اخبار و گزارشات کارگری ١١ آذر ماه ١٣٩٨
اخبار کارگرى
December 03, 2019اخبار و گزارشات کارگری ١١ آذر ماه ١٣٩٨
بگیر،ببند،بکش گور خود کنی بدست خود
- تجمع خانوادگی کارگران بیکارشده فولادین ذوب آمل(فذا) همزمان با راه اندازی مجدد کارخانه
- بازگشت بکار 45 کارگر حق طلب اخراجی شرکت حملونقل خلیج فارس بدنبال تجمعات اعتراضی سریالی
- بیانیه پن جهانی در بارهی سرکوب اعتراضات در ایران
- آزادی موقت ملیکا قراگؤزلو و ملیحه و مریم جعفری از زندان اوین
- ورامین برای رانده شدگان از تهران مثل پناهگاهی است که هنوز میشود در آن «زنده ماند»
- مرگ یک کارگر ساختمانی جوان در بوشهربراثر سقوط از ارتفاع
- مرگ یک کارگر مقنی در شهرستان فردیس
*تجمع خانوادگی کارگران بیکارشده فولادین ذوب آمل(فذا) همزمان با راه اندازی مجدد کارخانه
روز یکشنبه 19 آبان ماه،همزمان با تشکیل جلسه ستاد تسهیل استان با حضور استاندار مازندران و مدیران کل تمامی دستگاه های اجرایی ذیربط در محل کارخانه فولادین پس از راه اندازی مجدد این واحد تولیدی،جمعی از 1000کارگر بیکارشده کارخانه فولادین ذوب آمل همراه با همسران و فرزندانشان مقابل این واحد تولیدی تجمع کردند.
خاطر نشان میشود که دراواسط مهرماه سال جاری کارخانه فولادین ذوب آمل با 1600 کارگر تعطیل شد وروز یکشنبه 19 آبان ماه با 600کارگر فعالیتش رادوباره از سر گرفت و1000کارگرش بیکارشدند.
درهمین رابطه:سایه شوم بیکاری بالای سر 1600کارگر کارخانه فولادین ذوب آمل
1600کارگرکارخانه فولادین ذوب آمل بدلیل کاهش 80 درصدی تامین قراضه به عنوان مواد اولیه این واحد از سوی ایران خودرو، روزگار را با سایه شوم بیکاری بالای سرشان سپری می کنند.
بنابه گزارش رسانه ای شده بتاریخ 22مهر،بسیاری از کورههای شرکت فولادین ذوب آمل که با نام اختصاری ” فذا ” شناخته میشود این روزها خاموش است ، وضعیتی که اگر چه باعث نگرانی کارگران آن شده ولی مدیران شرکت مشکل را ناشی از کاهش سطح تعامل شرکت خودروسازی طرف قرارداد میدانند.
بررسیهای میدانی نشان می دهد که مشکل این کارخانه از حدود سه ماه پیش به دنبال قطع ارسال قراضه از سوی شرکت خودروسازی طرف قرارداد کلید خورده و همچنان ادامه دارد تا جایی که این نگرانی را در کارگران ایجاد کرده است که شاید قرار است عذرشان خواسته شود.
قابل یادآوری است که کارخانه فولادین ذوب آمل از معدود کارخانه هایی است که تمامی فعالیت و ماشین آلات آن بر اساس نیاز خودروسازی کشور تامین و استقرار یافته است.
این شرکت که از سال ۱۳۷۹ آغاز به کار کرد، توان تولید سالانه ۷۷ هزار و ۷۰۰ تن قطعات چدنی و فولادی برای صنعت خودروسازی را دارد و بیش از یک هزار و ۶۰۰ نفر به صورت مستقیم در این کارخانه فعالیت می کنند.
این کارخانه که از آن به عنوان بزرگ ترین شرکت قطعه سازی ایمنی و فوق ایمنی در مجموعه سازی اکسل کشور یاد می شود ، بر اساس مواد اولیه قراضه تامین شده از سوی خودروسازان فعالیت و تعداد زیادی از قطعات فولادی و چدنی نشکن ، چـدن خاکسـتری و چدن آلــیاژی را برای خوردوهای پژو و سمند، نیسان ، پراید و رنو تولید می کند. این قطعات اکسل ، دیسک ترمز ، کاسه چرخ ، کالیبر ، میل لنگ ، منیفولد دود موتور ، فلایویل ، توپی ، پوسته جعبه فرمان و سگدست را شامل می شود.
