نامه مارکس به پاول و لاورا لافارگ در پاریس

مطالب ترجمه شده
December 14, 2019

نامه مارکس

به پاول و لاورا لافارگ در پاریس

 

لندن ، 19 آپریل 1870

پاول - لاورنت عزیز  ! (1)

 من سه شنبه آینده شما را به دوپون Dupont پیشنهاد خواهم کرد . (2) در این فاصله توجه شما را به این جلب میکنم که در کمیته شما روبین Robin  ، مامور باکونین است ، کسیکه در ژنف هر کاری از دست اش بر می آمد انجام داد ،  برای اینکه شورای کل  Generalrat  را بی اعتبار کند ( او در برابری  Égalité  علنآ به شورای کل حمله میکند ) (3)  و زمینه را برای دیکتاتوری باکونین بر انجمن انترناسیونال فراهم کند . او بطور ویژه به پاریس اعزام شده است تا در آنجا به همین معنی فعالیت کند . از این رو باید این مردک را دقیقآ زیر نظر داشت ، بدون اینکه او به این مراقبت ظنین شود . (4)

 

برای اینکه شما را در جریان وقایع گذاشته باشم  ، مجبورم  مرور مختصری بیندازم به توطئه های باکونین .

 

تعلق باکونین به انترناسیونال تقریبآ به یک سال و نیم پیش بر میگردد ، او یک عضو تازه کار است . در کنگره برن ( سپتامبر 1868 ) لیگ صلح و آزادی ( او عضو کمیته اجرایی این انجمن انترناسیونال بورژوایی بود که بعنوان وزنه ای در برابر انترناسیونال پرولتری تاسیس شده بود ) (5) ، او در این لیگ نقش یک جار و جنجال کن بازاری ، همان نقشی که او با آن احساس راحتی میکند ، بازی میکرد . او در کنگره برن یک سری قطعنامه هایی پیشنهاد کرده بود که در خود بی محتوا ، اما از این نظر قابل تامل بودند که بواسطه طنین رادیکالیسم پرطمطراق در دل بورژواهای مفلوک وحشت ناگهانی ایجاد میکرد (6) . او به این شیوه خود را مافوق رای اکثریت قرار میداد ، جنجالی از لیگ خارج  میشود و بعد میگذارد این واقعه بزرگ را به حساب پیروزی خودش در جراید اروپایی جار بزنند . او جار و جنجال را همانقدر خوب میفهمد که ویکتور هوگو ، او - همانطور که هاینه میگوید –  خیلی ساده نه اِگوئیست ، بلکه هوگوئیست است   nicht einfach Egoist , sondern Hugoist  ist .(7)

 

و بعد او وارد انجمن ما شد – در شعبه روماندی ژنف اش . اولین گام هایش توطئه گرانه بود . او  " آلیانس دموکراسی سوسیالیستی " را تشکیل داد . برنامه این جماعت چیز دیگری نبود بجز یک سری از قطعنامه هایی که از سوی باکونین در کنگره  برن  لیگ صلح  ارائه شده بود . این سازمان کاراکتر یک سکت را با خود حمل میکرد که مرکز اصلی اش در ژنف بود و خودش را بعنوان یک انجمن انترناسیونال سازماندهی میکرد که کنگره های خاص خودش را دارد ، یک هیئت انترناسیونال مستقل و  همزمان  بخش انتگره شده ای از انترناسیونال ما باید باشد . کوتاه و مختصر ، انجمن ما بایستی بواسطه نفوذ مخفیانه این جماعت گام به گام به ابزاری در دست باکونین روسی تبدیل شود . به این بهانه که این مجمع جدید اختصاصآ برای این هدف تاسیس شده است ، برای اینکه " به پروپاگاندای تئوریک بپردازد theoretische Propaganda zu betreiben  " . در واقع خیلی بامزه است ، با در نظر گرفتن  اینکه باکونین و حواریون اش از تئوری هیچ اطلاعی ندارند . اما برنامه باکونین " تئوریک " بود . این برنامه در واقع شامل سه بند بود .

