تئوری‌های توطئه، "یقین" فاشیست، لیبرال افلیج، یا یک رویکرد علمی برای تغییر جهان

مطالب ترجمه شده
April 08, 2020

تئوری‌های توطئه، "یقین" فاشیست، لیبرال افلیج، یا

یک رویکرد علمی برای تغییر جهان

(نسخه طولانی‌تر- حقیقت بسط داده شده است)

توسط باب آواکیان

نشریه انقلاب ارگان حزب کمونیست انقلابی آمریکا ۲ آوریل ۲۰۲۰ | revcom.us

مترجم برهان عظیمی

بحران کروناویروس اهمیت علم، روش و رویکرد علمی برای درک و تغییر جهان را به‌شدت به جلوصحنه آورده است. اما یک مشکل بزرگ در نحوه آموزش افراد و محدودیت تحمیل‌شده برای اندیشیدن و فکر کردن (یا فکر نکردن) وجود دارد. حتی درحالی‌که مردم شاغل در حوزه پزشکی بر اساس یک رویکرد علمی و در چارچوب این بحران کروناویروس عمل می‌کنند، "لیبرال‌ها" اصرار دارند که اکنون "گوش دادن به دانشمندان" بسیار حیاتی است. بسیاری از "لیبرال‌ها" و "مترقی‌ها" (کسانی که به رفرم معتقدند-م)  برای مدت‌های طولانی به خود اجازه داده‌ا‌ند که با آگونیستیسمِ[1]نسبیت‌گرایانه فلج[2] شوند، فاقد یقین‌(certitude)[3] هستند و حتی به رد ایده  یقین به حقیقت (با افکار مضحکی مانند "چگونه می‌‌توانید واقعاً بدانید حقیقت چیست، هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید که حقیقتشان مهم‌تر از حقیقت شخص دیگری است،" و غیره) می‌پردازند. درحالی‌که نیروهای فاشیستی که با یک ذهنیت واقعاً عصر تاریکی مشخص می‌شوند و محکم متقاعد شده‌اند که از هر نوع "حقیقت" تئوری‌های توطئه دیوانه‌وار که "ارزشها" و اهداف فاشیستی را ترویج  ‌دهند، مشتاقانه طرفدار آگاهانه از فیلیستینیسم[4] ددمنشانه هستند،  عمداً طرز تفکر انتقادی را به طرز فجیعی نادیده می‌گیرند و به نفی و انکار علم و روش علمی، می‌پردازند.

به‌عبارت‌دیگر، ازنظر روندهای عمده در کل جامعه: آن‌هایی که بیشترین یقین را دارند، کسانی‌اند که بیشتر از واقعیت به دور هستند.

پیچیده‌تر شدن اوضاع و بُعد دیگر این مشکل، این واقعیت است که، هرچند بسیاری از توده‌های معمولی که تحت این نظام مورد خشمگینانه‌ترین ستم قرار دارند و با "ارزش‌ها" و اهداف فاشیست‌ها اشتراکی ندارند و با آن شدیداً مخالفت می‌کنند نیز وجود دارند که مشکوکند(بدگمانند) و حتی تمایل به رد علم و تحلیل مبتنی بر علم دارند. اما این همچنین شما را در برابر انواع "تئوری‌های توطئه" بی‌اساس و سایر ایده‌های اشتباه و مضر ازجمله این تصور که هیچ کاری از دست مردم برنمی‌آید  زیرا "همه‌چیز به دست خداست"، آسیب‌پذیر می‌کند.

جواب همه این‌ها دست برداشتن از درک واقعیت، یا صرفاً اعتقاد داشتن به چیزی که به نظر می‌رسد منطقی است، یا آنچه توسط کسی که می‌شناسید گفته می‌شود و یا آنچه وجدان شما را راحت می‌کند(حداقل برای مدتی)، نیست. حقیقت نهفته در پدیده‌ها بستگی به این ندارد که چه کسی آن را می‌گوید، یا اینکه چه احساسی در شما ایجاد می‌کند. به صرف اینکه چیزی(گفتهای) از منبعی که شما آنرا دوست دارید می‌آید، آن را حقیقت نمیکند؛ و زیرا چیزی از منبعی که شما دوست ندارید ناشی میشود، آن را نادرست(مغایر با حقیقت) نمیکند. و حقیقت "مسابقه جلب محبوبیت در مردم" نیست. زیرا حتی اگر بسیاری از مردم به یک باور اعتقاد داشته باشند آن را حقیقت نمی‌کند؛ و به این دلیل که فقط تعداد کمی از افراد به چیزی معتقدند باعث نادرستی(حقیقت نداشتن) آن نمی‌شود.