با توجه به این که بیش از ۹۰ درصد تولیدات این مجموعه برای یکی از شرکت های خودروسازی کشور است ، کارگران شاغل و منابع مدیریتی مجموعه کاهش سطح تعامل این خودرو ساز در تامین قراضه برای مواد اولیه و همچنین پرداخت بدهی های معوقه را سب رقم خوردن وضعیت کنونی می دانند.
*بازگشت بکار 45 کارگر حق طلب اخراجی شرکت حملونقل خلیج فارس بدنبال تجمعات اعتراضی سریالی
روز یکشنبه 10آذرپس از 5ماه،با بازگشت بکار45 کارگر حق طلب اخراجی شرکت حملونقل خلیج فارس بدنبال تجمعات اعتراضی سریالی موافقت شد.
یکی از کارگران شاغل در شرکت حمل ونقل خلیج فارس دلیل اخراج 45 کارگر این واحد حمل ونقل جادهای را مخالفتشان با تغییر شرایط کار از قرارداد مستقیم به پیمانکاری عنوان کرد و در ادامه گفت: خوشبختانه با همت کارگران کارگران اخراجی که دارای سوابق 10تا 15سال بودند، به کارشان بازگشتند.
او درباره روند پیگیری شکایت خود و همکارش گفت: هیات حل اختلاف اداره کار با تشکیل اولین جلسه رای به بازگشت به کار من و سایر همکارانم را صادر کرد.
او گفت: کارفرمای شرکت حمل ونقل خلیج فارس به رای هیات تشخیص و حل اختلاف اعتراض کرد و در ابتدا مانع ورود کارگران اخراجی به محل کارشان شد که در نهایت با استمرار پیگیری کارگران ، کارفرما موافقت خودرا برای بازگشت به کار ما اعلام کرد.
او درباره پرداخت مطالبات معوقه خود و همکارانش گفت: طبق رای اداره کار و توافقی که کارفرمای این واحد در حضور مسئولان فرمانداری شهرستان اسلامشهر انجام داده، او مکلف به پرداخت مطالبات معوقه و ایام بیکاری کارگران اخراجی است که هنوز انجام نشده است.
وی با بیان اینکه کارفرما هنوز شروع به عقد قرارداد جدید با ما 45کارگرانکرده است، افزود: در حال حاضر فقط ابلاغیه بازگشت به کار ما صادر شده و امور کارتزنی نیز کارتهای ورود و خروج ما را فعال کرده است.
بنا به گفته این کارگر شرکت حمل و نقل جادهای خلیج فارس، بر اساس رای صادره اداره کار کارفرما باید با این 45 کارگر قرارداد مستقیم بسته و آنها را در عناوین شغلی سابق خود و در پستهای قبلی به کار گیرد.
*بیانیه پن جهانی در بارهی سرکوب اعتراضات در ایران
ایران- آیا آن چه از دیده ها پنهان می شود باید از یادها نیز پنهان بماند؟
بیانیه انجمن قلم (پن) ملبورن، ۲۶ نوامبر ۲۰۱۹
محمد عیدانی، عضو کمیته پن ملبورن
انجمن جهانی قلم (پن)، دولت ایران را به خاطر سرکوب شهروندان ایرانی به دلیل پایبندیشان به زبان، ادبیات و فرهنگ خود محکوم کرده است. دولت ایران بهویژه به خاطر شکنجه و زندانیکردن نویسندگان، ازجمله نرگس محمدی، محمد مساعد و مسعود کاظمی زبانزد عام و خاص است. قاضی دادگاه کاظمی به او گفت:
«دستهای شما را باید قطع کرد ... قلمهای شما را باید شکست»
در حالی که رویدادهای اخیر در ایران به صدها کشته انجامیده است، چرا استرالیاییها در رسانهها چیزی دربارهی آنچه در این کشور رخ داده نمی شنوند؟ آیا به این دلیل است که رژیم ایران با قطع اینترنت، سازمانهای خبری را از دریافت تصاویر و خبرهای دستاول از رویدادهای جاری ایران محروم کرده است؟ آیا هرچه را نتوان دید باید از یاد برد؟
ایرانیان میخواهند در جامعهی باز و دموکراتیکی زندگی کنندکه در آن، امکان کار و زندگی صلح آمیز وجود داشته باشد. رژیم اسلامی ( که از سال ۱۹۷۹ به قدرت رسیده) هرگز به شهروندان خود اجازهی بهرهمندی از این حقوق بنیادین بشر را نداده است و به همین دلیل بسیاری از آنان در روزهای اخیر، به قصد اعتراض شدید به مقامات حکومتی به خیابانها آمده اند.