 

1 – اولین شرط  انقلاب اجتماعی – لغو حقوق وراثت استdie Abschaffung des Erbrechts  ، یک عبارت قدیمی سن سیمونی (8) ، بعنوان مسئول و بانی اش ، باکونین شارلاتان و جاهل به نام خودش منتشر میکند . در واقع بدیهی است که : اگر کسی این قدرت را دارد که انقلاب اجتماعی را در یک روز  قشنگ بوسیله مراجعه به آرا عمومی Volksabstimmung  عملی کند ، در این صورت  مالکیت بر ملک و زمین و کاپیتال را فورآ لغو میکند sofort abschaffen   و از این رو دیگر ابدآ مناسبتی ندارد که خودش را به موضوع  لغو حقوق وراثت مشغول کند . از طرف دیگر  -  اگر کسی این قدرت را ندارد ( و البته احمقانه است تصور یک چنین قدرتی  ) – در این صورت اعلام لغو حقوق وراثت هیچ اقدام جدی ای نخواهد بود  ، بلکه تهدیدی ست احمقانه که کل جماعت دهقانی و کل خرده مالکین را به واکنشی در این باره دور هم جمع میکند . برای مثال فرض کنید ،  اگر یانکی ها این قدرت را نمی داشتند تا برده داری را با زور و قدرت لغو کنند abschaffen . چه حماقتی میبود اگر یانکی ها خواهان لغو حق وراثت بر برده گان  میشدند ! کل موضوع از یک ایده آلیسم عهد عتیق منتج میشود ، ایده آلیسمی که حقوقدان امروزی  ، حقوق را مبنایی برای وضعیت اقتصادی ما در نظر میگیرد  ، بجای برسمیت شناسی اینکه ، وضعیت اقتصادی ما منبع و مبنای حقوق و حقوقدان ما است ! آنچه به باکونین مربوط میشود ، او تنها در این خیال بود تا برنامه خاص خودش را سرهم بندی کند . کلآ همین . این یک برنامه فی البداهه بود .

 

2 –  " برابری طبقات مختلف Die Gleichheit der verschiedenen Klassen  " (9) ، از یکطرف استمرار و ادامه موجودیت طبقات و از طرف دیگر برابری اجزاء متعلقه را فرض گرفتن  - این تناقض در خود  فورآ به شما بیشرمی جاهل و سطحی نگری این مردک را ثابت میکند ، حال این مردکی که برنامه اش را بعنوان " میسیون ویژه  besondere Mission  " در نظر میگرفته ، میخواهد  به ما درس " تئوری " بدهد  .

 

3 – طبقه کارگر مجاز نیست خودش را به سیاست مشغول کند . آنها تنها مجازند خود را ترِد – یونیون سازماندهی کنند . در یک روز قشنگ آنها بواسطه انترناسیونال جایگزین همه حکومتهای موجود خواهند شد . می بینید ، او  چه کاریکاتوری از آموزه های من ساخته است . چون تبدیل حکومتهای موجود به انجمن ها هدف نهایی ماست ، ما باید دولت ها ، این ترِد – یونیون بزرگ  فرمانروای طبقات ، را مجاز بشماریم ، چیزی که آنها میخواهند و دوست دارند ؛ زیرا خود را به آنها مشغول کردن ( دولتها . مترجم ) ، یعنی آنها را برسمیت شناختن . عجبا ! دقیقآ سوسیالیستهای قدیمی چنین صحبت میکردند : شما مجاز نیستید خود را به مسئله مزد مشغول کنید ، زیرا شما میخواهید کارمزدی را لغو کنید . با کاپیتالیستها برای افزایش مزد جنگیدن  ، یعنی اینکه سیستم مزدی را برسمیت شناختن ! الاغ اصلن نفهمیده که هر جنبش طبقاتی بعنوان جنبش طبقاتی بنا به ضرورت همیشه یک جنبش سیاسی بوده و هست .

