمین و برابری خواهی جریمه زا است. ولی با وجود این، بر بنیاد سنت های تاریخ، در پایان، پیروزی از آن ستمدیدگان خواهد بود.
کانون صنفی فرهنگیاناستان بوشهر ضمن محکومیت این رفتار ظالمانه، خواهان تجدید نظر در حکم بازخرید محمد حبیبی و آزادی بی درنگ این معلم گران مایه از زندان و بازگشت وی به خانه و آموزش و پرورش می باشیم تا در پیشگاه تاریخ سربلند باشیم .
+انجمن صنفی معلمان کردستان:
انجمن صنفی معلمان کردستان ضمن محکوم کردن حکم بازخرید و اخراج محمد حبیبی از مسئولین قضایی و آموزش و پرورش درخواست تجدید نظر در پرونده این معلم خستگی ناپذیر را دارد.
+کانون صنفی فرهنگیان گیلان:
با کمال تاسف در آستانه ی هفته ی معلم با تایید حکم اخراج محمد حبیبی پس از دو سال زندان توسط دولت روحانی به جرم کنشگری صنفی و مطالبه گری آموزشی،بار دیگر ثابت کرد نهادهای انتخابی در این سرزمین یا شریک و همدست در تضییع حقوق شهروندی در کنار قوای دیگر هستند و یا بازوی اجرایی آن ها
+ائتلاف کنشگران صنفی آموزش فارس و بوشهر:
ائتلاف کنشگران صنفی آموزش فارس و بوشهر ضمن محکومیت شدید حکم اخراج معلم قهرمان محمد حبیبی از همه ی دردمندان و دل سوختگان آموزش و پرورش که قلبشان برای آموزش و پرورش و فرزندان این مرز و بوم می تپد درخواست می کند که در برابر این حکم ظالمانه سکوت نکنند و اعتراض نمایند .
*نامه سرگشاده دانشجویان مهندسی برق دانشگاه دراعتراض به روند کلاسهای مجازی و تهدید به تحریم
دانشجویان مهندسی برق دانشکده فنی ومهندسی دانشگاه اصفهان با انتشار نامه ای سرگشاده خطاب به مسئولان دانشگاه ضمن اعتراض به روند کلاسهای مجازی اعلام کردند در صورت عدم اصلاح ازمشارکت در این کلاس ها خودداری خواهند کرد.
متن این نامه که روز پنج شنبه 4 اردیبهشت رسانه شده بشرح زیراست:
با توجه به اینکه چند هفته کلاسهای دانشگاه به صورت مجازی برگزار شده و با توجه به وضعیت کنونی کلاسها ما دانشجویان اعتراض خود را نسبت به کلاسهای مجازی اعلام میداریم، چون این حق مسلم دانشجو است که از امکانات آموزشی به درستی بهرهمند شود و در شرایط فعلی به هیچ عنوان یادگیری صورت نمیگیرد.
یکی از دلایل عمده نارضایتی دانشجویان مشکلات زیادی است که در تدریس بعضی اساتید وجود دارد. بعضا مشاهده شده که اساتید محترم به سرعت مطالب درسی را جلو میبرند و به اعتراضات دانشجویان توجهی نمیکنند و با قراردادن تکالیف پی در پی فشار زیادی را به دانشجویان تحمیل میکند که این سوای عدم یادگیری، باعث دلزدگی دانشجویان از دروس مربوطه شده است.
تقریبا تمام دروس رشتههای مهندسی دروس مفهومی و دشواری هستند و دانشجو در شرایط عادی هم نیاز به تلاش زیادی برای درک مطالب و کسب نمره مناسب داشت که اکنون با توجه به کیفیت پایین تدریس اساتید در کلاسهای مجازی این شرایط خیلی سختتر شده و روند یادگیری دانشجو را به کلی مختل کرده است.