در واکنش به اعلام افزایش ۵۰درصدی بهای بنزین* -که زندگی را برای بسیاری ناممکن میسازد- تظاهراتی در شهر اهواز آغاز شد که بهسرعت به صدها شهر کشور سرایت کرد. در ۱۹ نوامبر، سازمان عفو بینالملل گزارش داد که: «بر اساس اخبار موثق، دستکم ۱۰۶ معترض در ۲۱ شهر کشته شدهاند.» شمار واقعی کشتهشدگان یا زخمیها به دست نیروهای حکومتی معلوم نیست. به گفتهی شاهدان، در نخستین روزهای درگیریها ، فقط در شهر شهریار۷۰ نفر کشته شده اند و بنا بر گزارشها نیروهای لباسشخصی حاضر میان جمعیت، از پشت به افراد شلیک می کردهاند.
انجمن جهانی پن در ملبورن، عمیقاً نگران سکوت رسانههای استرالیا در مواجهه با رویدادهای غمانگیزی است که در ایران جریان دارد. این سکوت فاجعهبار است. در شش روز گذشته، سراسر ایران صحنهی کشتارها بوده است و ما و سراسر دنیا باید علت آن را بدانیم. نمیتوان پذیرفت که تنها به دلیل فقدان تصویرهای نمایشی و «توانایی» (به علت محروم کردن ایرانیان از دسترسی به اینترنت) چنین فجایعی در رسانهها بازتابی درخور نداشته باشند.
رژیم اسلامی ایران چهل سال است که با اعمال خشونت شدید شهروندان ایرانی را از حق بنیادین آزادی بیان محروم کرده است؛ و شش روز گذشته بدترین روزهای این سالها بودهاند. در این شش روز، بدون حضور رسانههای بینالمللی یا دسترسی به اینترنت، درگیریهای خشونتباری میان نیروهای دولتی و تظاهرکنندگان در بیش از صد شهر رخ داده است. آیتالله خامنهای تظاهرکنندگان را «اشراری» نامیده که میخواهند حکومت را براندازند. حسین شریعتمداری، سردبیر روزنامه کیهان واکنش جنایتکارانهی رژیم را مشروع دانسته و آن را جنگی میان مؤمنان و کافران قلمداد کرده است. بدون رسانههای متعهد و بیباک در استرالیا و کشورهای دیگر، تنها صدای رژیم سرکوبگر است که شنیده و فهمیده میشود.
آن چه از دیده ها پنهان شده نباید از یادها پنهان بماند.
ما از رسانههای استرالیا- و دولت آن- میخواهیم به فجایعی که در این روزهای خطیر در ایران روی داده توجه کنند و واکنش نشان دهند. دست نویسندگان و شهروندان ایران نباید قطع شود. قلم آنان نباید شکسته شود.
برگردان: کمیته مترجمان کمیسیون انتشارات کانون نویسندگان ایران
* نویسنده بیانیه به افزایش نرخ بنزین سهمیهای اشاره کرده است، در حالیکه نرخ بنزین آزاد ۳۰۰ درصد افزایش داشته است.
*آزادی موقت ملیکا قراگؤزلو و ملیحه و مریم جعفری از زندان اوین
یکشنبه شب (10آذر)ملیکا قراگؤزلو دانشجوی روزنامه نگاری دانشگاه علامه طباطبایی با کفالت 60 میلیونی و ملیحه و مریم جعفری از دانشجویان هنر دانشگاه تهران با قرار کفالت به مبلغ دومیلیارد ریال موقتا از زندان آزاد شدند.
ملیکا قراگؤزلو 26 آبان در خیابان و ملیحه و مریم جعفری روز دوشنبه 27 آبان در یکی از خیابان های مجاور دانشگاه تهران بازداشت و به زندان اوین منتقل شدند.