این بود همه بار و بُنه  تئوریک  محمد –  باکونین  ، بنابراین این یک محمدی است بدون قرآن .

 

او همچنان توطئه هایش را مخفیانه به پیش میبرد . او تعدادی همراه  پاسیو  در اسپانیا و ایتالیا ، و چند تایی هم آدم ناشی در پاریس و ژنف دارد . بِکر Becker   خوب قدیمی هم به اندازه کافی احمق بود تا از سوی باکونین بعنوان بازیگر اصلی به جلو صحنه رانده شود . اکنون او  از اشتباه اش اظهار ندامت  میکند .

 

شورای کل نخست کسب اطلاع  و  رسمآ درخواست  کرد که اساسنامه  " آلیانس " را تصویب کند  ، در صورتیکه باکونین نقشه هایش را بعنوان موضوعی خاتمه یافته تلقی کند . با این وجود او هنوز در اشتباه بسر میبرد . شورای کل هم در یک سند دقیق کار شده (10) اعلام کرد که " آلیانس " ابزاری برای انحلال سازمانی میباشد ، و هر گونه ارتباطی با شما را رد میکند . ( من این سند را  برای شما خواهم فرستاد . )

 

چند ماه بعد دفتر مرکزی  " آلیانس " نامه ای تنظیم کرد و برای شورای کل فرستاد با این مضمون  : که مردان بزرگ حاضرند سازمان شان را منحل کنند و در انترناسیونال ذوب شوند ، اما از سوی دیگر ما می بایستی قاطعانه با آری Oui ، یا نه Non  ! پاسخ دهیم که آیا ما اصول شان را تائید میکنیم ! در غیر این صورت آنها علنآ جدا خواهند شد  ، و  مسئولیت یک چنین حادثه ناگواری بعهده ما میباشد (11) .

                            

ما هم پاسخ دادیم ، اینکه اولن شورای کل پاپ نیست ، و بعد هم اینکه ما به هر بخشی اجازه میدهیم تصویر تئوریک خاص خودشان را از جنبش داشته باشند ، مشروط به اینکه مستقیمآ محتوایی متناقض با اساسنامه ما نداشته باشند . ما با نگاهی دقیق و احتیاط آمیز به برنامه اشان گفتیم که ، ما این " تئوری " شما را گیج سری میدانیم . ما بر این اصرار ورزیدیم که  " برابری طبقات die Gleichheit der Klassen  " به  " لغو طبقات  die Abschaffung der Klassen  " تغییر داده شود . چیزی که بعدآ اتفاق افتاد (12) . ما رسمآ از آنها خواستیم تا لیستی از اعضای شان را به ما بدهند ، چیزی که آنها هرگز انجام ندادند . ( این دومین سند را هم شما دریافت خواهید کرد . )(13)

 

بدین صورت  آلیانس اسمآ منحل شد . اما در واقع آنها هنوز هم بعنوان امپراطوری در امپراطوری  imperium in imperio  وجود  دارند . شاخه هایشان هیچ گونه ارتباطی با شورای کل ندارند ، تنها ارتباط شان با شورای کل در این است که آنها بر علیه او توطئه کنند . این شاخه ها زیر نظر باکونین دیکتاتور اداره میشوند . او همه تدارکات را دیده بود تا در کنگره  بازل  ضربه خیره کننده را وارد کند . از یکطرف او موجب شد که کمیته ژنفی مسئله حقوق وراثت را مطرح کند ، ما هم این چالنج را با کمال میل پذیرفتیم (14) . و از طرف دیگر او در همه جا توطئه چینی میکند ، برای اینکه ما را بی اعتبار کند ، و تا بدینوسیله بشود محل نشست شورای کل را  از لندن به ژنف منتقل کند . در کنگره این حقه باز در شکل و شمایلی چون " نماینده ای از ناپل و لیون " ظاهر شد ( نماینده این منطقه آخری  یک جوان فعال و خوش قلب به نام آلبرت ریچارد  Albert Richard  است ، یکی از حواریون باکونین ) . این مردک از کجا اینهمه پول برای انجام عملیات مخفیانه اش ، سفر ، اعزام مامورین  و غیره  داشته ، موقتآ خود راز و رمزی ست . فقیر و بیچاره مثل موش کلیسا Arm wie eine Kirchenmaus ، او در تمام عمرش هرگز پولی را که ثمره کار خودش باشد نداشته است .