حقیقت عینی است- به این معنی: حقیقت بودن یا نبودن چیزی به این بستگی دارد که آیا با واقعیت واقعی مطابقت دارد یا خیر. حقیقت پدیده‌ها در بعضی از سطوح آشکار است، برای مثال، این‌که اگر باران شدید ببارد و شما برای مدتی که در معرض باران باشید، خیس می‌شوید، یک حقیقت است. اما سطوح عمیق‌تری در پدیده‌ها وجود دارد، و حقیقت در مورد آن‌ها پیچیده‌تر است و دانش پیشرفته‌تری را برای کشف حقیقت درود آن می‌طلبد- مثلاً چه چیزی باعث باران می‌شود، چرا در جایی که شما هستید باران می‌بارد و نه در جای دیگر و غیره. اما در همه موارد و در تمام سطوح واقعیت(حقیقت) موجود این است: اینکه چیزی حقیقت است یا نیست بستگی به این دارد که آیا با واقعیت عینی مطابقت دارد یا نه. برای جدا کردن آنچه نادرست(مغایر با حقیقت) است از چیزی که درست(حقیقت) است و به خاطر اینکه بر یک شالوده محکم برای درک پدیدهها بایستید، به روش(متدولوژی) و رویکرد علمی به واقعیت نیاز دارید، و بله، یقینی(حقیقتی) که سرچشمهاش مبتنی بر پایه علمی است و چنین یقینی میتواند و باید پذیرفته و قبول شود.

علم یک "دگم" (جرم‌اندیشی یا اصول دینی خشک و غیرقابل تغییر-م)دیگری نیست، علم "مجموعه عقاید" دیگری که آزمایش و تأیید نشده باشد نیست، علم دقیقا برعکس آن است. واضح است نتیجه‌گیری‌هایی که مبتنی بر کاربرد(استفاده) از روش علمی باشد مهم است، اما علم فقط برخی از "مجموعه نتیجه‌گیری‌ها" نیست، و نیز نمی‌تواند به مجموعه‌‌ای از "احکامی" تقلیل پیدا کند که از واقعیت بیرون نیامده باشد و از واقعیت به دور است، و یا که یک‌بار واقعیت را منعکس بکند اما منجمد(ایستا) و "سخت" شده و دیگر مطابق با واقعیتی که در حال تغییر هست، نباشد. علم مهمتر از همه و اساساً یک روش(متد) است. در این راستا نقل‌قول‌های زیر، از مصاحبه با آردی اسکایبریک، دانشمندی که به‌طور حرفه‌ای تعلیم‌یافته و مدافع کمونیسم نوین به‌عنوان یک تکامل بیشتر علم انقلاب، بسیار مرتبط است:

بنابراین من فکر می‌کنم ارزش دارد کمی در مورد اینکه علم چه هست صحبتم را شروع کنم، تا کمی آن را از حالت چیستان و معما بودن درآوریم، و آنرا رمز‌گشایی کنیم. منظور من این است که علم با واقعیت مادی سروکار دارد و شما می‌توانید بگویید که همه طبیعت و کل جامعه بشری بخشی از قلمرو علم است، و علم با همه آن‌ها سروکار دارد. علم یک ابزار است و یک ابزار بسیار قدرتمند است. علم یک روش و رویکرد برای این است که بفهمیم(دریابیم) حقیقت چیست، چه چیزی با واقعیت همان‌گونه که هست مطابقت دارد. از این منظر، علم بسیار متفاوت از دین یا عرفان یا چیزهایی مانند آن است، که تلاش می‌کنند واقعیت را با استناد به نیروهای خیالی توضیح دهند و هیچ‌گونه شواهد و دلیلِ واقعی برای هیچ‌یک از تحلیل‌هایشان ارائه نمی‌شود. برعکس، علم به اثبات(ثابت شدن) نیاز دارد. مستلزم شواهد(مدرک) است. این یک فرایند مبتنی بر شواهد است. این خیلی مهم است که علم یک فرآیند مبتنی بر شواهد است.[۱]