منبع اصلی خبر:کانال تلگرام شوراهای صنفی دانشجویان کشور
*ورامین برای رانده شدگان از تهران مثل پناهگاهی است که هنوز میشود در آن «زنده ماند»
موهای بلند سفیدش را پشت گوش میاندازد و زل میزند به چشمهایم. تماشای خشم و ناراحتی در بند بند تن نحیفش پشتم را میلرزاند. بچههای محله «چوب بری» ورامین به اسم کوچک صدایش میکنند و با شوخی میگویند «آقا رضا فوق لیسانس دارد» اینجا با هر کس حرف میزنی پر از آرزوهای ورم کرده است.
حسن آقا تقریباً 50 ساله است و موهای کم پشت جوگندمیاش نامرتب. او تعریف میکند وقتی نوجوان بود همراه پدرش از اردبیل به ورامین آمدند تا کاروکاسبی راه بیندازند. مثل خیلی از ساکنین ورامین و قرچک که از شهرهای مختلف کشور به این شهرها پناه آوردهاند. میگوید همین سال پیش بعد از 30 سال در مغازهاش را بست. حسن دائم جلوی کاپشن نخ کش شده قدیمی را بههم میرساند تا سرما کمتر در تنش نفوذ کند: «کار من روکش صندلی ماشین بود ولی دیگر مجبور شدیم در مغازه را ببندیم و برای درآوردن یک لقمه نان حلال سر پیری بیاییم گوشه خیابان بایستیم. مستأجری و زن و بچه شوخی سرش نمیشود.»
او حالا زیر پل هوایی گوشه پیاده رو نایلون پهن میکند و روسری میفروشد. آنطور که حسن میگوید بعد از بالا رفتن قیمت نخ و پارچه آنقدر مشتری از دست داد که دیگر به خوردن از جیب افتاده بود: «زنم خانه لیف میبافد و همین جا کنار بساط میگذارم.» کار گوشه خیابان برای او که همه محل میشناسندش راحت نیست اما راه دیگری هم ندارد: «یا باید از این و آن پول میگرفتم یا خودم را جمع و جور میکردم ولی خیلی برایم سخت است. به پسرم میگویم بیا اینجا بایست کمک دستم، میگوید همکلاسیهایم رد میشوند میبینند، سختم است.»
خیابان محمدآباد قرچک پر از دستفروشهایی است مغازهدارانی که از فرط بیمشتری بودن گوشهای ایستادهاند به حرف زدن. روی پله پاساژ چند پسر جوان مشغول حرف زدن هستند. هنوز اولین سؤال را نپرسیده شروع میکنند به حرف زدن و شوخیهای تلخی که سخت میشود به آنها خندید. فرشید که 28 سال دارد و نگهبان یکی از شرکتهای نیمهجان قرچک است، میگوید: «الان آنقدر وضع ما خوب است که میتوانی بنویسی داریم کیف میکنیم و همه چیز عالی است.» کاپشن قرمز نازک به تن دارد و با حوصلهتر از بقیه به نظر میرسد: «فقط قول بده هرچیزی را که میگوییم بدون سانسور بنویسی.» محمود با دندانهای روی هم افتاده و صورتی که به زردی میزند دوست فرشید است و دستفروش کیف زنانه؛ میپرسد: «اصلاً حرف بزنیم که چه بشود؟»
مردی میانسال با پیراهن بافتنی که چند جایش از فرط پوشیدن وارفته از داخل پاساژ خلوت بیرون میآید و عصبانی میگوید: «از کجای زندگیام بگویم که کسی نداند و خبر نداشته باشد؟ همه مثل همیم. مسئولی که از پشت شیشه دودی ماشین به مردم نگاه میکند و حتی قیمت نان و مرغ را نمیداند فکر کردهای برایش مهم است ما چطور زندگی میکنیم؟»
فرشید به شوخی میگوید: «اینها را چاپ کنی روزنامه را پلمب میکنندها از من گفتن! بهتر است نه ما را زجرکش کنی نه خودت را خسته. چند زن مشغول حرف زدن با هم جلوی در خانهای با در زنگ زده آهنی هستند و آب از زیر در با فشار بیرون میزند. بنظر لوله آب خانه ترکیده. تا سلام میکنم و دلیل فشار آب را میپرسم زن من را با مأمور آب اشتباه میگیرد و شروع به حرف زدن با لهجه کردی میکند:«صد بار به شوهرم گفتم این لولهها قدیمی شده باید عوض کنیم ولی صاحبخانه زیر بار نمیرفت. هر روز یک جای خانه میترکد...» حرفش را قطع میکنم و خودم را معرفی میکنم. انگار خیالش راحت شده باشد رو به زن همسایه میکند و از گرفتاری زندگی در خانه قدیمی میگوید. یک دختر و پسر کوچک در حیاط مشغول آب بازی هستند و زن بیتوجه به سرمای هوا و آب بازی بچهها میگوید: «5 سال پیش از قروه کردستان آمدیم اینجا خودمان را آواره کردیم. همسرم کارگر روزمزد است و بنایی میکند از صبح میرود تا غروب به امید اینکه یکی به او کار بدهد. من هم گرفتار این دوتا بچه هستم.» آنطور که میگوید 4 فرزند دارد که دوتای آنها مدرسه هستند. «شما این خانه را نگاه کن برای همین خرابه داریم ماهی 200 هزار تومان کرایه میدهیم. اینجا بیشتر مردم کارگر هستند در هر خانه را بزنی همینجوری پر از بچه است» زن همسایه هم از دردلش باز میشود و از روزهای سخت گرانی میگوید.