 

درکنگره بازل او نه قاطعی دریافت کرد . بعد از کنگره او شروع کرد در مونیتور خصوصی اش " پیشرو Progrès " ( لوکله ) ، نشریه ای که خادم اش جیمز گیوم  James Guillaume  ،  مدیر آموزشگاهی در سوئیس  ،  منتشر میکند ، و نیز در " برابری  Égalité  " ( ژنف ) ،  علنآ به ما حمله کند . ما هم مدت کوتاهی این را تحمل کردیم و سپس نامه ای رسمی برای شورای فدرال ژنف فرستادیم (15) . ( یک کپی از این نامه را وارلین  Varlin دارد .) اما قبل از اینکه بخشنامه ما برسد  شورای فدرال ژنفی که هرگز با باکونین و آلیانس رابطه خوبی نداشتند ، رابطه با او را قطع کردند ، روبین و شرکاء از هیئت تحریریه نشریه " برابری  " اخراج شدند . شورای فدرال بخش روماندی سوئیس اعتراض سیاسی اش به دسیسه های  آلیانس و دیکتاتور مسکویی اش را اعلام کرد .

 

در این اثنا باکونین از ژنف به تسین Tessin نقل مکان و خودش را منزوی کرده است . مناسبات اش تغییر کرده . هرتسنHerzen  ناگهان  مُرد  . باکونینی که تا همین اواخر او را شدیدآ  مورد حمله قرار میداد ( به احتمال زیاد بخاطر اینکه هرتسن سر کیسه پول را به روی او بسته بود . )  ناگهان  شد  از  مدافعان  آتشین هرتسن در جراید فرانسوی و غیره (16) . و چرا ؟ زیرا هرتسن ( با اینکه  میلیونر بود ) با این حال سالانه مبلغ نسبتآ هنگفتی را از سوی  " پان اسلاویست های دمکرات "  برای  " کلوشه  Cloche " اش و برای  " پروپاگاندای روسی "  دریافت میکرد (17) . باکونین هم با اینکه دشمن قسم خورده " حقوق وراثت " بود ، با این حال او میخواست هم پوزیشن هرتسن و هم پولهای اش را به ارث برد . با مدح و ثنای اش برای مرده ،  هم " کلوشه " ، هم پول و غیره به او منتقل شد .

 

در همین زمان در ژنف یک کُلنی از مهاجرین  روسی  مستقر شدند (18) ، مخالفین باکونین ، زیرا آنها به صرف جاه طلبی های شخصی این آدم ( با وجود بی عیب و نقصی اش در توطئه ) او را آدمی بسیار میانه حال می شناختند و زیرا آنها میدانستند ، که او در نوشته های " روسی " اش آموزه ای را تبلیغ میکند که کاملن در تضاد با اصول انترناسیونال می باشد .

 

کنگره تازه روماندی سوئیس در لاشو – د فون La Chaux de Fonds ( 5. آپریل همین سال ) از سوی باکونین و رفقای اش مورد سوء استفاده قرار گرفت ، برای اینکه جدایی و انشعاب را علنی کنند (19) . کنگره به دو کنگره مجزا از یکدیگر تبدیل شد . در یکطرف ، کنگره باکونیست ها ، که کلآ پرهیز از سیاست را موعظه میکنند و تقریبآ با 600 نماینده ، و در طرف دیگر ، کنگره شورای فدرال ژنفی با 2000  نماینده . اوتین  Outine  ( او یک جوان روسی است ) علنآ پرده از روی دسیسه های باکونین برداشت . هواداران ( باکونین ) خودشان را بعنوان " کمیته مرکزی فدرال " روماندی سوئیس متشکل کردند و ارگان خاص خود  " همبستگی La Solidarité  " را بنا نهاده اند که از سوی چاپلوس باکونین جیمز گیوم منتشر میشود . " پرنسیپ " این روزنامه  " باکونین " است . هر دو بخش کنگره فراخوانی را برای شورای کل فرستادند (20) .

