بیانیه جمعی از دانشجویان و دانش آموختگان مارکسیست دانشگاههای ایران به مناسبت روز دانشجو
بيانيه
December 06, 2019بیانیه جمعی از دانشجویان و دانش آموختگان مارکسیست دانشگاههای ایران به مناسبت روز دانشجو
شانزدهم آذرماه سالروز گرامیداشت راه آن سه جان باخته سرخی است که خون خود را در صحن دانشگاه نثار راه مبارزه و مقابله با ستم و استبداد داخلی و امپریالیسم جهانی به سرکردگی ایالات متحده آمریکا کردند. کشوری که در آن روز حامی استبداد بود و امروز نیز به نوعی دیگر از وضعیت موجود در ایران استفاده کرده و غیر مستقیم محافظ این وضعیت است؛ آمریکایی که دیروز با دیکته کردن مهرههای خود در منطقه (از شاه ایرانی تا شاه سعودی) و امروز با اعمال شدیدترین تحریمهای تاریخ، استخوان طبقهی کارگر ایران و زحمتکشان این کشور را خرد کرده و سیاستهای اقتصادی امپریالیستی صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی خود را نیز در دهان ظاهرا ضد امپریالیستیترین دولت منطقه یعنی دولت ایران میگذارد. سیاستهایی که در قالب طرحهایی مانند حذف یارانهها و خصوصیسازیها و فقیرسازیها، معیشت فرودستترینها را هدف میگیرد و توسط دولت سرمایهسالار ایران به تایید میرسد!
امروزه نه تنها رفاه و امنیت فرودستان، که استقلال و آزادی ما و باقی مردمان خاورمیانه نیز زیر چنگال دولتهای سرمایهسالار و مستبد و وابسته بوده و از سوی دیگر در زیر سایه فشارهای نظامی، خطر جنگ و تحریمهای بیرحمانه امپریالیسم آمریکاست. نه فقط کشور ما که مردمان محروم لبنان، عراق، سوریه و یمن هم در آتش تخاصمات دولتهای سرمایهداری با کرامت انسان، میسوزند. به همین خاطر امروزه آمریکا نه یک کشور، که یک نظم و سیستم است. نظم و سیستمی که در کشور ما نیز حاکم است و با تمام توان و قوا در حال پیشبرد سیاست های خود است.
از آنجا که با جهانی شدن سرمایه، حاکمیتهای مستقل مبتنی بر دولت-ملت فلسفه وجودی دیرین خود را از دست دادهاند، حاکمیت ایران نیز از هیچ تلاشی برای تضعیف و تحقیر طبقه کارگر و نیز تقویت و حمایت از اربابان سرمایه فروگذار نکرده است. خصوصیسازی لجام گسیخته واحدهای تولیدی و فروختنشان به قیمت ناچیز آنهم به همراه هزاران هزار کارگرشان چونان برده، سپردن ثروت اکثریت مردم ایران به دست کسانی بود که یک شبه آن کارگران را بیکار و یا با موقتی سازی قرارداد و پرداختهای پر تعویق، کمر فرودستان را شکسته و آن ثروت عظیم را بلعیدند.
خصوصیسازی شرکتهای عظیم ملی مانند هپکو، هفت تپه، آذرآب و سایر شرکتها -که به گواه هیئت حاکمه ایران در آنها مفاسد متعددی در واگذاری آنها رخ داده است- و آزاد سازی قیمت کالاهای کلیدی همچون بنزین، ارز، لبنیات و سایر محصولات وزارت نیرو، کاهش سیاستهای حمایتی، طرح افزایش مالیات بر مصرف و أمثال آن، جملگی حکایت از این دارد که این جنگی بیامان علیه جبهه کار در جریان است.