اگر پدیده‌ها را مورد کندوکاو قرار ندهید که آیا شواهد قانع‌کننده‌ای برای آن‌ها وجود دارد - و اگر آنچه را که از سوی افراد ادعا می‌شود توسط سنجیدنشان علیه آنچه که شواهد در مورد واقعیت واقعی نشان میدهد، ارزیابی نکنید- شما می‌توانید تقریباً هر چیزی را باور کنید! یا همان‌طور که اسکایبریک بیان می‌کند:

بدون علم شما مستعد فریبخوردنید، به امان دغل‌کاری کنترلکننده سپرده می‌شوید، فکرتان  دستکاری شده و قادر نخواهید بود بین صحیح و اشتباه، بین حقیقت و غلط(کذب) را تشخیص دهید.[۲]

و:

این‌که آیا شما در مورد واقعیتِ مادیِ یک بیماری، یک اکوسیستم طبیعی یا یک نظام اجتماعی که انسان‌ها در آن زندگی می‌کنند صحبت می‌کنید، علم به شما اجازه می‌دهد تا مؤلفه‌های آن، تاریخچه آن، چگونگی شکل‌گیری آن، آنچه از آن ساخته‌ شده است، ویژگی‌های تعیین‌کننده و تضادهای زیربنایی اساسی آن چیست را تجزیه‌و‌تحلیل کنید (بعداً به آن باز خواهیم گشت). و بنابراین اگر قصد شما تغییر آن باشد نیاز دارید که مبنای تغییر یا چگونگی تغییر آن را درک کنید. اینکه آیا شما می‌خواهید یک بیماری را درمان کنید و یا جامعه‌ای بهتری را به وجود آورید، به این فرایند مبتنی بر شواهد علمی نیاز دارید.[۳]

اسکایبریک بر این نکته تأکید می‌کند که علم اسرارآمیز نیست، بلکه چیزی است که هر کس می‌تواند یاد بگیرد و به کار ببرد. او همچنین از این تناقض صحبت می‌کند که بعضی اوقات مردم از علم رو‌ی‌ برمی‌گردانند و به آن پشت می‌کنند، به این دلیل که تا حدودی به آن‌ها احساس غلط که علم چیست داده شده است. اسکایبریک در این زمینه می‌گوید:

یکی دیگر از دلایلی که مردم گاهی نسبت به علم دلسرد می‌شوند(روی‌ بر‌می‌گرادنند) این است که علم بد وجود داشته است .... گاهی اوقات در طول تاریخ از علم برای تبلیغ این ایده استفاده می‌شود که برخی نژادها نسبت به سایر نژادها پست‌‌تر هستند... خوب، این علمِ آشغال است. در حقیقت می‌توانید از روش‌های علمی دقیق استفاده کنید تا ثابت کنید که این علمِ بد است. این نه‌تنها "ازنظر اخلاقی" بد است، بلکه این از نظر علمی هم بد است - کاملاً نادرست است و  شما میتوانید از علمِ خوب برای اثبات این امر استفاده کنید.

همان‌طور که، مطابق با نکته اساسی که توسط اسکایبریک بیان‌شده است:

"علمِ خوب" این است، که از روش و رویکردی علمی که از شواهد موجود در مورد واقعیت آغاز می‌کنیم تا بفهمیم واقعیت واقعاً چیست، چرا این‌گونه هست، چگونه است و چگونه تغییر می‌کند و می‌تواند بیشتر تغییر کند. و اگر خواهان دگرگونی جهان برای ریشه‌کن کردن ستم و استثمار هستیم باید به‌طور مداوم روش و متد علمی را اعمال کنیم.[۵]

 