 

بدین سان این مسکویی لعنتی موفق میشود یک رسوایی بزرگ علنی را در صفوف ما به روی صحنه آورد ، خودی نشان دهد ، انجمن کارگری ما را به سم سکتاریسم آغشته کند و قابلیت عملی ما را بوسیله توطئه های مخفی فلج کند .

 

او امیدوار است که در کنگره بعدی ما قوی تر ابراز وجود کند ، و برای اینکه توجه پاریسی ها را به سوی خودش جلب کند ، او  شروع کرده به مکاتبه با " مارسیز " . ما اما با فلورنس Flourens  صحبت کردیم که مکاتبه با او را خاتمه دهد (21) .

 

حال شما به اندازه کافی مطلع شدید ، برای اینکه بتوانید در برابر توطئه های باکونین در بخش پاریسی ما متقابلآ عکس العمل نشان دهید .

 

لاورنت از نامه ات سپاسگزارم (22) . دفعه بعد سعی کن برای نامه هایتان یک پاکت پستی تهیه کنی که به همین راحتی باز نشود . در ضمن نگاه کنید که آیا شما هنوز هم مقاله " Queen ‘ s Messenger " در باره لُرد کلنریکارد را دارید یا نه . ما آن مقاله را در اینجا نیاز داریم زیرا نمی توانیم هیج جای دیگری آنرا پیدا کنیم .

  Euer  Old Nick

بر گرفته از متن انگلیسی .

 ترجمه از متن دویچ (آلمانی) – جلد 32 مجموع آثار مارکس – انگلس ، صفحه 678- 673 ، انتشارت دیتز 1985 . زیر نویسها از انتشارات دیتز

مترجم : اژدر امیری  - 14.12.2019

 

1- پاول – لاورنت اسم مستعاری است که مارکس برای پاول لافارگ و دخترش لاورا بکار میبرد که ترکیبی از نام هردو میباشد .

 

2- پاول لافارگ در نامه ای به تاریخ 18 آپریل 1870  مارکس را از تاسیس یک فدراسیون انجمن انترناسیونال کارگران در پاریس مطلع میکند و نوشت " من میتوانم خودم را از طریق شاخه پاریسی بعنوان عضو شورای فدرال معرفی کنم ، اما فکر میکنم بهتر این خواهد بود اگر من بعنوان نماینده شورای کل لندنی در شورای فدرال معرفی شوم . آیا شما حاضر هستید مرا سه شنبه آینده بعنوان نماینده شورای کل در بخش پاریسی Pariser Sektion  معرفی کنید . " ،  در 17 می 1870  شورای کل لافارگ را ، با توجه به دستگیری ها در پاریس ، بعنوان نماینده ویژه شورای کل Sonderkorrespondenten   معرفی میکند .

 

3- پس از آنکه تلاش میخائیل باکونین با شکست مواجه میشود تا توجه رهبری انجمن انترناسیونال کارگران را در کنگره بازل  Baseler Kongreß  بسوی خودش جلب کند ، او تاکتیک اش را تغییر میدهد و یک مبارزه علنی را بر علیه شورای کل آغاز میکند . هواداران باکونین  سردبیری هفته نامه سوئیسی " برابری l’égalité   " را تسخیر میکنند . ....

حملات " برابری " و " پیشرو " ، برای اولین بار در نشست 14 دسامبر 1869 در شورای کل مورد بحث قرار گرفت . در 1 ژانویه 1870  متن نامه ای که از سوی مارکس بعنوان بخشنامه به شورای فدرال روماندی سوئیس ارسال شده بود ، شورای کل در نشستی اضطراری این متن را مورد تائید قرار میدهد  و به سایر بخشهای IAA ارسال میکند .