علاوه بر خصوصیسازی، آزادسازی و حذف سوبسیدها، بحران حاشیه نشینی این روزها با عیان شدن شکافهای اجتماعی روز به روز بیشتر خود را نمایان ساخته و امنیت پوشالی وعده داده شده از سوی حاکمیت را که تنها امتیاز آن محسوب میشود نیز یکشبه بر باد میدهد. احیای حلبیآبادهای دوران پیش از فروپاشی نظام شاهنشاهی و کثرت حاشیه نشینان فقیر مهاجر که از فرط فقر و بیکاری به حاشیه شهرها پناه آوردند، فشار در شهرستانها و مناطق مرزی و پیرامونی که با وجود مناطق آزاد و نظارت بر مرزها دیگر راه به جایی ندارند، گسلهایی را فعال کرده که ممکن است در ترکیب مطالبات مربوط به تبعیض مذهبی و قومی و منطقهای، حوادثی ناگوار را رقم بزند؛ حوادثی که جملگی بیانگر سلطه منطق سرمایه بر منطق حاکمان این کشور است و خود را در قالبهای ظاهری ایدئولوژیک ملی و مذهبی بیان میکند.
دانشگاهیان و دانشجویان در این میدان تخاصم در دو سوی میتوانند بایستند. گروهی میتوانند با استناد به اینکه توانستند با سهمیهها، ثروت بادآورده پدری پرداخته شده در کلاسهای کنکور و مدارس غیرانتفاعی، شانس یا هوش سرشار خود وارد فضای دانشگاه شدند، پشت به همه تحولات بیرون از نردههای دانشگاه کرده و بدون إحساس هرگونه دِین به طبقاتی که کار و ثروت آنها خودشان و پدرانشان را به آن موقعیت رسانید، به زندگی نکبتبار خود ادامه داده یا برای فردایی روشن از پس مهاجرت با ثروت ناشی از خون و عرق همان کارگران و زحمتکشان بیاندیشند.
یا اینکه در جبههای دیگر بایستند. در جبههای که هر ثانیه تحصیل خود را مدیون خون و عرق کارگر و برزگر و حاشیه نشین رنجبر ایرانی میشمارد و نسبت به آن تعهد انسانی دارد. درست است که زحمتکشان میهنی ندارند، زیرا سهمی از میهن ندارند، اما با این حال سرمایه (و سرمایه دار) از کار (و کارگر) بیوطنتر است زیرا تجربه تاریخی چنین ثابت کرده است!
در جریان تعرض گسترده به معیشت عمومی از طریق حذف یارانهها، شاهد ریخته شدن خون بسیاری بودیم. اما به چه قیمت؟ زندگی زیباست اما مرگ برای استقرار زندگی انسانی از آن زیباتر است، چنانچه بسیارانی بدن خود را که تنها داراییشان بود کف دست گرفته و برچسبهایی از جنس «مزدوری استکبار» را به تن خریدند، اما به راه خود شک نکردند. آنها همانهایی بودند که بهگفته آن فیلسوف بزرگ همه اعصار جز زنجیرهایشان چیزی برای از دست دادن نداشتند، و این پیام را با خون خود گواهی دادند که چه کسی و چه جریانی واقعا مزدور امپریالیسم است.
ما نیز امروز مقابل این سوال قرار داریم. کدام طرف وطن فروش بوده است؟ آنکه خونش مقابل سیاستهای آمریکایی ریخت یا آنکه سیاستهای اقتصادی آمریکایی را اجرا کرد؟ یاد بیاوریم که آن سه آذر اهورایی که در پای نیکسون مانند این صدها بدن از هم گسیخته آبان ۹۸ قربانی شدند، آن روز هم داغ ننگ برچسبهای پرسروصدا و صدمن یکغازی مانند «وطنفروشی» و «ارتجاع سرخ و سیاه» ار از هیئت حاکمه مرتجع وقت دریافت کردند. به این اعتبار، از فردا نیز احتمالا باید شاهد دفاعیات و اعترافاتی تحت فشار و شکنجه توسط اسیران دربند باشیم؛ هرچند دستگاه غافل از این است که امروز این اوست که باید آخرین دفاعیات و اعترافات خود را در پیشگاه مردم این کشور تنظیم کند!