همواره با استفاده از یک روش علمی، از حقیقت به هرکجا که روان می‌شود پیروی کرد

مدت‌های مدیدی استکه "لیبرال‌های" تحصیل‌کرده‌ طبقه متوسط​​، "مترقی‌ها" و "بیدارها" با گوشه‌کنایه‌ زدن‌های تمسخرآمیز کم‌نظیری عمل می‌کنند هنگامیکه مفهوم "حقیقت" را رد و کسانی را که می‌گویند به حقایق قطعی خاصی رسیده‌اند به‌عنوان جزم‌اندیش (یا حتی مستبدان) تقبیح می‌کنند، گویی آنها به حقیقت ژرفی را ثابت می‌کنند. اما، یک‌بار دیگر تأکید می‌شود، مخالفت با روش و رویکرد علمی- و انکار امکان رسیدن به حقایق مهم با استفاده از این روش و رویکرد- فقط می‌تواند منجر به نتایج بد و برخی مواقع به‌شدت بد که نتیجه‌اش مردم را در جایگاه انواع جاهلیت و تعصب نگه داشتن است و مردم را از توانایی درک و تغییر اساسی جهان در یک‌جهت مثبت، محروم می‌کند. و آیا این رویکرد انکار امکان یا اشتیاق به درک حقیقت و تقبیح و سرزنش کسانی که می‌گویند به حقایق قطعی مهمی دست‌یافته‌اند، چیزی که مردم می‌توانند یا باید از آن پیروی نمایند، واقعاً معتبر و مناسب با رشد و ترقی است؟ به‌عنوان‌مثال، وقتی جوناس سالك(Jonas Salk) اعلام كرد كه وی سرانجام واكسنی را برای مقابله با بیماری وحشتناک فلج اطفال(polio) ایجاد كرده است، آیا پاسخ  واقعا این باید می‌بود که به این اعلام او مشكوك بود و حتی بدون نگاه كردن به آن، آنچه او گفت را رد كرد و موردانتقاد قرار داد(یا حتی او را از جامعه طرد کرد) تنها به دلیل اینکه سالک جرئت اینرا داشت که ادعا  کند به حقیقت مهمی (درک بیماری فلج اطفال و چگونگی مبارزه با آن) رسیده است؟ آیا مردم واقعا به کشف و ایجاد واکسن برای کووید-۱۹ باید این‌گونه برخورد کنند، آیا باید درواقع به این روش پاسخ دهیم؟ مثال‌هایی از این نوع تقریباً بی‌انتها قابل‌ذکر است.

همان‌طور که تأکید کرده‌ام، صحبت کردن درباره آنچه یک اصل اساسی معرفت‌شناختی کمونیسم نوین است:

حقیقت، بازتاب صحیح واقعی از واقعیت ازجمله حرکت و تکاملش است. و البته، این درست است که هیچ‌کس نمی‌تواند همه حقیقت را بداند. این بخشی از درک صحیح واقعیت، بخشی از روش علمی است. اما ... این نیز صحیح است که شما می‌توانید در مورد واقعیت بسیاری از  پدیده‌های خاص، به نتیجه‌گیری‌ها و اکتشافات قطعی و قاطعانه برسید، حتی درحالی‌که همیشه باید برای یادگیری بیشتر، باز و پذیرایِ باشید و این احتمال وجود دارد که ممکن است برخی ازآنچه فکر می‌کردید صحیح باشد، ممکن است روشن شود که صحیح نباشد، یا با تحولات نوینی که رخ می‌دهد بدان معنی که جهان به‌گونه‌ای تغییر کرده است که درک شما باید اصلاح شود و  تغییر یابد. این‌ها همه بخشی از روش(متد) علمی است. وقتی در مورد حقیقت صحبت می‌کنیم، ما در مورد حقیقت به‌عنوان یک حقیقت مطلق و نهایی صحبت نمی‌کنیم، اما همچنین در مورد یک روایت(narrative) صحبت نمی‌کنیم. ما در مورد یک رویکرد علمی برای درک واقعیت صحبت می‌کنیم و سپس بر این اساس، آن را تغییر می‌دهیم. و رویکرد علمی به آن فرآیندِ تجزیه‌و‌تحلیل و سنتز نمودن واقعیت می‌تواند به نتیجه قطعی مهمی برسد، باوجوداینکه این یک روند مداوم در حال پیشرفت است که هرگز کامل نیست، زیرا شما هرگز نمی‌توانید همه واقعیت را درک کنید- ازجمله به دلیل اینکه دائماً در حال تغییر است و چون همیشه جنبه‌هایی از  واقعیت وجود خواهد داشت که انسان در هر زمان مشخص حتی به آن نفوذ نمی‌تواند بکند، چه رسد به درک آن. [۶]

 