 

4- پاول لافارگ در جوابیه  ای به این نامه مارکس ، در تاریخ 29 آپریل 1870 به اطلاع مارکس میرساند که : " باکونین تلاش کرده بوسیله دوست اش روبین  مسئله " ( انشعاب و جدایی در کنگره لا شو – د فون ) " را فورآ به دامان فدراسیون پاریسی بیندازد . من به روبین گفتم که این مسئله ، به هیچ وجه مسئله بخش پاریسی نیست ، بلکه مسئله شورای کل است و او حق ندارد فدراسیون را با جر و بحث های بیهوده دچار آشفتگی کند ، و پیش از اینکه او در اینجا دست به اقدامی بزند ، نخست باید منتظر تصمیم شورای کل بماند . "

5- لیگ صلح و آزادی Die Friedens –und Freiheitsliga  در سال 1867 در کنگره ای در شهر ژنف تاسیس شد . این لیگ سازمانی بود پاسیفیست – بورژوایی که اهدافی چون صلح در اروپا ، لغو نظامی گری و دیگر مطالبات دموکراتیک را دنبال میکرد . لیگ بوسیله یک سری از خرده بورژواها و بورژواهای جمهوری خواه و لیبرال و با شرکت تعیین کننده  ویکتور هوگو ، گاریبالدی و دیگران پا به صحنه سیاسی گذاشت  . باکونین نیز در سال 1867 و 1868 سهمی را در این لیگ بهده میگیرد ....

 

6- در مورد جر و بحث پیرامون پیش نویس برنامه در کنگره لیگ صلح و آزادی در شهر برن در سال 1867 ، میخائیل باکونین بارها و بارها از قطعنامه هایش دفاع میکند . سخنان اش و همچنین بیانیه خروج اش از لیگ در 1 دسامبر 1868 در نشریه " Kolokol  " الکساندر هرتسن منتشر میشوند .

 

7- هاینریش هاینه در " لوته تیا Lutetia " در باره ویکتور هوگو نوشت : " او اگوئیست است ، و با این من میخواهم بدتر اش را بگویم ، او هوگوئیست است . "

 

8- در دهه بیست قرن نوزده آموزه های سن سیمون بوسیله جانشینان اش پخش و توسعه داده میشوند . مطالبه لغو حقوق وراثت را سن  آماند بازارد Saint-Amand Bazard   در کتابش " آموزه های سن سیمون " مطرح میکند .

 

9- در برنامه انترناسیونال آلیانس دمکراسی سوسیالیستی چنین آمده :

 " برابری  سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی طبقات  

 " l’égalisation politique , économique et sociale des classes  "

 die politische , ökonomische und soziale Gleichmachung der Klassen

10- اشاره ای است به سند " انجمن انترناسیونال کارگران و آلیانس دمکراسی سوسیالیستی " ، نوشته کارل مارکس .

 

11- نگاه کنید به نامه 5 مارس 1869 مارکس به انگلس .

12- بنا به درخواست شورای کل بند دوم برنامه آلیانس دمکراسی سوسیالیستی در آپریل 1869 بدین صورت تغییر کرد : " آلیانس قبل از هر چیز خواهان لغو کامل و نهایی طبقات و برابری  سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی برای  افراد از هر دو جنس است . "

 

13- اشاره ای است به سند : " از شورای کل انجمن انترناسیونال کارگران به دفتر مرکزی آلیانس دموکراسی سوسیالیستی " ، نوشته کارل مارکس .

 

14- شورای کل مسئله حقوق وراثت را در دستور روز کنگره بازل انجمن انترناسیونال کارگران قرار داد . ... ، در 3 اوت 1869 شورای کل متن تهیه شده از سوی مارکس با عنوان " گزارش شورای کل در باره حقوق وراثت " را تائید میکند . و متن گزارش بوسیله اکاریوس در گنکره بازل قرائت میشود .

 

15- اشاره ای است به سند : " از شورای کل به شورای فدرال روماندی سوئیس " ، نوشته کارل مارکس .