از طرفی در حال حاضر کشور در شرایط بحرانی به سر میبرد و تعداد زیادی از دانشجویان شرایط روحی و روانی مساعدی برای درس خواندن (که به لطف آموزش مجازی نسبت به قبل سختتر و سنگینتر شده) ندارند. با توجه به اینکه ویروس کونا جان عده زیادی از هموطنان ما را گرفته و بعضا دانشجویان نیز عزیزان خود را از دست داده اند، این شرایط به مراتب سختتر هم شده است.
متاسفانه دیده میشود که بعضی اساتید فکر میکنند که، چون در شرایط قرنطینه هستیم، دانشجویان وقت آزاد زیادی دارند و بنابراین موظفند که فشار زیادی را که از تدریس مجازی و تکالیف زیاد بر آنها وارد میشود، تحمل کنند و در غیر این صورت مقصر خود دانشجو است که از وقتش به درستی استفاده نکرده! در حالیکه اینگونه نیست که شرایط مساعد باشد و دانشجو کم کاری کند و اگر شرایط عادی بود دانشگاهها تعطیل نمیشد. پس این توقع اساتید از دانشجو درست نیست و همانطور که بعضی اساتید میگویند که به دلیل شرایط موجود نمیتوانند مطالب را با کیفیت بالاتری ارائه دهند، دانشجو هم دقیقا به همین علت نمیتواند به خوبی مطالعه کند!
از سوی دیگر حجم زیاد اینترنت مصرفی در کلاسهای مجازی نیز فشار زیادی به دانشجویان وارد کرده و باعث تحمیل هزینههای زیادی به دانشجویان شده است و همینطور کیفیت پایین سامانه کلاسهای مجازی که دائما در کلاسها با مشکلات صدا یا قطعیهای مکرر روبه رو هستیم. این مساله به خصوص در خصوص دانشجویان نوبت دوم که باید شهریه پرداخت کنند و هم هزینه اینترنت بدهند، خیلی محسوستر است.
در نهایت با توجه به مشکلات زیادی که ذکر شد ما دانشجویان خواهان توقف یا اصلاح روند کلاسهای مجازی هستیم در غیر این صورت از ما انتظار مشارکت در کلاسهای مجازی را نداشته باشید.
*درد کارگران بدون بیمه و قرارداد کاری جایگاه های سوخت خصوصی و دولتی را ازهرطرف که بخوانی درد است
اینجا نه از بیمه خبری هست و نه از حقوقی که حق کارگران است؛ زندگی که با بوی بنزین از اول صبح شروع می شود و تا پاسی از شب هم طول خواهد کشید، کارگران پمپ بنزینی که حالا با قراردادهای نامرئی مجبورند بدون بیمه و حقوق مکفی کار کنند.
اینجا حسین خیلی وقت است با بوی بنزین زندگی می کند پوستش قهوه ای می زند و یک شلوار جین آبی پوشیده با تیشرت مشکی که رگه های عرق روی آن سفیدک زده می گوید: نه از حقوقم راضی هستم نه از این اوضاع.
حسین ادامه می دهد: حقوق و دریافتی ما متناسب با زحمتی که در این مجموعه می کشیم نیست، با این حقوق فقط می شود کرایه خانه داد و بس .
پمپها در سه ردیف دوتایی داخل سکوها جا خوش کرده اند. ترافیک نه چندان شلوغی از قطار ماشینها ایجاد شده، در این میان از رهگذرانی که فقط چند دقیقه بوی بنزین را تحمل می کنند، ترجیح می دهند که زودتر کارشان تمام شود و از هرم دود و بنزین رها شوند و این تنها جایگاهداران هستند که می مانند؛ کارگرانی که به گفته خودشان نه بیمه دارند و نه حقوق درست و حسابی. این برای کارگران قراردادی پمپ بنزین ها نمودش بیشتر است، برای آنها که حالا با آمدن کرونا هم اوضاعشان بدتر از پیش شده است، به گفته یکی از کارگران در جایگاههای خصوصی وضعیت بدتر است و اگر قرارداد نداشته باشی کلاهت پس معرکه است.