یک ارتباط قطعی بین نسبیت‌گرایی و آگنوستیسم[5] شمار بسیار زیادی از ​​"لیبرال‌های" تحصیل‌کرده طبقه متوسط و عدم تمایل آن‌ها ( البته اگر امتناع سرسختانه نباشد) موجود است که خطر فاشیستی که توسط رژیم ترامپ-پنس و آنچه این رژیم نمایندگی می‌کند و در این شرایط آنچه برای مبارزه با آن لازم است را به رسمیت بشناسند؛ که یک مبارزه مصمم در برابر این فاشیسم است، مبارزاتی که "مطابق قواعد عادی" که توسط بخشی از طبقه حاکم ( همان‌گونه که توسط مؤسساتی مانند حزب دمکرات نمایندگی می‌شود) و نظامی که به آن خدمت می‌کنند و باعث سربلند کردن(صعود) این فاشیسم شده است(که از میان تضادهای اساسی‌اش این فاشیسم به‌منزله تلاش برای حل این تضادها در محدوده این نظام و به  شدیدترین وجهی عروج کرده است) متکی یا وابسته نیست.

 

حتی اساسی‌تر اینکه، بین نسبیت‌گرایی و آگنویستیسیم چنین "لیبرال‌هایی" و مقاومت آن‌ها یا امتناع سرسختانه برای بکار بردن یک رویکرد مداوم علمی مبتنی بر شواهد، و بر این اساس پیگیری حقیقت به هرکجا که رهسپار شود، به‌خصوص وقتی‌که به سؤالات تاریخی، اجتماعی و سیاسی می‌رسد، یک ارتباط قطعی برقرار است، زیرا به‌جایی که رهسپار می‌شود منجر به از بین بردن توهمات محبوب و تعصبات "لیبرال‌ها" در مورد نقش واقعی این "دموكراسی بزرگ آمریكایی" در طول تاریخش و سراسر جهان می‌شود. سرمایه‌داری- امپریالیسم ماهیت واقعی نظامی است که در تحت آن زندگی می‌کنیم؛ و تجربه واقعی مبارزات انقلابی علیه این نظام و به‌ویژه تجربه جنبش کمونیستی و جوامع سوسیالیستی که به وجود آمده است.

 

درگیر شدن عمیق با این سؤالات و از بسیاری از ابعاد مختلف تجربه انسانی آموختن منجر شد که کمونیسم نوین را مطرح نمودم که ادامه آن تئوری کمونیستی همان‌طور که قبلاً تکامل‌یافته بود، اما  همچنین نشان‌دهنده یک جهش کیفی فراتر از آن است، و از بعضی جهات مهم با آن گسست کرده است و کمونیسم را بر مبنای علمی کاملاً منسجم‌تری قرار داده است و استراتژی و رهبری را برای یک انقلاب واقعی و یک جامعه کاملاً نوین در مسیر رهایی واقعی فراهم می‌کند.

 

با توجه به همه این‌ها، ارزشمند است نکته بسیار مهمی را که آردی اسکایبریک تأکید کرده است، تکرار کرد:

اینکه آیا شما می‌خواهید یک بیماری را درمان کنید و یا جامعه بهتری بسازید، به آن فرایند مبتنی بر شواهد علمی نیاز دارید.

 

و به‌طور خاص ازنظر ایجاد جامعه بهتر- در مقابله با فاشیسم رژیم ترامپ-پنس و حتی اساسی‌تر در ایجاد جهش بنیادی فراتر از این نظام سرمایه‌داری- امپریالیستی (که این فاشیسم را بوجود آورده است) و به وجود آوردن یک جهان بسیار بهتر به روش علمی و رویکرد کمونیسم نوین احتیاج دارید.

 

پانویس‌ها:
[۱]. علم و انقلاب، در مورد اهمیت علم و کاربرد علم در جامعه، سنتز نوین کمونیسم و ​​رهبری باب آواکیان، مصاحبه‌ای با آردی اسکایبریک، تأکید در اصل نوشته است. آردی اسکایبریک یک دانشمند  آموزش‌دیده  حرفه‌ای درزمینهٔ بوم‌شناسی و زیست‌شناسی تکاملی(فرگشت) و مبلغ  کمونیسم نوین  است که توسط باب آواکیان تبیین شده است. اسکایبریک همچنین نویسنده کتاب بسیار مهمی
علم فرگشت و افسانه خلقت: دانستن آنچه واقعی است و چرا اهمیت دارد، از انتشارات اینسایت پرس 2006 است. کل مصاحبه با آردی اسکایبریک(علم و انقلاب) به زبان انگلیسی در revcom.us در دسترس است.