عُمال سرمایه در این مبارزهی طبقاتی با رقصاندن عروسکهای خیمه شب بازی خود -که همان چپ طبقه متوسطی و جنبش عدالتخواهی و برابریجویی است- میخواهند خواستها و شعارها و روشهایی مطلوب خود را پیش پای عموم بگذارند. کشاندن اعتراضاتی که روح حاکم به آن پایان خطر جنگ، تحریم خارجی و پس زدن سرمایه داخلی است، به سوی بیراههی دعواهای فاشیستی، قومی، جنسیتی و جناحی و حتی انتخاباتی خطری است که چپ بورژوایی و طبقه متوسط زده آن را دنبال میکند. این چپ برای استتار خود حتی رنگ سرخ نیز صورت خویش میپاشد تا بتواند بر چشم فرودستان خاک بپاشد. هرچند امیدواریم آنان که نمیخواهند قبول کنند خروش یکصدای سیستان تا آذربایجان و تهران تا اهواز، یعنی یک طبقه در برابر طبقه دیگر از هر قوم و نژاد و جنسیتی قرار دارد، تا آخر در خواب غفلت بمانند! ائتلاف با مطالبات جنبشهای سیاسی طبقه متوسط و مطالباتی که آمریکا، آیت الله بی بی سی و سایر تریبونهای پرسروصدای غربی در دهان آنها میگذارد، خیانتی است آشکار به طبقهی کارگر و تمام روشنفکران و فعالانی که سالها تلاش کردند با حفظ فاصله از عُمال استبداد داخلی (اصلاح طلبان) و عُمال استعمار و امپریالیسم آمریکا به مبارزه خود در راه احقاق حقوق فرودستان جامه عمل بپوشانند.
این روزها دوباره این چپ و عدالتجو، با همان رنگ قدیمی سبز به عرصه بازگشته است. این چپ خود را این بار با بیانیه نخست وزیر دههی خونین ۱۳۶۰ در دفاع از اعتراضات بزک کرده است. چپی که در بازی طبقه متوسطی جنبش سبز ندای ضرورت دخالت در راستای تحقق دموکراسی را سر میداد و دلبسته شال سبز میر دلها و چادر گلی همسرش شده بود، این روزها دل دل میکند که از سوی انجمنهای اسلامی و تشکلهای دولت ساخته تشویق شود.
طرفداران میرحسین موسوی این حقیقت را نمیتوانند کتمان کنند که کابینهی حسن روحانی تقریبا کپی برابر اصل همان کابینهای است که در صورت پیروزی موسوی در انتخابات ۸۸ سر کار میآمد. باید از ایشان پرسید که در سال ۸۸ امثال ربیعی، آخوندی، زنگنه، شریعتمداری و... در ستاد چه کسی و زمره مشاوران چه کسی بودند؟
آنها این حقیقت را نمیتوانند انکار کنند که سران در حصرشان در انتخابات ۹۴ و ۹۶ درخواست صندوق سیار کردند تا به حسن روحانی رای بدهند و این کار را بار دیگر نیز خواهند کرد. باید به روی آنها آورد که این بازی به ظاهر جدیدشان که ساخت دوگانهای از خاتمی و موسوی است -تا شرایط هر چه شود ضرر نکنند- برای ما که تاریخ خواندهایم و سال ۸۸ را به یاد میآوریم، یک بازی کهنه است. بازی کهنهای که باعث میشود حضرات هم از توبره بخورند و هم از آخور! در وقاحت این جماعت همین بس که ده سال پیش خطاب به واشنگتن نامه مینوشتند تا مردمان این کشور زیر بار تحریم له شوند و امروز چرخیده و علیه تحریمها موضع میگیرند.گویی قمار قدرت بر سر معیشت مردم ایران، کسبوکارشان است.
در سوی دیگر این روزها جریانی مرتجع قد علم کرده و برای رای و تصمیم مردمان فرودست دندان تیز کرده است. جمعیت سابقا اصولگرای «عدالتخواهان» مدتی است با إحساس خطر از جنبش خودانگیخته دیماه ۹۶ بساط شامورتی بازی خود را به رنگ و لعاب چپتر و رادیکالتر آغشته کرده و برای بهرهبرداری سیاسی از فاجعههای سیاسی و اقتصادی بهوجود آمده در دولت روحانی، برای خود لباس انتخاباتی دوخته است. نشان به آن نشان که بزرگان حضرات یکی پس از دیگری در انتخابات (یا همان سیرک سیاسی مجلس) ثبت نام میکنند و با پوشش شعارهای برابریجویانه سعی در به انحراف کشاندن خواستههای فرودستانی دارند که قرار بوده تا خودشان زبان گویای خویشتن باشند.