درد دل کارگران پمپ بنزین به همین جا ختم نمی شود. اگر کارفرما عوض شود آنها هم عوض می شوند، مگر اینکه قرارداد داشته باشند، اما کو قرارداد؟
البته جایگاه خصوصی و دولتی فرقی نمی کند، کارگران بدون بیمه و قرارداد همه جا درد دلشان از هر طرف که بخوانی درد را معنا می کند؛ اصغر از دیگر کارگرانی است که می گوید: دریافتی من یک میلیون تومان در ماه است که کفاف زندگی من را حتی در حد ابتدایی نمی دهد.
بار گرانی حالا استخوانهای کارگران پمپ بنزین را چنان خرد می کند که آنها حتی توان برخاستن زیر این همه بار را ندارند.
توی دستهایش پر است از اسکناس های سبز و قرمز؛ اینها مال ما نیست ما بعضی وقت ها بیشتر از هشت ساعت هم کار می کنیم، اما کارفرما همان مقدار مزد را کف دستمان می گذارد؛ دلیلش هم نداشتن قرارداد است.
علی، یکی دیگر از کارگرانی است که به ستونهای پهن مخزن تکیه داده و شلوار آبی رنگش پشت آنهمه روغن و بنزین، رنگی قهوه ای به خود گرفته است، در این ارتباط می گوید: حقوق ما از اداره کاری ها بالاتر نیست؛ قبلا مردم انعام می دادند، حالا کم یا زیاد. البته تابستانها نانمان در روغن بود، اما حالا هر کسی دستش بند مشکلات خودش است.
یکی دیگر از کارگران که از سال 75در پمپ بنزین کار میکند میگوید: سکوهای پمپ بنزین استاندارد نیست و آلودگی بنزین زیاد است به نوعی که اکنون امکان کار کردن در این فضا برای من مقدور نیست اما کاری نمیتوانم بکنم و چاره ای ندارم.
شاید در این میان کارگرانی هم بودند که انعام، جایگزین حقوقشان می شد تا درد بیکاری را به جان بخرند و با همان انعام هایی که روی هم حقوق ناچیزی می شد، زندگیشان را بگذرانند.
محسن روی سکو، این پا و آن پا می کند؛ او هم از درآمدش راضی نیست و در این ارتباط می گوید: « قبلاً روزی پنجهزار تومان انعام می گرفتم، اما حالا چی ؟ما باید دردمان را به کی بگوییم ؟ با این بوی بنزین دچار آسم شدم.»
یکی از کارگران در این رابطه می گوید: متاسفانه تشکلهای کارگری که مسئول پیگیری مطالبات کارگران هستند تضعیف شده اند و از این طریق صدای کارگران را بریده اند.
وی با طرح این پرسش که آیا کارگران پمپ های بنزین تشکل یا نماینده کارگری دارند میگوید: شک ندارم که اگر این کارگران به حقوق خود نرسیدهاند به دلیل نداشتن تشکل صنفی بوده است.
با توجه به قانون کار، باید بر طبق قوانین، حق و حقوق کارگران را تماما پرداخت کرد و این پرداختی نیز باید دقیقا بر طبق آنچه که قوانین وضع کرده، باشد.
اما کارگران پمپ بنزین از این قانون بی بهره اند، گاهی آنها با حقوق ناچیز حتی 150 هزار تومان استخدام می شوند و چون نه قرارداد دارند و نه بیمه دستشان هم به جایی بند نیست. کارفرما با هر مشکلی اقدام به اخراج آنها می کند و این حلقه معیوب همچنان ادامه دارد.