 

در این مصاحبه اسکایبریک تا حدودی به این موضوع می‌پردازد که چگونه، در جمع‌بندی تجربه تاریخی جنبش کمونیستی و ترسیم از طیف گسترده‌ای از تجربه بشری، باب آواکیان کمونیسم نوین را تبیین کرده است که نشانگر جهش بیشتر در کاربرد روش(متد) و رویکرد علمی است. روش و رویکردی به این سؤال که چگونه یک جامعه و دنیای بهتر، عاری از استثمار و ظلم، می‌تواند به وجود بیاید. همان‌طور که در این مقاله اشاره می‌شود، کمونیسم نوین "تداوم تئوری کمونیستی همان‌طور که قبلاً تکامل یافته بود است، اما همچنین یک جهش کیفی فراتر از آن و از برخی جهات مهم را با  آن گسست نموده است، و نشان می‌دهد که این کمونیسم را به پایه منسجم‌تری قرار داده است. مبنای علمی، ارائه استراتژی و رهبری برای یک انقلاب واقعی و یک جامعه کاملاً نوین در مسیر رهایی واقعی را فراهم می‌کند."

در تعدادی از کارها و به‌ویژه در کتاب کمونیسم نوین، علم، استراتژی، رهبری برای یک انقلاب واقعی، و جامعه‌ای کاملاً نوین در مسیر رهایی واقعی (از انتشارات اینسایت پرس ۲۰۰۱۶) و فراشکافت‌ها: فراشکافت تاریخی با مارکس و دستیابی به فراشکافت بیشتر با کمونیسم نوین، یک خلاصه‌ای اساسی (که در revcom.us موجود است) باب آواکیان با چیزهای نوین در کمونیسم نوین و ارتباط آن با تئوری قبلی کمونیسم صحبت می‌کند.

[۲]. علم و انقلاب.

[۳]. علم و انقلاب.

[۴]. علم و انقلاب.

[۵]. چرا ما به یک انقلاب واقعی نیاز داریم و چگونه واقعاً می‌توانیم انقلاب کنیم. متن و فیلم این گفتار باب آواکیان در revcom.us در دسترس است.

[۶]. فراشکافت‌ها:  فراشکافت تاریخی توسط مارکس، و فراشکافت بیشتر با کمونیسم نوین، یک خلاصه اساسی ، در revcom.us موجود است.

 

 

منتشر شده در تلگرام در کانال کمونیسم نوین لینک زیر:
https://t.me/New_Communism/1960

[1]- آگونیستیسم فلسفهای که بر مبنای شک و تردید بناشده است و معتقد است نمیتوان وجود خدا را رد یا تأیید کرد!

[2]- باب آواکیان از واژه پارالایزس(-PARALYSIS ) در عنوان مقاله‌اش به معنی افلیج برای توضیح رویکرد لیبرال‌ها استفاده می‌کند.  

- [3] certitude- یقین- یا حقیقت، باور داشتن به مسئله و یا موردی است. یقین داشتن می‌تواند غیرعلمی باشد و با واقعیت مادی خوانایی نداشته باشد که این به مفهوم علم بد است. یا حقیقت و یا یقین را میتوان با متد و رویکرد علمی کشف کرد که با واقعیت مادی مطابقت داشته باشد، این علم خوب است.   

[4]philistinism- فیلیستینیسم، در حوزه فلسفه و زیباشناسی واژه ناخوشایندی برای توصیف رفتار و خصوصیات افرادی است که رفتارِ اجتماعیِ ضدِ روشنفکری‌شان هنر و زیبایی‌شناسی، معنویت و عقلانیت  مورد تحقیر قرار می‌دهد.

[5] - آگنوستیسم (که همچنین به آن ندانم‌گرایی یا لاادری‌گری نیز گفته می‌شود) مکتب فلسفی است که معتقد است جهان مادی (واقعیت عینی) و حقیقت قابل شناخت نیست. تئوری شکاکیت مرتبط با مکتب فلسفی آگنوستیسم است. 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com