در کوچههای خلوت قدم میزنم که خانههای توسری خورده با عقب نشینی یا قدیمی ساز آن را را تنگ و گشاد کردهاند. رحیم با ریش سفید و صورتی پر چروک تقریباً 60 ساله بنظر میرسد. خانهاش در کوچه باریکی کنار خیابان اصلی است با کلاه پشمی که تا ابروها پایین کشیده پشتش را به من میکند و زیر لب چیزهایی مثل شعر زمستان اخوان ثالث را زمزمه میکند: «همه باهم قهرند، هیچکس جواب سلام هیچ کس را نمیدهد، حال همه خراب است...» میزنم روی دوشش میگویم من که دوربین ندارم، برگرد: «با تو قهرم، مردم واقعاً در حد صفر زندگی میکنند. من 5 تا بچه قد و نیم قد دارم که محض رضای خدا یکی از آنها شغل درست حسابی ندارد. یا کارگر روزمزد هستند یا شاگرد مغازه. چه میخواهی بشنوی؟ با این سن و سالم هنوز کار میکنم ولی باز بخرج نمیرسم.»
دور میدان خمینی ورامین چند ماشین و سرباز نیروی انتظامی و پلیس ایستادهاند و ساعت از 2 ظهر گذشته است. مغازهها یکی در میان تعطیل است تا ساعت 4 بعدازظهر. به کوچههای خیابان طالقانی پناه میبرم و مراد اولین مردی است که میبینم. چمباتمه زده روی سکوی سیمانی جلوی آپارتمان قدیمی که در آن زندگی میکند و مشغول پک زدن به سیگار است. مراد تعریف میکند که 5 سال پیش در بازار تهران تولیدی پوشاک داشت و شریکش سرش کلاه گذاشت و او ماند و چکهایی که کشیده بود:«زندگیام خوب بود، خانهام توی محله پیروزی بود یه آپارتمان 80 متری داشتم و یک 405 مشکی هم زیر پایم بود. حالا میای بالا خانهام را ببینی؟ 40 متر است، همه چیزم را باختم. تازه نامزد کرده بودم که بعد ورشکستگی گذاشت رفت. دیگر مجبور شدم هرچه دارم جمع کنم بیایم ورامین الان تو یک زیرزمین چرخ خیاطی گذاشتهام و خیاطی میکنم. اینجا خوبیاش این است که اجارهها پایین است میشود زندگی را پیش برد. خیلیها از تهران آمدند ورامین برای همین چیزهایش اینجا لااقل میشود زنده ماند.» ورامین برای رانده شدگان از تهران مثل پناهگاهی کم خرج است. جایی که هنوز میشود در آن «زنده ماند»
به میدان رازی ورامین میروم. مجسمهای طلایی بزرگ دور میدان بیتفاوت مشغول نگاه کردن به دوردست است. محله چوب بری از آنجاهایی است که از خیلیها شنیدهام اوضاع مالی مردمش خیلی ضعیف است. در کوچه پسکوچهها قیافهها درهم است و نگاه مردم از جلوی پایشان بالاتر نمیآید. افغانهای زیادی در کوچهها میبینم. خانههای اینجا هم فرقی با کوچههای خیابان طالقانی یا قرچک ندارد. تنگ هم؛ یکی در میان حیاط دار و قدیمی یا آپارتمانهای متراژ پایین. چند پسر جوان روبهروی سوپری در کوچهای پر از خانههای آجری و رنگ و رو رفته ایستادهاند و آنطور که میگویند همه اهل همین محلند. بهروز که صاحب سوپری است با شلوار ورزشی گشاد و بلوز کاموایی همینطور که حرف میزند چهارچشمی حواسش به مغازه است. او تعریف میکند که با 25 سال سن سه بار نمایندگی اجناس مختلف را گرفته و ورشکست شده و حالا اصلاً نمیداند چقدر درآمد دارد: «به خدا من روزی 12 ساعت توی مغازه هستم اگر هرجای دنیا بودم و این همه کار میکردم، بارم را بسته بودم.»