تمام هّموغم عدالتخواهان نه این است که کارگران و زحمتکشان جامعه خود برای فریاد زدن صدای خویش آزاد باشند، بلکه دغدغه آنان این است که از رانت نورچشمی بودن و رانت مصونیت سیاسی خود در نظام سیاسی موجود استفاده کرده و خودشان تریبون و صدای آنانی باشند که «مستضعفشان» میخوانند! پاسخ ما به آنها روشن است؛ نخواهید توانست به خیال واهی خود را محقق کرده و با پرتاب کردن دو ریال بیشتر و تحقیر فرودستان سخنگوی آنان شوید!
آنان ضعیف نیستند که مستضعف باشند! آنها طی سه سال اخیر این را در عمل تاریخی خویش نشان دادند زیرا با دست خالی و بدون پشت و پناه چهارستون یکی از عظیمترین دستگاههای امنیتی جهان را به لرزه در آوردند! ضعیف شمایید که مستضعف ایدئولوژیک هستید و چهل سال است نتوانستید هیچ نسخه روشنی از صندوقچه علمی و دینیتان برای مدیریت این کشور و دفاع از حقوق همین محرومان استخراج کنید!
آنان پاسخ نمیدهند که چرا باید هزینه تسلط دولت ایران بر آبهای دریای سرخ و مدیترانه را طبقات فرودست پرداخت کنند و با ابلاغیههای مربوط به اصل ۴۴ قانون اساسی و أنواع و اقسام طرحهای موسوم به اقتصاد مقاومتی و حمایت از تولید ملی، بورژوازی ایران کمترین هزینه را برای این کشورگشایی پرداخته و بیشترین سود را از آن برداشت کند؟ و مگر جز این است که سود تمامی پروژههای عراق و یمن و لبنان و سوریه به جیب بورژوازی میریزد و ستاد مشترک آن (یعنی اتاق بازرگانی ایران) در هنگام فتح بندر لاذقیه و بازگشایی دروازه ارتباطی بوکمال جشن گرفته و هیات اعزام میکند؟
و سخن آخر با رهبران بورژوازی ایران و حاکمیتی که نماینده و ستاد مشترک طبقه سرمایهدار است:
امروز که بر تخت خونین نشستید، بدانید که بورژوازی وطنی و جهانی بود که چهار دهه قبل مصلحت دید تاج را از سر شاهی برداشته و بر سر دیگری قرار دهد و هر روزی که صلاح ببیند که شما و هم لباسان شما را توان کنترل مناسبات مطلوب آنها را ندارید، فورا این تاج را (در خلاء توازن قوای سیاسی طبقات اجتماعی) بر سر شاهی جدید خواهد گذاشت! شاید فرزند تاجدار پیشین و شاید هم بر سر سردارانی شبهمدرن! پس چندان بر جاه و مقام و قدرت خود منازید که مترسکی بازیچه بیش نیستید! ما میدانیم که جامه عمل پوشاندن به این توصیههای ما حکم امضای ضعف شما و دستگاهتان را دارد. ولی مانع نتراشیدن در برابر این مطالبات قطعا مانع از آن خواهد شد که تشکیلات شما به سرنوشت دستگاه صدامها و بشارها و سایرین دچار شود! چیزی که امپریالیسم درحال ساختن از نظام سیاسی شماست، کشوری منزوی و ضعیف است که به یکی از ابزارهای تداوم مناسبات سرمایهداری جهانی و رونق به میلیتاریسم و حضور نظامی و بازار فروش سلاح شود؛ چنانکه تاکنون نیز چنین بوده است. شعار «تغییر رفتار ایران» دقیقا آن چیزی است که آنها از شما میخواهند و دیر یا زود مجبورتان میکنند که جام زهر دیگری را سر بکشید یا به سرنوشت کرهشمالیها و سوریهها و عراقها دچار شوید. از آنجا که همه سرمایه معنوی و هویتیتان با ننوشیدن این جام برای بار دوم است، با انتخاب راه دوم فلاکت بیشتری را تحمیل خواهید کرد. هرچند شما نماینده طبقه دیگری هستید و بطور مشخص تا آخر دربرابر این توصیهها و مطالبات مقاومت میکنید، اما این خواستهها برای ما حکم إتمام حجت را دارد:
۱: برقراری فرصتهای برابر آموزشی(که جزییات و موارد آن به تفصیل در بیانیههای سالهای گذشته شوراهای صنفی کشور قید شده است) و امکانات رفاهی، اجتماعی بهداشتی (که بیانیههای تشکلهای کارگری مختلف با شدت و ضعف به موارد آن پرداختهاند)، به همراه برقراری فوری کلیه یارانههای دولتی از دست رفته و رسیدن حداقل دستمزد به سبد حداقل معیشت خانوار سه نفره شهری(چهار میلیون تومان)، به همراه کاهش ساعت کار و اجرای اجباری طرح مرخصیهای زایمان و الغای قوانین تفکیک جنسیتی، بهمنظور بازتولید نسلی و ممانعت از رشد منفی جمعیت کشور
۲: آزادی فوری بیقید و شرط کلیه زندانیان سیاسی که با انگهای امنیتی در زندان هستند. آزادی فوری و بیقید و شرط بیان و عقیده و نقد و افشای اسناد اقتصادی و حسابرسی
۳: ممنوعیت دیپلماسی مخفی و پنهان کردن مذاکرات موجود میان ایران و سایر کشورها اعم از دولتهای پیرامونی و دولتهای امپریالیستی و نیروهای منطقهای و شفافسازی کمکها به گروههای نظامی و شبه نظامی منطقه و عدم حمایت از دولتهای منطقه که همین سیاستها را به مردمشان تحمیل میکنند
۴: محاکمه عاملان و طراحان سیاستهای اقتصادی تعرضکننده به منافع عمومی و معیشت فرودستان در سالهای اخیر به صورت علنی و با حضور هیئت منصفه مردمی
۵: بازگرداندن مالکیت عمومی کلیه شرکتهای خصوصیسازی شده که به فلاکت و فقر مضاعف طبقه کارگر انجامیده است
۶: آزادی احزاب و تشکلها و نهادهای مردمی بهعنوان یگانه راه درست برخورد با فساد در کنار آزادی مطبوعات
۷: توقف سیاست تعدیلی و ریاضتی «اصلاح ساختار بودجه» که به تحمیل مالیاتها و حذف امتیازات میانجامد
۸: اخذ هزینه جراحیهای اقتصادی، اجتماعی و مالیاتی از طبقات فرادست و ۷۵هزار خانوار مولتی میلیاردر ایرانی که در استاندارد سرمایهداران آمریکایی زندگی میکنند(اما هیچ سهم قابل ملاحظهای در پرداخت هزینه سیاستهای اصلاحی ندارند)
۹: توقف فوری تعقیب و مراقبت و آزار فعالان سیاسی، فرهنگی و صنفی و لغو سیاستهای تبعیض آمیز گزینش در سطوح مختلف سیاسی و اقتصادی و شغلی به اسم نظارت استصوابی
۱۰: توقف تهدید دانشجویان و کارگران و روشنفکران به اخراج از محیط کار و آموزش و بازگرداندن آنها
ما «دانشجویان و دانش آموختگان مارکسیست دانشگاههای ایران» در پایان از همه دانشجویان فهیم و شریف ایران میخواهیم که در سالروز گرامیداشت روز دانشجو، صدای فرودستان و بیصدایان باشند و نه صدای حاکمان و جناحهای مختلف مستقر در قدرت که در وضعیت موجود سهیماند!
برقرار باد اتحاد کارگران و زحمتکشان با جنبش دانشجویی!
شانزدهم آذر ۱۳۹۸
جمعی از دانشجویان و دانش آموختگان مارکسیست دانشگاههای ایران