 

16- در 2 و 3 مارس 1870 میخائیل باکونین ستایش نامه ای  Nekrolog را در " مارسیز " منتشر میکند ، که در آن او مرگ دوست و هم ولایتی اش الکساندر هرتسن Alexander Herzen  را " فقدان عظیمی برای دوستان اش ، برای رهایی روسیه و ... و برای رهایی کل انسانیت " میداند . او نوشت که به مدت سی سال رابطه تنگاتنگی با هرتسن داشته ، " هرتسن ، اوگاریف و من یک هدف داشتیم " ، مدح و ثنای باکونین در مورد هرتسن بطور کامل در نشریه " پروگرس " به تاریخ 5 و 12 و 19 مارس 1870 منتشر شد .

 

17 - پ – آ – باخمتیف P.A. Bachmetjew  صاحب اموال روسی در سال 1858 مبلغ پولی را در اختیار الکساندر هرتسن  میگذارد برای اهداف تبلیغی ترویجی ، ( باصطلاح سرمایه باخمتیف Bachmetjew-Fonds ) ،  تحت فشار میخائیل باکونین و نیکلای اوگاریف Nikolai Ogarjew ، از دوستان نزدیک و همرزمان  هرتسن ، اینان در سال 1869 متفق القول تصمیم گرفتند این سرمایه را تقسیم کنند . بخشی از این پول از طریق اوگاریف تحویل سرگئی نچایف  Sergei Netschajew  میشود ، نچایفی که در سال 1869-1870 با باکونین روابط حسنه ایی داشت . بعد از مرگ هرتسن در سال 1870 ، نچایف از سوی اوگاریف بخش دیگر  پولها را نیز دریافت میکند .

 

18 - بخش روسی انجمن انترناسیونال کارگران در بهار 1870 در سوئیس از سوی یک گروه از مهاجرین سیاسی روسی پی ریزی شد که ترکیبی بود از جوانان دمکرات ، جوانانی که با روح  انقلابیون دمکراتی چون  اِن جی چرنیشسفکی N.G.Tschernyschewski  و  اِن  آ  دوبرول یوبف N.A.Dobroljubow  تربیت شده بودند . . . ، در 12 مارس 1870 کمیته بخش ، برنامه و اساسنامه و همچنین نامه ای به مارکس را برای شورای کل ارسال میکند که در آن تقاضا میشود که بعنوان نماینده شورای کل IAA پذیرفته شوند ... ،  در نشست شورای کل بتاریخ 22 مارس 1870 عضویت بخش روسی در IAA  تصویب میشود و مارکس مسئول بخش روسی در شورای کل میشود . بخش روسی در مبارزه با فعالیتهای جدایی طلبانه باکونین از مارکس و انگلس حمایت میکردند ....

 

19 - بعد از تغییر و تحولات در سردبیری نشریه " برابری " ( منظور اخراج روبین و باکونیستها از سردبیری égalité  از سوی شورای فدرال بخش روماندی سوئیس در کنگره بازل است . مترجم ) ، باکونیستها با این نیت که اکثریت اسمی آرا را بدست آورند و پوزیشن های از دست رفته در سردبیری را دوباره فتح کنند ، از کنگره رسمی فدراسیون روماندی در لا شو د فون که در 4 تا 6 آپریل 1870 برگزار شده بود بهره برداری میکنند . مسئله جایگاه طبقه کارگر در مبارزات سیاسی در دستور روز کنگره قرار گرفت . در اینجا باکونیستها در مخالفت با بخش ژنفی و با استناد به جهل متن فرانسوی اساسنامه انجمن انترناسیونال سیاست پرهیز کامل از مبارزه سیاسی را تبلیغ میکنند . ... ، نیکلای اوتین ، یکی از رهبران بخش روسی در ژنف ، پرده از روی تلاشهای تفرقه افکنانه باکونین بر میدارد . تفرقه و جدایی صورت میگیرد . در یکطرف نمایندگان ژنفی و دیگر هواداران شورای کل که فعالیت مستقل خود را دنبال میکنند ... ، و در طرف دیگر هواداران آلیانس با سوء استفاده و غصب نام کنگره روماندی ، یک کمیته فدرال جدیدی انتخاب میکند و لا شو د فون محل برگزاری نشست ها  . بدین صورت ما در بخش روماندی سوئیس با دو کمیته مواجه میشویم : یکی در ژنف و دیگری در لاشو د فون . باکونیستها شروع کردند به انتشار نشریه خاص خودشان به عنوان " همبستگی " ، که تحت مدیریت جیمز گیوم از 11 آپریل 1870 تا می 1871 نخست در نیو شاتل Neuchâtel منتشر میشد و بعد هم انتشار در ژنف و  ادامه آن در نشریه " پروگرس  " .