یکی از رفقایش که لاغر است و رنگ و روی زردی دارد با خنده میگوید: «بابا اینجا جوانهای 17، 18 ساله همه هروئین و شیشه میفروشند...» بهروز دنبال حرفش را میگیرد: «بعد آنها به ما میخندند که مغازهداری برای چی؟ بیا مواد بفروش بهترین درآمد را دارد. آدم دردش نمیگیرد؟» علیرضا با صدای سوت بهروز به سمت ما میآید. او از همه شوخ و شنگتر است: «همه داریم وقتمان را تلف میکنیم. کسی که خواب است بیدار میشود ولی کسی که خودش را به خواب زده نه. دنبال چه میگردی؟ مردم از نداری شخصیتشان را گذاشتهاند کنار. هیچکس به هیچکس رحم نمیکند.»
روی دیوار دراز و آجری که جوی آب کثیف و خزه بستهای از زیرش میگذرد پر از دست نوشتههای خرچنگ قورباغه شبیه گرافیتی است. یکی دق دلش را از محمود روی دیوار نوشته و دیگری از عشقش به ثریا نوشته انگار مردم جایی جز دیوار برای حرف زدن ندارند. همینطور مشغول خواندن هستم که به دو مرد میانسال میرسم که پامرغی کنار جوب نشستهاند و با دیدن من مشکوک و سریع بلند میشوند و سلام علیک میکنند. به سراغشان میروم و مینشینم روی لبه جوب هر دو راننده تاکسی هستند و همسایه دیوار به دیوار هم؛ آمدهاند چرت بعدازظهرشان را بزنند و برگردند به خیابان. علی که تقریباً 40 ساله است به قول خودش اصالتاً تهرانی است و از بد روزگار راهش به ورامین خورده:«مسئول خرید یک شرکت بودم که ورشکست شد و خیلیها را اخراج کردند. هر جا گشتم کاری پیدا نکردم و راهی ورامین شدم اولش زن و بچه خیلی عصبانی بودند خدایی هم حق داشتند اما من هر جا در تهران رفتم کاری پیدا نکردم. دیگر کم کم در رانندگی جا افتادم حداقل آقا بالاسر ندارم.» مصطفی هم تقریباً 50 ساله است و فقط دوست دارد از گرانیهایی که بعد از بالا رفتن بنزین اتفاق خواهد افتاد حرف بزند. مثل یک کارشناس جا افتاده: «آقا مگر میشود بنزین بالا برود و گرانی نشود؟ دودوتا چهارتاست. اصلاً هیچ اتفاقی نیفتد هم کرایه حمل و نقل که بالا میرود...» بحث روز هر جمعی که این روزها دیدهام عواقب گرانی بنزین بود و تنگدستتر شدن مردم.
بخش هایی از یک گزارش رسانه ای شده بتاریخ 11آذر
*مرگ یک کارگر ساختمانی جوان در بوشهربراثر سقوط از ارتفاع
یک کارگر 29 ساله حین کار در ساختمانی دردست احداث در بوشهر از بالای داربست فلزی سقوط وبه بیمارستان منفقل شد و به علت شدت جراحات جانش را ازدست داد.
*مرگ یک کارگر مقنی در شهرستان فردیس
روزیکشنبه 10آذر،یک کارگر مقنی 38 ساله حین کار حفر چاه در شهرستان فردیس در استان البرز بر اثر پاره شدن سیم بوکسل و سقوط سطل بر روی سرش به شدت مصدوم و به بیمارستان منتقل شد وبه دلیل شدت جراحات وارده جان باخت.
akhbarkargari2468@gmail.com