مسیب از دیگر کارگرانی است که از وضعیت اقتصادیش می گوید :من حدود هشت سال است که اینجا کار می کنم کرایه نشین هستم و هنوز بعد از 15 سال که ازدواج کرده ام نتوانسته ام خانه و مسکنی برای خانواده ام تهیه کنم، هر روز بر تورم و گرانی افزوده می شود و این مساله فشار بیشتری به اقشار مردم و به خصوص طبقه کارگر می آورد.
وی می افزاید: من واقعا نمی دانم تا کی باید سر سفره ام گوشت و مایحتاج دیگر نباشد؛ شاید من و همسرم بتوانیم این را قبول کنیم اما فرزندانم کمتر درک می کنند که وضعیت اقتصادی ما خراب است، ای کاش مسئولان کمی هم به فکر طبقه ضعیف جامعه بودند.
وی در حالی که نازل بنزین را سر جایش می گذارد، ادامه می دهد: مشکلات ما به همین جا ختم نمی شود برای رفع مشکلات تنفسی نیازمند دوا و دکتر هستیم اما با نداشتن بیمه درست و حسابی شما بگویید باید از کجا هزینه درمانمان را بیاوریم.
اسپری تنفسیاش که توی جیب پیراهنش قلمبه شده، ندیده، پیداست. تک سرفههای خش دارش تبدیل می شود به سرفه هایی که دیگر جایی برای حرف زدن برایش نمی گذارد. اینجا تقریبا اکثر کارگران بدون ماسک یا وسایل ایمنی هستند؛ ایمنی از سرب و مواد آلاینده ای که حنجره هایشان را میسوزاند در گرمایی که طاقت را طاق می کند اما چاره ای ندارند تا با این درد بنزینی بسوزند و بسازند.
*جنگ کارگران خدماتی وساختمانی برای زنده ماندن!
رضا، مشهدی احمد و محمد مشتهای نمونه خرواری از زندگی این روزهای کارگران ساختمانی و خدماتی در همدان هستند که قصه غصهها و گذران روزهایشان هفتاد من مثنوی است.
مکانهایشان مشخص است جز یکیدو نقطه از شهر جایی ندارند، همانهایی که آفتاب نزده باید لقمهای نان در ساکهای دستی خود که اغلب از جنس گونیهای 10 کیلویی برنج است بگذارند و راهی جنگ شوند، جنگ برای زنده ماندن!
در همدان گروهی از آنها در میدان شریعتی، درست موازی بانک کوثر تا ورودی خیابان کرمانشاه صف میکشند و برخی در کنار مسجد نظر بیگ، دیگری در چراغ قرمز و تعدادی هم در میدان هگمتانه بهسمت ترمینال قدیمی شهر در انتظارند.
انتظار برای آمدن کسی که بخواهد از آنها برای انجام کاری کوتاه و موقتی در حد چند ساعت از روز کمک بخواهد.
کارگران خدماتی وساختمانی همیشه ازبحرانزدگی همدان سهم بیشتری دارند حالا هم که کرونا سروکلهاش پیدا شده دیگر توان ازامانشان بریده و ضربه سنگینی به روند زندگیشان وارد کرده است .
تعدادی از این کارگران، همانها که در بحران کرونا نمیتوانند در خانه بمانند از حال و احوال این روزهایشان به خبرنگار یک رسانه محلی میگویند و ترس از کرونا برایشان معنایی ندارد زیرا ترس بزرگتری دارند که معیشت و بیپولی دچارشان کرده است.
رضا 28 ساله است و از نوجوانی جز کارگری کار دیگرای بهعنوان حرفه نداشته است، او از قصه این روزهایش چنین میگوید: زندگی ما تا پیشاز کرونا هم چندان متفاوت نبود حالا هم که این بیماری آمده فرق زیادی به حال ما ندارد که بخواهیم از سختی زندگی در دوران کرونا صحبت کنیم چون همیشه و هر لحظه زندگی ما سخت است.