در 7 آپریل 1870 فریتس روبرت Fritz Robert  ، منشی کمیته فدرال لاشو د فون ، به نمایندگی از سوی کمیته فدرال روماندی و هواداران آلیانس نامه ای برای شورای کل فرستاد که در آن از شورای کل تقاضا کرد در باره انشعاب و جدایی قراری ، قطعنامه ای صادر کند . در 12 آپریل شورای کل هرمان یونگ Hermann Jung  را مامور کرد تا ماتریال لازم در مورد این جدایی را جمع آوری کند . این ماتریال در نشست های مکرر شورای کل در آپریل و می  مورد بررسی قرار میگیرند . در 29 یونی 1870 شورای کل قطعنامه ای را که از سوی مارکس پیشنهاد شده بود تصویب میکند ، قطعنامه ایی که در آن فونکسیون کمیته فدرال ژنفی قدیمی را تائید میکند  و از باکونیستهای کمیته فدرال لاشو د فون تقاضا میکند عنوان دیگری را برای خودشان انتخاب کنند .

 

20 -  نگاه کنید به نامه 14 آپریل 1870 مارکس  به انگلس .

21 - نگاه کنید به نامه 19 آپریل 1870 مارکس به انگلس .

21 - اشاره ای است به نامه 18 آپریل 1870 دختر مارکس لاورا لافارگ به مارکس .

 

* Légalité – هفته نامه ای که از دسامبر 1868 تا دسامبر 1872 در ژنف به زبان فرانسوی منتشر میشد ؛ ارگان فدراسیون روماندی IAA  . از نوامبر 1869 تا ژانویه 1970 باکونین ، پرون Perron ، روبین ، و دیگران که به هیئت تحریریه راه یافته بودند ، تلاش کردند از نشریه برای حمله به شورای کل سوء استفاده کنند ؛ در ژانویه 1870 شورای فدرال روماندی سیاستی را به پیش برد که منجر به تغییراتی در ترکیب هیئت تحریریه شد و باکونیستها اخراج شدند . پس از آن نشریه از خط مشی شورای کل حمایت میکرد .

 

* Le Progrés – هفته نامه باکونیستی به زبان فرانسوی با سردبیری جیمز گیوم ، از دسامبر 1868 تا آپریل 1870 در لوکله منتشر میشد ؛ ارگان دمکراتها که علنآ بر علیه سیاستهای شورای کل بود .

 

* Cloche  یا Kolokol  - نشریه انقلابیون – دمکرات که توسط  هرتسن و اوگاریف بنیان گذاری شده بود  ؛ از اول یولی 1857 تا 1865 به زبان روسی در لندن منتشر میشد و پس از آن تا 1867 در ژنف . از سال 1869- 1868 این نشریه به زبان فرانسوی و با عنوان ( La Cloche ) Kolokol  منتشر میشد .

 

* La Marseillaise – روزنامه ای که از دسامبر 1869 تا سپتامبر  1870 در پاریس منتشر میشد . ارگان چپ های جمهوریخواه ؛ سردبیر هنری روخه فورت Henri Rochefort ؛ گزارشهایی از فعالیتهای IAA  و جنبش کارگری را در نشریه منتشر میکرد .                   

 

 

                             


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com