او که در خانوادهای 5 نفره زندگی میکند، ادامه میدهد: ما پدر نداریم، یعنی سالهاست که بیپدر زندگیمان اداره میشود، من و 2 برادر دیگر هر 3 کارگری میکنیم، آنها هر دو کارگر فصلی کشاورزی هستند و این روزها خیلی بیشتر از من سختی را احساس میکنند، برای همین من مجبورم در حالحاضر بهجای 2 برادر دیگرم هم کار کنم اما کو کار؟! از هر 10 نفری که کارگر ساختمانی میخواهند آیا یکی نصیب من شود یا نه؟ با اینحال هر روز صبح به امید اینکه پولی به خانه ببرم همینجا(دور میدان شریعتی) منتظر میمانم تا کسی کارگری بخواهد و شاید شانس به من رو آورد و مرا ببرد.
مشهدی احمد که صورتش از موهای سپید پوشیده شده و پوستی تیره دارد، از ظواهرش پیداست سن بیشتری به نسبت بقیه دارد اما او هم داستان زندگیاش فرق چندانی با رضا و اصغر و علی، ناصر و مهدی، طاهر و مصطفی و ... ندارد.
میگوید: 65 ساله است و دارای 3 دختر که یکی از آنها درس میخواند و یکی در کارگاه خیاطی کار میکند و دیگری هم در رستوران یکی از هتلهای شهر شیفتی کار خدماتی انجام میدهد.
مشهدی احمد از کرونا چیزهای زیادی را شنیده اما میگوید در خانه آنها کرونا بیشتر شبیه به یک شوخی است زیرا تمام اعضای خانواده جز همسرش صبح زود مجبورند از خانه بیرون بزنند و تا غروب کار کنند؛ حالا هم که کرونا آمده دخترها بیکار شدهاند و تمام مسئولیت خانه به دوش پدر پیرشان افتاده است.
او میگوید: کسی از همسایهها و حتی خانواده 5 نفرهاش از دستکش و ماسک و همه آن وسایلی که میگویند باید برای جلوگیری از این بیماری استفاده کنند را ندارند و خودشان با کمی آب و چند بطری وایتکس در تانکرهای بزرگ آب محله مایع ضدعفونی درست کردهاند تا همسایهها همه باهم بتوانند از آن استفاده کنند.
مشهدی احمد هر روز روی طاقچه کنار مسجد نظربیگ در بلوار هگمتانه معروف به خیابان خاکی مینشیند و منتظر رسیدن ناجی برای بردن لقمه نانی به خانه است.
محمد 45 ساله است و با خواهرش زندگی میکند و میگوید: 7 سال است که سرپرستی خواهرش را بر عهده دارد و سالهاست پدر و مادرشان به رحمت خدا رفتهاند.
محمد از جمله کارگرانی است که وام یک میلیون تومانی دولت نصیبش میشود و از این اتفاق خوشحال است، میگوید: تمام روزها را لحظهشماری میکنم که این وام به حسابم واریز شود تا بتوانم خریدی کلی برای خانه انجام دهم تا حداقل برای چند ماه دغدغه سیب زمینی، پیاز و برنج نداشته باشم!
او ادامه میدهد: خواهرم در سن ازدواج است و خیلی هم مشتاق تشکیل زندگی است اما بهدلیل شرایطی که داریم نه خواستگار درست و حسابی دارد و نه حتی اگر داشته باشد من توان فرستادنش به خانه بخت را دارم؛ حالا هم که کرونا بلایی به سرمان آورده که شبها نان خشک به آب میزنیم و میخوریم چون با اینکه ساعتها اینجا منتظر کار میمانم اما روزهای زیادی بوده که دست از پا درازتر با شرمندگی از خواهرم مجبور شدم به خانه برگردم.
رضا، مشهدی احمد و محمد مشتهای نمونه خرواری از زندگی این روزهای کارگران ساختمانی و خدماتی در همدان هستند که قصه غصهها و گذران روزهایشان هفتاد من مثنوی است.
akhbarkargari2468@gmail.com